فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تکنولوژی
🍃🔷 ربات هایی که برای بسته بندی استفاده می شوند
#اندکی_تامل
🔷🔸 قسمت پنجم
🍃😔 خانم دکتر را صدا کردند و باز من ماندم و تنهایی همیشگیم! ساعتی بعد خانم دکتر در حالی که در دستش ظرف آبمیوه ای بود وارد شد.
🍃☺️ با مهربانی کمکم کرد تا از جا بلند شوم. با لبخند گفت: کمی از این آبمیوه بخور برایت خوب است. با خجالت سرم رو پایین انداختم و کمی آبمیوه رو خوردم.
🍃👩⚕ خانم دکتر لبخندی زد و گفت: لطفا سرت رو بالا بیار. اگه دوست داری با من درد و دل کن تا کمی آرام شوی.
🍃😢 اشک در چشمانم حلقه زد و با بغض، خاطرات تلخ یک انتخاب اشتباه و اعتیاد همسرم و کتک ها و جدایی از همسرم رو تعریف کردم. و اینکه در نهایت تصمیم گرفتم به زندگیم پایان بدم.
🍃👩⚕ خانم دکتر سرش را پایین انداخته بود و فقط به حرف های من گوش می داد. بعد از کمی سکوت گفت: سرگذشت تلخی داشتی! اما باز هم انتخاب اشتباهی داشتی. خدا رو شکر کن که هنوز نفس می کشی. مطمئن باش که خدا خیلی دوستت داشته که زنده هستی...
@t_a_h_d
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃😳 خرچنگ شمشیر باز تا حالا دیده بودید؟
🍃😉 خوب حالا ببینید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃😂 لطفا ببینید و لبخند رو مهمون صورتتون کنید
😂😂😂
#اندکی_تامل
🔷🔸 قسمت ششم
🍃🧕 فردا صبح حالم بهتر بود و مرخص شدم. موقع رفتن خانم دکتر به اتاقم اومد و شماره تلفنش رو داد و گفت: خوشحال میشم با هم بیشتر آشنا بشویم. با لبخند ازشون تشکر و خداحافظی کردم.
🍃☺️ چند روز بعد که حالم بهتر شده بود به خانم دکتر زنگ زدم و ازشون خواستم یه روز که وقت دارند ببینمشون.
🍃👩⚕ خانم دکتر با خوشحالی پذیرفت و برای روز جمعه صبح، تو کوه قرار گذاشتیم. روز جمعه فرا رسید. با دیدن خانم دکتر و آرامش خاصشون لذت می بردم.
🍃⛰ کمی از کوه بالا رفتیم و برای خوردن صبحونه کناری نشستیم. بعد از خوردن صبحونه خانم دکتر همون طور که با محبت بهم نگاه می کرد گفت: عزیزم، می دونم سختی زیادی کشیدی اما درمان حال پریشان تو دارو نیست بلکه...
@t_a_h_d
#اندکی_تامل
🔷🔸 قسمت هفتم
🍃🔷 بعد از کمی تامل گفت: روح تو بیمار هست و باید درمانش کنی. که درمان اون در کلاسهایی است که اگه دوست داشتی می تونیم با هم بریم.
🍃☺️ با لبخند گفتم: البته دلم می خواد از این اوضاع رها بشوم. از این شرایط خسته شدم. دلم می خواد کمی به اوضاع زندگیم سر و سامان بدهم.
🍃👩⚕ خانم دکتر گفت: پس قرار ما چند روز دیگه؛ که با هم هماهنگ کنیم به کلاس برویم. با لبخند گفتم: چی از این بهتر.
🍃🔸 روزها رو لحظه شماری می کردم تا روز موعود برسه و به کلاس بروم. وارد کلاس شدیم. بعد از قرائت قرآن کلاس شروع شد.
🍃🌹 همه به احترام استاد کلاس از جا بلند شدیم. استاد شروع به صحبت کردند . دلم آرام و قرار نداشت...
@t_a_h_d
#اندکی_تامل
🔷🔸 قسمت هشتم
💥 بازیگر نقش اول زندگی ات، خودت باش...
❌ سیاهی لشکر نباش...
💥 هنر پیشه اول فیلم زندگی خودت باش...
💪 وارد میدان شو و شروع کن...
💯 تو میتوانی...
💯 تو عزیز کرده خدایی...
💯 خداوند متعال تمام استعدادها و قابلیتها را در وجود تو به ودیعت گذاشته است!
❌ خودت رو دست کم نگیر !
@t_a_h_d
#اندکی_تامل
🔷🔸 قسمت نهم
🍃🌹 بعد از پایان کلاس و شنیدن صحبت های استاد سوال های زیادی برایم پیش اومده بود که بعد از مدتی با رفتن به کلاس و شنیدن صحبت های استاد مسیر زندگیم تغییر کرد.
🍃😍 به قول مادرم، رنگ و رویم گل انداخته بود. هنوز همون مشکلات گذشته ام وجود داشت، اما من تغییر کرده بودم.
🍃❤️ خودم رو دوست داشتم و اجازه نمی دادم هیچ کس آرامشم رو بهم بزنه.
🍃🧕 رو به روی آینه ایستادم و به چهره ی خودم نگاه کردم. مادرم راست می گفت رنگ و رویم باز شده بود.
🍃😊 با لبخند به خودم گفتم: نازنین تو عزیز کرده ی خداوند هستی پس نباید اجازه بدهی کسی آرامشت رو ازت بگیره.
🍃💖 روبه آسمان کردم و گفتم: خدایا استاد بزرگوار توحید را در پناه خودت حفظ بفرما که زندگیم رو مدیون ایشون هستم.
@t_a_h_d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃👈 همرنگ جماعت باش واقعی به این میگن