🌹#داستان_آموزنده
روزی مردی بغدادی از بهلول پرسید: جناب بهلول من چه بخرم تا منافع زیاد ببرم؟ بهلول جواب داد: آهن و پنبه.
آن مرد با سرمایه خود مقداری آهن و پنبه خرید و انبار نمود و پس از چند ماه فروخت و سود فراوانی برد و ثروتمند شد.
مدتی بعد آن مرد باز هم به بهلول برخورد؛ این بار به او گفت: «بهلولِ دیوانه» من چه بخرم تا منافع ببرم؟
بهلول این بار گفت پیاز و هندوانه بخر.
آن مرد این بار با تمام سرمایه خود پیاز و هندوانه خرید و انبار نمود؛ پس از مدت کمی تمام پیاز و هندوانههای او پوسید و از بین رفت و ضرر فراوانی کرد.
فوری به سراغ بهلول رفت و به او گفت بار اول که با تو مشورت نمودم، گفتی آهن بخر و پنبه ، که سود زیادی بردم؛ ولی دفعه دوم این چه پیشنهادی بود که کردی؟ تمام سرمایه من از بین رفت!
بهلول در جواب آن مرد گفت روز اول مرا صدا زدی آقای شیخ بهلول! و چون مرا شخص عاقلی خطاب نمودی من هم از روی عقل به تو دستور دادم؛ ولی دفعه دوم مرا بهلول دیوانه صدا زدی، من هم از روی دیوانگی به تو دستور دادم.
مرد از رفتار و بیادبی که در زمان پولدار بودن داشت خجل شد و رفت.
از خدا جوییم توفیق ادب
بی ادب محروم ماند از لطف رب !
بی ادب تنها نه خود را داشت بد
بلکه آتش بر همه آفاق زد
@Dastan1224
✍مرحوم عبد الکریم حامد می فرمود:
«شخصی در مجالس سیدالشهدا (علیهالسلام) خدمت می کرد و زیر لب این شعر را می خواند:« حسین دارم چه غم دارم؟!»
شیخ رجبعلی با دیدن این شخص در دل گفت : سید الشهدا به این شخص تفضل خواهد کرد و او را از هم ها و غم های قیامت نجات خواهد داد.
پس از مدتی جناب شیخ رجبعلی شبی در خواب دید که محشر به پا شده و امام حسین (علیه السلام ) به حساب مردم رسیدگی می کند و آن شخص هم در ابتدای صف، نزدیک حضرت قرار دارد. شیخ رجبعلی می گفت:
با خود گفتم: امروز روز توست؛ گوارایت باد! ناگهان دیدم که امام حسین(علیه السلام ) به فرشته ای امر می کند که آن مرد را به انتهای صف بیندازد؛
در آن هنگام حضرت نگاهی به من کرد و با ناراحتی فرمود:
شیخ رجبعلی! ما رئیس دزدها نیستیم!
از سخن حضرت تعجب کردم و پس از بیداری جستجو کردم که شغل آن مرد چیست و فهمیدم که عامل توزیع شکر است و شکر را به جای این که با قیمت دولتی به مردم بدهد، آزاد می
@Dastan1224
🌹#داستان_آموزنده
مرحوم حامد به نقل از شیخ رجبعلی خیاط میفرمود:
شخصی در مجالس سیدالشهدا علیهالسلام خدمت میکرد و زیر لب این شعر را می خواند: «حسین دارم چه غم دارم؟!»
شیخ رجبعلی با دیدن این شخص در دل میگوید : (خوش به حال این شخص) سید الشهدا به این شخص تفضل خواهد کرد و او را از همها و غمهای قیامت نجات خواهد داد.
پس از مدتی جناب شیخ رجبعلی شب در خواب دید که محشر به پا شده و امام حسین به حساب مردم رسیدگی میکند و آن شخص هم در ابتدای صف، نزدیک حضرت قرار دارد.
شیخ رجبعلی میگفت: در دل (خطاب به آن شخص) با خود گفتم: امروز روز توست؛ گوارایت باد!
ناگهان دیدم که امام حسین به فرشتهای امر فرمود که آن مرد را به انتهای صف بیندازد؛ در آن هنگام حضرت نگاهی به من کرد و با ناراحتی فرمود:
شیخ رجبعلی! ما رئیس دزدها نیستیم!
از سخن حضرت تعجب کردم و پس از بیداری جستجو کردم که شغل آن مرد چیست و فهمیدم که عامل توزیع شکر است و شکر را به جای این که با قیمت دولتی به مردم بدهد، آزاد می فروشد.
@Dastan1224
از يمن جماعتى نزد پيغمبر آمدند و گفتند: ما بقاياى ملك مقدم هستيم از آل نوح، و از براى پيغمبر ما وصیی بود كه اسم او سام بوده است. خبر داده در كتابش به اين كه از براى هر پيغمبرى معجزه ای است و نيز از براى او وصيى هست كه قائم مقام او مى شود.
وصى تو چه كسى است؟ آن حضرت اشاره فرمود به طرف على (ع)، پس گفتند: يا محمد (ص) اگر از وصى شما بخواهيم كه سام بن نوح را زنده كند، مى تواند؟ فرمود: بلى، به اذن خدا. سپس فرمود: يا على بلند شو با آنها به مسجد نزديك محراب برو و پاى خود را به زمين بزن.
پس على (ع) نزديك محراب رفت و در دست آن جماعت نوشته هايى بود. على (ع) دو ركعت نماز خواند و پاى خود را به زمين زد در آن هنگام زمين شكافته شد و لحد و تابوتى ظاهر شد، سپس پيرمردى از تابوت بلند شد و ايستاد كه صورت او مثل ماه شب چهارده مى درخشيد و خاك از سر خود مى افشاند.
سپس صلوات فرستاد بر على (ع) و گفت: شهادت مى دهم كه معبودى جز ذات پروردگار نيست. و اين كه محمد (ص) سيد پيغمبران است و به درستى كه تو وصى محمد و سيد اوصيا هستى. منم سام بن نوح، پس آن جماعت باز كردند صحيفه هاى خود را چنان كه وصف شده بود ديدند.
سپس آن قوم گفتند: مى خواهيم كه سوره اى از صحف را بخوانى. پس شروع كرد به خواندن، تا آن كه سوره را تمام كرد، سپس سلام كرد بر على (ع) و به همان حالت كه بود خوابيد و شكاف زمين به هم آمد و آن جماعت تماما گفتند: ان الدين عندالله الاسلام، و مسلمان شدند.
📚مناقب اهل بيت، ص 45 و 46.
☘☘
@Dastan1224
🖊 #استاد_پناهیان:
کسی که معنویاتی دارد اما طمع خدمت به مردم ندارد، حتماً دچار غرور معنوی است
هر کار خوبی انجام دادی بعدش ببین دچار غرور معنوی شدهای یا نه؟ چون نفس انسان مکّار است و خوبیها را مال خود میکند
دینداری، اخلاق، معنویت و نمازی که آدم را اجتماعی بار نیاورند، بیتردید انحرافی هستند
تزکیۀ نفس با ازخودگذشتن در عمل اجتماعی حاصل میشود
انانیّت در کجا بیشتر از بین میرود؟ آنجا که وارد جامعه میشوی تا به مردم خدمت کنی اما صدمه میخوری و حرف میشنوی
کمی
@Dastan1224
✨ #معجزه_با_نذر_اخلاقی❗️
✅این نذر رو حاج آقا بهجت به شاگردانشون یاد میدادن که معجزه میکنه:
✍به یکی از چهارده معصوم متوسل بشید و #نذر_اخلاق کنید مثلا بگید یا فاطمهی زهرا نذر میکنم چهل روز با صدای بلند حرف نزنم یا دروغ نگم یا ناسزا نگم یا غیبت نکنم یا مراقب حرفام باشم نیش و کنایه نزنم هر چیز #اخلاقی که هست #نذر کنید.!
♦️به مدت #چهل_روز بعد، دیگه #عادت میشه و #رعایت می کنید.
#العبد
#آیت_الله_بهجت
@Dastan1224
✍#عکس_العمل_در_مقابل_تمجید
حجت الاسلام و المسلمین سید محمد صادق طباطبایی نقل میکند: داییام آقای عباس معتمدی نقل کردند که در رمضان سال 1318 هجری شمسی در بروجرد طبق روال همیشگی، حضرت آیت الله بروجردی در ماههای مبارک رمضان منبر میرفتند. یکی از شبهای احیا که مسجد مملو از جمعیت بود و همه منتظر ورود آقا بودند بعد از مدتی با ذکر صلوات از طرف مردم، دیدم که آقا تشریف آوردند. شخصی به نام آقای سوفی شروع کردند به مداحی، به محض ورود آقای بروجردی، اشعاری در مورد علم و علما خواندند تا این که ایشان به منبر رسیدند، مردم قیام کرده بودند و آیت الله بروجردی روی منبر نشستند و آقای سوفی داشت مداحی میکرد تا این که به اشعاری در مدح خود آیت الله بروجردی رسید. آقا در این موقع مانند کسی که هنگام شنیدن مصیبت باشند دست شان را روی صورت گرفتند و بعد از تمام شدن مداحی، بدون مقدمه فرمودند: مگر من به آقایان چه کردهام که به من توهین میکنند [همهمه ای بین حضار به وجود آمد و متعجب از این که چه کسی به ایشان توهین کرده است؟ آیا بین راه کسی آقا را اذیت کرده؟! ] آقا با اشاره ی دست، مردم را ساکت کردند و فرمودند: این آقا (مداح) مطالبی را به من نسبت دادند که با من واجدم یا فاقد، اگر فاقد باشم اتصاف شخصی به وصفی که فاقد است عین اهانت است و اگر احیانا واجد باشم، بنده هر کس که باشد به جز ذوات ائمه معصومین علیهم السلام در پیشگاه خداوند مقصر است، شما کجا دیدید که از شخص مقصر تعریف کنند؟ بعد از این، شاهد چنین مطالبی نباشم. جلسه منقلب شد و بدون هیچ گونه مطلب دیگری همگی ناله و ضجه میزدند و گریه میکردند!
@Dastan1224
✨﷽✨
#یک_داستان_یک_پند
✍کاروانی عازم مکه بود که در میان کاروان پسر جوانی به نیابت از پدر مرحوم خود برای به جای آوردن اعمال حج به مکه میرفت. پسر جوان را عمویش به پیرمردی مؤمن در کاروان سپرده بود که مراقب او باشد تا پسر جوان حج و اعمال آن را کامل به جای آورد و در طول سفر هم عبادت خدا کند و هم اینکه عمر را به بطالت نگذراند. همراه کاروان مرد میانسالی بود که از اجنه آسیب دیده و اندکی شیرین عقل گشته بود و او را برای شفاء به کعبه میبردند.
در منزلی در کاروانسرایی کاروان حجاج برای ساعاتی اتراق کردند و پیرمرد مؤمن قصد کرد تا زمان ظهر قدری بخوابد. چون از خواب برخاست، دید جمعی با مسخره کردن آن شیرین عقل با او مزاح میکنند و این پسر جوان هم چشم پیرمرد از خود دور دیده بود و با آنان در گناه جمع شده بود. پسر چون پیرمرد را دید از جمع باطلان جدا شد و نزد او آمد. پسر جوان چون ناراحتی پیرمرد را دید به او گفت: زیاد سخت نگیر، در طول چهل روزی که منزلمان مرکب حیوانات است و در سفریم من هیچ تفریحی نداشتهام. ما این همه رنج بر خود داده و عازم خانۀ خدا هستیم، خداوند از یک گناه ما میگذرد نباید بر خود سخت بگیریم، مگر چه کردیم؟ یک مزاح و شوخی برای روحیه گرفتنمان برای ادامۀ پر شور سفر لازم است. پیرمرد در جواب پسر جوان به نشان نارضایتی فقط سکوت کرد.
ساعتی گذشت مردم برای نماز ظهر حاضر شدند. نماز را به جماعت در کاروانسرا خواندند. پیرمرد دید پسر جوان زمان گرفتن وضو که پای خود بر زمین گذاشت خار ریزی بر پای او رفت و پسر نشست تا آن خار از پای خود برکند ولی خار آنقدر ریز بود که میان پوست شکسته و مانده بود. پیرمرد گفت: بلند شو حاجی جوان برویم که نماز جماعت شروع شد. پسر جوان گفت: نمیتوانم خار در پایم آزارم میدهد و توان راه رفتن مرا گرفته است. نمیتوانم پای بر زمین بگذارم. پیرمرد گفت: از تو این سخن بعید است جوانی به این سرو قامت و ابهت را که همه جای تن او سالم است خاری که به این کوچکی است و دیده نمیشود از پای درآورد و نتواند را برود. بلند شو و بر خود سخت نگیر، این خار چیزی نیست که مانع راه رفتن تو شود!!! سخن پیرمرد که اینجا رسید پسر جوان از کنایه بودن کلام او آگاه گشت و از گفتۀ خویش سرش را به پایین انداخت.
پیرمرد گفت: پسرم! به یاد داشته باشیم نبی مکرم اسلام (ص) فرمودند: هر کسی گناهی را چون به نیت آن که کوچک است و خدا آن را میبخشد مرتکب شود نوعی وهن به مقام قدسی خویش میداند و خداوند آن گناه را هرگز
@Dastan1224
ツ
✍شهــید ابراهــیم هــادی:
باران شدیدی در تهـران باریده بود
خیابان۱۷ شهـریور را آب گرفته بود
چند پیرمرد می خواستند به سمت
دیگرخیابان بروند مانده بودند چه
کنند همان موقع ابراهــیم از راه
رسید پاچه شلوار را بالا زد با کـول
کردن پیرمـردها آن ها را به طـرف
دیگر خـــیابان بُرد ابراهیم از این
کارها زیاد انجام میداد هـدفی جز
شکستن نفـس خودش نداشت
مخــصوصا زمانی که خـیلی بین
بچـــهها مطــرح بود!
📚سلام بر ابراهیم
@Dastan1224
📚 داستان کوتاه
روزی دم یک روباه در حادثهای قطع شد.
روباههای گروه پرسیدند دمات چه شد؟
چون روباهها از نسلی مکار میباشند، گفت خودم قطعاش کردم
گفتند چرا؟ این که بسیار بداست و معلوم میشود.
روباه گفت: خیر! حالا آزادم و سبک.
احساس راحتی میکنم! وقتی راه میروم فکر میکنم که دارم پرواز میکنم.
یک روباه دیگر که بسیار ساده بود، رفت و دم خود را قطع کرد.
چون درد شدیدی داشت و نمیتوانست تحمل کند، نزد روباه اولی رفت و گفت: برادر تو که گفته بودی سبک شدهام و احساس راحتی میکنم. منکه بسیار درد دارم!
روباه اولی گفت: صدایش را درنیاور
اگر نه تمام روز روباههای دیگر به ما میخندند! هرلحظه ابراز خشنودی کن و افتخار کن تا تعداد ما زیاد شود؛ وگر نه تمام عمر مورد تمسخر دیگران قرار خواهیم گرفت
همان بود که تعداد دمبریدهها آنقدر زیاد شد که بعداً به روباههای دمدار میخندیدند
وقتی در یک جامعه افراد مفسد زیاد میشوند
آنگاه به افراد باشرف و باعزت میخندند.
گاهی هم آنها را دیوانه میدانند
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
@Dastan1224
♦️حکایت است که پادشاهی از وزیرخود پرسید:
بگو خداوندی که تو می پرستی چه می خورد، چه می پوشد ، و چه کار می کند و اگر تا فردا جوابم نگویی عزل می گردی.
وزیر سر در گریبان به خانه رفت .
وی را غلامی بود که وقتی او را در این حال دید پرسید که او را چه شده؟
💠و او حکایت بازگو کرد.
🧔🏻غلام خندید و گفت : ای وزیر عزیز این سوال که جوابی آسان دارد.
👱♂وزیر با تعجب گفت : یعنی تو آن میدانی؟ پس برایم بازگو ؛ اول آنکه خدا چه میخورد؟
- غم بندگانش را، که میفرماید من شما را برای بهشت و قرب خود آفریدم. چرا دوزخ را برمیگزینید؟
- آفرین غلام دانا.
🌟- خدا چه میپوشد؟
- رازها و گناه های بندگانش را
- مرحبا ای غلام
وزیر که ذوق زده شده بود سوال سوم را فراموش کرد و با شتاب به دربار رفت و به پادشاه بازگو کرد ولی باز در سوال سوم درماند، رخصتی گرفت و شتابان به جانب غلام باز رفت و سومین را پرسید.
غلام گفت : برای سومین پاسخ باید کاری کنی.
- چه کاری ؟
- ردای وزارت را بر من بپوشانی، و ردای مرا بپوشی و مرا بر اسبت سوار کرده و افسار به دست به درگاه شاه ببری تا پاسخ را باز گویم.
وزیر که چاره ای دیگر ندید قبول کرد وبا آن حال به دربار حاضر شدند
پادشاه با تعجب از این حال پرسید ای وزیر ای چه حالیست تو را؟
و غلام آنگاه پاسخ داد که این همان کار خداست ای شاه که وزیری را در خلعت غلام و غلامی را در خلعت وزیری حاضر نماید.
پادشاه از درایت غلام خوشنود شد و بسیار پاداشش داد و او را وزیر دست راست خود کرد.
@Dastan1224
🌹داستان آموزنده🌹
روزی حضرت ابراهيم علیهااسلام در نزديكي بيت المقدس پيرمردی را ديد.
حضرت با پیرمرد مشغول صحبت شدند و پرسیدند منزلت كجاست؟
پاسخ داد كه منزلم پای آن كوه است؛
حضرت ابراهيم فرمودند مهمان هم ميپذيری؟
پيرمرد تاملی كرد و گفت عيبی ندارد ولی مانعی در مسير هست كه آبی است كه عبور از آن مشكل است و قایق هم نداریم!
حضرت پرسيدند خودت چطور عبور ميكنی؟
پيرمرد که حضرت ابراهيم را نميشناخت ، جواب داد از روی آب رد ميشوم!
حضرت فرمودند شايد ما هم رد شديم!
به همراه هم به سمت آنجا رفتند تا به آب رسیدند.
پيرمرد عابد از روی آب رد شد ، ناگهان ديد كه آن مهمان هم از روی آب عبور كرد!
پیرمرد تعجب کرد ومهمان را احترام کرد و به منزلش برد.
صبح روزبعد حضرت به عابد فرمودند دعايی كن كه من آمين بگويم.
پيرمرد درد دلش باز شد و خطاب به حضرت گفت:
چه دعايی بكنم!؟ دعای من مستجاب نميشود! سیوپنج سال است حاجتی دارم اما مستجاب نمیشود!
حضرت پرسیدند حاجتت چیست؟
عابد پاسخ داد سی وپنج سال است از خدا ديدار ابراهيم خليل را ميخواهم اما مستجاب نميشود!
حضرت فرمودند ابراهيم خليل من هستم!
@Dastan1224
قسم به خون گل سرخ در پگاه بهار
به سوز سينه بلبل به نالههاي هزار
به نغمه نغمه جانسوز ناي خرمشهر
به چلچراغ غم كوچههاي خرمشهر
زجام لاله نيفتد شراب عشق از جوش
چراغ خون شهيدان نميشود خاموش
🌷 #سالروز_آزادسازی_خرمشهر_گرامی_باد
#مهدے_جان
😔باراݩ گرفته بازهوایم هواے توست
درجاےجاے شهر پراز ردپاے توست
😔دلتنگ جمڪرانم و دلواپس شما
سه شنبه ها،پراز گریه هاے توست
🌷 #سه_شنبه_هاى_جمكرانى
🌷 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☝️🎥نقشه های شیطان در عالم
🎙#استاد_عالی
شیطان غمگین و ناراحت گوشه ای کز کرده بود.
دلیل ناراحتی اش را پرسیدند.
شیطان با صدایی بغض آلود پاسخ داد:
من به بعضی افراد، ریاکاری و دروغ و اختلاس و رشوه خواری و هرچه صفات بد بود را یاد دادم.
با مهارت هایی که من یادشان داده بودم، توانستند خانه و ماشین بخرند و ویلای آنچنانی بسازند و اسم و رسمی برای خود کسب کنند.
اما با کمال تعجب می بینم که سر در ویلاهایشان نوشته اند: هذا من فضل ربی
این نمک نشناس ها از بیخ منکر من شده اند!
حال دیگر کارشان به جایی رسیده است که من را هم دور می
@Dastan1224
✍#فقیر_وارسته👌
در روزی روزگاری، جوانی که سر و وضع فقیرانه ای داشت، به خانه پیامبر(ص) رفت...
از قضا مرد ثروتمندی هم آنجا بود مرد فقیر کنار مرد ثروتمند نشست.
ثروتمند وقتی دید جوان فقیر کنارش نشسته، لباسش را جمع کرد
جوان از کار آن مرد ناراحت شد اما به روی خودش نیاورد، سوال خودش را پرسید و از آنجا رفت
بعد از رفتن جوان، پیامبر اکرم (ص) از مرد ثروتمند پرسیدند: " چه چیزی باعث شد تو آن کار را انجام دهی؟ آیا ترسیدی از فقر او چیزی به تو برسد یا از ثروت تو به او؟؟ "
مرد ثروتمند کمی فکر کرد و با شرمندگی گفت:
" قبول دارم رفتارم زشت بود اکنون برای جبران کارم حاضرم نصف اموالم را به او بدهم "
حضرت کسی را فرستادند تا جوان فقیر را پیدا کند و به خانه بیاورد.
جوان آمد و حضرت ماجرا را برایش تعریف کردند و پرسیدند :" آیا این مال را از او قبول می کنی؟"
جوان پاسخ داد: " خیر! "
حضرت پرسیدند:" چرا؟ "
جوان گفت: " میترسم اگر آن بخشش را قبول کنم روزی به تکبری که او دچار شده دچار شوم، و دل کسی را بشکنم که حتی با بخشش نیمی از اموالم هم نتوانم آن را جبران کنم👌
📙کشکول شیخ بهایی
@Dastan1224
🦌داستان معروف ضامن آهو
صیادی در بیابانی قصد شکار آهویی میکند و آهو شکارچی را مسافت معتنابهی به دنبال خود میدواند و عاقبت خود را به دامن حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام که اتفاقاً در آن حوالی تشریففرما بوده است، میاندازد.
✍صیاد که میرود آهو را بگیرد، با ممانعت حضرت رضا علیه السلام مواجه میشود. ولی چون آهو را صید و حق خود میداند، در مطالبه آهو پافشاری میکند. امام حاضر میشود مبلغی بیشتر از بهای آهو، به شکارچی بپردازد تا او آهو را آزاد کند.
✍شکارچی نمیپذیرد ومی گوید: من همین آهو که حق خودم است را میخواهم و آن وقت آهو به زبان میآید و به عرض امام میرساند که من دو بچه شیری دارم که گرسنهاند و چشم بهراهاند که بروم و شیرشان بدهم و سیرشان کنم. علت فرارم هم همین است و حالا شما ضمانت مرا نزد این ظالم بفرمایید که اجازه دهد بروم و بچگانم را شیر دهم و برگردم و تسلیم صیاد شوم… حضرت رضا علیه السلام هم ضمانت آهو را نزد شکارچی میفرماید و خود را به صورت گروگانی در تحت تسلط شکارچی قرار میدهد. آهو میرود و بهسرعت با آهوبچگان باز میگردد و خود را تسلیم شکارچی میکند.
✍شکارچی که این وفای به عهد را میبیند، منقلب میگردد و آن گاه متوجه میشود که گروگان او، حضرت علی بن موسی الرضا صلوات الله علیه است. فوراً آهو را آزاد میکند و خود را به دست و پای حضرت میاندازد و عذر میخواهد و پوزش میطلبد. حضرت نیز مبلغ متنابهی به او مرحمت میفرماید و بهعلاوه، تعهد شفاعت او را در قیامت نزد جدش میدهند و صیاد را خوشدل روانه میسازد. آهو هم که خود را آزاد شده حضرت میداند اجازه مرخصی میطلبد و به سراغ آشیانه خود میدود.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
@Dastan1224
🔺گویا عادت صیاد ها این است که در آرامترین برهه تاریخی، بدون هیچ هیاهویی، در قلب پایتخت به تنهایی توسط افراد کوردل به ناجوانمردانهترین حالت ممکن ترور بشوند و از بین مان پر بکشند.
#شهید_صیاد_شیرازی
#شهید_صیاد_خدای
@Dastan1224
✨﷽✨
🌹آبروی واقعی در دین چیست؟
🔶آبرو بر دو نوع است:
1🌱آبروی بشر نزد خدا،
2🌱آبروی بشر در نزد بشر.
✍آبروی بشر در نزد خدا در صورت گناه، میریزد و در این حالت است که اعتبار مخلوق در نزد خالق کم میشود و دعای او سخت مستجاب شده و رزق و روزی او کم میشود. که این گناه در صورت اجازه خدا مبنی بر آشکار شدنش در نزد مخلوق، باعث آبروریزی در نزد مخلوق هم میشود.
🔻مثال⇦ کسی رابطه نامشروعی دارد این گناه باعث آبروریزی او نزد خدا میشود و اگر خدا این گناه او را علنی کند، باعث مفتضح و رسوایی آن فرد در بین خلق میشود. اما بسیاری از ما آبرو را از دایره گناه خارج کردهایم و آن را مربوط به عرف و چیزهای بیارزش میدانیم.
🔻مثال⇦ مردی به علت ناتوانی مالی احساس میکند، اگر برای پسرش در تالار عروسی نگیرد، آبروی او خواهد رفت. درحالیکه این موضوع اصلا ربطی به آبرو ندارد.
و انسان، محبوبشدن در نزد مردم و پرهیز از حرف و حدیث آنها را آبرو تلقی میکند؛ که هرگز چنین نیست. بلکه باید تبتل از مردم کند (از مردم ببرد و نظر مردم برای او اهمیتی نداشته باشد) و در اجرای فرمان خدا، حرف و حدیث مردم را وقع و ارزشی ننهد. چون این مرد، تعریف و مصداق آبرو را به درستی نمیداند. لذا از کسی قرض میکند و درحالیکه میداند قدرت بازپرداخت قرض را ندارد، برای حفظ آبرو زیر بار بدهی میرود.
در حالی که نمیداند، بزرگترین آبروریزی قرضی است که انسان از پرداخت آن عاجز باشد. معصیتی بزرگتر از این نیست که انسان، با بدهی و دِین٬ از دنیا برود که بزرگترین آبروریزی است.
➫
@Dastan1224
✨🌸✨
🔹 مقایسه کردن در زندگی 🔹
ما چون یک موجود اجتماعی هستیم با هم زندگی می کنیم، خواه یا ناخواه در زندگی ما مقایسه می آید. زن فلانی چنان است، دختر فلانی چنان است، پسر فلانی در کنکور قبول شد، فلانی در فلان کار بار خودش را بست. در درس موفق شد. مدام مقایسه می کنیم. مقایسه کردن یک شمشیر دو لبه است هم می تواند آرامش و هم می تواند اضطراب آورد. من امروز برای شما عرض می کنم که چطور فرهنگ مقایسه آرامش می آورد و چگونه اضطراب می آورد. از آیات و روایات استفاده می کنم ببینید اصل مقایسه، طبیعی است. دو جوان وارد دانشگاه می شوند، دو جوان ازدواج می کنند، دو همکار در یک اداره، دو همسایه کنار هم، فلانی چهل سفر به مکه رفته، ما هنوز رنگ مکه را ندیده ایم، بچۀ فلانی در این اداره است و همه چیز دارد، بچۀ من پنج سال است که بیکار است. مدام در کار، شغل، مسایل مادی و معنوی مقایسه می کنند.
✅ سه جور مقایسه داریم:
1- مقایسه صعودی؛
2- مقایسه نزولی؛
3- مقایسه هم سطح.
اگر شما در امور دنیا خودت را با بالاترت مقایسه کردی این صعودی است، اگر با پایین ترت مقایسه کردی؛ مثلاً شخصی که یک میلیون تومان درآمد دارد خودش را با شخصی که پانصد هزار تومان درآمد دارد مقایسه کند می شود نزولی. اما اگر با آن که دو میلیون تومان درآمد دارد مقایسه کند می شود صعودی. مقایسۀ هم سطح مثلاً یک میلیون با یک میلیون، و یا با همکار خودش مقایسه کند.
〖از بیانات حجت الاسلام رفیعی〗
@Dastan1224
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☝️هیچوقت همسرت رو تحقیر نکن ...!
🎙#استاد_دانشمند
🌺امام محمد باقر علیه السلام فرموده اند :
به راستی که خداوند عزوجل بر زنان و مردان جهاد را واجب کرده است اما جهاد مردان آن است که (برای حفظ دین و مملکت) مال و خون خود را بذل کنند تا در راه خدا کشته شوند و اما جهاد زن آن است که در مقابل دشواری های زندگی همسرش صبر کند.
📙(مکارم الاخلاق فی حق الزوج علی المراة (ط بیروت ص 215)
🌺حضرت زهرا سلام الله علیها فرمودند :
بهترین شما کسی است که در برخورد با مردم نرم تر و مهربان تر باشد و ارزشمندترین مردم کسانی هستند که با همسرانشان مهربان و بخشنده اند
📙(دلال الامامه و کنزالعمال ، ج 7، ص 225)
🌺حضرت محمد (ص) فرموده اند :
هر مردی زحمت بکشد و بر عیالش انفاق کند خداوند متعال به عوض هر درهم ، هفتصد برابر به او مرحمت فرماید.
📙(مکارم اخلاق طبرسی به نقل از رساله امام سجاد علیه السلام ، شرح
@Dastan1224
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 کلیپ تصویری: «چهکار بکنیم از ضعف ما در علم و عمل؟!»
✨ حضرت آیتالله بهجت قدسسره:
🔸 چه بکنیم از بی علمی؟!
چه بکنیم از ضعف در ایمان؟!
از ضعف در تدین! ... چه بکنیم از این ضعفها؟!
🔸چه بکنیم از این ضعفهای اختیاری؟! نمیرویم دنبال تحصیلات علمیه! نمیرویم که بفهمیم که خب عمل چطور بر ما آسان بشود؟
اختیارا نمیرویم!
اگر غیراختیاری باشد حالا، خدا میبخشد ما را؛ اما اختیاری را چه بکنیم؟!
🔸 چهکار بکنیم از ضعف ما در علم و عمل؟!
چه کار بکنیم که این ضعف ما به اختیار ماست؟! خودمان نمیرویم دنبال تقویت!
📚 بخشی از فرمایشات حضرت آیتاللهالعظمی بهجت اعلیالله مقامه در دیدار جمعی از طلاب مشهد با معظمله - تابستان 1376
┏━✨🌹✨🌸✨━┓
🆔
@Dastan1224
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تاثیر دعاهای مستجاب نشده در زندگی انسان از زبان مرحوم آیت الله فاطمی نیا
┏━✨🌹✨🌸✨━┓
@Dastan1224
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥 نکتهای بسیار مهم در معرفت نفس
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
💠 استاد حاج شیخ جعفر ناصری
@Dastan1224