#پندانه 🌹
✨﷽✨
تو شمال شهر تهران ،یه قنادی باز شد
فقط پولدارا میتونستن اونجا خرید کنن
،یه روز که تعدادی از پولدارا تو قنادی در حال خرید بودن
یه گدای ژنده پوش وارد شد و تموم جیبهاشو گشت ،یه 50 تومنی پیدا کرد و گذاشت رو میز ،گفت اینو شیرینی بهم بده !!!!
مدیر قنادی با دیدن این صحنه جلو اومد و به اون فقیر تعظیم کرد و با خوشحالی و لبخند ازش حال پرسید و گفت :
قربان !خیلی خوش اومدید و قنادی ما رو مزین فرمودید ...
پولتون رو بردارید و هر چقدر شیرینی دوست دارید انتخاب کنین !!!!
امروز مجانیه اینجا ...
پولدارا ازین حرکت ناراحت شدن و اعتراض کردن که چرا با ما اینجوری برخورد نکرده ای تا حالا ؟ مدیر قنادی گفت :شما هم اگه مثل این آقا ،تموم داراییتون رو ، رو میز میذاشتین ،جلوتون تعظیم میکردم .
❶ ﺩﺭ ﭘﻮﺷﻴﺪﻥ ﺧﻄﺎﻱ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ، ﺷﺐ ﺑﺎﺵ؛
❷ ﺩﺭ ﻓﺮﻭﺗﻨﻲ، ﺯﻣﻴﻦ ﺑﺎﺵ؛
❸ ﺩﺭ ﻣﻬﺮ ﻭ ﺩﻭﺳﺘﻲ، ﺧﻮﺭﺷﻴﺪ ﺑﺎﺵ؛
❹ ﺩﺭ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺧﺸﻢ ﻭ ﻏﻀﺐ، ﮐﻮﻩ ﺑﺎﺵ؛
❺ ﺩﺭ ﺳﺨﺎﻭﺕ ﻭ ﻳﺎﺭﻱ ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ، ﺭﻭﺩ ﺑﺎﺵ؛
❻ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺁﻣﺪﻥ ﺑﺎ ﺩﻳﮕﺮﺍن دریا باش
#امام_زمان
📚@Dastanhaykotah 📚
🔷🔸🔷🔸🔷🔸🔷🔸🔷
#داستان_آموزنده
🔆توصیف خاص پیامبر صلیالله علیه و آله
💫اویس قرنی به خدمت پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم نرسیده بود. حضرت دربارهی او فرمود: «چون اویس را دیدید، سلام مرا به او برسانید ولی با او سخن بسیار مگویید.»
💫اویس بعد از وفات پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم روزی به مدینه آمد؛ چون صحابه او را دیدند کمی مذمّت کردند که تو به خاطر مادرت از دیدار پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم محروم شدی ولی ما به خاطر محبّت پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم خویشاوندان خود را میکشیم و ازاینگونه حرفها زدند. اویس پرسید: «شما سالها پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم را درک کردید، بگویید نشانهی پیامبر چه بود؟»
💫هر یک نشانهای گفتند از قد، صورت، رنگ، تواضع، سخاوت، طاعت، علم و معجزه؛ بعد گفتند: «ما جز این نشانهها چیز دیگر نمیدانیم. اکنون تو بگو.»
💫چون اویس دهان باز کرد هفده کس به رو افتادند و بیهوش شدند و بر دیگران گریه و رقّت پدید آمد
📚مقالات شمس، ص 68
#امام_زمان
📚@Dastanhaykotah 📚
#متن_خاطره
🌷 هربار که میروم زیارت امام رضا (ع)
صدایش میپیچد توی گوشم که
«تا بهت اشک ندادن، نرو داخل»
میگفتم: خب چیکار کنم؟
میگفت: توی صحن قدم بزن...
خودش از صحن جامع رضوی شروع میکرد و یک دور، دور حرم میچرخید. زمزمه میکرد و شعر میخواند و استغفرالله میگفت تا واقعاً گریه اش میگرفت. بعد میگفت حالا بیا برویم داخل؛ پیش ضریح آنجا هم سلام میداد و زیاد جلو نمیرفت...
📚 شهید محمدحسین محمد خانی
⚘ شادی روح شهدا صلوات ⚘
#امام_زمان
📚@Dastanhaykotah 📚
🔅🍃🔅🍃🔅🍃🔅🍃🔅🍃🔅
🔆دختر قاضی مرو
✨گویند: نوح بن مریم قاضی شهر مرو خواست دخترش را شوهر دهد، بنابراین با همسایه خود که مردی مجوسی بود، مشورت نمود. مجوسی گفت: «عجب است که مردم از تو راهنمایی میجویند و تو از من!»
✨گفت: «آری با تو مشورت میکنم!» مجوسی گفت: «رئیس ما کسری مال را ملاک ازدواج قرار میداد و دختر به مال دار میداد.
قیصر پادشاه روم، حَسَب و نَسَب را برای ازدواج اختیار میکرد.
✨رهبر شما، حضرت محمد صلیالله علیه و آله و سلّم دین را اختیار نمود، پس نگاه کن رهبر تو کیست و به طریقهی او عمل کن.»
📚نمونهی معارف، ج 2، ص 737 -مستطرف، ص 218
⚡️⚡️رسول خدا صلیالله علیه و آله و سلّم فرمود: «هر کس ازدواج کند، نصف دینش حفظ شود؛ پس در نصف دیگر تقوای الهی بورزید.»
📚الکافی، ج 5، ص 328
#امام_زمان
📚@Dastanhaykotah 📚
🌾🌱🌾🌱🌾🌱🌾🌱🌾
#داستان_آموزنده
🔆جواب دندانشکن پیرزن
⚡️عمروبن لیث در زمستانی بسیار سرد، با لشکر فراوان، وارد نیشابور شد. سپاه او در خانههای مردم جای گرفتند. پیرزنی پنج خانه داشت، همه را سپاهیان او اشغال کردند.
⚡️پیرزن شکایت نزد یکی از فرماندهان سپاه برد. او گفت: فردا من نزد عمرولیث هستم؛ بیا و شکایت خود را بگو.
⚡️فردا پیرزن نزد عمرولیث آمد و گفت: «من پنج خانه دارم که سربازانت مرا با پنج دختر و عروس در یک خانه جای دادهاند و مناسب نیست با آنان، کنار اینان رفتوآمد شود.»
⚡️عمرولیث گفت: «پس همراهان ما در این سرمای شدید چه کنند؟ دور شو، میگویند که زنان عقل ندارند.» پیرزن روی برگرداند و رفت.
فرمانده به عمرولیث گفت: «این زن، بسیار دانا و پرهیزکار است، خوب است دربارهی او لطفی بکنید.»
⚡️عمرولیث دستور داد پیرزن را برگردانند. وقتی آمد، گفت: مگر قرآن نخواندهای که خداوند میفرماید: «پادشاهان وقتی وارد قریهای شوند، آنجا را تباه میکنند و مردم عزیز را ذلیل مینمایند.*»
⚡️پیرزن جواب داد، خواندهام، ولی از پادشاه در شگفت هستم که در همین سوره آیهی دیگر را نخوانده است که میفرماید:
⚡️«این است خانههایشان ویران و فرو ریخته بهواسطهی ظلمی که کردهاند؛ و در این تغییر و خرابی نشانهی عبرتی است برای مردمان دانا.*»
این جواب چنان در عمرولیث تأثیر کرد که بدنش لرزید و اشکش جاری شد و دستور داد در هیچ خانهای سپاهیانش نمانند و در جای دیگر خیمهگاهی زدند.
📚رهنمای سعادت، ج 1، ص 180
#امام_زمان
📚@Dastanhaykotah 📚
🔆 #پندانه
وقتی میمیریم
ما را به اسم صدا نمیکنند
و درباره ما میگویند: جسد کجاست ؟
و بعد از غسل دادن
میگویند: جنازه کجاست؟
و بعد از خاک سپاری
میگویند: قبر میت کجاست؟
همه لقب ها و پست هایی که در
دنیا داشتیم بعد از مرگ فراموش ميشه
مدير، مهندس، مسؤول، دکتر، بازرس...
پس فروتن و متواضع باشیم...
نه مغرور و متكبر!
عارفی گفت :
آنچه از سر گذشت ؛ شد سرگذشت!!!
حیف بی دقت گذشت؛ اما گذشت!!!
تا که خواستیم یک «دو روزی»
فکر کنیم بر در خانه نوشتند؛ درگذشت...
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆نزول اذان
🌱امام صادق علیهالسلام فرمود: «هنگامیکه جبرئیل اذان را برای پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم آورد، سر پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم در دامن علی علیهالسلام بود. جبرئیل اول اذان و سپس اقامه گفت.
🌱پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم به علی علیهالسلام فرمود: «یا علی! صدای اذان جبرئیل را شنیدی؟» عرض کرد: «آری» فرمود: «یا علی! به خاطر سپردی؟»
🌱عرض کرد: «آری» فرمود: «بلال را طلب نما و به او اذان و اقامه را تعلیم ده.» آنگاه علی علیهالسلام بلال را طلبید و اذان و اقامه را به وی آموخت.»
🌱قول دیگر آن است که در شب معراج، وقت نماز، جبرئیل اذان و اقامه گفت و نماز جماعت برپا شد، پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم اذان و اقامه را بعد از نزول بر زمین، به دیگران آموخت.
📚نمونهی معارف، ج 1، ص 116 -وافی، ج 2، ص 86
✾📚 @Dastan 📚✾
🕊🌺امام خمينی رحمتالله:
🍀کسی که رابطه با خدا دارد شکست ندارد؛
🍁شکست مال کسی است که آمالش دنیا باشد.
🍂اگر آماْل غیب و ماورای غیب باشد، شکست ندارد.
☘شکست مال کسانی است که معتمد به شیطانند و ذخایر دنیا قلبشان را فرا گرفته است.
✾📚 @Dastan 📚✾
🍁🌱🍁🌱🍁🌱🍁🌱🍁
#داستان_آموزنده
🔆دیدن اهل بلا
🍃امام باقر علیهالسلام فرمود: وقتی اهل بلا را دیدید، سه مرتبه بهطوریکه او نشنود، بگویید: «الحمدُ لله الّذی عافانی مِمّا ابتلاءَ و لَو شاءَ فَعَل: حمد برای خدایی است که ازآنچه او را مبتلا کرد، مرا عافیت داد و اگر خدا بخواهد انجام دهد.»
اگر این دعا را بخوانید هرگز به آن مبتلا نشوید.
🍃پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم فرمود: هنگامیکه اهل بلا را میبینید، حمد خدا کنید، بهطوریکه صدایتان را نشنوند که اگر بشنوند ناراحت میگردند.
📚مکارم الاخلاق، ص 351 -شفا و درمان ص 70
⚡️⚡️امیرالمؤمنین علی علیهالسلام فرمود: «سه چیز از بزرگترین بلاهاست: نانخور بسیار، چیره شدن بدهی، ادامهی بیماری»
📚غررالحکم، ج 2، ص 170
✾📚 @Dastan 📚✾
🦋🍁🦋🍁🦋🍁🦋🍁🦋🍁🦋
#داستان_آموزنده
🔆یزید بن ثبیط قیشی و دو پسر
🦋او از اهل بصره، شیعه و شریف قومش بود و ده پسر داشت. چون باخبر شد که امام حسین علیهالسلام بهطرف عراق حرکت کرده، به پسرانش گفت:
🦋«کدام یک همراهم میآیید؟» دو نفر به نامهای عبدالله و عبیدالله حاضر شدند و از اصحابش هیچکدام به خاطر ترس از ابن زیاد (استاندار) حاضر نشدند او را همراهی کنند. سپس از کوفه خارج شد و در ابطح مکه سکنی گرفت.
🦋 امام علیهالسلام به منزلش آمد درحالیکه او بهطرف منزل امام علیهالسلام آمده بود. حضرت علیهالسلام در منزلش نشست تا او آمد. او بسیار خوشحال شد، سلام کرد و قضیه آمدنش را گفت. سپس همراه امام به کربلا رفت. خودش و دو پسرش شهید گشتند.
📚رمز المصیبه، ج 2، ص 149 -ابصار العین
✾📚 @Dastan 📚✾
#شهید_مهدی_ایمانی_فردویی
متولد سال 1362 هجری شمسی بود و البته این افتخار را داشت که به مدت 14 سال، خادم آستان مقدس فاطمی (س)، مسؤول انتظامات صحن مقدس صاحب الزمان (عج) و در خدمت زائران حرم حضرت فاطمه معصومه (س) باشد.
و اما یکی از نقاط عطف زندگی مهدی ایمانی در سال 1394 اتفاق افتاد؛ آن جا که باجناق وی، یعنی قاسم غریب به عنوان یک نیروی مدافع حرم در سوریه به شهادت رسید و همین امر سبب شد تا شوق اعزام به سوریه و درآمدن در جرگه مدافعان حرم، بیش از پیش در دل مهدی طنین اندازد.
او در حالی سفرهای متعدد به سوریه داشت که به نقل از دوستانش، عطش شهادت روز به روز و ماه به ماه بیشتر در درون وی شعله می کشید و وقتی هم که به شهادت رسید کسی از دوستانش تعجب نکرد چراکه همه وی را مستحق شهادت در راه خدا می دانستند و او را کاملا برای این پایان شکوهمند آماده می دیدند.تاریخ تولد : 1362/03/08
محل تولد : قم
تاریخ شهادت : 1396/09/21
محل شهادت : حما - سوریه
وضعیت تاهل : متاهل با 3 فرزند
محل مزار شهید : قم – حرم حضرت معصومه سلام الله علیها
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استاد_ماندگاری
🔻داستان عجیب راننده تاکسی و پیرمرد فقیر!
✾📚 @Dastan 📚✾
🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼
#داستان_آموزنده
🔆انصاف علی علیهالسلام
🔅«شعبی» میگوید: من همانند دیگر جوانان به میدان بزرگ کوفه وارد شدم. امیرالمؤمنین علیهالسلام را بر بالای دو ظرف طلا و نقره ایستاده دیدم که در دستش تازیانهای کوچک بود و مردم سخت جمع شده بودند و آنها را بهوسیلهی تازیانه به عقب میراند که ازدحام مانع از تقسیم نشود.
🔅پس امام بهسوی اموال برگشت و بین مردم تقسیم کرد به نوعی که برای خودش هیچ چیز باقی نماند و دستخالی به منزلش بازگشت.
من به منزل آمدم و به پدرم گفتم: امروز چیز عجیبی دیدم نمیدانم عمل این شخص خوب بود یا بد؛ که چیزی برای خود برنداشت!
پدرم گفت: او چه کسی بود؟ گفتم:
🔅امیرالمؤمنین علیهالسلام و آنچه را دیدم برایش نقل کردم. پدرم از شنیدن انصاف و تقسیم علی علیهالسلام به گریه افتاد و گفت: پسرم، تو بهترین کس از مردم را دیدهای.
🌾🌾امیرالمؤمنین علی علیهالسلام فرمود: «هر کس از خود به دیگران انصاف دهد، خداوند بر عزّتش میافزاید.»
📚جامع السعادات، ج 1، ص 368
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆چهار جواب به خلیفه
☘طاووس یمانی (م 106) از علمای وارستهی اهل تسنّن بود و او را از اصحاب امام سجّاد علیهالسلام هم شمردهاند.
☘سالی هشام بن عبدالملِک، خلیفهی اُموی، به حج رفت و در آنجا گفت: «اگر از صحابه پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم کسی در مکّه است، نزدم بیاورید تا مرا موعظه کند!»
☘گفتند: از صحابه کسی نیست امّا از تابعین هستند. گفت: بیاورید. جستجو کردند و طاووس یمانی را یافتند که صحابه پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم را دیده بود و از تابعین به شمار میرفت.
☘وقتی این پیرمرد را آوردند، بر خلیفه، بهعنوان امیرالمؤمنین سلام نکرد، کفش را روی فرش آورد و گفت: «حالت چطور است، ای هشام؟!»
هشام طاغوتی بسیار ناراحت شد و چهار اشکال بر او کرد و گفت: «سلام نکردن بر امیرالمؤمنین، کفش روی فرش آوردن، به اسم صدا زدن و در مقابل نشستن، از کمال ادب خارج است.»
طاووس گفت:
☘1- همه مردم تو را بهعنوان امیرالمؤمنین قبول ندارند و به همین علّت من ناپسند میدانستم که دروغ بگویم.
☘2- کفش در حاشیهی فرش تو بیرون آوردم، تو از خدا بالاتر نیستی؛ هر روز کفشم را در برابر خدا، روی زمین بیرون میآورم و خدا خشم بر من نمیگیرد.
☘3- امّا به اسم تو را گفتم، خداوند در قرآن اولیاء خود را به اسم نام میبرد و میفرماید: یا یحیی، یا داوود، یا عیسی؛ ولی دشمنانش را با کینه مورد خطاب قرار میدهد و میفرماید: بریده باد دو دست ابولهب (بااینکه اسمش عبدالعزی بود.)
☘4- در مورد ایراد چهارم، من از علی علیهالسلام شنیدم که فرمود: هرگاه خواستید به مردی از دوزخیان بنگرید، به مردی بنگرید که بر مسند نشسته و در اطراف او عدّهای ایستادهاند. هشام از جواب او درمانده شد و گفت: مرا موعظه کن!
☘طاووس گفت: از علی علیهالسلام شنیدهام که گفت: «در جهنّم مارهایی وجود دارد، همچون بلندی تپهها و عقربهایی هست مانند استرها که هر رئیسی را که ظلم به زیر دستش میکند، با شعلههای آتشی که از دهانش بیرون میآید، میبلعند.»
☘سپس طاووس بلند شد و سریع از جا رفت تا گرفتار هشام بدجنس نشود چراکه او از علی علیهالسلام تجلیل کرد.
📚داستانها و پندها، ج 10، ص 62 الکنی و الالقاب، ج 2، ص 441
✾📚 @Dastan 📚✾
✅حضرت آیتالله بهجت قدسسره:
🔷استجابت دعا، تنها این نیست که امروز دعا کنیم و فردا نتیجهاش را ببینیم، بلکه مقصود این است که آثار قبولی و استجابت دعا برای ما روشن شود و یقین و توکل ما زیادتر گردد، ولو بعد از انجام مقدمات رفع بلا.
📚در محضر بهجت۳,ص۲۵۳
#آیت_الله_بهجت_ره
✾📚 @Dastan 📚✾
#پندانه
صدقه 5 نوع است :🌸🍃
صدقه به انسان صحیح و سالم:
پاداش یک به ده دارد
(شادی دل کودک، نشاندن امید، دادن هدیه)
صدقه به فرد زمین گیر و افتاده:
پاداش یک به #هفتاد دارد
(کمک به تهی داستان، خرید نان برای همسایه پیر)
صدقه به پدر و مادر:
پاداش یک به #هفتصد است
(لبخند به روی آنان، شاد کردن دل آنها)
صدقه برای اموات و مردگان:
پاداش یک به #هفتاد_هزار دارد
(به نیت آنان خیرات کنید درختی بکارید)
صدقه به طالب علم:
پاداش یک به #صد_هزار دارد
(خریدن کفش مدرسه برای کودکی، ساخت مدرسه)
✾📚 @Dastan 📚✾
💥🍂💥🍂💥🍂💥🍂💥
#داستان_آموزنده
🔆هلاکت خود و دیگران
🌾امیرالمؤمنین علیهالسلام از یک قاضی پرسید: «تو ناسخ و منسوخ از قرآن را میدانی؟»
🌾گفت: «نه» فرمود: «آیا به مقصود خدا در امثال قرآن اشراف داری و وارد هستی؟» گفت: «نه» فرمود: «خود هلاک شدی و دیگران را هم به هلاکت رساندی.»
📚(مصباح الشریعه، باب 63)
⚡️⚡️امام علی علیهالسلام فرمود: «نادان مُردهای در میان زندگان است.»
📚(غررالحکم، ج 1، ص 205)
#جهل
✾📚 @Dastan 📚✾
✨🌱✨🌱✨🌱✨🌱✨
#داستان_آموزنده
🔆اثر پرخوری در صورت
🌴پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم فرمود: برادرم عیسی علیهالسلام از شهری عبور میکرد، آنجا مرد و زنی را دید که با هم دعوا میکنند. فرمود: «علّت دعوای شما چیست؟» مرد گفت: «ای پیامبر خدا! این زنم میباشد ولی زیبایی ندارد، دوست دارم از او جدا شوم.»
🌴عیسی علیهالسلام فرمود: «ای زن! میخواهی زیبا شوی؟» گفت: «آری» فرمود:
🌴«هرگاه غذا میخوری، پرخوری نکن، چون وقتی طعام در شکم زیبایی شود، زیبایی صورت را از بین میبرد.»
🌴پس آن زن فرمودهی عیسی علیهالسلام را عمل کرد و طراوت و زیبایی به صورتش بازگشت.
ن📚لئالی الاخبار، ص 147
✾📚 @Dastan 📚✾
✨🌱🌱✨🌱✨🌱✨🌱✨
#داستان_آموزنده
🔆هر دو جهان چون لقمهای
🌱میر کمندی، مردی بزرگ شکم و دعوت خواره بود. او از اهل هرات و به پرخوری مشهور بود. تا جایی که او را به مرض گرسنگی نسبت میدادند. فخر الدّین علی صفی (م 931) گوید: «روزی از او پرسیدم که شما از بزرگان شعرا به چه کسی اعتقاد داری و نظم کدام را بیشتر یاد داری؟»
🌱گفت: «من را شعر هیچکس همانند مولانای رومی، خوش نباشد؛ مدّت شصت سال است که غیر از مثنوی و غزل مولانا نخواندهام و یاد نگرفتهام.»
🌱گفتم: «چند هزار بیت را حفظ هستی؟» گفت: «از کل اشعار مولانا یک بیت و از مثنوی هم یک بیت.» گفتم: «آن کدام بیت است؟»
گفت:
🌱کوه بود نواله ام، بحر بود پیالهام **** هر دو جهان چون لقمهای، هست در این دهان من
و از مثنوی این بیت را:
چونکه لقمه میشود در تو گهر **** دم مزن، چندانکه بتوانی بخور
📚لطایف الطوایف، ص 147
✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 #هر_روز_با_شهدا
#در_آغوش_معشوقه
🌷در مرحله سوم عملیات بعد از تجدید قوا، نیروهای اسلام به میدان مین برخورد کردند که دستور عبور از آن داده شد. عبور از میدان مین از دو محور بود که یک سمت سپاه و بسیج بودند و سمت دیگر دست ارتش بود. ۱۵۰ نفر از بچههای سپاه و بسیج بعد از شنیدن دستور عبور از میدان مین داوطلب شدند تا غلت بزنند روی مین تا معبری باز شود و دیگران رد شوند. من در سنگر فرماندهی بودم که فرماندهان اصلی آنجا بودند، از قبل پنهان شده بودم تا آنها مرا نبینند اما صدایشان را میشنیدم. از بیسیمها صدای "الله اکبر" گفتن رزمندهها میآمد و بعد صدای انفجار مین شنیده میشد.
🌷....در آن سوله یک طرف فرماندهان سپاه و یک طرف فرماندهان ارتش بودند. اما مشکلی پیش آمد که نشد معبر باز شود. زمان گذشت و هوا روشن شد. عراقیها متوجه شدند و بچهها را قیچی کردند، عده زیادی قتل عام شدند و عدهای دیگر راه برگشت را گم کردند. هنگام برگشت از جادههای "رملی" آنقدر خسته شده بودند که اسلحه و لباس خود را زمین انداخته بودند. فضا واقعاً وحشتناک و دلخراش بود. اولین آمبولانس که آمد من با خواهش به همراه بچههای تخریب رفتم جلو. وسط میدان مین جنازههای زیادی بود.
🌷یکی از عکسهایی را که از آن صحنه گرفتم از بس دلخراش بود سال گذشته با نام "صحرای کربلا" اجازه انتشار گرفت. رزمندهها با حالتهای زیبایی به شهادت رسیده بودند. یکی از آنها با مشت گره شده شهید شده بود و این نشان از تعصب او داشت، دستش خشک شده بود و مجبور شدند استخوانش را بشکنند بعد او را دفن کنند. یکی دیگر از شهدا به حالت سجده افتاده بود. یکی از شهدا "آر.پى.جی" اش را به حالتی بغل کرده بود که انگار معشوقهاش را در آغوش گرفته است. دیدن این صحنه برایم بسیار سخت و تلخ بود. من در طول عمرم دو بار صحرای کربلا را درک کردم که یکدفعه در این روز بود.
#راوى: رزمنده دلاور علی فریدونی از جمله عکاسان جنگ تحمیلی
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داستان بسیار عجیب از آیت الله بهاءالدینی و کرامات ایشون
۱۴۰۲/۰۵/۱۵ - هیئت دانشگاه هنر تهران
✾📚 @Dastan 📚✾
* #سلوک #تلاش
🔻 در روش بزرگان يک سيري بوده كه همواره كم رنگ شده و آن این كه ایشان در برنامه هاي عبادي، اهل كار و تلاش بودند. همانطور که اهل بیت علیهم السلام اینگونه بودند.
🔸در باب جهاد نفس وسائل الشیعه روایت از آقا علي بن موسي الرضا علیه السلام نقل می کند که مي فرمايند:
إِنِّي أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ فِي كُلِ يَوْمٍ خَمْسَةَ آلَافِ مَرَّة.
(وسائل الشيعة، ج۱۶، ص۸۶)
یعنی من هر روزه پنج هزار مرتبه استغفار ميكنم.
🔹البته منظور این نیست که الان همه ما باید این تعداد استغفار کنیم. منظور، اصل تلاش و سعی به اندازه توان و ظرفیت هر شخص است نه کمتر و نه بیشتر. منتهی توان خیلی از ما ها بیشتر از مقدار تلاشی است که الان دنبال می کنیم.
الان متاسفانه این باب ها يک کم مسدود شده است.
حجتالاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری
✾📚 @Dastan 📚✾
🌸🔅🔅🔅🌸🔅🔅🔅🌸
#داستان_آموزنده
🔆او را ادب کنید
🌻ابن عامر فهری گفت: مأمون، خلیفهی عباسی دستور داد ده نفر از اهالی بصره را که متّهم بودند، نزدش حاضر کنم؛ چون آنها را جمع کردم، شخصی پرخور و طُفیلی، آنها را دید و گمان کرد به مجلس طعامی میروند، پس خود را میان آنها جا داد و همراه آنها به راه افتاد.
آنها را سوار کشتی کردند، او هم آمد و با خودش میگفت:
🌻«خوش خواهد گذشت.» پس آن ده نفر را به زنجیر بستند، او را نیز زنجیر کردند و او متوجّه شد که آنها را برای سور نمیبرند بلکه برای گور میبرند. چون همگی بر مأمون وارد شدند نام یکیک را میخواند و گردن میزدند تا آن طفیلی باقی ماند. مأمون گفت: «تو کیستی؟» گفت: «جمع اینها را دیدم، فکر کردم ولیمهای در میان است و برای پرکردن شکم، همراهشان راه افتادم.»
🌻مأمون بخندید وگفت: «او از کشتن معاف است، لکن او را ادب کنید تا این کار را دو مرتبه انجام ندهد.»
📚نمونه معارف، ج 2، ص 569 -مجانی، ج 1، ص 263
✾📚 @Dastan 📚✾
💌گناه مثل میکروب است.
آلودگی اگر کم هم باشد اثر خودش را میگذارد. آدمهای زیرک به جای اینکه روی عبادت سرمایهگذاری کنند، روی ترک کار بد سرمایهگذاری میکنند.
گناه مثل سوراخ در کشتی است. رفته رفته کشتی را در آب غرق میکند. تَرَک روی سد باعث میشود، سد از بین برود. اول حرامها را بشناسید و بعد آنها را ترک کنید.
کسی که اصرار روی گناه دارد از چشم خدا میافتد انسان ممکن است، دچار گناه شود ولی هیچ وقت اصرار به گناه نمیکند.
اصرار به گناه باعث میشود تمام زحمات عمر انسان هدر رود چون لجبازی با خداوند است. امیرالمومنین فرمودند: پرهیز از گناهان سزاوارتر از انجام کارهای خیر است.
💚اول ای جان دفع شر موش کن
وانگهان در جمع گندم جوش کن
#پاکسازی_روح
#پای_درس_استادمحمدشجاعی
┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✾📚 @Dastan 📚✾