امام باقر عليه السلام:
از امروز و فردا كردن بپرهيز؛ زيرا آن دريايى است كه هلاک شوندگان در آن غرق می شوند
إيّاكَ وَالتَّسويفَ، فَإِنَّهُ بَحرٌ يَغرَقُ فيهِ الهَلكى
تحف العقول، صفحه 285
امروز و فردا کردن و کار امروز رو به فردا انداختن...
یعنی همینکه می خواهی دیگه نمازهات رو اول وقت و با حضور قلب بخونی یا نمازهات رو با توجه وبا همه وجود بخونی یا می خواهی نمازهات رو به جماعت و در مسجد بخونی ولی می ذاری برای بعدا...
یعنی همینکه می خواهی هر روز قرآن بخونی و دعاهای زیبا رو بخونی ولی می ذاری برای بعدا...
یعنی همینکه که می خواهی امانت یا پول شخصی رو ببری پس بدی می گی حالا بعدا...
یعنی همینکه می خواهی یک کار خیری بکنی می گی بعدا...
یعنی همینکه می خواهی یک فن یا هنری رو یاد بگیری می گی بعدا...
یعنی همینکه می خواهی یک کتاب خوب بخونی می گی بعدا...
یعنی همینکه می خواهی از گناه توبه کنی می گی بعدا...
یعنی همینکه می خواهی بری با کسی که قهری آشتی کنی می گی بعدا...
یعنی همینکه می خواهی نماز روزه های قضات رو به جا بیاری می گی بعدا...
یعنی همینکه می خواهی شیر آب که چکه چکه می کنه رو درست کنی می گی بعدا...
و...
4_5870634584646878447.mp3
4.77M
✅ شفاعت
🔹 مولاجان شما امین هستی
ابروی منو نمی بری😔
═══✼🍃🌹🍃✼═══
🎤 #حاج_اقا_ناصری
#داستانهای_آموزنده
﷽
#فقیرکیــــــــــه ⁉️
🔸فقر اینه که
لباست شیک و مرتب باشه
امّا دلت چرکین و پر از کینه و نفرت باشد ..!
🔸فقر اینه که..
ماشینت شیک و مرفه باشه
امّا دلت پر از کبر و غرور باشه!
🔸فقر اینه که.. خانه ات شیک و مجلل باشه
امّا آرامش و آسایش نداشته باشی..!
🔸فقر اینه که..
بالاترین مدارک تحصیلی و دانشگاهی داشته باشی
امّا از دین و عقیده خودت چیزی ندونی ...
🔸فقر اینه که...
اسامی و مشخصات همه فوتبالیست ها و خواننده ها و هنرپیشه ها رو بدونی
امّا نام چندتا از پیامبران و یاران پیامبر و بزرگان دینت را بلد نباشی و از زندگی آنها هیچ چیزی ندانی..!
🔸فقر اینه که..
روزانه وقت برای خواندن صدها پیام تلگرام و واتساپ و فیس بوک و تویتر و..... داشته باشی ..!
امّا برای خواندن یک صفحه قرآن وقت نداشته باشی!!
🔸فقر اینه که...
با کت و شلوار و کيف سامسونت و کراواتت از کنار رفتگر محله تون رد بشی
امّا عارت بیاد سلام و لبخند و خدا قوت بگی!!
🌤اللهُـمَّ عَجِّـل لِوَلِیِّکــ الــْفَرج🌤
⚜ ذکر صالحین ⚜
💠✨ #یڪ_داستان_یڪ_پند
دعوا شده بود، آقا امیرالمومنین(ع) رسید.
گفت: آقای قصاب ولش ڪن بزار بره.
گفت: به تو ربطی نداره.
گفت: ولش ڪن بزار بره.
به تو ربطی نداره.
دستشو برد بالا، محڪم گذاشت تو صورت علی(ع).
آقا سرشو انداخت پایین رفت.
مردم ریختن گفتن فهمیدی ڪیو زدی؟!
گفت: نه فضولی میڪرد زدمش.
گفتن: زدی تو گوش علی(ع)، خلیفه مسلمین.
ساتورو برداشت دستشو قطع ڪرد،
گفت: دستی ڪه بخوره تو صورت علی(ع) دیگه مال من نیست... دستی ڪه بخوره تو صورت امام زمانم نباشه بهتره.....
✨✨✨✨
امام زمان(عج) فرمود: هر موقع گناه میڪنی یه سیلی تو صورت من میزنی.
واااای بر ما.......😭😭😭
📚بحارالانوار ج۴۱، ص ۲۰۳-۲۰۴
📚الخرائج و الجرائح، ج۲، ص۷۵۸-۷۵۹
#داستان_کوتاه
🌸شاگرد از علامه پرسید:
جناب استاد لطفا خیلی مختصر بفرمایید چرا ما امام زمان را نمیبینیم؟
علامه فرمود: لطفا برگرد و پشت به من بنشین.
شاگرد علامه این کار را انجام داد
علامه فرمود: آیا الان من را میتوانی ببینی؟
شاگرد عرض کرد خیر نمیتوانم،
علامه فرمود چرا نمیتوانی من را ببینی
شاگرد گفت چون پشت من به شماست
علامه فرمود حالا متوجه شدی چرا امام زمان(عج) را نمیبینی
چون پشتت به امام زمان(عج) است
✨با گناهان و نافرمانی ها پشت مان را به امام زمان(عج) کرده ایم
و در این حال تقاضای دیدار با امام زمان(عج) را داریم
👇👇👇👇
🌷امام صادق (ع) در حدیثی می فرمایند :
⚡️خداوند ۱۷۰ سال ظهور منجی بنی اسرائیل رو به خاطر دعا و تضرع دسته جمعی آنها جلو انداخت و مابقی غیبت منجی آنها را که حضرت موسی بود را بر آنها بخشید.
👈 سپس فرمود :
☀️ شما شیعیان هم اگر مانند بنی اسرائیل با ضجه و گریه دعای همگانی کنید خداوند فرج ما را خواهد رساند. اما اگر چنین نکنید این سختی ، به نهایت مدّتش خواهد رسید.
📚 بحارالانوار ج ۵۲ ، ص ۱۳۱
🔅 صقر بن ابی دُلَف میگوید: از #امام_جواد شنیدم:
🔸 امام پس از من فرزندم #علی (هادی) است... و امام پس از او فرزندش #حسن (عسکری) است... سپس حضرت سکوت کردند. گفتم یابن رسول الله، امام بعد از حسن کیست؟ حضرت به شدت گریه کردند و فرمودند: پس از حسن، فرزندش که به حق قیام میکند و مردم انتظارش را میکِشند.
🔺گفتم چرا #قائم نامیده شده؟ فرمود: زیرا پس از اینکه یادش از میان رفت (مردم فراموشش کردند) و بیشتر معتقدان به امامتش از او برگشتند، قیام می کند.
گفتم چرا #منتظَر نامیده شده؟
🔸فرمودند: زیرا او غیبتی دارد که روزهایش بسیار و زمانش طولانی میگردد. در آن دوران، مخلِصان در انتظار قیامش باشند، و اهل شک و تردید انکارش نمایند، و مُنکِران ذکر و یادش را مسخره کنند، و کسانیکه وقت برای ظهورش تعیین میکنند دروغ می گویند، و عجله کنندگان هلاک شوند؛ و اهل تسلیم نجات یابند.
📚 کمال الدین؛ باب۳۶ حدیث۳
☘ #او_خواهد_آمد ☘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ ضمانت امام صادق(علیه السلام) برای گنه کاری که تا اخر خط رفته بود...
🔺سخنران:حاج اقا #پناهیان
دختری سوار تاكسي شد و کنار يك جوان مومن و زيبا نشست او به جوان نظر داشت ولی جوان مومن از قصد دختر با خبرشد و زود پیاده شد...
راننده تاكسي که متوجه شده بود به دختر جوان گفت: این جوان شبها درقبرستانی مشغول عبادت است..تو امشب با لباس فرشته ها برو و بگو من از طرف خدا آمده ام... دختر جوان رفت و نصفه شب که جوان مشغول دعا بود به پیش او رفت و درخواست خود را در لباس فرشته گفت... جوان با هزار زور قبول کرد.. وقتی که کارشون تموم شد دختر ماسک خود را برداشت و گفت: سورپرایز... ! من همون دختر توی تاكسيم....!!!!
جوان هم ماسک خود را برداشت و گفت: زرشک!!! منم راننده تاكسيم..!!
درسته که یوز ایرانی در حال انقراضه...
اما پفیوز ایرانی شدیدا در حال افزایشه!!
🌼کانال اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ 🌼
📙 حکایت واقعی
✍️در بلخ زنی جوان و خوش چهره وجود داشت، اندام زن به قدری زیبا بود که هر مردی را به گناه آلوده میکرد.
روزی زن زیبا برای خرید پارچه به مغازه پارچه فروش رفت، چشمش به پسرکی که در مغازه بود افتاد و از او خوشش آمد. از پسرک خواست پارچه ها را تا خانه حمل کند. هنگامی که به خانه رسیدند درب خانه را قفل کرد و به پسر جوان گفت: میخواهم امشب را با تو سر کنم، اگر مانع شوی با دادو بیداد مردم را خبر میکنم
پسرک پاک که آبروی خود را در خطر دید مجبور به قبول کردن پیشنهاد بیشرمانه او شد. زن زیبارو که هفت قلم آرایش کرده بود، با هزار عشوه پسرک را به اتاق خواب خود برد و با شهوت زیاد شروع به در آوردن لباس های خود کرد.
ناگهان فکری به سر پسرک خطور کرد. فکر کرد یک راه باقی است، کاری کنم که عشق این زن تبدیل به نفرت شود و خودش از من دست بردارد. اگر بخواهم دامن تقوا را از آلودگی حفظ کنم، باید یک لحظه آلودگی ظاهر را تحمل کنم. به بهانه قضای حاجت از اتاق بیرون رفت، باصورای آلوده به مدفوع برگشت و به طرف زن آمد. تا چشم آن زن به او افتاد، روی در هم کشید و فورا او را از منزل خارج کرد.
📚منبع: الکنی و الالقاب، ج۱ ،ص۳۱۳
#وظایف_والدین
مهمترین وظیفه پدر و مادر این است که خودشان نمونهای عملی از رفتار و کردار نیک باشند.
زیرا تقلید در تعلیم و تربیت کودک، تاثیری به مراتب بیشتر از پند و اندرز دادن دارد.
✨﷽✨
✅اگر خداوند متعال مشکل یوسف (ع) را در آغاز آزمایشش برطرف مینمود، شاید گنجینههای مصر در اختیار وی قرار نمیگرفت.
✍گاهی بلا به طول میانجامد،
تا عطا و بخشش بزرگ شود؛
گاهی درمیان اقوام همسر قرار میگیریم که درمقابل سکوت ما در مقابل اعمالشان ازانواع توهین وتهمت وبی احترامی و بدعهدی چیزی دردنیا نیست که ازما دریغ نداشته باشند ، "وَكَذَٰلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِی الْأَرْضِ" بدین منوال ما یوسف را در سرزمین مصر استقرار بخشیدیم و مقام و منزلت دادیم.
📚یوسف/آیه۲۱
👈پس، به خدا توکل کن، توکلی واقعی و راستین و نسبت به پروردگارت حسن ظن داشته باش و صبر پیشه کن ، صبری جمیل ، صبری زیبا ، صبری که در آن هیچ گله و شکایت و ناامیدی نباشد؛
"فَاصْبِرْ صَبْرًا جَمِيلًا"
صبر جمیل پیشه کن
📚معارج/آیه ی ۵
✨﷽✨
✅هیچ کار خداوند بیحکمت نیست ...
✍پادشاهی هنگام پوست کندن سیبی با یک چاقوی تیز٬ انگشت خود را قطع کرد. وقتی که نالان طبیبان را میطلبید٬ وزیرش گفت: «هیچ کار خداوند بیحکمت نیست.» پادشاه از شنیدن این حرف ناراحتتر شد و فریاد کشید: «در بریده شدن انگشت من چه حکمتی است؟» و دستور داد وزیر را زندانی کنند ...
روزها گذشت تا اینکه پادشاه برای شکار به جنگل رفت و آن جا آن قدر از سربازانش دور شد که ناگهان خود را میان قبیلهای وحشی تنها یافت. آنان پادشاه را دستگیر کرده و به قصد کشتنش به درختی بستند. اما رسم عجیبی هم داشتند که بدن قربانیانشان باید کاملاً سالم باشد و چون پادشاه یک انگشت نداشت او را رها کردند و او به قصر خود بازگشت. در حالی که به سخن وزیر میاندیشید دستور آزادی وزیر را داد. وقتی وزیر به خدمت شاه رسید٬ شاه گفت: «درست گفتی، قطع شدن انگشتم برای من حکمتی داشت ولی این زندان رفتن برای تو جز رنج کشیدن چه فایدهای داشته؟»
وزیر در پاسخ پادشاه لبخند زد و پاسخ داد: «برای من هم پر فایده بود چرا که من همیشه در همه حال با شما بودم و اگر آن روز در زندان نبودم حالا حتماً کشته شده بودم.»
✨ سه داستان زیبای 3 ثانیه ای :
1⃣ روزى روستاييان تصميم گرفتند براى بارش باران دعا كنند در روزيكه براى دعا جمع شدند تنها يك پسربچه با خود چتر داشت ،
این یعنی ایمان...
2⃣ كودك يك ساله اى را تصور كنيد زمانيكه شما اورابه هوا پرت ميكنيد او ميخندد زيرا ميداند اورا خواهيد گرفت
اين يعنى اعتماد...
3⃣ هر شب ما به رختخواب ميرويم ما هيچ اطمينانى نداريم كه فردا صبح زنده برميخيزيم با اين حال هر شب ساعت را براى فرداكوك ميكنيم
اين يعنى اميد...
#داستانک | #علما
رجبعلی خیاط مستاجریداشت.
که زن و شوهر بودند
با 20 ریال اجاره بعد از چند وقت این زن و شوهر صاحب فرزند شدن
رجبعلی به دیدنشون رفت🚶 و به مرد گفت:
" داداش جون فرزنددار شدی خرجت بالاتر رفته،
از این ماه به جای ۲۰ ریال ۱۸ ریال اجاره بده، ۲ ریالشم واسه فرزندت خرج کن،
این ۲۰ریالرو هم بگیر اجاره ی ماه گذشته ایه که بهم دادی،
هدیه ی من باشه برای قدم نوزادت "!
•| #مهـــربانے☺️
✨﷽✨
✅داستان واقعی #امام_زمان فرمودند به پدرت بگو انقدر غُر نزند!
✍پدرش مخالف روحانی شدنش بود، میگفت ملا شدن آب و نان نمی شود، سید ابوالحسن اما دوست داشت یاد بگیرد علوم دینی را،هرچه بود دل را به دریا زد و رفت... رفت به حوزه ی علمیه نجف تا در آن دیار در محضر استاد زانو بزند و کسب فیض کند...
اطاقی در نجف اجاره کرده بود و با سختی زندگی اش را سپری می کرد، درآمد آنچنانی نداشت و آنچه او را پایبند کرده بود عشق به مولا یش امام زمان ارواحنافداه بود و بس.. در یکی از روزهایی که از شدت فقر حتی پول خرید ذغال برای گرم کردن اطاق نداشت، پدر تصمیم گرفت سَری به او بزند و از حال و روزش با خبر بشود... پدر رسید نجف، حجره ی محقر سید ابوالحسن، پسر پدر را احترام کرد و او را در آغوش کشید،پدر اما با دیدن اوضاع و احوال سید ابوالحسن شروع کرد به سرکوفت زدن، که چرا ملا شدی، که چرا سخنش را اعتنا نکردی، که باید در این سیاهی زمستان شبها را بدون ذغال در سرما بلرزی و خودت را با نان و تُرب سیر کنی...
از پدر کنایه زدن بود و از سید ابوالحسن خودخوری، خجالت میکشید، پدرش شبی را مهمانش شده بود که هیچ چیز در بساطش نبود برای پذیرایی، در همین سرکوفت زدن ها درب اطاق بصدا درآمد، سید ابوالحسن درب را باز کرد، جوانی پشت درب بود با شتری پر از بار،ذغال و بود و همه ی مایحتاج و خوراکی، سید را که دید گفت:آقایت سلام رساندند و عرض کردند:به پدرت بگو آنقدر غُر نزند، ما در مراعات حال شیعیانمان کوتاهی نمی کنیم...
آنقدر پیش خدا دستِ تو باز است آقا
لب اگر باز کنم هر چه بخواهم دادی...
📚 برداشتی آزاد از سخنان شیخ مجید احمدی
✨﷽✨
💠✨ #یڪ_داستان
🌷↫امام صادق (ع) از اسحق ابن عمار سوال کردند: «زکات خود را چگونه پرداخت میکنی؟»
🌷↫اسحاق عرض کرد: «زمان پرداخت زکات از فقرا میخواهم به در خانه من بیایند تا سهم خود را دریافت کنند.»
🌷↫حضرت فرمودند: «تو با این کار آنها را خوار میکنی و فقر آنها را آشکار میسازی. مواظب باش که حضرت حق میفرماید: هرکس بنده مؤمن مرا خوار کند مرا به جنگ با خود فرا خوانده است. پس به خانه آنها برو و مخفیانه سهمشان را در خانهی آنها تحویل ده.»
✨⭐️
داستانی جالب
✨پیرمردی داخل حرم ، دستی کشید روی پای جوانی که کنار او نشسته بود و گفت: سواد ندارم برام زیارتنامه میخوانی تاگوش دهم؟
💜جوان باکمال میل پذیرفت و شروع کرد به خوانـدن زیارتنامه
السَّلامُ عَلَیْکَ یا بْنَ رَسُولِ اللّهِ ....
وسـلام داد به معصومیـن تا امام عسکری(ع).
جوان با لبخندی پرسیـد: پدرم امام زمانـت را میشناسی؟
پیرمرد جواب داد:چرا نشناسم؟
جوان گفت: پــس سلام کن.
پیرمـرد دستش را روی سینـه اش گذاشت و گفت :
السَّلامُ عَلَیْکَ یا حجة بن الحسـن العسکری.
جوان نگاهی به پیرمرد کرد و لبخند زد و دست خود راروی شانه پیر مرد گذاشت و گفت:
«و علیک السلام و رحمـة الله و برکاتة».
⚡️ مبادا امـام زمـان ( عج ) کنارمون
باشه و نشناسیم.👌😊
اللهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفرج
🔅🔅⚜️🔆⚜️🔅🔅
روزي حضرت كاظم عليه السلام از در خانه (بشر حافي ) در بغداد مي گذشت كه صداي ساز و آواز و رقص را از آن خانه شنيد.
ناگاه كنيزي از آن خانه بيرون آمد و در دستش خاكروبه بود و بر كنار در خانه ريخت.
امام فرمود : اي كنيز صاحب اين خانه آزاد است يا بنده ؟
عرض كرد : آزاد است .
فرمود : راست گفتي اگر بنده بود از مولاي خود مي ترسيد .
كنيز چون برگشت (بشر حافي ) بر سر سفره شراب بود و پرسيد : چرا دير آمدي ؟ كنيز جريان ملاقات را با امام نقل كرد .
بشر حافي با پاي برهنه بيرون دويد و خدمت آن حضرت رسيد و عذر خواست و اظهار شرمندگي نمود و از كار خود توبه كرد .
⚠️ادامه داستانو من مینویسم ...
ازآن روز به بعد بشر پا برهنه میکشت مردم می پرسیدند توچرا این گونه می گردی و بشر جوا ب داد: آخر من موقع دیدار یارم پا برهنه بودم این گونه میکردم تا همیشه به یاد آن روز باشم. حافی ینی پابرهنه ...
💯خوش به حالش
جامع السعادات ، 2/235
✨توبه و استغفار✨
ریشه بسیاری از مشکلات روحی و روانی، شاید در گناهانی نهفته است که مرتکب می شویم.
طلب بخشش از خداوند، علاوه بر آنکه موجب عفو گناهان و زمینه رضایت الهی را فراهم می کند، سبب می شود تا غم واندوه حاصل از برخی معاصی نیز برطرف شود.
انسان گنهکار همیشه به خاطر گناهانی که انجام داده، اندوهگین و شرمسار است. امروزه، روانشناسان به این نتیجه رسیده اند که تعداد زیادی از بیماریهای روانی، متعلق به کسانی است که در جامعه، دچار لغزش و نابهنجاریها می شوند. و این وضع ادامه دارد تا خود را به وسیلهء توبه و استغفار، از احساس گناه و رنج عذاب وجدان، رها سازند.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:
«مَن اَکثَر اَالاِستَغفار جَعَلَ اللهُ مِن کُلِّ هَمٍّ فَرَجاً و مِن کُلِ ضیقٍ مَخرَجاً».1
«هر کسی که بسیار استغفار و طلب آمرزش کند، خداوند او را از هر اندوهی گشایشی و از هر تنگنایی، راه نجاتی می دهد.
@besamtaramesh
✨﷽✨
✅خداوند همواره ناظر اعمال ماست...
✍فقیری پسری کم سن و سال داشت. روزی به او گفت: با هم برویم از میوه های درخت فلان باغ دزدی کنیم. پسر اطاعت کرد و با پدر به طرف باغ رفتند. با این که پسر می دانست که این کار زشت و ناپسند است ولی نمی خواست با پدرش مخالفت کند.
سرانجام با هم به کنار درخت رسیدند، پدر گفت: پسرم! من برای میوه چیدن بالای درخت می روم و تو پایین درخت مواظب باش و به اطراف نگاه کن، اگر کسی ما را دید مرا خبر بده. فرزند در پای درخت ایستاد. پدرش بالای درخت رفت و مشغول چیدن میوه شد. بعد از چند لحظه، پسر گفت: پدر جان، یکی ما را می بیند. پدر از این سخن ترسید و از درخت پایین آمد و پرسید: آن کس که ما را می بیند کیست؟ فرزند در جواب گفت:
«هُوَ اللهُ الّذی یری کلّ اَحد و یَعلمُ کلّ شئٍ: او خداوند است که همه کس را می بیند و همه چیز را می داند». پدر از سخن پسر شرمنده شد و پس از آن دیگر دزدی نکرد.
📚معارف اسلامی، شماره ۷۷
💠
@besamtaramesh
✍ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﻥ ﯾﻮﺳﻒ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻨﺪ
ﯾﻮﺳﻒ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭼﺎﻩ ﺑﯿﻔﮕﻨﻨﺪ،
ﯾﻮﺳﻒ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺯﺩ!
ﯾﻬﻮﺩﺍ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ: ﭼﺮﺍ ﻣﯿﺨﻨﺪﯼ؟! ﺍﯾﻨﺠﺎ ﮐﻪ ﺟﺎﯼ ﺧﻨﺪﻩ ﻧﯿﺴﺖ...! ﯾﻮﺳﻒ ﮔﻔﺖ: ﺭﻭﺯﯼ ﺩﺭ ﻓﮑﺮ ﺑﻮﺩﻡ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﮐﺴﯽ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﺪ با ﻣﻦ ﺍﻇﻬﺎﺭ ﺩﺷﻤﻨﯽ ﮐﻨﺪ، ﺑﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﻥ ﻧﯿﺮﻭﻣﻨﺪﯼ ﺩﺍﺭﻡ...! ﺍﯾﻨﮏ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻫﻤﯿﻦ ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﺮ ﻣﻦ ﻣﺴﻠﻂ ﮐﺮﺩ، ﺗﺎ ﺑﺪﺍﻧﻢ ﮐﻪ"ﻧﺒﺎﯾﺪ جز خدا ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﺑﻨﺪﻩﺍﯼ ﺗﮑﯿﻪ ﮐﺮﺩ..."
ﺁﯾﺎ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻨﺪﮔﺎﻧﺶ ﮐﺎﻓﯽ ﻧﯿﺴﺖ؟
🔸اَلَیْسَ اللهُ بِکافٍ عَبْدِه🔸
📚ﺳﻮﺭﻩ ﺯﻣﺮ، ﺁﯾﻪ۳۶
┄┅┅❅💠❅┅┅┄
@Dastanhaykotah