eitaa logo
مثبت اندیشان🇮🇷
246 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
847 ویدیو
14 فایل
﷽ 🌱سلام دوست عزیز🌱 هرچیز که دنبالش هستی اینجا پیدامیشه..🤩 •علمی •مذهبی •حقوقی •اخبارشهر • اطلاعیه های گروه سرود راهیان کربلا 🔸 ارتباط با مدیر👇🏻 @rostami_legaladviserr همراه ما باشید.. 💓
مشاهده در ایتا
دانلود
شرح پس از شناسایی دقیق ،منزل توسط دوربین تعداد افراد منزل چک شد. تعداد سه نفر بودند یک آقا و دو نفر خانم در منزل را باز کردیم و با حفظ مراقبتهای ویژه وارد شدیم دو نفر خانم در اتاق خواب مشغول استراحت بودند و مراحل دستگیری آنها به مأموران بانوی تیم سپرده شد اما شخص مورد نظر به نام پیمان روی مبل در حال استراحت بود و به خاطرِ مصرف بیش از حد مواد مخدر، متوجه حضور ما در آنجا نشد البته لازم به ذکر است که خانمها مصرف مواد نداشتند و پس از بیدار شدن دچار ترس و دلهره شده بودند که ترس آنها مدیریت شد. پس از چک کردن لباس و بدن آنها توسط مأموران بانوی تیم سلاح و یا مواد زهرآلود و امثال ذلک با آنها یافت نشد و فوراً به اداره منتقل شدند پیمان همچنان خواب بود و البته توسط دکتر تیم چک شد و عوامل غش و بیهوشی و در حالت کما نبودن به تأیید پزشک محترم تیم رسید آخر الامر مجبور شدیم پیمان را با همان وضعیت خواب آلودگی فراوان به اداره منتقل کنیم حوالی ساعت ۰۷:۲۳ صبح همان روز پیمان از خواب بیدار شد و وقتی پس از چند دقیقه، آثار مواد و خواب آلودگی کم کم از ذهنش رفت دچار وحشت شدید و داد و فریادهای مهیب شد نامبرده بسیار ترسیده و وحشت زده مدام تکرار میکرد اینجا کجاست؟ من اینجا چه میکنم؟! وقتی متوجه موضوع شد تا یک ساعت گریه میکرد از این که خواب های هوس آلودش تعبیر نشده و گرفتار قانون شده دچار سرشکستگی و سرافکندگی فراوان شده بود اولین جمله ای که بعد از حالت ناراحتی به زبان آورد این بود من مراقب همه چی بودم بگین چطوری تونستین منو به دام بندازین؟ نامبرده پس از بازجویی اولیه و احراز سلامت عقل و حالت طبیعی جهتِ طیّ مراحل قانونی و بازجوییهای ویژه با پرواز شماره ... و تحت الحفظ باكد... 📚https://eitaa.com/POSITIVIST
مأموریت ... به گروه ویژه ... واحد ستاد مرکزی سازمان منتقل شد. لازم به ذکر است منزل نامبرده دارای دو اتاق و یک حال و .... بود و پس از بررسیهای به عمل آمده مقدار قابل توجهی مواد منفجره دو قبضه اسلحه کمری و حدود ۱۰۰ سی دی فیلمهای غیراخلاقی و مقادیر زیادی ارز و سکه کشف و ضبط گردید. البته جنایات متعدد این حیوان کثیف علیه امنیت ملی بود و ما با کلی لابی توانستیم به خلاصه پروندههایش برسیم و ببینیم چه قدر جنایت کردند و چقدر هم در حال طراحی و عملیات هستند و هنوز هم پرونده قابل توجهی از آنها باز است. وسط آشوب ها و شلوغ بازارهای آن روزها به کسی رسیده بودیم که نقاط ابهام زیادی از چندین پرونده برایمان گفت و با بازجویی های دقیق و بررسی وسایل شخصی و منزلش توانستیم به چیزهای غیرقابل باوری برسیم. پرونده کف خیابون ۲، از کف خیابون ۱، مقداری فاصله گرفت و مبنایی تر به پشت پرده ناآرامی ها پرداخت این قدر که همان طور که خودتان خواهید خوانـد بـا دستگیری پیمان و حدوداً بیست نفر از افراد مرتبط با او بسیاری از ناآرامی های عمیق و خطرناک فروکش کرد نا آرامیهایی که قرار بود مطالبات مردم را به بیراهه بکشاند و فضای ایران را به جنگهای ناجوانمردانه شهری بکشد. پیمان که از سرحلقه های مهم یک گروهک تروریستی در ایران بود، به مدت هفت سال به صورت متمرکز و غیرمتمرکز، در انگلستان و ترکیه آموزش دیده بود. آموزشهایی که برای مدیریت و جریان سازی نیروهای فریب خورده، بسیار کارآمد و کاربردی بود و به خاطرِ مطالعات گسترده تمرین و تجارب شخصی ،خودش کم کم در حال تبدیل شدن به یکی از عناصر صاحب سبک گروهک وابسته به جریان سلطنت طلب و ربع پهلوی خائن بود این قدر روی پیمان حساب کرده بودند که ... اجازه بدهید مطالب کوتاهی از بازجویی پیمان را با هم بخوانیم:.... 📚https://eitaa.com/POSITIVIST
بازجو: کجا آموزش دیدی؟ پیمان: ترکیه و انگلستان بازجو: فقط همین دو جا؟ جنس کارات خیلی تنوعش از مکاتب تروریست پرور ترکیه و انگلستان بیشتره. پیمان: نه فقط همون دو تا کشور بود اگه تنوعی تو کارام میبینین، بیش تر به مطالعات خودم بر میگرده بازجو: فكر نكنم. بعيده بتونی با کلمات این قدر جذاب بازی کنی و استاد سازمانی فرانسوی نداشته باشی درسته؟ پیمان: اگه بخواین اون جوری در نظر بگیرین خب اساتید اسرائیلی هم داشتم بازجو رشته تخصصیت چی بود؟ پیمان: جنگ شهری گرایش مجازی بازجو: گرایش مجازی رو هستم اما اونا که رشته جنگ شهری ندارن! لطفاً بیش تر دقت کن و جوابمو بده نذار بهت بی اعتماد بشم. پیمان: درسته اونا مستقيماً ... بازجو: شعر تحویلم نده اصلاً جریان سلطنت طلب مال آموزش جنگ شهری و بواهای خیابونی نیست ماستشون خیلی روون تر از این حرفاست پیمان سکوت کرد. بازجو: بچه های برون مرزی ما تو رو تو اسرائیل و یا عراق ندیدن و گزارش اون جوری نداریم پس احتمال سفر تعلیم و آموزشت به اون دو کشور رو بررسی نمیکنیم خب؟ پس دقیق تر حرف بزن. پیمان: دنبال چی هستین؟ بگین تا همونو بگم بازجو: اینو خودت باید بگی پیمان : رشته ای که هفت سال براش وقت گذاشتم و حدود سه سال هم... 📚https://eitaa.com/POSITIVIST
به صورت کارورزی در اختیار اساتید دیگه بودم مدیریت جنگهای شهری با رویکرد استفاده از فضای مجازیه. الان دیگه چی باید بگم؟ بازجو: آفرین! حالا درست شد دنبالِ کلمۀ «مدیریت» بودم؛ یعنی الان تو مدیر هستی و طبق آماری که ما داریم جریان سلطنت طلب حداقل نیروهای تحت امر یک مدیر رو بین ۵۰ تا ۷۰ نفر قرار میده ما تو مرحله اوّل حدود بیست نفر از اونا رو شناسایی و دستگیر کردیم. الانم با اجازه ت دنبالِ اون ٤٠ تا ٥٠ نفر بقیه هستیم. بسم الله ... پیمان: من الان نیاز به آرامش دارم یه مُسكّن میخوام لطفاً. بازجو" به مُسكّنم میرسیم حالا چه عجله ای داری خب؟ این قلم و اینم كاغذ... اسامی و مشخّصات اون حداقل ۵۰ نفر. پیمان: من الان اصلاً نمیتونم تمرکز کنم حالم بده. وقتشه که یه رفرش بشم. می دونین که... من معتادم شما باید با مریض درست برخورد کنین. اجازه بدین برم به اتاقم. بازجو: مگه تو به زن و مرد و پیروجوون ما رحم کردی که الان انتظار برخورد درست داری؟ من صبرم زیاده و نیاز به رفرش ندارم خودتو اذیت میکنی بنویس و پاشو برو تا بعد از این که حالت بهتر شد ادامه بدیم . پیمان با صدای بلند و لرزان گفت: چی میخواین از جونم؟ میگم نمیتونم میگم نره میگی بدوش؟» بازجو: اگه حالت بده پس چرا دستات نمیلرزه؟ آقای بدوش موادی که تو میزنی باید کمترین عوارضش لرزش دستات باشه پس چرا نمیلرزی؟ پیمان: داغونم، داره مغزم میترکه ولم کنین بازجو از این خبرا نیست چیزیت که نبود چی شد تا اسم مدیریت و سازماندهی و این حرفا شد یه هویی رفتی تو فاز؟ 📚https://eitaa.com/POSITIVIST
پیمان: ای بابا! من پنجاه نفر نمیشناسم و ندارم. اصلا بیا چند تا اسم و رسم بهت بگم و خودمو خلاص کنم. بازجو: «بسم الله ... بنویس.» کمی طول کشید، اما بالاخره پیمان شروع به نوشتن کرد. با فشاری که بازجوی حرفه ای ما از پیمان به عمل آورد اسامی که مستقیم و غیرمستقیم با پیمان در ارتباط بودند از هشتاد نفر هم تجاوز کرد و متأسفانه اسامی خاصی هم در آن بین دیده میشد اما با نشانه ها و سرخط هایی که خودمان داشتیم میدانستیم که دروغ نمی گوید و واقعاً آن آقازاده های تحصیل کرده خارج نشین و یا مقیم داخل و مرتبط با جریانات خارج از کشور ارتباط سازمانی و محکمی دارند. بازجو: خب حالا فعلاً اینایی که نوشتی رو بر همکاری صادقانه ت تلقی میکنم. هر چند بچه های ما رو تک تک این اسامی کار میکنن و خدا به دادت برسه، اگه ثابت بشه الکی نوشتی و یا میخواستی برای کسی دردسر درست کنی. حالا بریم سراغ برنامه هات چه خبر؟ قرارتون چی بوده؟» پیمان که مشخص بود توسط بازجویش حسابی رمقش کشیده شده و تهی و دست خالی شده بود گفت: فعلاً برنامه ای ابلاغ نشده قرار بود تو شهرهای مختلف سازماندهی بشن. من فقط با همینا که نوشتم، اونم از طریق اکانت و فضای مجازی در ارتباط بودم بازجو: فقط همین جوری که در ارتباط نبودی بالاخره به یه علتی باید حفظشون می‌کردی پیمان: آره خب فعلاً چهار تا کار در دستور بود یکی شناسایی عوامل رژیم و بسیجیا و پاسدارا که خودشونو وسط مردم مینداختن و اذیتمون میکردن؛ دومی فروش گسترده و ارزان قیمت اسلحه و مهمات در سرتاسر ایران؛ سومی مدیریت و پوشش آشوب ها؛ چهارمی هم تولید و پخش شبهات و انتساب مطالب غیرواقعی در فضای مجازی برعلیه اسلام و ایران بازجو: بچه ها و عوامل سازمان شما بودن که سایت و پیج معرفی و آدرس منزل و شماره تلفن نیروهای انقلابی رو زده بودن و به مرگ تهدیدشون می‌کردن؟ 📚https://eitaa.com/POSITIVIST
پیمان: کار وابستگان به پهلوی نه... این کار وابستگان به سازمان مجاهدین (بخوانید منافقین) بوده و حالا اگه کسی از بچه های ما هم این کارو کرده بدون هماهنگی با ما بوده. بازجو: چرا؟ چی میشه حالا اگه از اعضای شما و دربار باشن؟! پیمان: تقسیم کار شده نباید تو کار هم وارد بشیم. بازجو: کارای کثیف با اوناست؟ پیمان: آره هر چی که مربوط به خون و جون و این چیزا باشه با اوناست. بازجو: شما هم کارای شیک و پیک آره؟ پیمان: ما آموزشهامون در حد مدیریت اغتشاشات و پخش و فروش سلاح و این چیزاست. البته همین پخش و فروش سلاحم مال مجاهدينه اما ما كمكشون می کنیم بازجو: از کار فروش اسلحه بگو سلاحهای نیمه سنگین کشف شده تو کرمانشاه و بوشهر و تک کشف شده تو جنوب فارس هم کار شما بوده؟ پیمان: نه! اونا مال گروههای دیگه هست ما فقط از طریق سایت فروش و عرضه داشتیم.» بازجو: چند قبضه تا حالا فروخته بودین؟ پیمان: من آمار تا سه چهار شب قبل .دارم شعار ما تزريق حداقل دو هزار سلاح تو سال ۹۷ به داخل ایران بود تا الان تونستیم حداقل ششصد تا رو برسونیم به دست مشتری . بازجو: دو هزار سلاح ؟ معلومه چی داری میگی؟ ـ پیمان: من کاری به این چیزاش ندارم تو حاشیه کنفرانس پاریس این آمار در دستور درج شده بود و باید اجرا میشد. 📚https://eitaa.com/POSITIVIST
بازجو: میدونی این آمار رو کی پیشنهاد داده بود؟ پیمان: اونجا ،نبودم اما میگفتن ترکی الفیصل (رئیس سابق استخبارات عربستان سعودی و مؤسس بنیاد تروریستی الفیصل که حدوداً دو سال است با مریم رجوی ازدواج کرده) این حرفو زده بوده و منابع مالیشم تأمین کرده و قرار شده در مدت کمتر از دو سال یعنی نهایتاً تا آخر سال ۹۸، به عدد آمار تلفات سوریه و عراق تو ایران عملیات داشته باشن. بازجو: همۀ منابع انسانی این عملیات دوساله که از داخل تأمین نمیشه برنامه چیه؟ پیمان: تاجایی که اطلاع دارم از پنج سال پیش تا حالا پایگاه نظامی آمریکا تو افغانستان مخصوصاً تو شرق و مرکز افغانستان با نیروهای حزب اسلامی حکمتیار و عوامل مرزی (بخوانید اشرار مرزی) با حمایت سرویس سوعاد (سازمان جاسوسی ائتلاف سعودی و موساد اسرائیل) که پایگاه دومش تو کوه های مرز ایران و افغانستانه مأموریت انتقال و پشتیبانی نیروها و حتی مداوای مجروح جنگ آینده رو به عهده دارن. بازجو: اینا غیر از مراکز شما تو عراق و اردنه ؟ پیمان: اونجاها رو درست نمیشناسم چون متعلق به واحدهای آموزش نیروهای مجاهدین و موساده بازجو: بسیار خوب! خب حالا اینا رو قبول اما سيستم شما سلطنت طلبها کجای پازل اند؟ پیمان: اینا که گفتم کارای عملیاتی و به اصطلاح ما كثيف ماجرا بود كار ما ایجاد و مدیریت آشوب ها و قبضه کردن فضای مجازی ایرانه وگرنه ما مستقیماً قدرت عملیات تو ایران نداریم بازجو: به نظرم گناه و اثر عملیات روانی شما در فضای مجازی و شوراندن مردم و کج کردن مسیر مطالبات مردم از منافقین و اینا خیلی بیشتره... 📚https://eitaa.com/POSITIVIST
پیمان: گناه رو نمیدونم، اما همه هم میگفتن و میگن که ما جاده صاف کن و مسئول تغییر ذائقه و ارائه خط به کسانی هستیم که بنا به هر دلیلی به به جای حکومت ایراد دارن کلاس و محتوای کار ما با مجاهدین خیلی متفاوته . اونا مدير نیستن و بلد نیستن چه جوری بدنام نشن بازجو: و کار شما اینه که اون ایرادها رو بلد و فرافکنی کنین و همه جا جار بزنین! آره؟ پیمان چیزی نگفت و سرش را پایین انداخته بود. بازجو: چند نفر مثل خودت میشناسی؟ پیمان: منظورتون اینه که موقعیت سازمانیشون مثل من باشه؟ بازجو: آره. پیمان: نمی شناسم اما میدونم که کم نیستن. شاید دویست سیصد تا ... شایدم بیشتر. بازجو: مگه با هم ارتباط نمیگرفتین؟ پیمان: نه این کار تخلف نابخشودنی سازمانی محسوب میشه به خاطرِ همینم هویت همۀ ما از هم مخفیه. بازجو: پس چی؟ تو به کی وصلی که این قدر آنلاین مینوشتی و از خارج کشور ساپورت امنیتی مجازی میشدی؟ پیمان: من مستقیم با سازمان خانوادگی پهلوی و مشاور عالی شاه زاده در ارتباطم. بازجو: با کدومشون؟ پیمان: با آتیلا بازجو: همین که دو هفته پیش عمل بالون قلب داشت؟ 📚https://eitaa.com/POSITIVIST
پیمان که چشمانش ده تا شده بود با سرتأیید کرد. بازجو: زنش تو تشکیلات چیکاره ست؟ پیمان: نمیدونم جراح و فوق تخصص زیبائیه و سالی چند ماه با هویت جعلی می آد ایران و بر می گرده.» این خلاصه ای از اعترافات پیمان بود و بقیه مطالبش به خاطر باز بودن پرونده دارای طبقه بندی خیلی محرمانه است دستیگری پیمان شوک زیادی به سلطنت طلبها وارد کرد چندین اطلاعیه دادند و غوغای کم سابقه ای در فضاهای مجازی و تی وی های دربار و ... به راه انداختند جالب است خبر دستگیری پیمان پخش شد یکی یکی از گروهها لفت میدادند تا جایی که ظرف مدت دو هفته گروه ها و سوپرگروه ها و کانال هایشان کمتر از نصف ممبر قبلی عضو داشت و دیر به دیر به روز میشد و اما نفس خانوم... آن روز نفس خانم طبق قول و قراری که با آنها داشت سر ساعت هفت و نیم رفت و سوار ماشین شد و از کرج به سمت چالوس راه افتادند اما با کمال تعجب سر از چهارراه ولیعصر تهران درآوردند؛ یعنی اصلاً برنامه شان طبق چیزی که اعلام کرده بودند نبود. شاید هم بوده اما عوضش کردند و بالاخره سر از یک جای دیگر در آوردند. آن جایی که پیاده شان کرده بودند یکی از مراکز پردرگیری و شلوغ پلوغ آن منطقه بوده است همان ساعت و تا حدود سه چهار ساعت بعدش هم شا شعارهای هنجارشکن و دود و خرابکاری و ... . سه چهار نفر که نفس هم بینشان بود از ماشین پیاده میکنند به آنها میگویند باید بین جمعیت بروید و از این چهار راه عبور کنید و به آن طرف بروید تا شما را به یک جای امن ببرند تا آب از آسیاب بیفتد اجازه بدهید ادامه اش را از زبان گزارشگر خارج از گود ما بشنوید بعد از انتشار چند فیلم و عکس از آغاز تجمع اعتراضی در چهارراه ولیعصر به سرعت از خبرگزاری خارج شدم و با یک موتور به محل قرار رسیدم ترافیک چهارراه ولیعصر تا میدان فردوسی کشیده شده بود روایت من از آنچه مشاهده کردم... 📚https://eitaa.com/POSITIVIST
یکم، تا بین جمعیت رفتم از ظاهرم فهمیدند از آنها نیستم پسرجوانی با خنده گفت: قیافه شما که بیشتر به مأمور میخوره. خلاصه این که از زاویه یک آدم تابلو، صحنه را روایت میکنم دوّم فضا بسیار شلوغ و کاملاً ملتهب است همه منتظر یک صدا هستند هرکس گوش های مترصد صدای اوّل است هرجا جمعیتی شکل میگیرد به سرعت توسط ناجا متفرق میشوند اما در برخی گوشه های خیابان انقلاب عده ای جمع شده اند و منتظرند نیروی انتظامی فاصله بگیرد جمع از حلقه های بیست نفره فراتر نمی رود. البته از این بیست نفرهها چندتایی قابل شمارش است سوم عملکرد ناجا جالب بود کلا اجازه نمیدادند جمعیت شکل بگیرد آرامش ناجا و گعده هایی که خودشان کنار پارک گرفته و خودمانی نشسته بودند پیام معناداری صادر میکرد با این حال بدون اشکال هم نبودند. سرباز محترمی که مردم را متفرق میکرد با صدای بلند میگفت من که میدونم شماها کی هستين ... نمونين و رد بشین. همین حرفها نیز اطرافیان را تحریک میکرد که جواب دهند. این صحنه مهم نبود فقط داشتم فکر میکردم این مأمورین زحمت کش اموزش دیده اند؟ چهارم شاید نپذیرید ولی من تصویری که دیدم را ارائه میکنم جای جای چهار راه آدمهای میانسالی ایستاده اند و دست به سینه فقط تماشا میکنند. سن حدود ٥٠ تا ٦٠ سال تا جایی شلوغ میشود به سرعت بین آنها میروند. سیگار به دست قدم میزنند و با تلفن همراه صحبت و از دور صحنه را رصد می کنند از کنار هم که رد میشوند مختصراً هم کلام می شوند قیافه شان نه به جوان هیجان زده میخورد و نه مردم معترض اقتصادی و البته چهرۀ تلخ شان آزاردهنده بود. بگذریم پنجم چند نفر خانم از یک ماشین پیاده شدند دو تا از خانم ها را دنبال کردم... 📚https://eitaa.com/POSITIVIST
هرجا ناجا غایب بود حاضر می شدند و جمعیت را دور خودشان جمع میکردند ابتدا شروع کردند به طرح مشکلات اقتصادی؛ این که سفره مردم هر روز کوچکتر می شود. دختر جوان تر میگفت من دانشجوی دانشگاه دولتی ام اما بیکارم خانم دیگری که بالای ۵۰ سال سن داشت با هیجان مردم را ترغیب میکرد که جمع شوند. فریاد میزد شماها غیرت ندارین که ساکتین؟ ۱۰ نفر که جمع شدند دختر شروع به شعار دادن کرد شعار اول این بود: ایرانی می میرد، ذلّت نمی پذیرد همراهی مردم را که دید شعار دوّم شد: «مرگ بر دیکتاتور» و شعار سوم تندتر! ششم همین دختر جوان وقتی دید یک نفر آن سوتر در حال فیلم برداری است از جمع خارج شد و اعتراض کرد چرا فیلم میگیرین؟ مردم عادی از صورت فیلم نمیگیرن از کجا مأمور شدی؟ دقتش به سبک فیلم برداری فرد جالب بود هفتم. به محض این که جمع محدودی شکل گرفت یک جوان امروزی، با شلوار چسبان و تیشرت سفید و با طرح بزرگ کارتونی کنار لیدر جمعیت رفت و گفت: آخه این کارها برای چیه؟ یکی گفت شما ظاهراً درد دلار ١٥ هزار تومانی رو نکشیدی. مرد جواب داد: با این کارها درست میشه؟ دیگر با تندی فریاد زد: مجبور نیستی وایسی رد شو و برو! هشتم. عابران و راننده ها حوصله تماشا هم نداشتند از غرولندشان میشد فهمید. نهم. دست فروش ها بساطشان را جمع نکردند. ظاهراً هم خوب می فروشند. پسرک دوازده ساله دستفروش که حالا همۀ اجناسش را فروخته دنبال یک موتوری بود تا بی ترافیک فرار کند دهم. اما زمزمه زیر لب مردم هم شنیدنی .بود غرغرشان خیلی هم آرام نبود. خانم جوانی می گفت آخه این چه وضعیه برامون ساختن؟ مرد دیگری تا به من رسید گفت: دیگه به این جای مردم رسیده! اشارهاش به زیر گلو بود کم کم داشتم... 📚https://eitaa.com/POSITIVIST
می رفتم که یک مرتبه دو تا خانم مانتویی توجهم را جلب کردند دیدم توسط دو نفر دیگر به سمت آن طرف میدان راهنمایی میشدند البته خيلى عادى و معمولى. پشت سرشان رفتم. وسط جمعیت، دیدم پسری خودش را خیلی به آنها نزدیک کرد و کمی جو به هم خورد و جمعیت جابه جا شدند کمی شلوغ پلوغ شد. وسط آن شلوغی دیدم که همان جوان روی زمین افتاده و به خاطر این که حجم جمعیت زیاد بود خیلی کسی متوجه نبود و همه میدویدند به سختی و با احتیاط رفتم بالای سرش دیدم یک پسر دیگر با تیپ کاملاً امروزی و صورت تیغ زده نشسته و دارد خیلی آرام با شانه سمت چپ خودش صحبت میکند. فهمیدم که مأمور است و دارد با مرکزش ارتباط می گیرد ضعیف شنیدم در حالی که حواسش به اطرافش بود به آن طرف خط گفت" قربان مجیدم میخواستن خانم رو وسط جمعیت به ضرب گلوله بزنن من ضارب رو زدم و الانم بالای سرشم. بله قربان الحمد لله خانم سالمه، چشم ادامه مأموریتو به آقا شهاب واگذار میکنم یا علی وقتی دقت کردم دیدم پسری که میخواسته آن خانم ها را از پشت سر بزند و تعداد قربانیان و کشته سازی ها را افزایش بدهد اسلحه ای به شکل گوشی همراه داشته است. تشخیصش سخت بود با دقت میشد فهمید که تلفن همراه نیست و یک اسلحه خطرناک و کشنده است. آقا مجید با همان ذکر «یا علی» طعمه خودش را محکم بغل و بلند کرد خشکم زده بود و پاهایم توان حرکت نداشت اما چشمانم داشت تعقیبش می کرد دیدن این جور صحنه ها نصیب هرکسی نمیشود صحنه خیییلی قشنگی بود. این قدر قشنگ که حیف است عکس بگیری. باید همیشه بکر و با صفا بماند و اصولاً همه کس لیاقت دیدن این طور صحنه ها و سر پرشور بچه های بالا را ندارند مجید هیکلی ،نبود اما مثل پهلوان ها بدن بیهوش آن تروریســــــت را روي شانه هایش انداخته بود. اولش قدم قدم ... بعدش هم شروع کرد به دویدن... وسط دود و آتش و شلوغی جمعیت دیگر ندیدمش... رفت ! رفت و مرا با یک دنیا ..غرور کف خیابون میخکوب کرد. والعاقبة للمتقين والشهدا والصالحين پایان 📚https://eitaa.com/POSITIVIST