تدارکات و پشتیبانی برای گروه نیایش جهت اجرا در سالن ورزشی صداقت
زمان : ۵ بهمن ۱۴۰۲
#ناحیه_فردوس
#حوزه_شهید_اشرفی_اصفهانی
#پایگاه_شهید_رحمان_کرمی
هدایت شده از KHAMENEI.IR
16.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸 امیرالمؤمنین(ع) فرمود این پنج کلمه را از من فرابگیرید
✏️ شرح حدیث حضرت آیتالله خامنهای در ابتدای جلسات درس خارج فقه
🌷 سالروز ولادت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
💻 Farsi.Khamenei.ir
نمونه ای از کرامات امام
آقا مهدی ما پسر خالهای به نام مهدی داشت. این دو مهدیها وقتی میخواستند به جبهه عزیمت کنند. از امام وقت ملاقات گرفتند و به دستبوسی ایشان آمدند. دو پسر خاله دست امام را بوسیدند و عازم جبهه شدند. فرزندم مهدی به شهادت رسید و پسر خالهاش مهدی که بعدها داماد من شد به افتخار جانبازی نایل آمد. ایشان را پس از مجروحیت بهبیمارستانی در تبریز انتقال دادند و یک ماه بعد بر اثر موشک باران تبریز از سوی هواپیماهای عراقی او را به بیمارستان امام حسین (ع) تهران آوردند. امکانات بیمارستان بسیار ضعیف بود. به ما گفتند که این آقامهدی قطع نخاع شده و عمل کردن او در توان و تخصص مانیست باید به بیمارستان آیتالله طالقانی انتقال یابد. من و پدر مهدی خیلی ناراحت بودیم. آنها وقتی وضعیت ما را دیدند خودشان به بیمارستان آیتالله طالقانی زنگ زدند دقایقی بعد آمبولانسی از آن بیمارستان آمد و مهدی راداخل آن گذاشتیم و ساعت 11 شب او را به بیمارستان آوردیم. آنجا دکتر متخصص مغز و اعصاب او را معاینه کرد و گفت که ایشان قطع نخاع شده الان هم کاری نمیتوان برایش انجام داد بهتر است او را به بیمارستان ببرید تا زخمهایش خوب شود سپس به آسایشگاه انتقالش بدهید. به مهدی هم گفت که کاری نمیتوانیم برایت انجام بدهیم. او اشک میریخت و میگفت ای کاش شهید شده بودم. خلاصه او را به بیمارستان امام حسین (ع) آوردیم تا زخمهایش خوب شود. یکی ـ دو روز بعد ماجرا را به آقای دکتر عارفی گفتم که آقای دکتر این دو تا مهدی پسر خاله بودند، هم نام بودند، سه روز از هم فاصله سنی داشتند، باهم بزرگ شدهاند و باهم به جبهه رفتهاند. حالا پسر من شهید شده اما پسر خالهاش جانباز شده است خودش و خانوادهاش و ما زجر زیادی میکشیم. تازه به او نگفتهایم که مهدی شهید شده، چون اگر بفهمد روی اعصابش اثر منفی میگذارد. آقای دکتر یک فکری بکنید. او با دکتر کلانتر در بیمارستان شهدا صحبت کرد. مهدی را پیش آقای دکتر کلانتر بردیم. او معاینه کرد و گفت که ایشان قطع نخاع شده اما ما یک عمل روی ایشان انجام میدهیم به شرطی که او را ببرید زخمهایش را خوب کنید بعدا بیاورید. این کار را انجام دادیم و او را به بیمارستان شهدا بردیم. دکتر مرندی عملی روی مهدی انجام داد و به ما گفت دعاکنید پیوندی که ما انجام دادیم بگیرد و آقا مهدی بتواند مقداری پاهایش را حرکت دهد اما این عمل عملی نیست که او بتواند کنترل ادرار و مدفوع داشته باشد چون عصب پاره شده و فاصله عصبها زیاد است و برای ان کاری نمیشود کرد. شما مواظب باشید عفونت نکند. از قضا آن پیوندها عفونت کرد و ما زجر زیادی کشیدیم تا آمپولهای مخصوص آن را پیدا کنیم و با تزریق صد آمپول توانستیم عفونتها را برطرف کنیم. مدتی گذشت تا اینکه دکتر برایش فیزیوتراپی تجویز کرد. او را به فیزیوتراپی بردیم اما مسوول فیزیوتراپی گفت که اگر سوند دائم در مجرای ادرار باشد عفونت ایجاد میکند و بیمار را از بین میبرد لذا ما پیش دکتر سیم فروش رفتیم و موضوع را که گفتیم. ایشان گفت کاری نمیتوان کرد، فقط من چند تا سوند نازک میدهم که استفاده شود. سوندهایی که یک بار مصرف نیستند و پس از هر بار تخلیه میتوان آن را با آب و صابون شست و دوباره استفاده کرد. آنها را گرفتیم و آمدیم. همان روز به دفتر رفتم. روز پنجشنبه بود. دیدم مقداری برنج و عدس از ناهار ظهر امام زیاد آمده و آن را روی تلویزیون گذاشتهاند. گویا آقای بهاءالدینی میخواست آن را به قم برای یک مریضی ببرد که یادش رفته بود. گفتم حالا که او یادش رفته من آن را میبرم و به مهدی میدهم. به خانه آمدم. مهدی در زیر زمین خوابیده بود. بیدارش کردم و به او گفتم بلند شو برایت غذای تبرک آوردهام، غذای امام است، بخور انشاءالله خوب میشوی. یک قاشق از غذا را به دهان ایشان گذاشتم و او خورد بقیه آن را نیز بچهها خوردند. مدت کوتاهی بعد مهدی نیاز به قضای حاجت پیدا کرد. پدرش خواست سوند بگذارد که مهدی گفت نیازی نیست به راحتی میتوانم ادرار کنم. ساعتی بعد پدرش خواست زیر پای مهدی را عوض کند دید که خشک خشک است کمکم پاهایش به حرکت در آمد و با عصا به راه رفتن پرداخت.
موضوع را به دکتر سیم فروش گفتم. باورش نمیشد. به او گفتم آقای دکتر من مقداری از برنج و عدس حضرت امام را به او دادم. گفت: بر منکرش لعنت من هر وقت از مریضهایم قطع امید میکنم میگویم قند ببرید و بدهید امام تبرک کنند و آن را بخورید به این واسطه مریضهایم خوب میشوند. ایشان شفا پیدا کرده است. پس از مدتی او را پیش دکتر مرندی بردیم. خیلی تعجب کرد گفت این مریض من نیست. گفتیم آقای دکتر این همان مهدی است. جریان را به او گفتیم و او گفت حالا میخواهی اسمش را معجزه بگذار، کرامت امام بگذار، هر چه میخواهی بگذار این را بگویم که این در اثر عمل ما خوب نشده است. او همه دکترها را جمع کرد. نوارها و عکسها و آزمایشها را دیدند و همه در حیرت ماندند. این از کرامات امام بود که آقامهدی ما شفا پیدا کرد.
http://www.imam-khomeini.ir/fa/c78_67767/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8/%D8%AE%D8%A7%D8%B7%D8%B1%D8%A7%D8%AA_%D8%AE%D8%A7%D8%AF%D9%85%D8%A7%D9%86_%D9%88_%D9%BE%D8%A7%D8%B3%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D8%A7%D9%86_%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85_%D8%AE%D9%85%DB%8C%D9%86%DB%8C_%D8%B3_/%D9%86%D9%85%D9%88%D9%86%D9%87_%D8%A7%DB%8C_%D8%A7%D8%B2_%DA%A9%D8%B1%D8%A7%D9%85%D8%A7%D8%AA_%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85
تدارکات و پشتیبانی سحری و افطار روز دوم معتکفین عزیز
به همت پایگاه شهید رحمان کرمی
زمان:۶بهمن ماه ۱۴۰۲
#ناحیه_فردوس
#حوزه_شهید_اشرفی_اصفهانی_اسلامیه
#پایگاه_شهید_رحمان_کرمی_شهر_باغستان
#دعای_باران
#یکشنبه_بعد_از_نماز_عصر
#مکان_زمین_موقوفه_ی_هیئت
#مرحوم_مورشکی
📣یکشنبه بعداز نماز ظهر و عصر
👌 عزیزان معتکف
👌به همراه مردم شریف باغستان
🇮🇷 در میعادگاه فوق الذکر
🙏گرد هم آمده
🤲 تا با دعا و تضرع به درگاه باریتعالی
🤲استمرار باران رحمتش
🤲 را تمنا کنند
#اللهم عجل لولیک الفرج
👌تدارکات و پشتیبانی هیئت ابوالفضلی و پایگاه مقاومت بسیج شهید رحمان کرمی
#ناحیه_فردوس
#حوزه_شهید_اشرفی_اصفهانی_اسلامیه
#پایگاه_شهید_رحمان_کرمی_باغستان