🔸دنبال معجزه ایم
دریغا که معجزه من تویی ای شهید
🔹معجزه من ، چشمان توست
که من را با دقت می نگرد
🔸و آنگاه که دل یخ زده از گناهم رو ، ذوب می کنی و من گناه آلود و زمین خورده را به آسمان میرسانی !
❤️ روزتون شهدایی ✋
#شهید_محمدرضا_تورجی_زاده🦋
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
#خاطرات_شهدا
✅ #شهید_محمدحسین_حسینی
🔰 برای ماموریت اعزام شدند اهواز.
با هم رفتند کنار پل کارون...
❗️وضعیت نامناسب #پوشش خانواده ای، او را ناراحت کرد.
📌گفت بریم عملیات، با #اسلحه_زبان👌
کشان کشان دوستش را برد طرف آن خانواده.
با #چهره_گشاده رفت سراغ پیرمردی که سرپرست خانواده بود و گفت:
🔻آقای محترم، هیچ می دانید اینجا بوی باروت جنگ به مشام می رسد؟
🔻می دانید اهواز از شهرهای خط مقدم جنگه؟
🔻می دانید شما میزبان خوب رزمندگان هستید؟
پیرمرد گفت: خوب حالا باید چی کار کنم؟
⏪ به او گفت: ما که از شما چیزی نمی خواهیم؛
فقط پایبندی شما مردم محترم را به #ارزش_ها و #آرمان_های_اسلامی می خواهیم.
🔺پیرمرد فهمید، صورت محمد را بوسید و گفت: به شرطی که ما را هم #شفاعت کنی!
#امر_به_معروف
#نهی_از_منکر
#آیه که سر بلند کرد، سید #مهدی نفس گرفت:
_خیلی ساله که منتظر این
لحظهام که بانوی قصهام بشی...
که بیام خواستگاریت! نمیدونی چقدر سخت بود که صبر کنم... که دلم بلرزه و بترسه که کسی زودتر از من نیاد و ببردت...
آیه:
_دلم خیلی سال پیش لرزید، برای یه پسر که یه روز با لباس نظامی اومد تو کوچه... دلم لرزید برای قدمهای محکمش، قدمهایی که سبک و
بیصدا بود... دلم لرزید برای چشمای خسته اش، چشمایی که نجیب بود و نگاه میدزدید از من!
سید مهدی:
_ آخ بانو!
نگو که منم هرهفته به امید دیدن تو میومدم که نفس بکشم توی اون کوچه...وقتی...
#یاصادقِ_آلِ_عبا_ع_ادرکنی🤲😔
🖤ما مدعیانِ عشقِ صادق (ع) هستیم...
🏴جیره خورِ مکتبِ حقایق هستیم...
🖤صد شکر که شیعه زاده گردیدیم و،
🏴صد شکر به جعفریه لایق هستیم...
(
🕯
#یا_صـــادق_آل_محــمد
دلم هواى بقیــع دارد و غــم صادق
عـــزا گـــرفته دل من ز ماتم صادق
دوباره بیرقمشکى بهدستدلگیرم
زنم بهسینه که آمد #محرم_صادق
◾️شهادت جانسوز امام جعــفر
صادق علیه الســلام تسلیت باد.
سلام
جلسه ای به مناسبت شهادت شهادت امام جعفر صادق(ع) امشب۱۳۹۹/۳/۹برگزار می گردد .
بههمراه نماز جماعت ،مدیحه سرایی سخنرانی و با پذیرایی غذای سفره ب کریمان انقلاب🖤🖤🖤
❌⚫️ سفارش امام صادق علیه السلام در آخرین لحظات عمر شریفشان
▪️شیخ صدوق (ره) از ابو بصیر روایت میکند که بعد از شهادت امام صادق (علیه السلام) برای عرض تسلیت به خدمت «ام حمیده» ام ولد امام صادق (علیه السلام) مشرّف شدم.
آن بانو به گریه افتاد و من نیز به جهت گریۀ او به گریه افتادم. پس از آن عرضه داشت:
ای ابو محمد! اگر حضرت صادق (علیه السلام) را در وقت شهادت میدیدی، هر آینه امر عجیبی را مشاهده میکردی:
آن امام بزرگوار در هنگامه ی رحلت چشمان خود را باز کرده و فرمودند: تمام خویشاوندان مرا جمع کنید!
پس ما تمام خویشاوندان آن حضرت را جمع کردیم و به نزد آن بزرگوار آوردیم.
آن حضرت رو به سوی آنها نموده و فرمودند:
بدرستی که شفاعت ما (اهلبیت) به کسی که نماز را سبک بشمارد و به آن اعتنا و اهتمام نداشته باشد، نمیرسد.
📓 ثواب الاعمال: ۲۲۸، بحار الانوار: ۴۷/۲ح۵
#خاطره
✍مامور شده بود برای فتح بستان.تیپ تازه تشکیل شده بود و از شهرهای مختلف نیروداشت.یکی ازگردان های ما سیصد نفر از بچه های کرمان بودند.مسئول این رزمنده ها جوانی بود بنام قاسم سلیمانی.
اولین بار درسوسنگرد دیدمش؛زیر آتش توپخانه های دشمن.وقتی باهم صحبت کردیم گفت:《سخت ترین جای عملیات روبه من بدید.》سمت چپ جاده سوسنگرد به دهلاویه تابرسد به پل سابله و شهر بستان،مشکل ترین محور عملیات بود.تیپ ما با تیپ عاشوراوتیپ کربلا درست درهمین نقطه الحاق می کرد.
این محور حساس را دادیم به قاسم سلیمانی. آن روزها جنگ کمبودهای زیادی داشت.خود قاسم باید آب ونان و مهمات و مایحتاج گردان راجور میکرد از طرفی هم باید دنبال آموزش این نیرو ها میافتاد؛نیروهای بسیجی تازه به جنگ امده،آموزش ندیده وازهمه قشرو طیف.فرماندهی این گردان کار ساده ای نبود.درفرصتی که تا عملیات باقی بود گردانش را رو به راه کرد.
📚راوی سردار مرتضی قربانی