eitaa logo
کانال دوستان پاتوق
2.7هزار دنبال‌کننده
122.2هزار عکس
88.3هزار ویدیو
266 فایل
سلام وعرض ادب واحترام خدمت شما سروران وبزرگواران کانال پاتوق بهترین جملات زیبا, مذهبی , واشعار وبهترین جملات ناب لینک کانال @Patoghedoostanha
مشاهده در ایتا
دانلود
📸 حمله به شهردار ناحیه ۳ با چاقو در حین انجام مأموریت مقابله با ساخت و سازهای غیرمجاز 🔹رییس مرکز ارتباطات شهرداری تهران در توییتی نوشت:سید جواد هاشمی شهردار ناحیه ۳ منطقه ۱۹ در هنگام ماموریت مقابله با ساخت‌و سازهای غیرمجاز با ضربات چاقو از ناحیه سر به شدت مجروح شد. چند روز پیش هم به ماشین وی تیراندازی شده بود
چه بخواهیم چه نخواهیم، باید از کوچه های زندگی عبور کنیم گاهی تلخ،گاهی شیرین عبورها میسازند، کوچه های زندگی ما را... کوچه باغ های دل انگیز تفت_ یزد
📸 سید حمید پورمحمدی دست راست نوبخت در سازمان برنامه دولت روحانی با حکم مسعود میرکاظمی، رئيس سازمان برنامه و بودجه بعنوان رئیس شورای راهبری و تلفیق برنامه و بودجه است و در اکثر تصمیمات سازمان برنامه و بودجه دخالت دارد.
💠 بی وطن مثل سعید مولایی 🔻 سعید مولایی جودوکار وطن فروش که تا به حال زیر پرچم مغولستان بود و چندی قبل با اهدای مدالش به اسرائیلی ها، خبرساز شده بود، به دستور اربابان صهیونیست خود، قرار است بعد از این زیر پرچم جمهورک باکو قرار بگیرد!! مثل خود صهیونیستها آواره شده!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهدا، مرگ را به سخره گرفته‌اند تا ما به حقارت دنیا بخندیم .... سال ۱۳۶۳ در زمان عمليات بدر ؛ ما جزو رزمندگان گردان حضرت‌رسولﷺ از لشكر ۱۷ علی بن ابیطالب (ع) بوديم. بچه‌های كادر گردان، از جمله شهيدان امير جوادی و فرمانده گردان، سیدمصطفی حاج سيدجوادی، آماده عزيمت به منطقه برای شناسايی شدند. آن ها هنگام اعزام، سخت همديگر را در آغوش گرفتند. هر دو جزو بچه‌های خنده‌رو، مهربان و صميمی لشکر بودند. هنگام خداحافظی در اصل مرگ را به سخره گرفته بودند !! امير جوادی با خنده گفت: « سيد اگر شهيد شدی كه می‌شوی، ما را در آن دنيا شفاعت كن. » سيدمصطفی هم به امير همين را گفت و امير هم خندید تا رد گم كرده باشد! آن دو نفر خيلی زود به شهادت رسيدند. راوی: سيدابراهيم موسوی منبع: کتاب ماندگاران ،۱۳۹۰ حسن شكيب‌زاده / نشر شاهد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢برای امام زمانمون تا امروز چه‌ کرده‌ایم؟ 🕰 چند ثانیه از عمر ما برای امام زمان سپری شده؟ از عمری که این همه به بطالت گذشت... 🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌷
••• ⚠️🍃 گفتـم اگـر در ڪـــربلا بـودم تـا پـای جــان بـرای حسیـن تلاش میڪـردم گـف یڪ حسیـن زنده داریـم نـامش است تاحـالا بـرایش چـه ڪـرده ایی سڪـوت ڪـردم...!!! أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفرج♥️🖇
📚عاقبت صبر و تحمل در برابر بداخلاقی والدین(بسیار زیبا و آموزنده) علامه طهراني در كتاب نورملكوت قرآن مي فرمايد: يكروز در طهران، براى خريد كتاب به كتاب فروشى رفتم، مردى در آن أنبار براى خريد كتاب آمده، آماده براى خروج شد كه ناگهان در جا ایستاد و گفت: حبيبم الله. طبيبم الله،یارم.... فهميدم از صاحب دلان است که مورد عنایت خاص خداوند قرار گرفته،گفتم: آقاجان! درويش جان! انتظار دعاى شما را دارم.چه جوری به این مقام رسیدی؟ ناگهان ساکت شد،گریه بسیاری کرد،سپس شاد و شاداب شد و خندید. گفت: سید! شرح مفصلی دارد. من مادر پيرى داشتم، مريض و ناتوان، و چندين سال زمين گير بود. خودم خدمتش را مینمودم؛ و حوائج او را برميآوردم؛غذا برايش ميپختم؛ و آب وضو برايش حاضر ميكردم؛ و خلاصه بهر گونه در تحمّل خواسته ‏هاى او در حضورش بودم. او بسيار تند و بداخلاق بود. ناسزا و فحش ميداد؛ و من تحمّل ميكردم، و بر روى او تبسّم ميكردم. بهمين جهت عيال اختيار نكردم، با آنكه از سنّ من چهل سال ميگذشت. زيرا نگهدارى عيال با اين اخلاقِ مادر مقدور نبود ... بهمین خاطر به نداشتن زوجه تحمّل كرده، و با آن خود را ساخته و وفق داده بودم. گهگاهى در أثر تحمّل ناگواريهائى كه از مادرم به من میرسيد؛ ناگهان گوئى برقى بر دلم ميزد، و جرقّه ‏اى روشن می‏شد؛ و حال بسیارخوشی دست ميداد، ولى البته دوام نداشت و زود گذر بود. تا يك شب كه زمستان و هوا سرد بود و من رختخواب خود را پهلوى او و در اطاق او پهن میکردم تا تنها نباشد، و براى حوائج، نياز به صدا زدن نداشته ‏باشد. در آن شب كه من كوزه را آب كرده و هميشه در اطاق پهلوى خودم ميگذاشتم كه اگر آب بخواهد، فوراً به او بدهم، ناگهان او در ميان شب تاريك آب خواست. فوراً برخاستم و آب كوزه را در ظرف ريخته، و به او دادم و گفتم: بگير، مادر جان! او كه خواب آلود بود؛ و از فوريّت عمل من خبر نداشت؛ چنين تصوّر كرد كه: من آب را دير داده ‏ام؛ فحش غريبى به من داد، و كاسه آب را بر سرم زد. فوراً كاسه را دوباره آب نموده و گفتم: بگير مادر جان، مرا ببخش، معذرت ميخواهم! كه ناگهان نفهميدم چه شد... إجمالًا آنكه به آرزوى خود رسيدم؛ و آن برق ها و جرقه ‏ها تبديل به يك عالمى نورانى همچون خورشيد درخشان شد؛ و حبيب من، يار من، خداى من، بانظر لطف و عنایت خاصش به من نگاه کرد و چیزهایی از عالم غیب شنیدم و اين حال ديگر قطع نشد؛ و چند سال است كه ادامه دارد... 📒نور ملكوت قرآن(ج‏1) ، ص: 141 با اندكي تلخيص