eitaa logo
کانال دوستان پاتوق
2.7هزار دنبال‌کننده
122.3هزار عکس
88.4هزار ویدیو
266 فایل
سلام وعرض ادب واحترام خدمت شما سروران وبزرگواران کانال پاتوق بهترین جملات زیبا, مذهبی , واشعار وبهترین جملات ناب لینک کانال @Patoghedoostanha
مشاهده در ایتا
دانلود
🔔 💠⇦در فضای مجازی، می خواهند نور خدا را کنند ⭕️ زمانی بود که در فضای مجازی احکام و شخصیتهای دینی را به میگرفتند ⭕️ بعدتر کار به نسبت به پیامبر و اهل بیت رسید ⭕️ و امروز گروهها و کانالهایی هستند که با اسم، و نظریات تخیلی، اصل وجود خدا را زیر سوال میبرند... اما، پدیده جدیدی نیست! ✅ قرآن پاسخ تلاش بیهوده ى آنها را در آیه هشت مبارکه صف داده است: 🕋⇦"يـريـدون ليطفوا اللّه بافوههم و اللّه متم نوره و لو كره الكفرون" ⚡️"می خواهند خدا را با خاموش كنند و خدا تمام كننده نور خويش است هر چند كه كافران كراهت داشته باشند"
چه خوبه که : کلید باشیم نه قفل . . . نوازش باشیم نه سیلی . . . با هم بخندیم نه به هم . . . راه باشیم نه سد . . . درک کنیم نه ترک . . نمک لحظه ها باشیم نه نمک زخمها. . .♥️ ‌‎🙏🙏🌹
درست در پس چشمانت درست در پس فکرهایت درست در پس حس هایت خدا هست وقتی که آرام باشی تمام خوشبختی کائنات در پس آگاهی ات در تکاپو است تمام کائنات با تو سخن می گوید 🌹
💎 👈🤔 نکات بسیارآموزنده 🤔👉👇 ✅ هیچ وقت حسرت زندگی آدمایی را که از درونشون خبر نداری نخور! ✅ حسادت نوعی اعتراف به حقیر بودن خویش است ✅ هر قلبی دردی دارد فقط نحوه ابراز آن فرق دارد بعضی ها آن را در چشمانشان بعضی ها درلبخندشان پنهان می‌کنند ✅ خنده را معنی به سرمستی مکن آنکه میخندد غمش بی انتهاست ✅ نه سفیدی بیانگر زیبایی‌ست نه سیاهی نشانه زشتی‌ست ✅ انسان به اخلاقش سنجیده می شود نه به مظهرش ✅ قبل از اینکه سرت را بالا ببری‌ونداشته‌هایت را به پیش خدا گلایه کنی نظری به پایین بینداز و داشته‌هایت را شاکر باش 🌵🌿🦋
...: بیایید از امشب تصمیم بگیریم همین امشب برای یکبار غرورمان را نبینیم صدای خودخواهی هایمان را صامت کنیم و برای آدمِ دنیایمان بنویسیم چقدر دوستش داریم چقد وجودمان به وجودش بسته است بیایید یک شب خوشبخت بخوابیم بیایید یک شب خوابِ رسیدن به یار را ببینیم از خودتان شروع کنید ... شاید شما دلیلِ  "بخیر" شدنِ شبِ  یکنفر گوشهء این دنیا باشید... شبتون بخیر دوستان 🌸 🍃 🌸
گاهى رابطه ات را زمين بگذار و تا ميتوانى فاصله بگير دست بزن زيرِ چانه ات و از دور تماشايش كن تحليلش كن ببين اصلاً ارزشش را دارد برگردى دوباره؟ گاهى آنقَدر غرق ميشويم در رابطه هايمان كه كور ميشويم كر ميشويم... فاصله هميشه هم بد نيست! @Patoghedoostanha
عاشقی فصل ندارد! اگر گونه‌ات سرخ و دلت لرزید اگر هر شب به تماشای خیالی بیدار می‌نشینی، برسی بر دامنِ صبح اگر در خواب بیداری و در بیداری خواب عاشقی ؛ و دگر هیچ عشق را مکن انکار ...! @Patoghedoostanha
💠♥️💠 ♥️💠 💠 :_دوستم دیگه،تو کلاس عربی باهاش آشنا شدم. :+باشه برو،رسیدي به منیر بگو،به من خبر بده. :_باشه چشم،خداحافظ... صداي بوق اشغال،مغزم را منفجـــر میکند،آه سردم را بـــا صــــدا بیرون میدهم....روزهاي تلخ گذشته، گرچه پــر از سیاهی معصیت بود،امـــا مهــربانی هاي مامان را داشت... کاش شیرینی این روزها را مامان هم درك میکرد و تنهایم نمیگذاشت...... صداي اس ام اس میآید؛فاطمه است، آدرس خانه شان را فــرستادهـ و آخرش هم نوشتهـ :دیر بیاي، عبرت همگان میشی ! کمد لباسم را باز میکنم،انبوه لباس ها انتخاب را سخت میکند، مرغ خیالم پرواز می کند به چهار سال پیش....چنین روزهایی .. ❤ کمـــد لباس را باز میکنم،چنــد هفته اي از عمرم را خام این مذهبی ها شده بودم ،نمیگذارم بقیه ي عمرم را بازیچه کنند.امشب دعوتیم به مراسم جشن کریسمس آقاي لاوانسیان، دوست ارمنی بابا پیراهن قرمزم را از جالباسی در میآورم،زیر لب غر میزنم : مبارکتون باشه،کل اون مسجد و همه ي صفهاي نمازش،اون صف اولش که فقطمخصوص بزرگتراست، حیفِ من،که میخواستم کاري که تو عمرم نکردم و بکنم ،من رو چه به نماز خوندن،پیرزن،خیال میکنه تو صف اول چه خبره... آنقدر تو صف اول وایسا تا زیر پات علف سبز بشه، فکــر کردن خدا فقطــ مال اوناست. جلوي آینه مینشینم،رژ لب جگري ام را با آرامش روي لب هایم میمالم،این کار را به خوبی از مادرم یاد گرفته ام،لب هایم را روي هم میمالم و به تصویر خودم در آینه،بوس میفرستم. زیر لب میگویم :الهی قربون خودم برم که این همه خوشگݪم! جوراب هاي بلند و ضخیم مشکی ام را میپوشم، زمستان است و من اصلا دوست ندارم سرما بخورم، کفش هاي پاشنه دار قرمزم را هم از کمد درمیآورم ، مادرم وارد اتاق می شود،با دیدنم تعجب میکند،دو هفته اي میشد که هیچ مهمانی اي نرفته بودم ، چقدر ساده بودم ! جلوي مامان میچرخم : خوشگل شدم مامان؟ _:خوشگل بودي.. می خندم، موهاي بلند مجعدم را بالاي سرم جمع میکنم ، گل سر کوچک قرمز را روي موهاي مشکیام میکارم،همه چیز آماده است،براي یک شب عالی،از اول هم اشتباه کردم که پا در مسجد گذاشتم ، مسجد و صف هاي نمازش ارزانی همه ي اُمُل ها،مهمانی هاي شاهانه هم براي ماشال قرمز روي سرم می اندازم،موهایم را بیرون میریزم،پالتوي خزدار مشکی ام را میپوشم،کیف کوچک قرمزم را دست میگیرم و از اتاق خارج می شوم. بابا در حیاط منتظر ماست،مامان جلوتر از من از خانه بیرون میرود،من کمی جلوي آینه قدي مان میایستم و خودم را برانداز میکنم. رنگ سرخ لب هایم به جنگ سفیدي پوستم دویده،از حق نگذریم واقعا زیبا شده ام..به سبک مانکن هاي ایتالیایی کیفم را دست میگیرم و از خانــه خارج می شوم. مامان و بابا در ماشین منتظر من هستند،کمی سردم میشود،پاتند میکنم تا زودتر به آنها برسم،ناگهان زیر پایم خالی میشود و با سر میافتم روي سنگفرش هاي حیاط. ❤ فاطمـــــه لیوانش را با هیجان روي میز میکوبد: چی شد؟ افتادي؟ سر تکان میدهم :اوهوم ،با کله افتادم زمین :_خب چی شد؟ :_رفتیم بیمارستان،پام شکسته بود،دو ماه تموم،تا عید تو گچ بود! :_نه؟! :_آره 💠 ♥️💠 💠♥️💠
💠♥️💠 ♥️💠 💠 :_پس یعنی مهمونی نرفتی؟ :_نه،بعدا دوستاي مامانم براش تعریف کردن که همــه مست کرده بودن و تا خود صبح زدن و رقصیدن،فاطمه من مطمئنم خدا خیلی دوسم داشته پامو شکســـــت تا به اون جهنم وا نشه،با اون حالی هم که من داشتم،مطمئنم یه بلایی سر خودم میآوردم.. :_خدا واقعا دوست داره نیکی چند تقه به درمیخورد،فاطـمه برمیگردد: بفرمایید تو مادر فاطــمــه در حالی که ظرف میوه را در دست دارد وارد میشود،به احترامش بلند میشوم. با دست اشاره میکند:بشین دخترم،بشین خواهش میکنم. ممنون میگویم و می نشینم. میگویم:واقعا منزل خیلی قشنگی دارید خانم زرین مادرفاطمه میخندد،پس فاطمه این همه زیبایی را از مادرش به ارث برده:نظر لطفته عزیزم،با چشماي قشنگت میبینی. بفرمایید،بردار نیکی جان،من برم که شما راحت باشید،فاطمه،مامان،کارم داشتی صدام کن. مادر فاطمه میرود،فاطمه در بشقابم میوه میگذارد و میگوید:خببعدش چی شد؟ :_بعدش.... روزهاي گذشتــه،در برابر چشمانم جان میگیرند. ❤ لپ تاب را زیر بغلم میزنم،عصا را برمیدارم و مثل پنگوئن شروع به راه رفتن میکنم،می خواهم از جلوي اتاق رد شوم،مامان مشغول ماسک گذاشتن روي صورتش،متوجه ام میشود:نیکی کجا میري؟این همه این پله ها رو بالا پایین نکن،بگیـــــر بشین :_حوصله ام سررفته،میرم حیاط یه دوري بزنم. :_ژورنال ها رو دیدي؟لباساتو انتخاب کـــردي؟ جلوي پله ها میرسم،به اندازه ي پایین رفتن از اورست سخت به نظر می رسد. نفسم را بیرون میدهم و بلند میگویم :نــــه فعلا پله ي اول به خیر میگذرد. مامان هم بلند،از همان اتاق جوابم را میدهد :زودتر انتخاب کن،ژیلا جون که میره دوبی برامون بیاره. ما کــه بــه خاطر پاي تو نتونستیم امسال بریم پله ي پنجم را به سختی پایین میروم:تقصیـــر من چیه مامان؟خودتون میرفتید......مامان جوابم را نمیدهد،مطمئنا نشنیده والا حتما جواب میداد،حتما میگفت :من گفتم بریم،بابا قبول نکرد.. من هم میگفتم :بابا از تو خیلی مهربون تره مامان مامان هم میگفت :تقصیر خودشه، من بچه رو میخواستم چیکار؟ اگه مسعود اصرار نمیکرد..... بیست و پنج پله ي باقی مانده،با جان کندن تمام میشوند،همین که پایم بــه پارکــت هاي طبقه ي هم کف میرسد،انگار بال میگشایم،شنلم را روي دوشم جابه جا میکنم،لپ تاب را سفت میگیرم و وارد حیاط میشوم... از سنگفرش ها میگذرم ، به طرف حیاط پشتی میروم. از خانه ي همسایه صداي جر و بحث میآید،تازه عروس و دامادي هستند که همیشه با هم دعوا می کنند. روي تاب مینشینم،سوز آخرین روزهاي اسفند به جانم می نشیند،زمستان آخرین تلاش هایش را براي خودنمایی میکند،اما بوي بهار،مست کننده جان را نوازش میدهد. صداي شکستن چیزي از خانه همسایه میآید،زیر لب میگویم:خب مگه مجبور بودید با هم ازدواج کنید.... لپ تاب را روشن میکنم و زیر لب حرف خودم را تایید میکنم:والّا.... داخل مستطیل سفید مرورگر مینویسم:نهج البلاغه 💠 ♥️💠 💠♥️💠
سلام صبحتون به خیر خدایا سرآغاز صبحم را با یاد و نام تو میگشایم پنجره های قلبم را خالصانه وعاشقانه بسویت باز میکنم تانسیم رحمتت به آن بوزد وناپاکیهای آنرابزداید 🌼بسم الله الرحمن الرحیم🌼
animation.gif
4.31M
دوشنبتون پر از عشق بر اباعبدالله
آدم‌های بزرگ برای موفقیت دیگران تلاش می‌کنند؛ آدم‌های عادی موفقیت دیگران رو تماشا می‌کنند؛ آدم‌های کوچیک با حرف زدن پشت سر آدم‌های موفق، بهشون حسودی می‌کنند!
آدمها ساعت شنی نیستند که سر وتهشان کنیم دوباره از اول شروع شوند، آدمها گاهی تمام می شوند مواظب دل آدمها باشیم...
حکمت ۳۸ نهج البلاغه.mp3
141.4K
*------**---**------* 👌 قرائت بسیار زیبا ♦️ نامه ۳۸♦️ 《وبه فرزندش امام حسن علیه السلام فرمود: فرزند عزیزم و از من به یاد داشته باش که با داشتن آنها هیچ عملی ضرری به تو نمیزند..》 ❇️پیشنهاد دانلود😊 🌴 ✅✅✅ 🌴
در کاسه‌یِ وصلِ تو اگر زهر دهندم خوش‌تر که به پیمانه‌یِ هجرانِ تو ،قندم آرامشِ دل خواسته‌ای نیست میسر جز در کنفِ سایه‌یِ آن سروِ بلندم آفاق پر از اخترکان است‌و به جایت کس را ننشاند، دلِ خورشید پسندم هر چند که بس رشته‌ی زلفم به کمین است، اما ، نه من آن بسته‌یِ هر سست کمندم عشق انقدر از موی تو زنجیر به هم بافت تا ساخت کمندی که کشانید به بندم با رفتن‌و گم گشتن‌و از خویش گذشتن گیرم که به هر شیوه ، دل از مهر تو کندم اما چه کسی لایق عشق است به جز تو؟ بی تو دل سرگشته به مهر که ببندم؟ آرمین
اتفاق هاےِ خوب همیشہ مےاُفتَند مثلِ مِهرِ ” تُو” ڪہ بہ دِلَــــــــــم “اُفتاده” مےبینے حَتّے “اُفتادڹ” هَم فعلِ قَشنگیست ! وقتے پاےِ ” تُو” وَسَط باشَد … ‌‎
مادربزرگم میگفت : هر افتادنی بلندشدنی دارد، میگفت از اسب افتادن که مهم نیست آدمیزاد نباید از اصل بیافتد... خدابیامرز’ نمیدانست آدم نباید از چشم بیافتد! از چشم که بیافتی نه بلند شدنی در کار است و نه اصلی که معتبرت کند...
هيچ وقت از خودمون پرسيديم قيمت يه روز زندگی چنده؟! ما که قيمت همه چيز رو با پول میسنجيم تا حالا شده از خدا بپرسيم: قيمت يه دست سالم چنده؟! يه چشم بی عيب چقدر می ارزه؟! چقدر بايد بابت اشرف مخلوقات بودنمون پرداخت کنيم؟! قيمت يه سلامتی فابريک چقدره؟! و خيلی سؤال ها مثل اين... ما همه چيز را مجانی داريم و شاکر نيستيم... ❣خدايا برای تمام نعمتهايت سپاس 🙏
‌‌‌ کاشکی یک نفری درد مرا می فهمید ناله ها و نفس سرد مرا می فهمید کاش احساس دلم را نفسی حس می کرد یا فقط حالت شبگرد مرا می فهمید ‌‌‌‌ 🌹🌹🌹
❖﷽❖ لقمان بہ پسرش نصیحت ڪرد : ✅دو چيز را فراموش نڪن: ياد خـــــدا ياد مـــــرگ ✅دو چيز را فراموش ڪن: بدے ديگران در حق تو خوبے تو در حق ديگران 🌸☘
ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻢ ﺷﻨﯿﺪﯾﻦ ﯾﺎ ﻧﻪ! ﻣﯿﮕﻦ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺳﺐ ﺑﺨﻮﺍﺩ ﺍﺯ ﺭﻭﺩﺧﻮﻧﻪ ﺭﺩ ﺑﺸﻪ، ﺍﻭﻝ ﺁﺏ ﺭﻭ ﮔﻞ ﺁﻟﻮﺩ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﺑﻌﺪ ﺭﺩ ﻣﯿﺸﻪ!! ﻣﯿﺪﻭﻧﯿﻦ ﭼﺮﺍ؟ ﭼﻮﻥ ﺗﺼﻮﯾﺮ ﺧﻮﺩﺷﻮ ﺗﻮ ﺁﺏ ﻣﯿﺒﯿﻨﻪ ﻭ ﺗﺤﺖ ﻫﯿﭻ ﺷﺮﺍﯾﻄﯽ ﭘﺎﺷﻮ ﺭﻭ ﺍﻭﻥ ﺗﺼﻮﯾﺮ ﻧﻤﯿﺬﺍﺭﻩ! ﭼﻮﻥ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﮐﻪ ﻫﻢ ﻧﻮﻋﻪ ﺧﻮﺩﺷﻪ ﺗﻮ ﺁﺏ... ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﯾﻪ ﻋﮑﺲ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻧﯿﺴﺖ... ﺍﻭﻧﻮﻗﺖ ﻣﺎ ﺁﺩﻣﺎ: ﺭﻭ ﺩﻝ ﻫﺎﯼ ﻫﻤﺪﯾﮕﻪ، ﺭﻭ ﺷﺨﺼﯿﺖ ﻫﻤﺪﯾﮕﻪ، ﺭﻭ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺕ ﻫﻤﺪﯾﮕﻪ، ﻭ ﺭﻭﯼ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﻤﻮﻥ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻭ ﺷﺎﯾﺪ ﺩﻭﺳﺘﺸﻮﻥ ﺩﺍﺭﯾﻢ، ﺧﯿﻠﯽ ﺳﺎﺩﻩ ﭘﺎ ﻣﯿﺬﺍﺭﯾﻢ ﻭ ﺭﺩ ﻣﯿﺸﯿﻢ..🌹
عارف که ز سر معرفت آگاه است بی خود زخودست و با خدا همراه است نفی خود و اثبات وجود حق کن این معنی لا اله الا الله است 🙏🌹🌹