اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن
#اللهم_ارزقنا_کربلا_به_حق_الحسین_ع
♦️حضور رهبر معظم انقلاب در مرقد مطهر امام خمینی (ره)
🔹در آستانه ایامالله دههفجر و چهلوسومین سالروز پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی، حضرت آیتالله خامنهای در نخستین ساعات صبح امروز در مرقد بنیانگذار کبیر جمهوری اسلامی حاضر شدند و با قرائت نماز و قرآن، یاد و خاطره امام عظیمالشأن ملت ایران را گرامی داشتند.
🔹رهبر انقلاب اسلامی همچنین با حضور بر مزار شهیدان عالیمقام بهشتی، رجایی، باهنر و شهدای حادثه هفتم تیر ۱۳۶۰، علوّ درجات آنان را از خداوند متعال مسألت کردند.
🔹حضرت آیتالله خامنهای سپس در گلزار شهیدان سرافراز حضور یافتند و به ارواح مطهر مدافعان اسلام و ایران ادای احترام کردند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یااللهمراببخش🖤😔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ|
بچهها! به امام زمان کمفروشی نکنیم!
[حاج حسین یکتا]
#امام_زمان
@SAJADEEH (1).mp3
2.76M
اگر زمینه گناه برای شما پیش
بیاد چکار میکنید؟!♥️🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به عشق پدرم درس میخونم 😍❤️
#لبیک_یا_خامنه_ای
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 خدا کدوم گناهو نمیبخشه؟!
👤آیت الله جوادی آملی
#درس_اخلاق
📚حکایت حکیمانه پادشاه بیمار
پادشاهی پس از اینکه بیمار شد گفت: نصف قلمرو پادشاهی ام را به کسی میدهم که بتواند مرا معالجه کند. تمام آدم های دانا دور هم جمع شدند تا ببیند چطور می شود شاه را معالجه کرد، اما هیچ یک ندانستند. ما تنها یکی از مردان دانا گفت: "فکر کنم می توانم شاه را معالجه کنم. اگر یک آدم خوشبخت را پیدا کنید، پیراهنش را بردارید و برتن شاه کنید، شاه معالجه می شود؟ شاه، پیک هایش را برای پیدا کردن یک آدم خوشبخت فرستاد.... آنها در سرتاسر مملکت سفر کردند ولی نتوانستند آدم خوشبختی پیدا کنند. حتی یک نفر پیدا نشد که کاملا از زندگی اش، راضی باشد...
آن که ثروت داشت، بیمار بود. آن که سالم بود، در فقر دست و پا میزد، یا اگر سالم و ثروتمند بود، زن و زندگی بدی داشت. یا اگر فرزندی داشت، فرزندانش بد بودند. خلاصه هر آدمی چیزی داشت که از آن گله و شکایت کند. تا آخرهای یک شب، پسر شاه از کنار کلبه ای محقر و فقیرانه رد میشد که شنید یک نفر دارد چیزهایی می گوید. شکر خدا که کارم را تمام کرده ام. سیر و پر غذا خورده ام و می توانم دراز بکشم و بخوابم! چه چیز دیگری می توانم بخواهم؟"
پسر شاه خوشحال شد و دستور داد که پیراهن مرد را بگیرند وپیش شاه بیاورند و به مرد هم هر چقدر بخواهد، بدهند. پیک ها برای بیرون آوردن پیراهن مرد، توی کلبه رفتند، اما مرد خوشبخت، آن قدر فقیر بود که پیراهن نداشت!
🍃🍃🍃
بعضی انسانها به زمین آمده اند
تا زمین قابل تماشا شود...
آمده اند که تاریخ؛
شکوه شرافت و آزادگی شان را به نظاره بنشیند...
آمده اند تا آبرو و اعتبار دنیا باشند
اصلا زمین،
از آمدن بعضی انسانها به خود می بالد...
و #حاج_قاسم عزیز ما یکی از همین انسانها بود..
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
🌴❄️💙❄️🌴
4_5978700381335587419.ogg
823.1K
قناعت میکنم با درد چون درمان نمی یابم
تحمل میکنم با زخم چون مرهم نمی بینم...
#سعدی
💕موفقیت همیشگی نیست؛
شکست هم کشنده نیست..
تنها
یک چیز اهمیت دارد...
و آن هم شهامت
ادامه دادن است...
📘#داستانهایبحارالانوار
مسئولیت در خانواده
🔹هنگامی که این آیه نازل شد: یا ایها الذین آمنوا قوا انفسکم و اهلیکم نارا
ای کسانی که ایمان آورده اید، خود و خانواده ی خویش را از آتش دوزخ نجات دهید.
🔹مردی از مسلمانان با شنیدن این آیه شریفه چنان بی طاقت شد که نتوانست سر پا بایستد، روی زمین نشست و به شدت گریست و گفت:
🔹من قدرت و توانایی از اینکه خود را از آتش نجات دهم ندارم، چگونه میتوانم از عهده ی این تکلیف سنگین برآیم و خانواده ی خود را از آتش جهنم حفظ و نگهداری کنم؟ رسول خدا متوجه او شد، و فرمود:
🔹همین مقدار برای تو کافی است که خانواده ی خود را امر کنی به کارهای نیک که خود موظف به انجام آن هستی و نهی کنی از کارهای زشت که خود باید آنها را ترک کنی.
📚تحریم /۶
📚بحار الانوار، جلد ۱۰۰، ص ۹۲.
📚حکایت تاجر
«پنبه دزد ، دست به ریشش میکشد»
تاجری بود کارش خرید و فروش پنبه بود و کار و بارش سکه. بازرگانان دیگر به او حسودی میکردند
یک روز یکی از بازرگانها نقشه ای کشید و شبانه به انبار پنبه ی تاجر دستبرد زد.
شب تا صبح پنبه ها را از انبار بیرون کشید و در زیرزمین خانه ی خودش انبار کرد.
صبح که شد تاجر پنبه خبردار شد که ای دل غافل تمام پنبه هایش به غارت رفته است.
به نزد قاضی شهر رفت و گفت : خانه خراب شدم .
قاضی دستور داد که مامورانش به بازار بروند و پرس و جو کنند و دزد را پیدا کنند. اما نه دزد را پیدا کردند و نه پنبه ها را .
قاضی گفت:به کسی مشکوک نشدید؟
ماموران گفتند: چرا بعضی ها درست جواب ما را نمی دادند ما به آنها مشکوک شدیم.
قاضی گفت: بروید آنها را بیاورید. ماموران رفتند و تعدادی از افراد را آوردند.
قاضی تاجر پنبه را صدا کرد و گفت به کدام یک از این ها شک داری؟
تاجر پنبه گفت به هیچ کدام. قاضی فکری کرد و گفت:
ولی من دزد را شناختم.
دزد بیچاره آن قدر دست پاچه بوده و عجله داشته که وقت نکرده جلو آیینه برود و پنبه ها را از سر و ریش خودش پاک کند.
ناگهان یکی از همان تاجرهای محترم دستگیر شده دستش را به صورتش برد تا پنبه را پاک کند .
قاضی گفت: دزد همین است.
تاجر گفت: همین حالا مامورانم را می فرستم تا خانه ات را بازرسی کنند. یک ساعت بعد ماموران خبر دادند که پنبه ها در زیر زمین تاجر انبار شده است و او هم به جرم خود اعتراف کرد.
از آن به بعد می خواهند بگویند که آدم خطا کار خودش را لو می دهد می گویند :
«پنبه دزد ، دست به ریشش میکشد»
📸 صبح امروز؛ حضور رهبرانقلاب اسلامی در مرقد مطهر امام خمینی(ره). ۱۴۰۰/۱۱/۱۱
🔻حضور رهبر معظم انقلاب در مرقد مطهر امام خمینی (ره)
🔹در آستانه ایامالله دههفجر و چهلوسومین سالروز پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی، حضرت آیتالله خامنهای در نخستین ساعات صبح امروز در مرقد بنیانگذار کبیر جمهوری اسلامی حاضر شدند و با قرائت نماز و قرآن، یاد و خاطره امام عظیمالشأن ملت ایران را گرامی داشتند.
🔹رهبر انقلاب اسلامی همچنین با حضور بر مزار شهیدان عالیمقام بهشتی، رجایی، باهنر و شهدای حادثه هفتم تیر ۱۳۶۰، علوّ درجات آنان را از خداوند متعال مسألت کردند
🔹حضرت آیتالله خامنهای سپس در گلزار شهیدان سرافراز حضور یافتند و به ارواح مطهر مدافعان اسلام و ایران ادای احترام کردند
همرزمان پسرم میگویند وقتی نیرویهای کمکی نیامدند، سیدرضا قبول نکرد که به عقب برگردد و از فرمانده خواست بماند چون نیروها به حضورش نیاز داشتند. ✅
فرمانده داشت رصدش میکرد؛ سید اینقدر پیشروی کرد که در درگیریها و تیراندازیهای دشمن تیر به قلبش اصابت کرد، افتاد و زمینگیر شد.😭
فرمانده زد به سرش و گفت یا ابوالفضل سید شهید شد؛ ۱۰ دقیقه گذشت و حرامیها آمدند و پیکر پسرم را با خودشان کشانکشان بردند.💔
#راوی_مادر_شهید
#سید_رضا_حسینی
#شهید_مدافع_حرم
🌸شهید مدافع حرم #سید_رضا_طاهر
ولادت زمینی🌸: ۶۴/۱۰/۱۰
ولادت آسمانی🌸: ۹۵/۲/۱۶
🌷 وقت هایی که منزل بود همیشه با هم می رفتیم مسجد. اصلا عادت کرده بودیم که همیشه به نماز جماعت برسیم.سیدمحمد را هم با خودش می برد.
سید محمد دوچرخه پدرش را دوست داشت،
آقا رضا دوچرخه سوارش میکرد و به مسجد می برد.
بعد شهادت آقا رضا وقتی اومدیم خونه سید محمد دوچرخه باباشو که دید گفت:
" مامان یادته بابا جون دوچرخه سوارم میکرد می رفتیم مسجد؟ منم بزرگ که شدم میخوام دوچرخه سوار شم برم مسجد، برات نون بگیرم..."
🌷 نقل از: #همسرشهید
سید رضا طاهر