من به بعضی چهرهها چون زود عادت میکنم
پیششان سر بر نمیآرم، رعایت میکنم
همچنان که برگ خشکیده نماند بر درخت
مایه رنج تو باشم، رفع زحمت میکنم
این دهانِ باز و چشمِ بیتحرّک را ببخش
آن قدر جذّابیت داری که حیرت میکنم
کم اگر با دوستانم مینشینم جرم توست
هر کسی را دوست دارم در تو رؤیت میکنم
فکر کردی چیست موزون میکند شعر مرا؟
در قدم برداشتنهای تو دقت میکنم
یک سلامم را اگر پاسخ بگویی میروم
لذتش را با تمام شهر قسمت میکنم
ترک افیونی شبیه تو اگر چه مشکل است
روی دوش دیگران یک روز ترکت میکنم
توی دنیا هم نشد برزخ که پیدا کردمت
می نیشینم تا قیامت با تو صحبت میکنم
#کاظم_بهمنی
🔰همراه ما باشید:
انسان ها اگر بخواهند
بين تو و خوشبختیشان
يكی را انتخاب كنند
مسلماً تو را انتخاب نخواهند كرد
به فکر خودت باش ...!!!
#گوستاولو
هر چيزی که اذیتت میکنه
داره صبر کردن رو بهت یاد میده
هر کسی که ترکت میکنه داره بهت یاد میده چجوری رو پاهای خودت بایستی
هر چيزی که عصبانیت میکنه داره بهت بخشش و شفقت رو یاد میده
هر چيزی که ازش متنفری داره بهت عشق بی قید و شرط رو یاد میده
هر چيزی که ازش میترسی داره بهت شهامت مقابله باهاش رو یاد میده
و هر چیزی که نمیتونی کنترلش کنی داره بهت چگونه رها کردن رو یاد میده
#این برگریزانِ پاییز
جان مے دهد براے عاشقی
دستِ دلبــــــر را بگیرے و
از هیاهوے جهان دور شوی
غرقِ بوسه و آغوش
دوستت دارم بگویے و بشنوے
آدمے با همین بهـــــانه ها زنده مے ماند
بوے نمِ باران و هواے دلبرانه
اے جـــــان و دلم دلبر
فڪر ڪن
گم شوم میان چهارخانه پیراهنت
گرم شوم از گرماے آغوشت
#باران_قیصرے
دوران نوجوانیم رو باشرکت درمساجدوعضویت دربسیج سپری کردم..
ازبچگی روی افغانستانی هاخیلی حساس بودم!!
بچه هاکه مسخرشون میکردن عصبانی وناراحت میشدم😬
میگفتم:ایناهم برادرای ماهستن..
به شهداهم علاقه زیادی داشتم😍
#شهید_مصطفی_صدرزاده
سلام به دوستان مهربون✋😊
من مصطفی صدرزاده بانام جهادی"سیدابراهیم"
درسال 1365/6/1
دراستان خوزستان شهرستان شوشتربه دنیااومدم😊
تا11سالگی درخوزستان زندگی میکردیم؛
امابعداز اون به خاطرشغل پدر 2سال دراستان مازندران و بعد هم ساکن شهریارشدیم😊
#شهید_مصطفی_صدرزاده
دوران نوجوانیم رو باشرکت درمساجدوعضویت دربسیج سپری کردم..
ازبچگی روی افغانستانی هاخیلی حساس بودم!!
بچه هاکه مسخرشون میکردن عصبانی وناراحت میشدم😬
میگفتم:ایناهم برادرای ماهستن..
به شهداهم علاقه زیادی داشتم😍
#شهید_مصطفی_صدرزاده
دوران نوجوانیم رو باشرکت درمساجدوعضویت دربسیج سپری کردم..
ازبچگی روی افغانستانی هاخیلی حساس بودم!!
بچه هاکه مسخرشون میکردن عصبانی وناراحت میشدم😬
میگفتم:ایناهم برادرای ماهستن..
به شهداهم علاقه زیادی داشتم😍
#شهید_مصطفی_صدرزاده
یکی ازویژگی هایی که من داشتم این بود👇
که توکارفرهنگی به شدت به کسایی که هیچ کس حسابشون نمیکرد،،
بها میدادم..
روی بچه ها ی محله خیلی حساس بودم اگه وضعیت مالی خوبی نداشتن ، حتی براشون لباس و اسباب بازی با هزینه ی خودم میخریدم😊😍
دوستام سربه سرم میذاشتن وبهم میگفتن اسپانسرِ پایگاه
خودم میگفتم من میرم بین فامیل گدایی میکنم، پول جمع میکنم میارم برای مسجدخرج میکنم
مالِ دنیا اصلا برام مهم نبود..
#شهید_مصطفی_صدرزاده
ما پنج شنبه ها توی کانتینر دعای کمیل داشتیم،
جمعه صبح هاهم صبحانه ودعای ندبه داشتیم😍
درسال86موفق به ازدواج شدم..
ثمره این ازدواج هم دخترو پسر گلم بودن ،،،که خیلی عاشقشون بودم 😍
#شهید_مصطفی_صدرزاده
با وجود تحصیلاتِ حوزوی که داشتم ،
در دانشگاه ، رشته ی ادیان و عرفان ، ادامهی تحصیل دادم ؛
درهمین دوران ، برای مبارزه و عزیمت به سوریه اقدام کردم ، که با سختگیریهای فراوانی روبرو شدم ...
#شهید_مصطفی_صدرزاده
با هویت ایرانی، اجازهِ اعزام به سوریه را نمی دادند ،،
بخاطرِ همین مجبور شدم هویت افغانستانی بگیرم؛
و به جمعِ نیروهای مخلص فاطمیون
ملحق شدم 😊😍
خیلی خیلی دوستشون داشتم ...
عاشقِ تک تکِ بچه های مظلوم فاطمیون بودم..♥️
#شهید_مصطفی_صدرزاده
وامااااا....
بلاخره ازسال92باسختی های زیاد
تونستم واردسوریه بشم،،
وبه واسطه آموزشهای نظامی
ک دردوران نوجوانی وجوانی دیده بودم ب عنوان فرمانده گردان عمار
و جانشین تیپ فاطمیون شدم.
سه سال در سوریه در کنارِ برادرای افغانیم حضور داشتم😊
#شهید_مصطفی_صدرزاده
اونجا یه رفیقی هم پیداکردیم که عجیب بوی خداوبهشت رومیداد...
همتون این عزیزدل رومی شناسید..
آقا مرتضی جانِ عطایی(ابوعلی)😍
#شهید_مصطفی_صدرزاده
انگیزم از رفتن به سوریه ،
دفاع از مظلوم بود ..
واعتقادم این بود که یک جوانِ شیعه باید همیشه آماده دفاع از مظلومین باشه،،
بمن میگفتن،، چند بار اعزام شدی و بخاطر بچه هات دیگه سوریه نرو ...
منم جوابشون گفتم :
بچه های من فدای یک کاشیِ حرم حضرت زینب سلام الله😍☺️
دردورانِ فتنه هم جزء بسیجیانِ فعالِ تهران بودم☺️
#شهید_مصطفی_صدرزاده
وسرانجام بعد از چندین بار مجروح شدن در درگیری با داعش، ظهر روزِ تاسوعا مقارن با1394/8/1
درعملیات محرم
در حومه حلب سوریه،،
به آرزوی قلبی خودم
یعنی شهادت،،
رسیدم☺️ 😍
#شهید_مصطفی_صدرزاده
وصیت نامه شهید صدرزاده
بسم ربالشهدا و الصدیقین
خدایا بر محمد و آل محمد درود فرست، سپاس خدایی را که بر سر ما منت نهاد و از میان این همه مخلوق ما را انسان خلق کرد.
شکر خدایی را که از میان اینهمه انسان ما را خاکی مقدس به نام ایران قرار داد.
و شکر خدایی را که به بنده پدر و مادر و همسر صالح عطا کرد.
و شکر بیپایان خدایی را که محبت شهدا و امام شهدا را در دم انداخت و به بنده توفیق داد تا در بسیج خادم باشم. خدایا از تو ممنونم بیاندازه که در دل ما محبت سید علیخامنهای را انداختی تا بیاموزد درس ایستادگی را درس اینکه یزیدهای دوران را بشناسیم و جلوی آنها سر خم نکنیم. از تمام دوستان و آشنایان در ابتدای وصیتنامه خویش تقاضا دارم به فرامین مقام معظم رهبری گوش دهند تا گمراه نشوند. زیرا ایشان بهترین دوست شناس و دشمن شناس است.
از پدر و خانواده عزیزم تقاضا دارم برای بنده بیتابی و ناراحتی بیش از حد نکنند و اشکها و گریههای خود را نثار اباعبدالله و فرزندان آن بزرگوار کنند.
پدر و مادر و همسرم و دخترم از شما تقاضا میکنم بندهرو ببخشید و از خدا بخواهید بندهرو ببخشد چقدر در حق پدر و مادر کوتاهی کردم چقدر شما را به دردسر انداختم فقط خدا شاهد تلاش شما بود که در زمان جنگ باید سختی و مشقت از من نگهداری کردید و بعد از جنگ هم برای درسخواندن من چقدر سختی کشیدید. فقط خدا میداند که چقدر نگران کردهام اذیت کردهام و شما تحمل کردید زیرا تلاش میکردید تا فرزندتان عاقبت به خیر شود از شما ممنوم که همیشه انتخاب را به عهده خودم گذاشتید. حتی وقتی در نوجوانی میخواستم به نجف برای تحصیل بروم مخالفت نکرده و از اینکه همیشه به نظر من احترام گذاشتید ممنونم حالا هم از شما خواهش میکنم یکبار دیگر و برای آخرین بار به نظرم احترام بگذارید و از هیچکس و از هیچ نهادی دلخور نباشید مبارزه با دشمنان خود آرزوی بنده بود و فقط خدا میداند برای این آرزو چقدر ضجه زدم و التماس کردم ممکن است بعضیها به شما طعنه بزنند اما اهمیت ندهید بنده به راهی که رفتم یقین داشتم.
از همسر عزیزم میخواهم که بنده را ببخشد زیرا که همسر خوبی برای او نبودم. به همسر عزیزم میگویم میدانم که بعد از بنده دخترم یتیم میشود و شما اذیت میشوید اما یادت باشد که رسول خدا فرموده: هرکس که یتیم شود خدا سرپرست اوست ایمان داشته باش که خدا همیشه با توست. آرزو دارم که دخترم فاطمه،فاطمی تربیت شود یعنی مدافع سرسخت ولایت، از دوستان، آشنایان و فامیل و هرکس که حقی گردن ما دارد تقاضا میکنم بنده حقیر راببخشند..
ومن الله التوفیق✋
🌙گفت: راستی جبهه چطور بود؟
گفتم : تا منظورت چه باشد .
گفت: مثل حالا رقابت بود؟
گفتم : آری.
گفت : در چی؟
گفتم :در خواندن نماز شب.
گفت: حسادت بود؟
گفتم: آری.
گفت: در چی؟
گفتم: در توفیق شهادت.
گفت: جرزنی بود؟
گفتم: آری.
گفت: برا چی؟
گفتم: برای شرکت در عملیات .
گفت: بخور بخور بود؟
گفتم: آری .
گفت: چی میخوردید؟
گفتم: تیر و ترکش 🔫
گفت: پنهان کاری بود ؟
گفتم: آری .
گفت: در چی ؟
گفتم: نصف شب واکس زدن کفش بچه ها .👞
گفت: دعوا سر پست هم بود؟
گفتم: آری .
گفت: چه پستی؟؟ 🤔
گفتم: پست نگهبانی سنگر کمین .💂
گفت: آوازم می خوندید؟ 🎙
گفتم: آری .
گفت: چه آوازی؟
گفتم:شبهای جمعه دعای کمیل .
گفت: اهل دود و دم هم بودید؟؟ 🌫
گفتم: آری .
گفت: صنعتی یا سنتی؟؟
گفتم: صنعتی ، خردل ، تاول زا ، اعصاب💀☠
گفت: استخر هم می رفتید؟ 💧
گفتم: آری ...
گفت: کجا؟
گفتم: اروند، کانال ماهی ، مجنون .🌊
گفت: سونا خشک هم داشتید ؟
گفتم: آری .
گفت: کجا؟
گفتم:تابستون سنگرهای کمین ،شلمچه، فکه ،طلائیه.
گفت: زیر ابرو هم برمی داشتید؟
گفتم: آری
گفت: کی براتون برمی داشت؟
گفتم: تک تیرانداز دشمن با تیر قناصه .
گفت: پس بفرمایید رژ لبم میزدید؟؟ گفتم: آری
خندید و گفت: با چی؟
گفتم: هنگام بوسه بر پیشونی خونین دوستان شهیدمان
سکوت کرد و چیزی نگفت...
🌹ياد و خاطره بسیجیان بی نام و بی ادعای دفاع مقدس گرامي باد.
🌷اسـتاد علی صفایی حائری:
وقتی خدا در دل تو #بـزرگ شد
لباسِ طاعت غیر او از تن بیرون
خـواهد آمد.
↷↷↷