•••
توایݩدنیابہعنوانیہرفیق
روهیچڪسبہجزحسین
حسابنڪن🖤
شباولقبرهمہمیرن،الاحسین :)
#حسینجانم💕
~
@Patoghemahdaviyoon
چه جوریاس کیلو کیلو ادعا میکنید
گرم گرم عمل نمیکنید؟
بچه_شیعه_حواست_هست؟!
| پـٰاتـوقمهدویـون |
Part 68 #تنها_میان_داعـش عدنان مثل مار نیشم میزد :»پس چرا حرف نمیزنی؟ نترس! من فقط میخوام بابت
Part 69
#تنها_میان_داعـش
طوری ساخت که راهی درمانگاه شدم، اما درمانگاه آمرلی دیگر برای
مجروحین شهر هم جا نداشت. گوشه حیاط درمانگاه سر زانو نشسته بودم،
عمو و زنعمو هر سمتی میرفتند تا برای خونریزی زخم پیشانی ام مرهمی
پیدا کنند و من میدیدم درمانگاه قیامت شده است. در حیاط بیمارستان
چند تخت گذاشته و رزمندگان غرق خون را همانجا مداوا میکردند. پارگی
پهلوی رزمنده ای را بدون بیهوشی بخیه میزدند، میگفتند داروی بیهوشی
تمام شده و او از شدت درد و خونریزی خودش از هوش رفت. دختربچه ای
در حمله خمپاره ای، پایش قطع شده بود و در حیاط درمانگاه روی دست
پدرش و مقابل چشم پرستاری که نمیدانست با این جراحت چه کند، جان
داد. صدای ممتد موتور برق، لامپی که تنها روشنایی حیاط بود، گرمای هوا
و درماندگی مردم، عین روضه بود و دل من همچنان از نغمه ناله های حیدر
پَرپَر میزد که بالاخره عمو پرستار مردی را با خودش آورد. نخ و سوزن
بخیه دستش بود، اشاره کرد بلند شوم و تا دست سمت پیشانی ام برد،
زنعمو اعتراض کرد :»سِر نمیکنی؟« و همین یک جمله کافی بود تا
آتشفشان خشمش فوران کند :»نمیبینی وضعیت رو؟ ترکش رو بدون
بیهوشی درمیارن! نه داروی سر ی داریم نه بیهوشی!« و در برابر چشمان
مردمی که از غوغایش به سمتش چرخیده بودند، فریاد زد :»آمریکا واسه
سنجار و اربیل با هواپیما کمک میفرسته! چرا واسه ما نمیفرسته؟ اگه اونا
Part 70
#تنها_میان_داعـش
آدمن، مام آدمیم!« یکی از فرماندهان شهر پای دیوار روی زمین نشسته و
منتظر مداوای رفیقش بود که با ناراحتی صدا بلند کرد :»دولت از آمریکا
تقاضای کمک کرده، اما اوباما جواب داده تا قاسم سلیمانی تو آمرلی باشه،
کمک نمیکنه! باید ایرانی ها برن تا آمریکا کمک کنه!« و با پوزخندی
عصبی نتیجه گرفت :»میخوان حاج قاسم بره تا آمرلی رو درسته قورت
بدن!« پرستار نخ و سوزنی که دستش بود، بالاگرفت تا شاهد ادعایش
باشد و با عصبانیت اعتراض کرد :»همینی که الان تو درمانگاه پیدا میشه
کار حاج قاسمِ! اما آمریکا نشسته قتل عام مردم رو تماشا میکنه!« از لرزش
صدایش پیدا بود دیدن درد مردم جان به لبش کرده و کاری از دستش
برنمی آمد که دوباره به سمت من چرخید و با خشمی که از چشمانش می-
بارید، بخیه را شروع کرد. حالاسوزش سوزن در پیشانی ام بهانه خوبی بود
که به یاد ناله های مظلومانه حیدر ضجه بزنم و بیواهمه گریه کنم. به چه
کسی میشد از این درد شکایت کنم؟ به عمو و زنعمو میتوانستم بگویم
فرزندشان غریبانه در حال جان دادن است یا به خواهرانش؟ حلیه که
دلشوره عباس و غصه یوسف برایش بس بود و میدانستم نه از عباس که
از هیچکس کاری برای نجات حیدر برنمی آید. بخیه زخمم تمام شد و من
دردی جز غربت حیدر نداشتم که در دلم خون میخوردم و از چشمانم خون
میباریدم. میدانستم بوی خون این دل پاره رسوایم میکند که از همه فرار
Part 71
#تنها_میان_داعـش
میکردم و تنها در بستر زار میزدم. از همین راه دور، بی آنکه ببینم حس
میکردم عشقم در حال دست و پا زدن است و هر لحظه ناله اش را می-
شنیدم که دوباره نغمه غم از گوشی بلند شد. عدنان امشب کاری جز کشتن
من و حیدر نداشت که پیام داده بود :»گفتم شاید دلت بخواد واسه آخرین
بار ببینیش!« و بلافاصله فیلمی فرستاد. انگشتانم مثل تکه ای یخ شده و
جرأت نمیکردم فیلم را باز کنم که میدانستم این فیلم کار دلم را تمام
خواهد کرد. دلم میخواست ببینم حیدرم هنوز نفس میکشد و میدانستم
این نفس کشیدن برایش چه زجری دارد که آرزوی خالصی و شهادتش به
سرعت از دلم رد شد و به همان سرعت، جانم را به آتش کشید. انگشتم
دیگر بیتاب شده بود، بی اختیار صفحه گوشی را لمس کرد و تصویری
دیدم که قلب نگاهم از کار افتاد. پلک میزدم بلکه جریان زندگی به نگاهم
برگردد و دیدم حیدر با پهلو روی زمین افتاده، دستانش از پشت بسته،
پاهایش به هم بسته و حتی چشمان زیبایش را بسته بودند. لبهایش را به
هم فشار میداد تا ناله اش بلند نشود، پاهای به هم بسته اش را روی خاک
میکشید و من نمیدانستم از کدام زخمش درد میکشد که لباسش همه
رنگ خون بود و جای سالم به تنش نمانده بود. فیلم چند ثانیه بیشتر نبود
و همین چند ثانیه نفسم را گرفت و طاقتم را تمام کرد. قلبم از هم پاشیده
شد و از چشمان زخمیام به جای اشک، خون فواره زد. این درد دیگر غیر
#ادامـــــه_دارد... 😊
4_401644107203608591.mp3
1.22M
صبحم را با یاد تو آغاز میکنم مولا جان🌷
#دعای_عهد
#اللهم_عجل_لوليڪ_الفرج
Ⓙⓞⓘⓝ→↓
√°@Patoghemahdaviyoon
🌸 دعای فرج - #چهارشنبه
اِلهى عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَ بَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّء
وَ ضاقَتِ الاْرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّماَّءُ و اَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَ اِلَیْکَ الْمُشْتَکى
وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِى الشِّدَّةِ وَالرَّخاَّء
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِى الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُم
وَ عَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کَلَمْحِ الْبَصَر
اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِىُّ یا عَلِىُّ یا مُحَمَّد
اِکْفِیانى فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانى فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمان
الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنى اَدْرِکْنى اَدْرِکْنى السّاعَةَ
السّاعَةَ السّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ
بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرین
🍃أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفرج🌺🌺🌺🌺🌸🌸🌸🌸
#گلنرگسزهراسلام💚
هر روز بہ رسم نوڪرے از ما تو را سلام
اے مانده در میان قائلہ تنها، تو را سلام
ما هر چہ خوب و بد، بہ درِ خانہے توییم
از نوڪران مُنتظر آقا تو را ســلام
#الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج 💚
#صبحتون_مهدوے 🌼🍃
@Patoghemahdaviyoon|•🌸