امشب آسمانی به آسمان می پیوندد
امشب زمینی ماندن عجیب حقارت دارد
خدایا ای امید لحظه های ناامیدی
جز خودت راه وپناهی نیست
الغوث،الغوث، خلصنا من النار يارب🙏
▪️شهادت حضرت علي(ع) تسليت باد▪️
🌺🍃پله پله تا خدا 👇
@Pelle_Pelle_ta_Khodaa
4_5974132009306424550.mp3
10.51M
#تقدیرات_قدر ۱
راز دریافت تقدیرات عالی در شب قدر،
شناختِ #قدر است...
🌟 شناختِ قدرِ خودت !
🌺🍃پله پله تا خدا 👇
@Pelle_Pelle_ta_Khodaa
🌳مشکلی را که قادر به حل آن نیسنید با #عشق و #اعتماد رها کنید
و به خداوند بسپارید و از سر راه خدا کنار بروید💛🍃
🌺🍃پله پله تا خدا 👇
@Pelle_Pelle_ta_Khodaa
تقدیرات قدر_۲.mp3
10.8M
#تقدیرات_قدر ۲
#جوشن_کبیر ، مقصود نیست ....
اگه قلبت، تونست از دل جوشن کبیر، به هدف برسه، به عالی ترین تقدیرِ قدر، دست پیدا کردی ...
🌺🍃پله پله تا خدا 👇
@Pelle_Pelle_ta_Khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸
من از عمق وجود خود خدایم را صدا کردم
نمیدانم چه میخواهی ولی امشب
برای تو
برای رفع غم هایت
برای قلب زیبایت
برای آرزوهایت
به درگاهش دعا کردم و میدانم خدا از آرزوهایت خبر دارد.
یقین دارم دعاهایم اثر دارد...
🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸
#شب_قدر
#قدر
#خدا
#دلشکسته
#دلتنگی
#بغض
#التماس_دعا
🌺🍃پله پله تا خدا 👇
@Pelle_Pelle_ta_Khodaa
🌾🌷🌾🌷🌾🌷
م🕊ــرغ در دهان آن مــرد آب ریخت✅
می نویسند سلطانی بر سر سفره خود نشسته غذا می خورد،
مــ🕊ـرغی از هوا آمد و میان سفره نشست و آن مرغ بریان کرده که جلو سلطان گذارده بودند برداشت و رفت.
سلطان متغیر شد، با ارکان و لشکرش سوار شدند که آن مــ🕊ـرغ را صید و شکار کنند.
دنبال مـ🕊ــرغ رفتند تا میان صحرا رسیدند، یک مرتبه دیدند آن مـ🕊ــرغ پشت کوهی رفت.
سلطان با وزراء و لشکرش بالای کوه رفتند و دیدند پشت کوه مردی را به چهار میخ کشیدند و آن مـ🕊ـرغ بر سر آن مرد نشسته و گوشت ها را با منقار و چنگال خود پاره می کند و به دهان آن مرد می گذارد تا وقتی که سیر شد.
پس برخواست و رفت و منقارش را پر از آب کرد و آورد و در دهان آن مرد ریخت و پرواز کرد و رفت.
سلطان با همراهانش بالای سر آن مرد آمدند و دست و پایش را گشودند و از حالت او پرسیدند؟
گفت: من مرد تاجری بودم، جمعی از دزدان بر سر من ریختند و مال التجاره و اموال مرا بردند و مرا به این حالت اینجا بستند.
این مـ🕊ــرغ روزی دو مرتبه به همین حالت می آید، چیزی برای من می آورد و مرا سیر می کند و می رود.
پادشاه متنبه شد و ترک سلطنت کرد و رفت در گوشه ای مشغول عبادت شد، از دنیا رفت.
منبع👇
✅ قصص الله یا داستان هایی از خدا جلد۱👌
شهید احمد میر خلف زاده , قاسم میر خلف زاده
🌺🍃پله پله تا خدا 👇
@Pelle_Pelle_ta_Khodaa
#جوانترها_بخوانند👇😉
🔸 حاج آقا #دولابی میفرمودند :
🌙 شبهای #ماه_رمضان است،
اغلب شما #جوان هستید.
#وضو بگیرید؛
#نماز بخوانید؛
#کم_حرف بزنید؛
کم قصه بگویید!
☝️ این چیزهایی که در تلویزیون نشان میدهند برای #تفریح است یا #برای_بچهها!
شما که روزه دارید، کمتر این و آن را گوش دهید!
کمی به کارهایتان برسید.
🕘 نیم ساعت یا یک ساعت بعد از #نماز در #سجاده بنشینید و
خدا را یاد کنید.
☕️ افطار که کردید،
بدنتان که آرام گرفت ،
به #دعایی،
به #ثنایی،
یک دقیقه #خدا_را_یاد_کنید.
🙂با خودتان #خلوت کنید ،
به #قرآن نگاه کنید ،
یا اینکه #اصلا_ساکت بنشینید ،
این خیلی قیمتی است.👆
🌺🍃پله پله تا خدا 👇
@Pelle_Pelle_ta_Khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ 🎬 #استاد_شجاعی
🔅لحظه های آخر مهمونیه ...
اگه احساسِ جاموندن داری ؛
شاید نمی دونستی، چطور باید از این سفره لقمه گرفت !
هنوز مهمونی پابرجاست!
شرطش رو یاد بگیــر و رزقت رو بردار❗️
🌺🍃پله پله تا خدا 👇
@Pelle_Pelle_ta_Khodaa
پله پله تا خدا
#سفره_خدا_پهن_است_اما_دور_آن_هنوز_هم_چقدر_خلوت_است.... 🌼🍃🌺🍃🌸 🌺🍃پله پله تا خدا 👇 @Pelle_Pelle_ta_Kh
🙌دست های میکائیل از #رزق پر بود. از هزار خوراک و خوردنی. اما چشم های آدمی همیشه نگران بود. دست هایش خالی و دهانش باز .
🌎 میکائیل به خدا گفت : خسته ام ، خسته از این آدم ها که هیچ وقت سیر نمی شوند. خدایا چقدر #نان لازم است تا آدمی سیر شود؟ چقدر! خداوند به میکائیل گفت: آنچه آدمی را سیر می کند نان نیست، #نور است. تو مأمور آن هستی که نان بیاوری. اما نور تنها نزد من است و تا هنگامی که آدمی به جای نور، نان می خورد گرسنه خواهد ماند ....
☀️میکائیل #راز نان و نور را به فرشته ای گفت. و او نیز به فرشته ای دیگر. و هر فرشته به فرشته ای دیگر تا آنکه همه هفت آسمان این راز را دانستند. تنها آدم بود که نمی دانست. اما رازها فاش می شوند. پس راز نان و نور هم #فاش شد و آدمی سرانجام دانست که نور از نان بهتر است. پس در جستجوی نور برآمد. در جستجوی هر #چراغ و هر #فانوس و هر #شمعی.
🔥اما آدم، همیشه #شتاب می کند. برای خوردن نور هم شتاب کرد. و نفهمید نوری که آدمی را سیر می کند نه در فانوس است و نه در #شمع. نه در #ستاره و نه در #ماه .
🌙او ماه را خورد و ستاره ها را یکی یکی بلعید. اما باز هم گرسنه بود.
خداوند به جبرئیل گفت : سفره ای پهن کن و بر آن کلمه #نور و #عشق و #هدایت بگذار
و گفت: هر کس بر سر این سفره بنشیند، سیر خواهد شد
🎁 #سفره_خدا گسترده شد از این سر #جهان تا آن سوی هستی. اما آدم ها آمدند و رفتند؛ از وسط #سفره گذشتند و بر کلمه نور و عشق و هدایت پا گذاشتند.
👥 آدم ها گرسنه آمدند و گرسنه رفتند. اما گاهی، فقط گاهی کسی بر سر این سفره نشست و #لقمه_ای_نور برداشت. و جهان از #برکت همان لقمه روشن شد. و گاهی ، فقط گاهی کسی #تکه_ای_عشق برداشت و جهان از همان تکه عشق رونق گرفت. و گاهی، فقط گاهی کسی جرعه ای از #هدایت نوشید و هر که او را دید چنان #سرمست شد که تا #انتهای_بهشت دوید.
#سفره_خدا_پهن_است_اما_دور_آن_هنوز_هم_چقدر_خلوت_است....
🌼🍃🌺🍃🌸
🌺🍃پله پله تا خدا 👇
@Pelle_Pelle_ta_Khodaa
پله پله تا خدا
🌸 نامه ای به خدا 🌺🍃پله پله تا خدا 👇 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa
📚داستانی بسیار جالب از عاقبت توکل به خدا👌
✅نامه واقعی به خدا
این ماجرای واقعی در مورد شخصی به نام نظرعلی طالقانی است که در زمان ناصرالدین شاه ،دانش اموزی در مدرسه ی مروی تهران بود.
بسیار بسیار آدم فقیری بود.
یک روز نظرعلی به ذهنش می رسد که برای خدا نامه ای بنویسد.
📜مضمون این نامه :
بسم الله الرحمن الرحیم
خدمت جناب خدا !
سلام علیکم ،
🔹اینجانب بنده ی شما هستم.
📌از آن جا که شما در قران فرموده اید : "و ما من دابه فی الارض الا علی الله رزقها" «هیچ موجود زنده ای نیست الا اینکه روزی او بر عهده ی من است.»
من هم جنبنده ای هستم از جنبندگان شما روی زمین.
📌در جای دیگر از قران فرموده اید : "ان الله لا یخلف المیعاد"مسلما خدا خلف وعده نمیکند.
🔍بنابراین اینجانب به چیزهای زیر نیاز دارم :
۱ - همسری زیبا و متدین
۲ - خانه ای وسیع
۳ - یک خادم
۴ - یک کالسکه و سورچی
۵ - یک باغ
۶ - مقداری پول برای تجارت
۷ - لطفا بعد از هماهنگی به من اطلاع دهید.
مدرسه مروی-حجره ی شماره ی ۱۶- نظرعلی طالقانی.
🖊نظرعلی بعد از نوشتن نامه با خودش فکر کرد که نامه را کجا بگذارم؟
می گویند،مسجد خانه ی خداست.
پس بهتره بگذارمش توی مسجد.
می رود به مسجد در بازار تهران(مسجد شاه آن زمان) نامه را در پشت بام مسجد در جایی قایم میکنه و با خودش میگه: حتما خدا پیداش میکنه! او نامه را پنجشنبه در پشت بام مسجد می ذاره.
🔅صبح جمعه ناصرالدین شاه با درباری ها می خواسته به شکار بره.
کاروان او ازجلوی مسجد می گذشته،
از آن جا که(به قول پروین اعتصامی)
"نقش هستی نقشی از ایوان ماست آب و باد وخاک سرگردان ماست"ناگهان به اذن خدا یک بادتندی شروع به وزیدن می کنه.
✉️نامه ی نظرعلی را از پشت بام روی پای ناصرالدین شاه می اندازه.
ناصرالدین شاه نامه را می خواند و دستور می دهد که کاروان به کاخ برگردد.
او یک پیک به مدرسه ی مروی می فرستد،
و نظرعلی را به کاخ فرا می خواند.
وقتی نظرعلی را به کاخ آوردند دستور می دهد همه وزرایش جمع شوند و می گوید:
نامه ای که برای خدا نوشته بودید ،ایشان به ما حواله فرمودند.
پس ما باید انجامش دهیم.
و دستور می دهد همه ی خواسته های نظرعلی یک به یک اجراء شود.
این نامه الآن در موزه گلستان موجود است و نگهداری می شود.
📌این مطلب را میتوان درس واقعی توکل نامید.
🌸یادت باشه وقتی میخوای پیش خدا بری
فقط باید صفای دل داشته باشی.
🌺🍃پله پله تا خدا 👇
@Pelle_Pelle_ta_Khodaa
💫ایمان به خدا
📌روزی حاکم #نیشابور برای گردش به بیرون از شهر رفته بود که مرد میانسالی را در حال کار بر روی زمین #کشاورزی دید.
#حاکم پس از دیدن آن مرد بی مقدمه به کاخ برگشت و دستور داد کشاورز را به کاخ بیاورند.
#روستایی_ بی نوا با ترس و لرز در مقابل #تخت_ حاکم ایستاد.
🌾به دستور حاکم لباس #گران_ بهایی بر او پوشاندند.
🌹حاکم گفت یک #قاطــر به همراه افسار و پالان خوب به او بدهید.
🔹حاکم که از تخت پایین آمده بود و آرام قدم میزد به مرد کشاورز گفت میتوانی بر سر کارت برگردی.
ولی همین که دهقان بینوا خواست حرکت کند حاکم کشیده ای محکم پس گردن او نواخت .
🔸همه حیران از آن عطا و حکمت این جفا ، منتظر توضیح حاکم بودند.
حاکم از کشاورز پرسید : مرا می شناسی؟
کشاورز بیچاره گفت : شما تاج سر رعایا و حاکم شهر هستید.
🔻حاکم گفت: آیا بیش از این مرا میشناسی؟ سکوت مرد حاکی از استیصال و درماندگی او بود.
حاکم گفت: بخاطر داری بیست سال قبل که من و تو با هم دوست بودیم در یک #شب_بارانی که در رحمت خدا باز بود من رو با آسمان کردم و گفتم خدایا به حق این باران و رحمتت مرا #حاکم_نیشابور کن و تو محکم بر گردن من زدی و گفتی که ای ساده دل! من سالهاست از خدا یک قاطر با پالان برای کار کشاورزیم می خواهم هنوز اجابت نشده آن وقت تو حکومت نیشابور را می خواهی؟
یک باره خاطرات گذشته در ذهن دهقان مرور شد.
حاکم گفت: این قاطر و پالانی که می خواستی ، این کشیده هم تلافی همان کشیده ای که به من زدی.
فقط می خواستم بدانی که برای خدا حکومت نیشابور یا قاطر و پالان فرق ندارد.
فقط ایمان و اعتقاد من و توست که فرق دارد ...
از خدا بخواه فقط بخواه و زیاد هم بخواه #خدا_بینهایت_بخشنده و مهربان است و در بخشیدن بی انتهاست ولی به خواسته ات ایمان داشته باش.
🌺🍃پله پله تا خدا 👇
@Pelle_Pelle_ta_Khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نماهنگ زیبای شکر به شکرانه و بهانه یک #ماه_بندگی
▶️ با صدای زیبای غلامرضا صنعتگر
🌺🍃پله پله تا خدا 👇
@Pelle_Pelle_ta_Khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️مسلمانان! مسلمانی چه شد؟!!
نحوه برخورد شیخ رجبعلی خیاط با مستأجرش...
🔻الان اگه مستاجر صاحب فرزند بشه، صاحب خونه یه پولی هم میاره رو کرایه خونه😏
🌺🍃پله پله تا خدا 👇
@Pelle_Pelle_ta_Khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌾اَلَم یَعلَم به اَنَّ الله یَری🌸
🎋هیچ عاشقی مثل خدا به معشوقش اینقدر ابراز علاقه نکرده🌺
#خدا
#مناجات_با_خدا
#مناجات_نامه
#توبه
#پشیمانم
#الهی_العفو
🌺🍃پله پله تا خدا 👇
@Pelle_Pelle_ta_Khodaa
🌷از حال من با خبر است🌷
وقتی که نمرود حضرت ابراهیم علیه السلام را در آتــ🔥ـش انداخت، ملائکه آسمان ها به گریه در آمدند.
جبرئیل عرض کرد خدایا! در روی زمین یک نفر تو را پرستش می کرد و حالا دشمن بر او مسلط شده است.
📌خطاب شد:
من هر وقت بخواهم او را اعانت و یاری می کنم.
📌ملائکه عرض کردند، پروردگارا پس اذن بده ما به یاری او بشتابیم.
از طرف حضرت حق خطاب شد بروید، اگر اذن داد او را یاری کنید.
ملکی که موکل آب💦 بود آمد، ملائکه ای که موکل باد و خاک و آتــ🔥ـش بودند آمدند عرض کردند:
ای ابراهیم اجازه بده تو را نجات دهیم و دشمنان تو را هلاک کنیم.
حضرت ابراهیم اجازه نداد.
جبرئیل آمد عرض کرد: ای ابراهیم آیا حاجتی داری⁉️
حضرت ابراهیم فرمود: حاجتی دارم ولی به تو ندارم.
جبرئیل گفت: به آن کس که داری بگو.
حضرت ابراهیم فرمود:
🌺حسبی من سئوالی علمه بحالی🌸
🔹ما کار خود بیار گرامی گذاردیم 🍃
گر زنده سازد بکشد رأی رأی اوست 🍂
🔹ارباب حاجتیم و زبان سئوال نیست 🍃
از حضرت کریم تمنا چه حاجت است 🍂
🔸فرمود: او خودش از حال من مطلع است، غافل نیست.
✨افوض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد✨
خطاب شد:
ای آتـ🔥ــش بر ابراهیم سرد و سلامت شو.
🌺🍃پله پله تا خدا 👇
@Pelle_Pelle_ta_Khodaa
📌شیطان از خدا یک جواب شنید.
✳️ شیطان به خدا عرض کرد: من چند فقره بحث و عرض دارم ولی از اظهار او می ترسم خطاب شد مترس و سئوال کن.
🔹عرض کرد:
1⃣ من اعتراف و اقرار دارم بر اینکه خدای من قادر و عالم و حکیم است در افعال خود. او می دانست قبل از ایجاد من که چه می کنم چرا مرا خلق کرد؟
2⃣ این که چرا مرا امر کردی بر طاعت و عبادت خود و حال آنکه از اطاعت من نفعی به تو نمی رسید و چیزی بر خدائی تو نمی افزود و از نافرمانی من چیزی از سلطنت و خدائی تو کم نمی شد.
3⃣ اینکه من ملتزم به طاعت و معرفت شدم چرا مرا امر کردی به سجده آدم؟
4⃣ این که چرا مرا به واسطه سجده نکردن لعنت کردی؟ و حال آنکه سالها بندگی کردم و به محض اینکه گفتم: غیر تو را سجده نمی کنم به من خشم کردی.
5⃣ اینکه چرا مرا در بهشت راه دادی که آدم را فریب دهم و اغواء کنم.
6⃣ اینکه عداوت مرا با آدم می دانستی چرا مرا بر اولادش مسلط گردانیدی؟
7⃣ اینکه چرا تا قیامت مهلت دادی؟ اگر مرا هلاک کرده بودی همه راحت بودند.
این هفت بحث را کرد و یک جواب شنید:
خطاب شد: 👇
ای شیطان، مرا حکیم می دانی؟
شیطان گفت: 👈بله.
خداوند فرمود: پس تمام این بحث های تو بی جا است.
🌺🍃پله پله تا خدا 👇
@Pelle_Pelle_ta_Khodaa
مرغابی کوچک پا به پای مادر شنا می کرد و تمام کارهایش را تقلید ،
🌱گویی می دانست که در این دنیای مواج باید الگویی داشت تا جان سالم به در برد ....
ولی من از او خیلی جلوترم ، خیلی!
او مادرش را الگو گرفت و من
بهترین مادر دنیا را
کسی که از نابینا هم رو میگرفت .❤️🍃
احسنت بر این تربیت ...
🌺🍃پله پله تا خدا 👇
@Pelle_Pelle_ta_Khodaa
🌷نـ👀ــگاه به بنده ضعیف ما بکنید🌷
🎯 روایت دارد نیمه شبی،
(اگر شب مـ🌙ــاه رمضان باشد دیگر بهتر) مؤمن که سر به سجده گزارد،
در سجده خوابش ببرد
از عالم اعلی ندا بلند می شود:📢
ای ملائکه نـ👀ــگاه به بنده ضعیف ما بکنید.
🌸 یعنی ای ملائکه! اگر تمام شما در حال سجده باشید تضاد در وجود شما نیست،
👈اما این مؤمن ما چُرت و خستگی دارد،
مع الوصف ببینید چطور خواب بر چشمش حرام کرده، از بستر بلند شده، به در خانه آمده است.
👈ببینید چگونه ما را می خواند، شما بگوئید با او چگونه معامله کنم؟
💬می گویند: «پروردگارا! مغفرتک» بیامرزش.
ندا می آید: آمرزیدیم، دیگر به او چه بدهیم؟خدا کریم است، دستگاه هم وسیع است.
💬 عرض می کنند: «پروردگارا! جنتک» بهشتش بده.
ندا می رسد: بهشتش نیز دادیم، دیگر چه بدهیم؟
🔸حاصل روایت آن است که ملائکه می گویند: پروردگارا دیگر ما بالاترش را نمی فهمیم. بالاتر از بهشت نمی دانیم.
ندا می رسد ما خودمان می دانیم،
✅ «جمال آل محمد صلی الله علیهم اجمعین» را نشانش می دهیم.
✅ فاصله بین او و اهل بیت را برمی داریم،
✅ مظهر جمال خود را به او نشان می دهیم.
💕 یا ارحم الراحمین💕
🌺🍃پله پله تا خدا 👇
@Pelle_Pelle_ta_Khodaa