eitaa logo
پله پله تا خدا
141 دنبال‌کننده
327 عکس
239 ویدیو
7 فایل
یٰا قَریٖبِ لٰا یُبعدُ عَن القُلُوبْ ... حرف‌های نگفته‌ام را از سکوتم بخوان! یک جای دنج برای اهل #دل❤️
مشاهده در ایتا
دانلود
#از_خدای_درونت_سوال_کن؟ خدایا چه چیزهایی را باید از سرزمین وجودم بیرون بریزم ؟!❤️🍃 کینه ؟ نفرت ؟ شهوت ؟ غرور ؟ و… ؟ 🌺🍃پله پله تا خدا 👇 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa
4_5974132009306424550.mp3
10.51M
#تقدیرات_قدر ۱ راز دریافت تقدیرات عالی در شب قدر، شناختِ #قدر است... 🌟 شناختِ قدرِ خودت ! 🌺🍃پله پله تا خدا 👇 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa
🌳مشکلی را که قادر به حل آن نیسنید با و رها کنید و به خداوند بسپارید و از سر راه خدا کنار بروید💛🍃 🌺🍃پله پله تا خدا 👇 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa
تقدیرات قدر_۲.mp3
10.8M
#تقدیرات_قدر ۲ #جوشن_کبیر ، مقصود نیست .... اگه قلبت، تونست از دل جوشن کبیر، به هدف برسه، به عالی ترین تقدیرِ قدر، دست پیدا کردی ... 🌺🍃پله پله تا خدا 👇 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸 من از عمق وجود خود خدایم را صدا کردم نمیدانم چه میخواهی ولی امشب برای تو برای رفع غم هایت برای قلب زیبایت برای آرزوهایت به درگاهش دعا کردم و میدانم خدا از آرزوهایت خبر دارد. یقین دارم دعاهایم اثر دارد... 🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸 #شب_قدر #قدر #خدا #دلشکسته #دلتنگی #بغض #التماس_دعا 🌺🍃پله پله تا خدا 👇 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa
🌾🌷🌾🌷🌾🌷 م🕊ــرغ در دهان آن مــرد آب ریخت✅ می نویسند سلطانی بر سر سفره خود نشسته غذا می خورد، مــ🕊ـرغی از هوا آمد و میان سفره نشست و آن مرغ بریان کرده که جلو سلطان گذارده بودند برداشت و رفت. سلطان متغیر شد، با ارکان و لشکرش سوار شدند که آن مــ🕊ـرغ را صید و شکار کنند. دنبال مـ🕊ــرغ رفتند تا میان صحرا رسیدند، یک مرتبه دیدند آن مـ🕊ــرغ پشت کوهی رفت. سلطان با وزراء و لشکرش بالای کوه رفتند و دیدند پشت کوه مردی را به چهار میخ کشیدند و آن مـ🕊ـرغ بر سر آن مرد نشسته و گوشت ها را با منقار و چنگال خود پاره می کند و به دهان آن مرد می گذارد تا وقتی که سیر شد. پس برخواست و رفت و منقارش را پر از آب کرد و آورد و در دهان آن مرد ریخت و پرواز کرد و رفت. سلطان با همراهانش بالای سر آن مرد آمدند و دست و پایش را گشودند و از حالت او پرسیدند؟ گفت: من مرد تاجری بودم، جمعی از دزدان بر سر من ریختند و مال التجاره و اموال مرا بردند و مرا به این حالت اینجا بستند. این مـ🕊ــرغ روزی دو مرتبه به همین حالت می آید، چیزی برای من می آورد و مرا سیر می کند و می رود. پادشاه متنبه شد و ترک سلطنت کرد و رفت در گوشه ای مشغول عبادت شد، از دنیا رفت. منبع👇 ✅ قصص الله یا داستان هایی از خدا جلد۱👌 شهید احمد میر خلف زاده , قاسم میر خلف زاده 🌺🍃پله پله تا خدا 👇 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa
👇😉 🔸 حاج آقا می‌فرمودند : 🌙 شب‌های است، اغلب شما هستید. بگیرید؛ بخوانید؛ بزنید؛ کم قصه بگویید! ☝️ این چیزهایی که در تلویزیون نشان می‌دهند برای است یا ! شما که روزه دارید، کمتر این و آن را گوش دهید! کمی به کارهای‌تان برسید. 🕘 نیم ساعت یا یک ساعت بعد از در بنشینید و خدا را یاد کنید. ☕️ افطار که کردید، بدنتان که آرام گرفت ، به ، به ، یک دقیقه . 🙂با خودتان کنید ، به نگاه کنید ، یا اینکه بنشینید ، این خیلی قیمتی است.👆 🌺🍃پله پله تا خدا 👇 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa
6.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 🔅لحظه های آخر مهمونیه ... اگه احساسِ جاموندن داری ؛ شاید نمی دونستی، چطور باید از این سفره لقمه گرفت ! هنوز مهمونی پابرجاست! شرطش رو یاد بگیــر و رزقت رو بردار❗️ 🌺🍃پله پله تا خدا 👇 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa
#سفره_خدا_پهن_است_اما_دور_آن_هنوز_هم_چقدر_خلوت_است.... 🌼🍃🌺🍃🌸 🌺🍃پله پله تا خدا 👇 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa 👇👇
پله پله تا خدا
#سفره_خدا_پهن_است_اما_دور_آن_هنوز_هم_چقدر_خلوت_است.... 🌼🍃🌺🍃🌸 🌺🍃پله پله تا خدا 👇 @Pelle_Pelle_ta_Kh
🙌دست های میکائیل از پر بود. از هزار خوراک و خوردنی. اما چشم های آدمی همیشه نگران بود. دست هایش خالی و دهانش باز . 🌎 میکائیل به خدا گفت : خسته ام ، خسته از این آدم ها که هیچ وقت سیر نمی شوند. خدایا چقدر لازم است تا آدمی سیر شود؟ چقدر! خداوند به میکائیل گفت: آنچه آدمی را سیر می کند نان نیست، است. تو مأمور آن هستی که نان بیاوری. اما نور تنها نزد من است و تا هنگامی که آدمی به جای نور، نان می خورد گرسنه خواهد ماند .... ☀️میکائیل نان و نور را به فرشته ای گفت. و او نیز به فرشته ای دیگر. و هر فرشته به فرشته ای دیگر تا آنکه همه هفت آسمان این راز را دانستند. تنها آدم بود که نمی دانست. اما رازها فاش می شوند. پس راز نان و نور هم شد و آدمی سرانجام دانست که نور از نان بهتر است. پس در جستجوی نور برآمد. در جستجوی هر و هر و هر . 🔥اما آدم، همیشه می کند. برای خوردن نور هم شتاب کرد. و نفهمید نوری که آدمی را سیر می کند نه در فانوس است و نه در . نه در و نه در . 🌙او ماه را خورد و ستاره ها را یکی یکی بلعید. اما باز هم گرسنه بود. خداوند به جبرئیل گفت : سفره ای پهن کن و بر آن کلمه و و بگذار و گفت: هر کس بر سر این سفره بنشیند، سیر خواهد شد 🎁 گسترده شد از این سر تا آن سوی هستی. اما آدم ها آمدند و رفتند؛ از وسط گذشتند و بر کلمه نور و عشق و هدایت پا گذاشتند. 👥 آدم ها گرسنه آمدند و گرسنه رفتند. اما گاهی، فقط گاهی کسی بر سر این سفره نشست و برداشت. و جهان از همان لقمه روشن شد. و گاهی ، فقط گاهی کسی برداشت و جهان از همان تکه عشق رونق گرفت. و گاهی، فقط گاهی کسی جرعه ای از نوشید و هر که او را دید چنان شد که تا دوید. .... 🌼🍃🌺🍃🌸 🌺🍃پله پله تا خدا 👇 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa
🌸 نامه ای به خدا 🌺🍃پله پله تا خدا 👇 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa
پله پله تا خدا
🌸 نامه ای به خدا 🌺🍃پله پله تا خدا 👇 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa
📚داستانی بسیار جالب از عاقبت توکل به خدا👌 ✅نامه واقعی به خدا این ماجرای واقعی در مورد شخصی به نام نظرعلی طالقانی است که در زمان ناصرالدین شاه ،دانش اموزی در مدرسه ی مروی تهران بود. بسیار بسیار آدم فقیری بود. یک روز نظرعلی به ذهنش می رسد که برای خدا نامه ای بنویسد. 📜مضمون این نامه : بسم الله الرحمن الرحیم خدمت جناب خدا ! سلام علیکم ، 🔹اینجانب بنده ی شما هستم. 📌از آن جا که شما در قران فرموده اید : "و ما من دابه فی الارض الا علی الله رزقها" «هیچ موجود زنده ای نیست الا اینکه روزی او بر عهده ی من است.» من هم جنبنده ای هستم از جنبندگان شما روی زمین. 📌در جای دیگر از قران فرموده اید : "ان الله لا یخلف المیعاد"مسلما خدا خلف وعده نمیکند. 🔍بنابراین اینجانب به چیزهای زیر نیاز دارم : ۱ - همسری زیبا و متدین ۲ - خانه ای وسیع ۳ - یک خادم ۴ - یک کالسکه و سورچی ۵ - یک باغ ۶ - مقداری پول برای تجارت ۷ - لطفا بعد از هماهنگی به من اطلاع دهید. مدرسه مروی-حجره ی شماره ی ۱۶- نظرعلی طالقانی. 🖊نظرعلی بعد از نوشتن نامه با خودش فکر کرد که نامه را کجا بگذارم؟ می گویند،مسجد خانه ی خداست. پس بهتره بگذارمش توی مسجد. می رود به مسجد در بازار تهران(مسجد شاه آن زمان) نامه را در پشت بام مسجد در جایی قایم میکنه و با خودش میگه: حتما خدا پیداش میکنه! او نامه را پنجشنبه در پشت بام مسجد می ذاره. 🔅صبح جمعه ناصرالدین شاه با درباری ها می خواسته به شکار بره. کاروان او ازجلوی مسجد می گذشته، از آن جا که(به قول پروین اعتصامی) "نقش هستی نقشی از ایوان ماست آب و باد وخاک سرگردان ماست"ناگهان به اذن خدا یک بادتندی شروع به وزیدن می کنه. ✉️نامه ی نظرعلی را از پشت بام روی پای ناصرالدین شاه می اندازه. ناصرالدین شاه نامه را می خواند و دستور می دهد که کاروان به کاخ برگردد. او یک پیک به مدرسه ی مروی می فرستد، و نظرعلی را به کاخ فرا می خواند.  وقتی نظرعلی را به کاخ آوردند دستور می دهد همه وزرایش جمع شوند و می گوید: نامه ای که برای خدا نوشته بودید ،ایشان به ما حواله فرمودند. پس ما باید انجامش دهیم. و دستور می دهد همه ی خواسته های نظرعلی یک به یک اجراء شود. این نامه الآن در موزه گلستان موجود است و نگهداری می شود. 📌این مطلب را میتوان درس واقعی توکل نامید. 🌸یادت باشه وقتی میخوای پیش خدا بری  فقط باید صفای دل داشته باشی. 🌺🍃پله پله تا خدا 👇 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa