eitaa logo
علیرضا زادبر
53.6هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.1هزار ویدیو
10 فایل
دکتری علم سیاست، گرایش مسایل ایران تاریخ ثبت نام کلاس های ترم جدید از ۳۱ خرداد
مشاهده در ایتا
دانلود
جای حاج قاسم خالی است. و نبودن او جبران ناپذیر است. کاش قدر او را می دانستیم. https://eitaa.com/Politicalhistory
سناریو نخ نماشده و تکراری ترور و کشتار بی گناهان نیست از اردیبهشت سال ۱۳۵۸ با گروهک فرقان و بعدتر با مجاهدین ترور در این مملکت راه افتاد. سناریو تکراری این است که باز بجای محکومیت قاتل و همدردی با بی گناه، جیغ بکشید: کارخودشونه! این تحلیل دروغین شما تکراری است. تروریست مجازی! https://eitaa.com/Politicalhistory
علیرضا زادبر
#استوری_کنید سناریو نخ نماشده و تکراری ترور و کشتار بی گناهان نیست از اردیبهشت سال ۱۳۵۸ با گروهک فر
آقای قوه قضاییه فقط با آن اسلحه بدستی که وارد حرم میشود و امنیت را زیر سوال میبرد برخورد نکن. با تروریست مجازی که امنیت روانی را با توییت و اظهار فضل کینه توزانه برهم میزند واجب تر است. .
«غلام، این مماشات پدر تو آخر ما را به اعدام می‌‌‌کشد.» متن را بخوانید👇
علیرضا زادبر
«غلام، این مماشات پدر تو آخر ما را به اعدام می‌‌‌کشد.» متن را بخوانید👇
نظر متفاوت حسین فاطمی و دکتر محمد مصدق در فاصله وقایع ۲۵ و ۲۸ مرداد خاطرم هست که روز ۲۵ مرداد که شبش قرار شد کودتا بکنند و پدر مرا بگیرند، نتوانستند بگیرند و رفتند سراغ دکتر [حسین] فاطمی در شمیران. دکتر فاطمی را با [احمد] زیرک‌زاده و [جهانگیر] حق‌شناس، بیچاره‌ها را گرفتند و بردندشان حبس، و فاطمی را ریختند تو خانه‌اش. حتی شنیدم که با زنش هم کاری کردند چی کردند توهین کردند به بچه‌اش و کتک زدند و اينها. حالا این شب ۲۵ مرداد بود. شنبه شب، بین شنبه و یکشنبه بود، روز ۲۵ یکشنبه بود شب ۲۵ مرداد بود. من خودم اتفاقاً هتل دربند [بودم]، چون به اصطلاح تشریفات بابایم را هم خودم می‌‌‌کردم، با آمریکایی‌ها هم ارتباط داشتم دوست بودم اینها. با هندرسن دوست بودم، با مستر وارن که رئیس اصل ۴ بود با من دوست بود خیلی اینها، ما رفیق بودیم در نتیجه وارن را دعوتش کردم به شام با هندرسن شام می‌‌‌خوردیم در هتل دربند. شام می‌‌‌خوردیم و ساعت ۱۱ و ۱۱:۳۰ بود که آمدم منزل بخوابم. آمدم منزل بخوابم صبح ساعت یک بعد از نیمه‌شب دیدم که خواهرم تلفن می‌‌‌کند که «فلان‌کس می‌‌‌دانید چه خبر شده؟ کودتا خواستند بکنند.» گفتم «چه بوده؟ چه کودتایی؟» گفت «بله نصف شب رفتند سراغ آقا که آقا را بگیرند و نتوانستند آقا را بگیرند و نصیری رفته کاغذ عزل آقا را از شاه برده آنجا.» گفتم «والله خبر ندارم تا ببینم پدرم [چه می‌گوید].» بابا، خانه‌اش با من پنجاه قدم راه بود، [تلفنی از او پرسیدم] «من بیایم آنجا الان؟» گفت «نه، نه.» [پرسیدم:] «اصلاً چه شده آخر؟» گفت «هیچی، خواستند قلقلک بدهند چیز مهمی نیست. تو راحت بخواب. صبح بیا پهلوی من. صبح زود ييا.» من هر روز صبح زود ساعت شش می‌‌‌رفتم پهلوی پدرم. فشار خونش را می‌‌‌گرفتم یک آمپول بکوزین به او می‌‌‌زدم می‌‌‌آمدم، این کار من بود. صبح که ساعت شش رفتم پهلوی پدرم ساعت شش ونیم هفت ربع کم، دکتر فاطمی مئل دیوانه‌ها از شمیران آمده، آزاد شده آمده مو‌های سرش راست روی سرش، جوشی هم بود دیوانه، داد زد و رفت پهلوی پدرم. وقتی از پیش پدرم آمد بیرون گفت «غلام..» دستش را بلند کرد عصا هم دستش بود چون از وقتی که عمل کرده بود عصا دستش بود. دستش را بلند کرد گفت «غلام، این مماشات پدر تو آخر ما را به اعدام می‌‌‌کشد.» فاطمی آمده بود پهلوی پدر من که «الان برو پشت راديو و عزل شاه را بخوان. [برو] پشت رادیو [اعلام کن] که شاه رفته، تمام شده و فرار کرده، مملکت را گذاشته.» شاه رفته [بود] ولی [ما] نمی‌دانستیم شاه کجا رفته. شاه غیبش زد يک دفعه. چون [عوامل کودتا] به او گفته بودند که تو برو رامسر اگر دیدی که [یخ کودتا] گرفت این چیز [برگرد به تهران]، این نقشه‌ای بود که هندرسن و اشرف و اینها با آلن دالس ريخته بودند که شاه فرار کند برود به رامسر و اگر این کودتا گرفت و نصيری آمد و خلع سلاح کرد دستگاه منزل پدر مرا، آن وقت آنها برگردند. اگر نشد شاه اینجا فرار کند برود. نشد و شاه با ثریا فرار کردند. با خانم آمدند به بغداد و از بغداد آمدند به رم. پدرم گفت «شاه کجا رفته؟ شاه کجا رفته؟» که هیچ خبر دیگری نداشت و فاطمی می‌‌‌گفت که شما الان بیا پشت راديو و این را بگو. پدرم گفت «نه من نمی‌توانم این کار را بکنم، من قسم وفا[داری] به شاه خوردم، من به قرآن قسم خوردم، من برای کسی قسم نمی‌خوردم.» پدر من وقتی عهد رضاشاه که مجبور شد قسم بخورد به رضاشاه قسم نخورد. هی این را پس انداخت هی طفره رفت تا روز آخر داشت دوره مجلس تمام می‌‌‌شد دوره ششم مجلس تمام می‌‌‌شد. پدرم گفت «بالاخره معلوم شد که باید قسمت را بخوری.» پدرم گفت چه کارکنم؟ رفت شمایل حضرت امیر را پیدا کرد آورد که من به پادشاه اسلام به حضرت امیر قسم می‌‌‌خورم که به مشروطیت باوفا باشم و به شاه خیانت نکنم.» [این طور] قسم خورد. [آن روز پدرم در جواب فاطمی] گفت «من قسم خوردم برای شاه، قسم قرآن خوردم. من آدمی نیستم که زیر قول و شرافتم بزنم. مع‌هذا شاه می‌‌‌خواهم ببینم کجاست؟ چه شده؟» از هیچ‌چیز خبر نداشت پدر من. «چطور شده؟ چطور نشده؟ تا بعد ببينيم یک فکری بکنیم. من که نمی‌توانم بروم پشت رادیو فریاد بزنم که شاه مجبور شده فرار کرده و رفته و مملکت جمهوری شده. من که نمی‌توانم این کار را بکنم.» نکرد پدر من که فاطمی اوقاتش تلخ شد و به من گفت «غلام این مماشات پدر تو ما را آخر به اعدام می‌‌‌کشاند.» و همین هم شد اتفاقاً. اعدامش کردند. بخشی از مصاحبه غلامحسین مصدق فرزند دکتر مصدق با پروژه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد، نوار دوم تاریخ مصاحبه: ۱۱ تیر ۱۳۶۳ مصاحبه‌ کننده: حبیب لاجوردی https://eitaa.com/Politicalhistory
علیرضا زادبر
#استوری_کنید شیرمرد ایرانی https://eitaa.com/Politicalhistory
. که می گفتند... . جامعه شناسی در ایران، رشته ناامیدی و بن بست است. فروپاشی اجتماعی، سیاهی، تباهی، شکست، پایان خوبی ها در جامعه مدام و مدام در تحلیل ها تکرار می شوند. یک استادی از همین جنس جامعه شناسان زمان دانشجویی ما میگفت: فکر کرده اید امروز اگر ایران به خطر بیوفتد جوانان این دوره حاضرند جان خودشان را به خطر بیاندازند. از این مدل تحلیل ها بسیار می نوشت و می نویسد. سر کلاس که بعضا جواب مخالف می شنید ناراحت می شد و در کمال باور به "آزادی" اگر مخالف نظر او سخن می گفتید رفتارش با شما تغییر می کرد و فورا می گفت: شما ایدئولوژیک حرف می زنید!! . . جامعه ایرانی زنده است حیات دارد علیرغم همه تبلیغات منفی، بی تفاوت نیست. آن جوان سبزواری یک سند از نسل پس از انقلاب بود و این جوان سندی دیگر. اما این اساتید اصرار بر تحلیل خود دارند. کوتاه هم نخواهند آمد چون حرف منفی و تحلیل ناامیدانه همیشه خریدار دارد! . . که می گفتند: ایثار و از خودگذشتگی در جامعه ایرانی مُرده است. سرتاپای این حافظان امنیت را طلا بگیرید کم است. https://eitaa.com/Politicalhistory
خواهر کم حجاب و برادر منتقد و شاید مخالف اگر فردا امنیت تو در جامعه توسط اجنبی و نفوذی به خطر بیوفتد همین حافظان امنیت که حقوق شان به پای پارتی و مهمانی های شما نمی رسد از شما دفاع خواهند نمود. این منطق انقلابی هاست‌. انقلابی را به این افراد بشناسید نه رفتار آن آقازاده ها‌... https://eitaa.com/Politicalhistory
اسلام آقامیری! https://eitaa.com/Politicalhistory
سه خانه توسط گروه جهادی بصورت همزمان با کمک شما مردم در حال ساخت است. لازم است درباره خانه شماره ۳۷ این توضیح را عرض نمایم. لطفا جزییات را در کانال گروه جهادی بخوانید👇👇 https://eitaa.com/gorohe_masaf
شمس‌الدین جزایری (۱۲۸۳ - ۱۳۶۹) رییس اداره کل دخانیات عضو شورای عالی سازمان برنامه نماینده مجلس شورای ملی در دوره ۱۸ وزیر فرهنگ کابینه رزم‌آرا (۱۳۲۹) استاندار خراسان (۱۳۴۱) ‌ 👇👇 https://eitaa.com/Politicalhistory
علیرضا زادبر
شمس‌الدین جزایری (۱۲۸۳ - ۱۳۶۹) رییس اداره کل دخانیات عضو شورای عالی سازمان برنامه نماینده مجلس شورا
روایت شمس‌الدین جزایری از اوضاع‌واحوال ایران در زمان روی کار آمدن رزم‌آرا شاه هم البته آن قدرتی که بتواند اداره بکند [نداشت] مردم نمی‌ترسیدند از او زیاد، درصورتی‌که از رضاشاه آدم واقعاً می‌ترسید، ایرانی‌ها همه می‌ترسیدند، اکثریتشان لااقل. مثل‌اینکه سیاست به صورتی درآمد که شاید آمریکایی‌ها هم کمک و مداخله کردند، مخصوصاً از زمان قوام‌السلطنه، دست‌هایی هم میل داشتند که آمریکائی‌ها مداخله بکنند از این نظر که من به شما عرض می‌کنم. قوام‌السلطنه خودش جزو عوامل این کار بود. رفقای ما هم یک‌دسته‌شان هم‌عقیده بودند که مثلاً انگلستان حالا آن امپراتوری‌اش از دست رفته و ضعیف شده در مقابل روسیه و روسیه روزبه‌روز دارد قدرت پیدا می‌کند با آن وضعی که استالین پیدا کرده بود، یک سیاست سومی هم بیاید به تقویت سیاست روسیه و اینجا يک محل اتکائی داشته باشد و بنده خوب یادم هست که قوام‌السلطنه با آمریکائی‌ها مذاکره کرده بود که یک کمکی بگیرد. می‌دانید وضع بودجه ما بد شده بود. بنده این را مطالعه کردم در قوانین مالیه و به آقای دکتر مصدق هم این را گفتم، مردم ایران آقا، تجار این‌هایی که باید مالیات بدهند مالیات نمی‌دادند. بنده یک‌وقتی همین کتاب را نوشتم از اداره مطالعات اقتصادی بانک ملی خواستم. مخارج زندگی را ما مطالعه کردیم یازده تا سيزده برابر شده بود. مالیات‌ها و عواید دولت ما سه برابر شده بود. عوامل اقتصادی ازهرجهت موجب بالارفتن قیمت‌ها در ایران شده بود دیگر. جنگ بود. کالا کم می‌رسید به ایران. اشغال بود ایران، خود ایران نمی‌توانست تولید زیاد بکند خب، خودبه‌خود وضع زندگی خیلی گران شده بود، این‌ها [انگلیس‌ها] خیال کردند که بیایند لیره را تسعیرش را ببرند بالا به چهارده تومان، این به نفعشان است مثلاً ریال زیادتر، مخصوصاً انگليس من نوشتم که خوب، متفقین همه بودند ولی انگلستان چون شرکت نفت را داشت و باید در سال یک مقداری ارز را تبدیل به ریال بکند می‌خواستند ریال بیشتری بگیرند، غافل از اینکه این آخرین ضربت مرگ‌آور را می‌زند به قیمت‌های ایران و قیمت را می‌برد به سیزده برابر. عرض می‌کنم بنابراین وضع اقتصادی ایران وضع اقتصادی خوبی نبود. شاه هم که اطلاعات اقتصادی نداشت، درعین‌حال هم نگران بود، می‌ترسید، توی دانشگاه هم به او حمله کرده بودند، یعنی تیراندازی به او کرده بودند، بنابراین وضع به یک صورت غیرامنی برای او درآمده بود. خارجی‌ها هم تلقین کرده، شاید فشار می‌آوردند که یک حکومت مقتدری تشکیل بشود. توی این‌ها هم آقای رزم‌آرا را انتخاب کرده بودند. مصاحبه شمس‌الدین جزایری با پروژه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد، نوار دوم https://eitaa.com/Politicalhistory
روایت حسن نزیه از حضور تختی در مراسم هفتم مصدق هفتم فوت مصدق در احمدآباد برگزار شد. به تفصیل و آنجا خاطره مهم می‌تواند این باشد که مرحوم تختی وقتی حاضر شد در آنجا فوق‌العاده نحوه حضورش و عملش تجلی کرد. مرحوم تختی سی چهل نفر از ورزشکاران معروف را به اتفاق خودش به همراه خودش آورده بود در احمدآباد. در حالی که تمام مسیر به احمدآباد از جاده قزوین پر نظمی بود و تحت مراقبت شدید و داخل خود احمدآباد هم مقر مسکونی دکتر مصدق مأمورین ساواک توی اتوبوس‌ها، اتومبیل‌ها نشسته بودند و مراقبت می‌کردند و در آن ورودی احمدآباد هم بالایش یک جایی بود دیده¬بانی در حقیقت، مأمورین ساواک از آنجا گویا عکس اشخاص را هم مرتباً می‌گرفتند. مرحوم تختی با این سی چهل نفر ورزشکار به خط به صف رسانده بودند، البته آنجا از ماشین‌ها که پیاده شدند، یک صفی بستند و یک دسته گل بسیار بزرگی که دو نفر از ورزشکارها جلو گرفته بودند و تختی هم پیشاپیش قدم برمی‌داشت و آمد که این را ببرد بگذارد در روی مقبره دکتر مصدق و من خیال می‌کنم اصلاً از آن تاریخ تختی حسابش را با رژیم شاه به کلی دیگر علنی جدا کرد و اینکه می‌گوید شاید هم کشتندش، که من تردید می‌کنم، هنوز این روشن نشده. اگر راست باشد که کشتندش من تصور می‌کنم یکی از دلائلش همین ژست بسیار عالی و زیبا بود که تختی در شب هفت دکتر مصدق از خودش نشان داد. مصاحبه حسن نزیه با پروژه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد، نوار نهم حقوقدان و وکیل دادگستری از اعضای مؤسس نهضت آزادی ایران رئیس کانون وکلای دادگستری مدیرعامل شرکت ملّی نفت ایران https://eitaa.com/Politicalhistory
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
او اصرار دارد! ارزشی ندارد. اما باید عصبانیت اینان از دست مردم را به پای شکست‌شان از مردم نوشت. مردم با وجود فشار اقتصادی به فراخوان این جماعت تن ندادند. اکنون ذکر شب و روزشان توهین به ملت است. https://eitaa.com/Politicalhistory
اگر یزید خلیفه نمی شد!؟ https://eitaa.com/Politicalhistory
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کار خوب را باید منتشر کرد در این هماورد نابرابر ما یا تولید محتوا می کنیم و یا باید در نشر به دوستان دغدغه مند کمک برسانیم. از این مدل گفتگو برای ارائه تصویر درست بسیار نیاز است. https://eitaa.com/Politicalhistory
وسعت ایران برابر با ۱۷ کشور اروپایی است و این یعنی مساحت ایران بیش از یک سوم کل قاره اروپاست. ایران ۱۰ درصد منابع طبیعی جهان را در اختیار دارد، ایران در چهار راه بین المللی قرار دارد، ایران مسلط بر خلیج فارس است که ۴۰ درصد انرژی جهان از آن عبور می کند، ایران دارای ذخایر اورانیوم و لیتیوم و.. است،شاید اینها دلایلی مناسبی باشد تا به گفته ترامپ برای شکست دادن ایران و بدست آوردن دوباره ایران، آمریکا به تنهایی ۷ تریلیون دلار هزینه کرده است. https://eitaa.com/Politicalhistory
خسرو شاکری (۱۳۱۷ - ۱۳۹۴) از اعضای فعال کنفدراسیون دانشجویان ایران استاد تاریخ در فرانسه تاریخ مصاحبه: ۲۷ جولای ۱۹۸۳ محل مصاحبه: شهر کمبریج- ماساچوست مصاحبه‌کننده: ضیاء صدقی ‌ https://eitaa.com/Politicalhistory
علیرضا زادبر
خسرو شاکری (۱۳۱۷ - ۱۳۹۴) از اعضای فعال کنفدراسیون دانشجویان ایران استاد تاریخ در فرانسه تاریخ مصا
عزم بنی‌صدر برای نشستن در جایگاه ریاست‌جمهوری ایران (به مناسبت درگذشت ابوالحسن بنی‌صدر (۲ فروردین ۱۳۱۲ – ۱۷ مهر ۱۴۰۰)) [درباره] بنی‌صدر، بد نیست که این حادثه را نقل کنم. خوب به یاد دارم که در همان آوریل که من از الجزیره برگشته بودم و در پاریس با ایشان ملاقات داشتم. ما در کنار بلوار سن‌میشل بین میدان لوکزامبورگ و انتهای خیابان پورت رویال، [در] ایستگاه متروی پورت رویال در کنار نرده‌های باغ لوکزامبورگ قدم می‌زدیم که صحبت‌هایمان قابل کنترل نباشد از نظر امنیتی. من سعی می‌کردم یک تصویری از مبارزۀ مسلحانه و لزوم این [روش برای] سرنگونی رژیم [شاه] را به بنی‌صدر بدهم و ذکر بکنم که ایشان را قانع بکنم که یک اتحاد بین افرادی که متفاوت‌العقیده هستند از نظر مسلکی حتماً ضروری است. بنابراین اختلافات شخصی را باید کنار گذاشت. آقای بنی‌صدر به من گفت که «من با هیچ‌کسی اختلاف شخصی ندارم.» من از این حرف خیلی خوشحال شدم و گفتم که امیدوارم که در عمل هم شاهد این امر باشم. ایشان بلافاصله [مطلبی به گفته خود] اضافه کرد که مایۀ یأس من شد. [بنی‌صدر] گفت من فقط کاندید ریاست جمهوری ایران هستم و مقام جزئی مرا جلب نمی‌کند. بنابراین سر مقام هیئت اجرایی جبهه ملی یا شورای جبهه ملی و از این نوع چیزها یا دبیری کنفدراسیون این‎ها برای من چیزهای ناقابلی هستند. من گفتم که، البته با طنز، فکر می‌کنم در این زمینه شما رقیبی نداشته باشید. چون تمام ما که مشغول این نوع کارها هستیم، نظرمان بیشتر روی این است که برویم ایران مبارزه کنیم و معلوم نیست که از این مبارزه زنده بیرون بیاییم. نه این‎که ضرورتاً می‌خواهیم کشته بشویم، ولی معلوم نیست عاقبت چنین مبارزه‌ای چه باشد توی آن [احتمال] مردن هم هست. بنابراین ما فعلاً می‌توانیم بگوییم که اصلاً به مقام‌های بعد از سرنگونی رژیم شاه فکر نمی‌کنیم. من اضافه کردم اگر کسی باشد که رقیب شما در این زمینه باشد، آقای شاهین فاطمی در آمریکا است. ایشان هم در همین خیالات هستند. بنابراین شما [باید] با آقای [شاهین] فاطمی مسئلۀ ریاست و معاونت جمهوری را حل بکنید، ما [با این مساله] کاری نخواهیم داشت. من فکر می‌کنم این [گفت‌وگو] پایان سخن من با بنی‎صدر در آن مذاکره بود. و من آن‎جا فهمیدم که با این نوع آدم‌ها نمی‌شود کار کرد... تاریخ دقیقش یادم نیست البته می‌شود این‎ها را پیدا کرد، در تابستان ۱۹۶۴ (۱۳۴۳ شمسی) بود. بخشی از مصاحبه خسرو شاکری (۱۳۱۷-۱۳۹۴) با پروژه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد، نوار اول تاریخ مصاحبه: ۵ مرداد ۱۳۶۲ مصاحبه کننده: ضیاء صدقی https://eitaa.com/Politicalhistory
متن را بخوانید