هدایت شده از -ارغوآن
مثلِ زهرا که میانِ در و دیوار افتاد،
بینِ محراب ، علی با رخِ خونبار افتاد...
ضربِ شمشیرِ جفاکار ، زِ بس سنگین بود،
همه دیدند علی از نفس انگار افتاد،
بیهوا خورد زمین ، وای به یادش آمد
همسرش فاطمه باضربۀ مسمار افتاد
دستِ او بسته و در کوچه تماشا میکرد،
پیشِ چشمانِ علی فاطمه صدبار افتاد
سالها بعد همین کوفه و مردم بودند،
بر دلِ کربوبلا داغِ شرربار افتاد...
لشکری منتظرِ حمله و غارت بودند،
یک نفر گفت بیاید علمدار افتاد
سرِ خورشید ، سرِ نیزه نمایان میشد،
گذرِ خواهرِ او ، بر سرِ بازار افتاد...
«بنفشِفراموششده»
من درد آوردم که تو درمون کنی
من اشک آوردم که تو بارون کنی
علاوه بر اینکه داخل مترو گوشیت ، گوشی خودت نیس
داخل حرم هم گوشیت عمومیه🗿🗿