eitaa logo
قائـم'🌿|🇮🇷 𝐐𝐀𝐄𝐌 🇵🇸
983 دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
2.1هزار ویدیو
83 فایل
❏بِسـم‌ِرَب‌ِّنآمَــت‌ْڪِھ‌اِعجٰآزمیڪُنَد•• ❍چِہ‌میشَۅدبـٰاآمَدَنت‌این‌ پـٰآییزرابَھـٰارکُنۍآقـٰاۍقَلبَم +شرط؟! _اگربرای‌خداست‌چراشرط...؟:)🔗🌿 @alaahasan_na !.....آیدی‌جهت‌تبادلات
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺شهید هادی: این را هرگز فراموش نکنید تا خود را نسازیم و تغییر ندهیم، جامعه ساخته نمود. همه ما دوست داریم که مشکلات زندگیمون کم بشه 💢 ولی هرچی بیشتر می ریم جلو کمتر به نتیجه می رسیم. چیکار کنیم که مشکلمون حل بشه؟! راهش فقط یه چیزه! استغفار زیاد مدام برو در خونه خدا بگو خدایا ببخشید! بچگی کردم! گول خوردم! خودت درستش کن و یه نکته دیگه! ✅ "وقتایی که گناه نمیکنید، اتفاقا بیشتر استغفار کنید..." حاج آقا من که گناه نکردم! برای چی استغفار کنم؟! 🔶نشد دیگه! این استغفار مثل ویتامین برای روح آدم لازمه. چون این هوای نفس طوریه که اگه رهاش کنی طغیان میکنه. باید مدام هوای نفست رو با "استغفار" به بند بکشی.... بعد از هر نماز بشین هی بگو خدایا ببخشید. انقدر آروم و راحت میشی که نگو و نپرس برید لذتش رو ببرید! راهی برای خودسازی •🍃• #ʝøɪɴ ↷ ╭─♥️〰🥀〰♥️─╮ @shahidesarboland ╰─♥️〰🥀〰♥️─╯
🌺🍃~° 🦋| |🦋 چادُر مشکے کِشیدے مثلِ بـر سرت بَعد از این بَر گردنـم بٰانـو ، طَوافت واجِب اســـت ✨😌 🌟🌻 🌙✨ 💚•• ـوَ خُــدا ـخواست ڪه تو ریحانه‌ے خلقت باشے👇🏻 ↯ کـــــانال شهیـــــــد بــے سر را دنبال کنید↯ شهــــید محســـــن حججے 👇🏻 •🍃• #ʝøɪɴ ↷ ╭─❤️〰🥀〰♥️─╮ @shahidesarboland ╰─♥️〰🥀〰♥️─╯
⁦༼♥️ بسم‌رب‌شهـــدا‌و‌الصدیقین ♥️⁦༽
روزهجدهم چله حدیث کسا🌹 هدیه به شهدا ی مدافع حرم و حضرت زهرا🌹 ‌╭─♥️〰️🕊〰️♥️─╮ @shahidesarboland ╰─♥️〰️🕊〰️♥️─╯
❣️ ❣️ ای غایب از نظر ها کی میشود بیایی برقع زرخ بگیری صورت به ماگشایی هم دست تو ببوسم هم دور تو بگردم هم رونِما ستانی هم به ما نمایی جانم شود فدایت تابشنوم ندایت دائم زنم صدایت کجایی 🌹تعجیل در فرج صلوات🌹 ‌╭─♥️〰️🕊〰️♥️─╮ @shahidesarboland ╰─♥️〰️🕊〰️♥️─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را 🍃تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید •🍃• #ʝøɪɴ ↷ ╭─♥️〰🥀〰♥️─╮ @shahidesarboland ╰─♥️〰🥀〰♥️─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◾️🖤◾️◼️🖤◼️ ☀️الَّلهُمـ ّعجِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج☀️ 📣با صدا ببینید پنجشنبه و یاد در گذشتگان 😔 🙏 اللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ 🙏 🙏 التماس دعا🙏 🥀💐🥀💐🥀💐🥀 ميگن خواب مرگ كوتاهه ولى چه فرق عجيبى است بين "مرگ" و "خواب"! وقتی "عزيزى" خوابيده، دلت میخواد حتى هيچ پرنده اى پر نزنه تا بيدار نشه، اما وقتى "مُرده"، دوست دارى با بلند ترين صداى دنيا بيدارش كنى ولى افسوس…😔 پنجشنبه‌ها یادی کنیم از عزيزان به خواب رفته ى ابدى، دسته گلی از جنس فاتحه و صلوات تقدیم کنیم به درگذشتگان🙏🌸
شهید عباس علامه
جالبه بدونید که ایه شحاده دختری شانزده ساله بود که با عباس علامه ازدواج کرد از زبان همسر شهید👇👇👇 شانزده ساله بودم که در سال ۱۳۹۵ در منطقه حاره حریک با عباس آشنا شدم. از این آشنایی زمان کوتاهی در حدود سه ماه می‌گذشت که روز ۲۷ شهریور ۱۳۹۵ عقد کردیم. درست است که من کم سن و سال بودم اما عباس به من درس زندگی می‌داد و مرا برای اینکه زنی قوی باشم و تحصیلاتم را ادامه بدهم تشویق می‌کرد. دوران نامزدی‌مان نه ماه به طول انجامید و در این مدت من و عباس آرزوهای زیادی برای زندگی‌مان داشتیم، وسایل خانه‌مان را آماده کرده بودیم و من در حال رو به راه کردن بقیه کارها و کمک حالش در اتمام کارهای خانه بودم که عباس در تاریخ هشتم خرداد سال ۱۳۹۶ در منطقه «درعا» سوریه به شهادت رسید.
قائـم'🌿|🇮🇷 𝐐𝐀𝐄𝐌 🇵🇸
جالبه بدونید که ایه شحاده دختری شانزده ساله بود که با عباس علامه ازدواج کرد از زبان همسر شهید👇👇👇 ش
از روز شهادتش برای‌مان بگویید. شهید «عباس علامه» چطور به شهادت رسید و شما چطور از این مسأله با خبر شدید؟ شب شهادتش با وجودی که نمی‌دانستم عباس را از دست خواهم داد و او را به عنوان شهید تقدیم حضرت زهرا خواهم کرد، حوالی ساعت ۲ صبح با نگرانی از خواب پریدم. به تلفن همراهم و آخرین پیامی که عباس ساعت ۱۰ و سه دقیقه برایم فرستاده بود، بدون اینکه بدانم آخرین باری است که با من صحبت می‌کند نگاه کردم. بعد از آن تا زمان اذان صبح خوابیدم. ساعت چهار صبح بود و در حالی که هنوز آن نگرانی همراهم بود خودم را برای نماز آماده کردم. در پایان نماز به سجده رفتم و گفتم: «دخیلکِ یا زهرا، اگر عباس زخمی شده است نشانه‌ای برایم بفرستید و اگر نه دعا کنید که با من حرف بزند». بعد همانطور که روی تختم قرار می‌گرفتم برایش پیامی فرستادم و گفتم: «عزیزم کجایی؟ به خدا نمی‌تونم بخوابم…». نمی‌دانستم عباس در آن زمان به شهادت رسیده است؛ اما در نظرم تابوت عباس کنار دیوار مقابل تختم تجسم شد. سرم را به طرف پنجره که سمت راستم بود برگردانم و باز توی آن صورت عباس را که با همان پیراهنی که خودم برایش خریده بودم به من می‌خندید. از خودم بازخواست می‌کردم چرا دنبال عباس می‌گردم؟ حتماً این فکرها از سر نگرانی سراغم آمده است. بعد از آن چند بار خوابیدم و باز از خواب پریدم تا زمانی که برای رفتن به مؤسسه بیدار شدم و خودم را آنجا رساندم و یک ساعت بعد سخت‌ترین خبر ممکن، خبر شهادت عباس آمد.