eitaa logo
💥معارف،قرآن وجهاد تبیین💥
546 دنبال‌کننده
16هزار عکس
13.2هزار ویدیو
321 فایل
🖋نشر معارف و ارزشهای دینی, فرهنگی, قرانی در سطوح ملی و بین المللی و به اشتراک گذاری مطالب علمی, دینی, قرانی و فرهنگی
مشاهده در ایتا
دانلود
جایگاه ویژه زن از نظر اسلام
🔴قابل توجه شرکت کنندگان در دوره فاطمه شناسی با رویکرد تاریخی ۲ 🔴💎 شرایط صدور "گواهی شرکت در دوره": 1️⃣ شرکت در حداقل ۸ جلسه از ۱۲ جلسه 2️⃣ پرداخت ۳۰ هزار تومان ◀️ تبصره ۱- گواهینامه تنها به صورت الکترونیکی صادر خواهد شد. ◀ ️تبصره ۲- کسانی که کمتر از ۸ جلسه حضور داشته اند، در صورتی می توانند گواهی دریافت کنند که فایل صوتی جلساتی را که غائب بوده اند، گوش داده و خلاصه تفصیلی آن (در ۳ ص) را نوشته و به پشتیبان دوره ارسال کنند. ◀ ️تبصره ۳- اخذ گواهینامه منوط به شرکت در آزمون نمی باشد. اما در صورت شرکت در آزمون و اخذ حد نصاب قبولی، "گواهی شرکت در دوره و قبولی در آزمون" صادر خواهد شد. ◀️تبصره ۴- مبلغ مشخص شده را به شماره کارت 6037998158331487 به نام سید عباس نقوی واریز نمایید و رسید پرداخت را به همراه مشخصات برای پشتیبان ارسال کنید. 🔴💎 درباره آزمون پایان دوره: ۱- آزمون بر اساس محتوای ارائه شده توسط اساتید دوره طراحی می شود. فایل صوتی جلسات در میز کار دانش پژوهان محترم بارگذاری شده است. ۲- آزمون به صورت آنلاین و مجازی و در یک نوبت برگزار می گردد.(فقط یکبار حق شرکت دارید) ۳- آزمون مشتمل بر ۲۳ سوال ۴ گزینه ای می باشد که پاسخ به ۲۰ پرسش الزامی و ۳ پرسش هم اختیاری است.(به انتخاب خودتان) ۴- مدت زمان پاسخگویی ۲۵ دقیقه می باشد ۵- از جلسات پرسش و پاسخ، سوالی طراحی نمی شود. ۶- پاسخ نادرست، امتیاز منفی ندارد. ۷- زمان و نحوه برگزاری آزمون: ⏰از ساعت ۱۰ صبح روز جمعه ۲۳ دی الی ۱۰ صبح روز شنبه ۸-شرکت در آزمون از طریق میز کار انجام می شود. ۹-نمره قبولی آزمون ۱۴ از ۲۰ می باشد.
روز دلهره آور من همان دیروز بعد از آن تماس شروع شد؛ شب را از ترس خواب نماندن گذراندم و حالا به سمت مکان دیدار راهی ام؛ این کتاب را باخودم میبرم تاشاید بتوانم دست‌خطی از یار را نصیب شوم... خودمانیم عجب کتابی‌بود، کاش به حرف‌هایش عمل می‌کردند و نمی‌گذاشتند کار به اینجا بکشد، عجب غربتی را تجربه می‌کند حضرت آقا. . دلهره دارم، صدبار همه چیز را مرور کردم، می‌ترسم چیزی جابماند. نکند مرور کردن وسایل حواسم را پرت کند و خودم را جا بگذارم؟ دوباره ازاول مرور می‌کنم، اول خودم را برداشته‌ام، کتاب، عینک، کاغذ، نامه و.... اوه وضو نگرفته‌ام! . یک حالتی دارم، انگار از بالا دارم خودم را تماشا می‌کنم، چقدر خوشحالم چقدر باهمیشه فرق دارم، خدایا این چه مغناطیسی است که اینگونه مرا به سمت خود می‌کشد... شبیه مجنونی شده‌ام که به‌او خبر داده‌اند چندساعت دیگر لیلی‌ات را می‌بینی. نه! ایمان دارم مجنون هم حال مرا نمی‌فهمد... اون کجا دلبری همچون سید‌علی ما دارد؟ . وسط این آشفتگی شیرین از صمیم قلبم برایتان ازاین روزهای دلهره‌آور آرزو می‌کنم که چند ساعت بعدش چشمتان به جمال آقا روشن شود. . امروز را بامن باشید روز پرچالشی پیش‌رو داریم:)
همینکه در تاکسی نشستم پرسیدم: "آقا ببخشید چقدر تا مقصد مونده؟" اووووووه ۲۰ دقیقه؟!!!!!! نمیدانم چرا دقیقه‌ها انقدر کش می‌آیند! خیابان‌ها را چه شده؟ یعنی همیشه اینقدر طولانی بودند؟ چرا کوتاه نمی‌شوند؟ فلکه‌ی اصلی احساسم شکسته و تمام وجودم را بهم ریخته.... با خودم فکر می‌کنم خدایا اگه دیدن رهبر این شکلیه، یعنی دیدن امام زمان چه شکلیه؟
کم آوردم، دیگر طاقت ندارم، چشمه جوشان اشکم راه بازکرده و ازهمین حالا چشمانم را خیس کرده؛ گفتم که فلکه‌ی اصلی احساسم شکسته! زیرلب زمزمه می‌کنم خدایا شکرت، خدایا هزاااارمرتبه شکرت، خدایا ممنونتم، خدایا دمت گرم، خداجان رفیقم یه عاااااالمه ممنونم...
بالاخره رسیدیم! چه رسیدنی، نفر دویست و نمیدانم چندمم!!!!! بفرما صف‌های جلو که پرشد، باید از دیشب می‌آمدم و همینجا می‌خوابیدم... کاری‌است که شده دیگر... من به همین هم‌نشینی از دور هم قانعم؛ گوشی را کنار می‌گذارم تا کمی از حال و هوا استفاده کنم بلکه بتوانم خوشبختی را درلحظه زندگی کنم... معلوم نیست دیگر کی از این خوشبختی‌ها نصیبم شود!!!
حدیث قشنگی که برامون انتخاب کرده‌بودند حقیقتا هوشمندانه بود... 🍃 امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: «أكثَرُ الخَيرِ فِي‏ النِّساء»، بيشتر خوبی‌ها در زنان است.» من لا يحضره الفقيه، ج‏۳، ص۳۸۵. ۱۴۰۱/۱۰/۱۴
🔰 در آستانه ایام سالروز ولادت حضرت زهرا سلام‌الله علیها، جمعی از بانوان فرهیخته، مادران برگزیده و فعالان عرصه‌های فرهنگی، اجتماعی و علمی، صبح امروز (چهارشنبه) با حضرت آیت‌الله خامنه‌ای دیدار کردند.
ماجرای دیدارمون این بود👆 چطور رفتم؟ خودمم نمی‌دونم حقیقتا.. به یکی از دوستام گفته بودم دلم دیدار میخواد و تاحالا نرفتم، معرفیم کرده بود و بهم زنگ زدن گفتن بیا... شرایط رفتن و درخواست دیدار رو نمید‌ونم من☺️
گوشی‌، کیف، دستکش و هرچیزی که همراه داشتیم را تحویل دادیم جز خودمان؛ بعد از بازرسی‌ها با سر رفتم سمت حسینیه بلکه بتوانم جای نزدیکتری بنشینم تا حضرت ماه‌را بهتر ببینم درنهایت در ردیف نهم یا دهم بود که نشستم، چندساعتی طول کشید تا همه وارد حسنیه و جاگیرشوند... 🌸ازهمان لحظه ورود فضای خانومانه‌ی حسینیه را می‌توانستی حس کنی؛ تزیین جایگاه آقا، ستون‌ها و نوشته‌های دورتادور حسینیه... 🌺کاملا هوشمندانه و هنرمندانه رنگ‌ها را برای مهمانانشان انتخاب کرده بودند و این لذت دیدار را دوچندان می‌کرد. ما خانم‌ها ریز‌بین هستیم و اهمیت به این ریزبینی آن‌هم از طرف صاحبخانه احساس شیرینی را در دل آدم رقم می‌زد. ⏰ گفتند همین لحظه‌هاست که آقا وارد حسینیه شود، نفس‌ها حبس شده‌بود؛ صندلی من دقیقا روبروی صندلی آقا بود اما در ردیف نهم یا دهم؛ خدایا کاش اشک‌ها بگذارند دقیق‌تر ببینم، قلبم رسما دارد از جایش کنده می‌شود، نبضم دیگر نمی‌زند و تمامش جمع شده زیرگلویم و بالا و پایین می‌شود... اشک‌ها در حدقه‌چشمم شبیه تیله‌ اینور و آنور می‌شوند هرچه پلک می‌زنم از چشمم جدا نمی‌شوند، ماجرا چیست؟ این چه حالیست دارم؟ خدایا... مرا چه شده؟ یوقت آقا را ندیده جان ندهم؟! انتخاب من که این نیست‌ها، من تا دیدار خصوصی نداشته باشم جان به عزرائیل نمی‌دهم گفته باشم... . ☀️ پرده‌ی فیروزه‌ای کنار می‌رود، خدایا من الان اینجا؟ آن کسی که از پشت پرده بیرون می‌آید واقعا رهبر است؟ خواب نیستم؟ رویا نیست؟ یعنی واقعیِ واقعیست؟ من اینجا هستم؟ یعنی شد؟!!!! در یک آن با دیدنش یادم می‌آید باید نفس بکشم؛ اولین واکنش بدنم رهاکردن تیله‌های اشک است، اما دیگر تیله نیستند، حالا آبشار راه‌انداخته اند... نفسم را رها می‌کنم، اما هنوز قلبم سرجایش نیست، قسم می‌خورم تا آخرین لحظه سرجایش نبود، زیرپای آقا بود... اینکه چطور اینهمه مدت بدون قلبم دوام آوردم نمی‌دانم؟ گویا از الطاف حضور در محضر حضرت ماه است!!! 🍃
مهم‌ترین بخش ماجرا فضای جلسه بود: 🍃 ماجرای این دیدار درخواست پارسال بانوان از رهبری بود و حضرت آقا به قول خودشان عمل کردند و دیداری کاملا زنانه ترتیب دادند؛ خیلی از خانم‌ها همراه بچه‌های کوچک خود آمده‌بودند و این اتفاق فضا را صمیمی‌تر کرده بود، چون نگاه‌‌ها برای مادر و فرزند نه تنها آزاردهنده نبود که خیلی‌ها با مادر‌ها همراهی می‌کردند. حتی حین سخنرانی آقا از گوشه و کنار سالن صدای گریه و بی‌قراری بچه‌ها به گوش می‌رسید و ازاین موضوع هیچکس ابراز نارضایتی نداشت یا حتی زیرلب غر نمی‌زد! مواردی بود که کناری‌ها بچه‌ را از مادر می‌گرفتند که بهتر بتواند به سخنرانی گوش دهد... 💚 فکر می‌کنم برای یک مادر هیچ‌چیز بهترازاین فضانیست که بدون استرس از گریه‌های نوزادت درفضا حضور کامل داشته باشی و دلگرم باشی به درک اطرافیان... مجری یا راوی برنامه نفیسه سادات موسوی(شاعر و نویسنده معاصر) بود که شعری درخور برای سردار سلیمانی خواند و آقا پرسیدند شعر از کیست؟ گفت خودم سرودم و آقا چندبار گفتند آفرین، خیلی خوب است... یک‌جای دیگر هم میخواست برای خانواده‌شان درخواست یادگاری بکند؛ گفت برای خانواده‌ی فعلا ۵ نفره‌مان... چقدر از این جمله ظرافت می‌بارد، چقدر ادبیات کنشگری پشتش پنهان شده؛ واقعا‌هم نویسنده است و می‌داند چطور کلمات را کنارهم بچیند... 🍃