eitaa logo
☘️قطعه ای ازبهشت☘️
1.5هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
2هزار ویدیو
6 فایل
☘️ به کانال قطعه ای ازبهشت خوش اومدید☘️ جهت ارتباط با بنده 😊 سوالات شرعی مذهبی اعتقادی شبهات و تعبیر خواب و...🤔 به ایدی زیر پیامک بدید✉️ 👇👇👇👇 @Haren_88 ❤️کپی صلوات❤️ خوش اومدید
مشاهده در ایتا
دانلود
بخش سوم پاسخ به ايرادها چرا در اين باره به بحث پرداختيم؟ پس از نشر بحثهاى ما درباره «مسئله عود ارواح» و «ارتباط با ارواح»، يكى از نويسندگان مجلّه اطّلاعات هفتگى به پاسخگويى و دفاع از عقايد خود در اين زمينه پرداخت؛ ما براى روشن شدن افكار عمومى و روشن ساختن ميزان ارزش آن مدافعات، اين بخش را به عنوان سؤال و پاسخ بر مباحث كتاب افزوديم. سؤال: چرا اين همه براى ابطال مسئله «تناسخ» و «ميزگرد» به خود زحمت مى دهيد؟ پاسخ: يك اصل مسلّم داريم كه دلايل عقلى و نقلى فراوانى آن را تأييد مى كند، و آن اصل در يك حديث نبوى خلاصه شده است: «هنگامى كه بدعتى آشكار گردد و دستها يا زبانها يا قلمهائى براى تحريف حقايق و نشر خرافات به كار افتد، افراد مطّلع بايد بپاخيزند و با آن مبارزه كنند، و اگر كوتاهى كنند، از رحمت خدا به دور خواهند بود، و نفرين فرشتگان و مردم بر آنها خواهد بود. » اين از يك سو. از سوى ديگر، اين اصل هم در ميان تمام دانشمندان اسلام اعم از شيعه و اهل تسنّن (جز فرقه كوچك و ضعيفى كه «تناسخيّه» ناميده شده اند و تنها نامى از آنها در كتب عقائد و مذاهب يافت مى شود) مسلّم است و همه به آن ايمان دارند كه تناسخ و عود ارواح به بدن ديگر به هر شكل باشد، غلط و بى اساس است و دلايل نقلى و عقلىِ قطعى آن را ابطال مى كند (خواه تناسخ به صورت نزولى باشد؛ يعنى، بازگشت به زندگى پست تر، يا صعودى يعنى بازگشت به زندگى عاليتر، در بدن انسان باشد، يا حيوان) ؛ زيرا اين عقيده خرافى مفاسد بسيارى دارد، زيرا: اوّلًا، تناسخ از نظر مذهبى بهانه اى براى انكار رستاخيز و عدم نياز به پاداش و كيفر در سراى ديگر و احياناً بهانه اى براى قائل شدن به ازليّت ارواح (چنان كه در تاريخ عقائد ثبت است) مى گردد، و لذا يك مسلمان واقعى نمى تواند معتقد به تناسخ و عود ارواح به هر شكل و صورت باشد، و تحقيق اين موضوع از دانشمندان مذهبى آسان است، و بسيارى از آيات قرآن اين عقيده را طرد مى كند. ثانياً، از نظر اجتماعى، وسيله مؤثّرى براى تخدير افكار، و آماده ساختن افراد براى تن در دادن به انواع محروميّتها و بدبختى‌ها و ناكاميها مى باشد؛ به زعم اين كه اينها كيفر اعمالى است كه در زندگى سابق انجام داده اند و بايد آنها را تحمّل كنند، تا به اصطلاح پاك شوند و كامل مى شوند! و يا به اميد اين كه در زندگى آينده كه به اين جهان باز مى گردند، جبران خواهد شد؛ پس تن در دادن به آنها ناراحت كننده نخواهد بود و به اين ترتيب اين عقيده، محرومان و ستمديدگان را تشويق مى كند كه به بدبختيهاى موجود تسليم شوند! ثالثاً، از نظر اخلاقى اين عقيده بسيارى از تبعيضات اجتماعى و ظلم و ستمها را توجيه مى كند، و كوشش براى مبارزه با اينها را بى دليل مى شمارد، چه اين كه قطعاً يا احتمالًا اين گونه افراد، كفّاره جنايات خود را در زندگى سابق مى بينند تا پاك شوند، پس چرا ما مانع تكامل آنها شويم و در راه پاك شدن آنها سنگ بيندازيم؛ بنابراين، ترحّم به آنها هم بى دليل است! همچنين ما نبايد نسبت به افراد معلول و ناقص الخلقه و يا ملل استعمارزده و رنجديده احساس ناراحتى كنيم! ادامه دارد.....
🔆 گفت چرا انقلاب کردید؟! ✊ گفتم: منوتو و بی بی سی که انقدر تصویرای خوشگل مشگل از عصر گل و بلبل پهلوی نشون میدهند.. آخه اون نصف بیشتر مردم ایران، دوربین نداشتند عکس از فلاکت و بدبختیاشون بگیرند 46 درصد مردم ایران سال 56 زیر خط فقر بودند.. منبع: بانک جهانی و وضع بزرگترامون: https://financialtribune.com/articles/economy-business-and-markets/59289/economic-progress-post-islamic-revolution 📌 بازنشر کلیه مطالب جهت روشنگری عموم مردم، با ذکر ، بدون ذکر منبع هم مجاز است. 📡 @GhararGahShayeat
مّا مسئله ارتباط با ارواح و بازى ميزگرد با اين وضع كه مى دانيم و مى دانند: اوّلًا، يكى از عوامل تقويت عقيده به تناسخ ارواح است؛ چه اين كه اصحاب ميزگرد و امثال آنها اقرارهايى به زعم خودشان از ارواح، دائر به تكرار و عود ارواح مى گيرند. (چنانكه نمونه آن را خواهيم ديد. ) ثانياً، فتح اين باب، سبب هرج و مرج در عقايد و افكار خواهد بود؛ زيرا عدّه اى ساده لوح يا سودجو و يا مبتلا به بيماريهاى روانى، هر شب كنار ميز مى نشينند و اقرار تازه اى به وسيله يك روح فوق العاده عالى و بلندپايه!! درباره خوبى و بدى افراد، و حتّى صحّت و فساد عقايد پيروان اين مذهب و آن مذهب (و چه بسا مذاهب باطله و فِرَق گمراه) ادّعا مى كنند! يك شب مجازات قسطى را در عالم ارواح (شبيه يخچال و كولر قسطى! ) كشف مى كنند (چنان كه در شماره ۱۴۸۷ اطّلاعات هفتگى دارد) شب ديگر دليل بر حقّانيّت بعضى از فرق ضالّه كه وضعشان بر همه روشن است (چنانكه يكى از دوستان كه مدّتها در اين قسمت كار كرده بود و سپس به همين دليل آن را بكلّى كنار گذاشت، اظهار مى داشت) و از اين قبيل امور. مى گويند اين امور بر اثر دخالت ارواح خبيثه و شريره كه در اطراف ما و در همه جا پراكنده اند و كارشان دروغ سازى و دروغ پردازى و بازى دادن افراد است، صورت مى گيرد! بفرض اين كه چنين باشد، باز هم اين كار، كار غلط و غيرقابل اعتماد و اطمينان است. بديهى است كه اين هرج و مرج فكرى و عقيدتى و اخلاقى و اجتماعى، زيانهاى غيرقابل جبرانى دارد. مجموع اين جهات سبب شد كه ما با اين خرافات پوسيده مبارزه كنيم. آيا اگر ما در اين باره سكوت مى كرديم و جمعى كه مطالعات مذهبى و علمى محدودى دارند، به اشتباه مى افتادند، عمل خلافى هم از نظر دينى و هم از نظر انسانى انجام نداده بوديم؟! كلكسيون فحش و تهمت! سؤال: پاسخهائى كه در مجلّه اطّلاعات هفتگى به شما دادند، چگونه يافتيد؟ جواب: خوشبختانه تا آنجا كه اطّلاع داريم، مقالات سيزده گانه اى كه در «مكتب اسلام» در اين زمينه نگاشتيم و اكنون به صورت كاملتر در اختيار خوانندگان محترم قرار گرفته است، بسيار مؤثّر افتاد، و بسيارى را از اشتباه يا ترديد خارج ساخت؛ شايد همين موضوع سبب شد كه بعضى از مروّجان اصلى اين عقيده، به دست و پا بيفتند تا آب از جوى رفته را به جوى بازگردانند، و بقدرى ناراحت شدند كه به زمين و آسمان و بزرگترين دانشمندان و مفاخر ما هتّاكى كردند و ماهيّت خود را آشكار ساختند. پاسخى كه به ما دادند و در چندين شماره آن مجلّه چاپ شده، كلكسيونى بود از نسبتها و تهمتهاى ناروا، و يك مشت هتّاكى و بدگوئى به بزرگانى كه نه تنها ما، بلكه جهان انسانيّت به وجود آنها افتخار مى كند و قرنها كتابهاى آنها در بزرگترين دانشگاههاى غرب كه نويسنده مزبور تنها به بردن نام آنها فخر مى كند، كتاب درسى بوده است. و از همه بدتر، از اين شاخه به آن شاخه پريدن، و از جواب اصلى فرار كردن و سر مردم را به يك سلسله بحثهاى متفرّقه و گاهى داستان و شوخى و مطالب بى اساس گرم كردن، به تصوّر اين كه اين گونه صحنه سازيها و جنجال به راه انداختن، در روحيّه ما يا خوانندگان مطّلع اثرى به جاى مى گذارد. لذا، از همان آغاز سخن، افراد مطّلع قضاوت خود را كردند و شكست طرف را در اين بحث، به وسيله نامه‌ها يا گفتگوهاى حضورى، اعلام داشتند و از اين شاخه به آن شاخه پريدن و هتّاكى به بزرگان كردن و فرار از مسائل اصلى را نشانه آشكار اين شكست مى دانستند؛ حتّى بعضى از خوانندگان ما خودشان جواب سفسطه هاى اين نويسنده را در نامه هاى خود نوشته و براى ما ارسال داشتند. ما نه از كسى بدگوئى مى كنيم؛ نه از پاسخ فرار مى كنيم؛ نه دست به سفسطه و مغالطه مى زنيم؛ زيرا نه چنين تعليماتى به ما داده اند و نه با داشتن منطق قوى، نيازى به اينها احساس مى كنيم، و صدهزار صفحه از اين بدگوئيها و سخنان متفرّقه و پراكنده را با يك جو منطق مبادله نمى كنيم. اصولًا بحث علمى نياز به اين نيرنگها ندارد و اين كارها دون شأن افراد حقيقت جو است و خدا گواه است اگر طرف مخالف، بدگوئى و هتّاكى به بزرگان نكرده بود، همين قدر هم به خود اجازه نمى داديم.
مردم، نه تنها حتی یک لحظه، از اهداف و آمال انقلاب دلزده نشده‌اند، بلکه با قدرت، صلابت و استقامت جهت تحقق آنها به پیش می‌روند. این حقیقت را دشمنان می‌بینند و به آن اذعان دارند، اما پیاده نظام دشمن و ستون پنجمی‌های ذلیل و خودفروشان بی‌جیر و مواجب نمی‌بینند! چرا که «لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا - آنها دلها [عقلها]‌يى دارند كه با آن (انديشه نمى‌كنند، و) نمى‌فهمند؛ و چشمانى كه با آن نمى‌بينند؛ و گوشهايى كه با آن نمى‌شنوند / الأعراف،179»! لازم است [به ویژه نوجوانان و جوانان که هدف اصلی دشمنان در جنگ نرم می‌باشند] به چند نکتۀ بسیار مهم، با تفکر توجه نمایند: الف – همه ساله با فرا رسیدن دهۀ مبارک (پر برکت) فجر، ضد تبلیغ علیه انقلاب تشدید می‌شود. این هجمۀ دشمنان، در حین انقلاب و سال‌های نخست نیز زیاد بود، منتهی با دسترسی به امکان فرافکنی در فضای مجازی، به صورت سازماندهی شده و گسترده‌تر انجام شده و می‌شود. ب – روش ضد انقلاب، از همان ابتدای انقلاب این بوده که اگر حتی صد، هزار یا صدهزار نفر هم باشند، خودشان را "مردم" می‌خوانند و ده‌ها میلیون ایرانی دیگر را "مردم" به حساب نمی‌آوردند. چنان که اربابانشان [سران نظام سلطه در غرب] نیز خودشان را تمام "مردم جهان" می‌خوانند و اگر پنج دولت مستکبر دور هم جمع شوند، خودشان را "جامعۀ جهانی" می‌نامند، در حالی که حتی در میان مردم خودشان نیز محبوبیتی ندارند! ج – آن چه در شعارهای سبک و بی‌مغز، به "مردم" نسبت می‌دهند، نه تنها به گواهی اکثریت مردم، دروغ است، بلکه اهانت به شعور، آگاهی و بصیرت "مردم" می‌باشد. "مردم"، اگر از یک پزشک، مهندس، شهردار، روحانی و ...، ضعف و نادرستی ببینند، نسبت به اصل پزشکی، مهندسی، شهرداری و روحانیت، دلزده نمی‌شوند، چه رسد به این که بخواهند به خاطر عملکرد ضعیف یا نادرست چند مسئول، از اسلام، انقلاب و جمهوری اسلامی ایران دلزده شوند. د – "مردم"، «دچار فجر» نشدند، بلکه با انقلابی که خداوند سبحان در قلب‌ها ایجاد نمود، خودشان این "فجر" را به وجود آوردند. ●- اگر چه اوضاع "مردم ایران" پیش از انقلاب اسلامی، بسیار وحشتناک بود و به همین دلیل انقلاب کردند و نظام منحوس و ظالمانۀ "شاهنشاهی" را پس از 2500 سال اختناق، ظلم، جنایت و ذلت، برای همیشه ساقط کردند، اما خودشان می‌دانستند (و می‌دانند) که علت و هدف اصلی این انقلاب و این نظام، چه بوده و هست؟ لذا با شعار "نان، آب، مسکن، کار، رفاه و ..." به میدان نیامدند، بلکه با شعارهای: «الله اکبر  - لا إله الاّ الله – نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی – استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی و ..." به میدان آمدند؛ و همین اهداف والا بود که به آنها روحیه، انگیزه، بصیرت و توان مقاومت داد و می‌دهد. ●- زحمتی که این مردم آگاه و شریف، پس از پیروزی انقلاب و استفرار نظام جمهوری اسلامی ایران، برای حفظ، تداوم و اعتلای آن کشیدند، و زجرها، مصیبت‌ها و آزارهایی که تحمل کردند، شهدا و جانبازانی که تقدیم نمودند، و محرومیت‌های شدیدی که تحمل کرده و می‌کنند، به مراتب بیشتر از حین انقلاب بوده و هست. ●- تنها نظام سیاسی و کشوری که همه ساله، سالروز انقلاب و جمهوری اسلامی ایران را با حضور اکثریت مردم، در راهپیمایی 22 بهمن (پیش از کرونا) جشن می‌گیرد و همه ساله این رفراندوم بزرگ را برپا می‌دارد تا ایستادگی و حمایت خود را مجدد و مکرر به جهانیان اعلام نماید، همین جمهوری اسلامی ایران و مردم شریف، آگاه، بصیر و مقام ایران  می‌باشند. مردم ایران" (حتی غیر مسلمانان)، به خوبی می‌دانند که به ویژه در دو قرن اخیر، هر سلسله و پادشاهی که به قدرت رسید، بخشی از خاک ایران را تجزیه و واگذار کرد؛ و ایران پس از دویست سال، برای اولین بار در جنگی به پیروزی رسید و اجازه نداد حتی یک وجب از خاک ایران، تجزیه یا اشغال شود، و می‌دانند که اینها همه از برکت اسلام عزیز، و روحیه انقلابی مردم [به ویژه جوانان] می‌باشد ●- شکست گروهک‌های تروریستی در جنگ‌های داخلی – شکست صدام با حمایت مستقیم حدود شصت کشور [در رأس همه، امریکا، شوروی و چهار کشور اروپایی و نیز اسرائیل و کشورهای ثروتمند عربی] در جنگ تحمیلی – شکست امریکا و انگلیس در اهداف ترور بسیاری از بزرگان دینی، سیاسی، و علمی ایران – شکست توطئه‌های داخلی – شکست در سنگین‌ترین محاصره اقتصادی در تاریخ و تحمیل شدیدترین تحریم بر یک نظام و مردمش و ...، همه به خاطر تداوم و حتی شدت روحیۀ انقلابی و حمایت از انقلاب و نظام جمهوری اسلامی، بصیرت و حضور به  موقع در هر میدانی که لازم باشد، توسط "مردم شریف ایران" بوده و هست، که نشان می‌دهد نه تنها به رغم ضدتبلیغ‌ها، سیاه‌نمایی‌‌ها و القای رعب و وحشت از یک سو و ناامیدی از سوی دیگر، هنوز حامی اسلام، انقلاب و نظام جمهوری اسلامی، ایران و ایرانی هستند،
بلکه باور و حمایت‌شان به مراتب بیش از دوران انقلاب می‌باشد. ●- "مردم ایران"، نه تنها با حمایت از انقلاب و جمهوری اسلامی ایران، این افتخارات را برای ایران انقلابی به دست آوردند، بلکه به لحاظ فکری، فرهنگی، اعتقادی و اخلاقی نیز بسیار متحول و منقلب شده‌اند، چنان که حضورشان در عبادات جمعی، چون نماز جمعه، اعتکاف‌، مراسم دینی و مذهبی، به ویژه در ماه مبارک رمضان و عید فطر، دهۀ نخست محرم، هیئت‌ها و ... [که بیشتر نوجوانان و جوانان آنها را احیا می‌کنند]، دلیل بر مدعا می‌باشد. ●- "مردم انقلابی ایران"، به خوبی می‌دانند که نه تنها دست نظامات سلطه را ایران کوتاه کردند، و نه تنها پیشروی اسرائیل به سرزمین‌ها اسلامی را متوقف کردند و نگذاشتند تا شیراز و تهران پیشروی کنند، بلکه تمامی نقشه‌ها و اقدامات شوم امریکا در منطقه و به ویژه کشورهای همسایه یا مرتبط و استراتژیک (عراق، افغانستان، سوریه و ...) را خنثی کرده‌اند و به جنایات داعشی که امریکا و انگلیس ایجاد کردند و سعودی، ترکیه و اسراییل نیز تجهیزش کردند، پایان دادند. "مردم ایران"، همچنان انقلابی بوده و هستند، همچنان حامی نظام جمهوری اسلامی ایران، بوده و هستند ●- پس "مردم ایران"، همچنان انقلابی بوده و هستند، همچنان حامی نظام جمهوری اسلامی ایران، بوده و هستند - همچنان بدترین جنایات و سختی‌ها را برای حفظ و اعتلای نظام جمهوری اسلامی ایران تحمل کرده و می‌کنند و هم چنان آگاه، بصیر و مقاوم بوده و هستند. ملاحظه: نارضایتی از عملکرد برخی مسئولان کشور [که همگی به صورت مستقیم یا غیر مستقیم توسط خود مردم انتخاب می‌شوند] – نارضایتی از سوء مدیریت‌ها – نارضایتی از اوضاع اقتصادی و معیشتی – نارضایتی از نفوذ دشمنان و نیز منفعت‌طلبان به بدنۀ مدیریتی نظام – نارضایتی از ثروت‌اندوزی، تجمل گرایی و روحیه استکباری برخی از مسئولان – نارضایتی از بحران‌های خودساختۀ اقتصادی و نیز مساعد سازی امکان برای اختلاس‌های کلان ارزی و ریالی – نارضایتی از به تعطیلی کشاندن کارگاه‌های تولیدی، کشاورزی و کسب و کار مردم، توسط دولت‌ها و  ...؛ همیشه بوده، هست و خواهد بود و البته به حق هم هست. حتی امام خمینی رحمة الله علیه که بنیانگذار انقلاب و جمهوری اسلامی ایران بودند - و نیز امام خامنه‌ای که رهبر انقلاب و این نظام می‌باشند – و نیز فقها، عُلما، فرهیختگان و کارشناسان دلسوز و ...، نیز بارها و بارها نارضایتی خود از ضعف و سوء مدیریت‌ها را اظهار نموده‌اند؛ پس نارضایتی به حق است – برای تذکر و اصلاح امور است – و سبب رشد می‌شود، نه دلزدگی، ناامیدی و سکون!
🟩⚫🟢⚫🟢⚫🟢🟩 🔰🌹 از پدرم پرسیدم : 💖برای چی انقلاب کردید؟💖 جواب داد :👇👇 ◀️ 1. انقلاب کردیم: اول برای حفظ اسلام دین رسمی اکثر مردم ایران ◀️ 2. برای استقلال ایران. کشورمان زیر لگد انگلیسیها و امریکاییها له شده بود. 50 هزار مستشار امریکایی از ما کاپیتولاسیون و حق توحش میگرفتند و شاه مملکت، بدون اجازه آنها آب نمیخورد! ◀️ 3. انقلاب کردیم برای ایران. برای خاک ایران. که شاه، سرزمین بحرین و 32 جزیره زیبای آن را به انگلیسیها و وهابی ها بخشید. ◀️ 4. انقلاب کردیم برای عزت و حیثیت مان. در عصری که بر سر در باشگاههای انگلیس در ایران در وطن خودمان مینوشتند: ورود سگ و ایرانی ممنوع. ◀️ 5. انقلاب کردیم برای نجات فرهنگ و فکرمان. در عصری که تعداد کاباره ها و قمارخانه ها و فاحشه خانه ها از تعداد کتابخانه ها و دانشگاهها بیشتر بود، انقلاب کردیم تا فکر و فرهنگ ایرانی لگدمال نشود. شاه حقیری داشتیم که صریحا میگفت: شما زنان هرگز میکل آنژ یا باخ نداشتید. شما حتی یک آشپز بزرگ نداشته اید.. شما هیچ چیز بزرگ و فوق العاده عرضه نکرده اید. هیچ چیز." ◀️6. انقلاب کردیم برای حفظ نجابت دختران و پسران مان، از چنگ حکومتی که دستاوردش برای زنان ایران «شهر نو» بود و 50 هزار فاحشه رسمی. از شر حکومتی که از خود شاه تا برادران و خواهرش اشرف، مافیای بین المللی مواد مخدر بودند و درخت نحس اعتیاد را در ایران کاشتند. ◀️7. انقلاب کردیم برای نجات از عقب ماندگی علمی مان. از کشوری که 57 سال تحت سلطنت پهلوی بود و 68 درصد مردمش بیسواد نگه داشته بودند، در حالیکه آمریکا ناسا داشت، هند ماهواره به فضا فرستاده بود، ترکیه متروی 50 ساله داشت ولی ما هیچ نداشتیم. تا برسیم به کشوری که طی 40 سال 93 درصد مردمش باسواد شوند. و رتبه علمی 16 ام جهان باشیم. ◀️8. انقلاب کردیم برای . از عصری که نیمی از جمعیت ایران سوءتغذیه داشتند و بجای خانه، در یک "اتاق" زندگی میکردند. (فیلم فارسیها شاهد است)، از عصری که نیازهای اولیه زندگی (آب و برق و گاز و یخچال و کولر) یک آرزو بود. تنها 45 شهر ایران آب لوله کشی داشت، 96 درصد روستاها برق نداشت، تنها 9 شهر گاز لوله کشی داشت. از عصری که 46 درصد مردم ایران زیر خط فقر زندگی میکردند، مترو و سیستم فاضلاب و موشک و زیردریایی و.. رویا بود! تا برسیم به عصری که همه 1100 شهر ایران و 34 هزار روستا آب دارند، همه شهرها و تمام روستاهای بالای 40 خانوار برق دارند. 95 درصد جمعیت ایران گاز دارند. و برای رفع فقر، از کمیته امداد تا بهزیستی و صدها خیریه ساختیم. ◀️9. انقلاب کردیم برای حتی سلامتی و بهداشت مان. از عصری که مردم ما درگیر شپش بودند، حتی فرح همسر شاه را پشه سالک گزید، و برایمان از هند و بنگلادش و پاکستان پزشک و پرستار می آوردند. از عصری که سن امید به زندگیمان فقط 54 سال بود! تا برسیم به عصری که سن امید به زندگی مان به بالای 75 سال رسیده. و جزء 10 کشور دارای بهترین سیستم پزشکی هستیم. ◀️10. انقلاب کردیم برای آزادی. تا از شر چنگال آهنین ساواک نجات یابیم. یک سازمان تروریستی وحشی که به اذعان شخص شاه 3000 زندانی سیاسی داشت. از حکومت وحشت شاهنشاهی که فالاچی، خبرنگار آمریکایی متعجبانه به شاه میگوید: «مردم ایران با شنیدن اسم شاه در خیابانها وحشت میکنند. » ◀️11. انقلاب کردیم برای اینکه مردم باشیم، نه رعیت. برای نجات از 2500 سال شاهنشاهی که مردم در آمد و شد این شاه و آن شاه، هیچ کاره بودند تا حکومت در دست ما مردم باشد. ◀️12. انقلاب کردیم برای تشکیل حکومتی که ثمره 1400 سال صبر و خون دل خوردن شیعه و مسلمانان راستین است. تا به جرم مسلمان بودن و شیعه بودن کشته نشویم. انقلاب کردیم تا نام خدا و پیامبر و امیرمومنان را بر ماذنه ها بشنویم. تا طعم حکومت عدل و مرحمت را بچشیم. تا با ظالم در هر جای جهان بجنگیم و پناه مظلومان باشیم. تا کانون انسانیت و مهربانی و مبارزه با شیاطین بزرگ و کوچک باشیم. 🔶(متن برگرفته از کتاب "شایعات رایج فضای مجازی"، نوشته دکتر الهه خانی) •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
طفره رفتن از حقايق هم اندازه اى دارد! سؤال: به عقيده شما چرا آنها از مطالب اساسى طفره مى روند؟ پاسخ: به عقيده ما چون آنها منطق روشن و تحصيلات منظّمى ندارند، مرتّباً از مطالب اساسى طفره مى روند؛ بطورى كه در چندين مقاله، كه صدها سطر از مجلّه مزبور را اشغال كرده بود، بطور قطع جز چند جمله كه اشاره خواهيم كرد و جواب خواهيم داد، ابداً به بحث ما مربوط نيست. او پيوسته سعى مى كند با كوچكترين مناسبتى از بحث فرار كند و در بيراهه‌ها سرگردان گردد. به عنوان نمونه، در شماره ۱۴۹۷، به مناسبت مختصر ذكر خيرى كه از مرحوم جدّشان به ميان مى آورند، يك مرتبه جلو قلم را شل كرده و مطلب را به جاهاى مضحكى مى كشاند؛ او مى نويسد: پدرِ مادرم صد و بيست و چند سال با راحتى و خوشى و احترام فراوان در جامعه و ثروت قابل توجّه زندگى كرد، و در راه اصفهان چون هم «كشاورز مسلمان» دارد و هم «كشاورز زردشتى»، براى آب انبارى كه ساخته، از دو سمت پلّه و شير گذاشته است؛ يك سمت براى مسلمان و يك سمت براى زردشتى كه به رسم معمول يزد با گچ سفيد شده است... گذشته از چند مسجد يزد كه ديده‌ام زيلو انداخته، وقتى به سفر حج مى رفته، براى خيلى از مساجد و امامزاده‌ها زيلو و قالى تهيّه كرده كه زيلوها فكر مى كنم ۲۰۰ سال عمر كند! يك روز در راه كاشان، اتومبيل جلو قهوه خانه اى توقف كرد كه امامزاده اى نزديك آن بود، داخل امامزاده كه شدم، ديدم دو زيلو جلو درگاهها آويخته است كه در حاشيه آنها اسم او را بافته اند. در نه گنبد ميان يزد و اصفهان كه در دل كوير مركزى است و از هر طرف چند فرسنگ نه آب است و نه يك برگ سبز، بطورى كه چندسال پس از فوت او بر حسب تصادف مطّلع شدم از دو فرسنگى از دامان كوه با مخارج زياد، آب براى آب انبارى كه در زمان صفويّه در آنجاست و خشك بوده آب تهيّه كرده است؛ از نكات ديگر مى گذريم فقط يادآور مى شوم خوب به خاطرم هست يك شب در ضمن صحبت به كسانى كه در منزلش بودند، گفت: من در همه عمرم يك آخ نگفته ام! اين حقيقت داشت «۱» در عمر صد و بيست ساله اش هرگز بيمار نشده بود. بنيه بسيار قوى و اندام رشيد و نيرومند يكى ديگر از نعمت هايى بود كه نصيب او شده بود. در سالهاى آخر عمرش هم دچار مرضى كه باعث ناراحتى گردد نشد؛ فقط گاهى فشار خونش بالا مى رفت و دچار نسيان مى گشت. سراسر عمرش را به آسايش و سعادت گذرانده بود... شما را به خدا قسم! اين مطالب چه ربطى به بحث ما دارد؟ شما بگو كسى را مى شناسم كه آدم خوبى بود و پس از عود به اين جهان هم زندگى خوبى خواهد داشت؛ ديگر زيلوى ۲۰۰ ساله و آب انبار نه گنبد اصفهان، آب انبار دوطرفه يزد، و اين مطالب متفرقّه و بى ارتباط را بگذاريد كنار! و اين آقا از اين قبيل سخنان، ماشاءاللّه فراوان دارد، فراوان! از قبيل داستان ترياك و اين كه در قهوه خانه‌ها ترياكيها به ترياك، كنايتاً «بنزين»! مى گويند و تركها «تيرياك»! مى گويند و چرا ترياكيها به ترياك، بنزين مى گويند و مانند اينها! (شماره ۱۴۹۸) از همه جالبتر اين كه همين داستان مرحوم جدّ بزرگوار را در ۱۶ شماره قبل نقل كرده و صريحاً مى نويسد: چند سال بود فلج شده بود؛ بطورى كه غالباً (نه گاهى! ) دچار نسيان مى شد و گاهى هم به حال اغماء مى افتاد. (شماره ۱۴۸۲) و البتّه صد البتّه، كسى كه چند سال باشد فلج باشد و فشار خون او خيلى بالا باشد و به حال اغماء و دم مرگ بيفتد، هيچ گونه كسالت و عارضه و ناراحتى ندارد و يك آخ هم نخواهد گفت!! كسى كه در نقل سرگذشت مرحوم جدّش، اين چنين ضدّ و نقيض بگويد، ارزش سرگذشتهاى ديگرى را كه نقل مى كند- و قسمت عمده بحثهايش نقل سرگذشتهاست- ناگفته پيداست.
چه كسى با الفاظ بازى مى كند، ما يا شما؟ سؤال: مى گويند شما با الفاظ بازى كرده ايد؟ پاسخ: راستى مضحك است؛ شما كه اسم «تناسخ» را «عود ارواح» گذاشته ايد و بر خلاف همه دانشمندانى كه كلمه تناسخ را به كار برده اند و آن را عين عود ارواح (اعم از صعودى و نزولى) دانسته اند، مى گوييد اينها دوتاست- و به گمان خود با اين تغيير نام از ضربات خردكننده اى كه فلسفه و دلايل نقلى بر اين مسلك خرافى زده، مصون مى مانيد- آيا شما با الفاظ بازى مى كنيد يا ما؟! ما مدارك زيادى از دانشمندان مختلف در دست داريم كه همه آنها «تناسخ» را با «عود ارواح به جسد انسان ديگر در اين جهان» يكى دانسته اند، شما اگر راست مى گوييد، مدركتان بر اين بازى لفظى چيست؟ (به شرط اين كه از اين شاخه به آن شاخه نپريد؛ صريحاً بگوييد دركتان چيست؟ ) شما مى گوييد: اگر روح به جسمى كه سطح تكامل آن بالاتر باشد، برگردد «عود ارواح» نام دارد و صحيح است، و اگر به جسمى برگردد كه مساوى يا پائين تر باشد «تناسخ» است و باطل است؛ اين تقسيم بندى بى دليل را كه بر خلاف گفته همه دانشمندان در معنى تناسخ است، از كجا آورده ايد؟ تناسخ يك كلمه خارجى نيست؛ يك كلمه عربى است كه در تمام كتب دسترس ما هست؛ نوشته هاى خواجه نصيرالدّين طوسى در شرح اشارات؛ علّامه حلّى در شرح تجريد العقائد؛ صدرالمتألّهين در اسفار؛ ميرداماد؛ و شيخ الرّئيس بوعلى سينا؛ و ملّاعبدالرّزّاق لاهيجى در گوهر مراد؛ سعد بن عبداللّه قمى در كتاب المقالات و الفرق؛ و محمّد فريد وجدى در دائرةالمعارف قرن بيستم؛ و ملّاهادى سبزوارى در شرح منظومه و بسيارى ديگر، همه گواه اين مدّعاست.
📢 هزینه جشن‌های ۲۵۰۰ساله معادل بودجه ۲ سال سوئیس! 🔹شاه برای برگزاری جشن‌های ۲۵۰۰ساله شاهنشاهی حدود ۶۵۰ تا ۸۰۰ میلیون دلار هزینه می‌کرد. «مارسل هودر» عضو تیم تدارکات این جشن درباره هزینه‌های این جشن می‌گوید:« بودجه ۲ سال سوئیس را ظرف ۲ روز خرج کردند». 👈 پاسخ‌به‌شبهات‌فــجازی👇 https://eitaa.com/joinchat/1042808834C1d4becaa06
🔻عضو کانال مذهبی خادم الشریعه شوید :🔻 https://eitaa.com/joinchat/2573139970Ccc659295ec ✅لینک کانال ما را برای بقیه ارسال کنید اجرتون با امام زمان عج
اطّلاعات سرشار (؟ ) جالب توجّه اين كه اين آقا كه به اصطلاح مى خواهد درباره نوشته هاى فلاسفه بزرگ و يا مسائل اسلامى نظر دهد، اطّلاعاتش در مسائل فلسفى و اسلامى بسيار ضعيف است؛ او تصوّر مى كند با يادگرفتن نام چند كتاب و تكرار كلمه «اسپريت» و جار و جنجال و رجزخوانى مى تواند به جنگ فلاسفه بزرگ برود. اكنون با كمال معذرت، گوشه اى از اطّلاعات اين نويسنده را منعكس مى كنيم، ببينيم كسى كه همه فلاسفه شرق را لجن مال كرده، اطّلاعات او در چه پايه است. او ميان «جوهر» و «عَرَض» فرق نمى گذارد و مى گويد فلاسفه ما، در «جوهر يا عَرَض بودن صورت» اختلاف كرده اند (شماره ۱۴۹۷) در حالى كه هر كس از فلسفه مختصر اطّلاعى داشته باشد مى داند صورت (به اصطلاح فلسفى) از اقسام جوهر است و ربطى به عرض ندارد. ۲- مى گويد: «قرائت اقلًّا يك سوره از قرآن در نماز واجب است» (در شماره ۱۴۹۵) در حالى كه اگر يك رساله عمليّه ساده را مطالعه فرمايند، مى دانند در هر نماز لااقل (اقلًّا كه ايشان با تنوين ذكر كرده غلط است) چهار سوره بعقيده شيعه واجب است و بعقيده اهل تسنّن دو سوره از قرآن (دومرتبه سوره حمد و مقدارى از آيات). ۳- در ايرادى كه به گمان خود در مسئله زمان به ابن سينا كرده، مى گويد: «بى آغاز يعنى چه؟ آيا اين تعريف غير از قديم بودن است» (شماره ۱۴۹۹) اين سخن او گواهى مى دهد كه ايشان فرق ميان «قديم زمانى» و «قديم ذاتى» را نمى داند، در حالى كه هر كس به الفباى فلسفه آشنا باشد، فرق ميان اين دو را مى داند. ۴- در جاى ديگر مى گويد: «فلاسفه ۹۰۰ سال در اين كه در زمان بُعد مفطور است يا مقطور نزاع كرده اند و هنوز معلوم نشده با" قاف" است يا با" ف"! » آقاى عزيز! بحث زمان يكى از مهمترين مباحث فلسفى است و صفحات زيادى از تمام كتب فلسفه ما را اشغال مى كند و فلاسفه ما پيش از «اينشتاين» ارتباط آن را با مسئله «حركت» كشف نمودند. بگوئيد چه كسى ۹۰۰ سال در اين كلمه دعوا كرده (اصولًا بعد مقطور مربوط به مكان است نه زمان) ؛ لااقل به مباحث زمان و مكان در شرح منظومه، اسفار و اشارات يك نگاه بكنيد! تازه كسى در مسئله «ف» و «ق» دعوا نكرده است؛ درست «داستان خسن و خسين» است! ۵- اطّلاعات تفسيرى او بقدرى زياد (؟ ) است كه از ترجمه يك آيه عاجز است؛ مثلًا، آيه «فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍخَيْراًيَرَهُ... » را اين طور معنى مى كند: «هركس ذرّه ومثقال كار خير كند، آن را مى بيند و هر كس يك ذرّه و يا يك مثقال! كار بد كند آن را خواهد ديد. » (شماره ۱۳۹۱) اين آقا خيال كرده «مثقال» در آيه و در لغت عرب، مانند همان كلمه مثقال دكّان عطّارى است كه در فارسى امروز به كار مى بريم، در حالى كه چنين نيست؛ مثقال به معنى وزن است؛ يعنى به اندازه سنگينى يك ذرّه؛ و ذرّه هم در اصل، به معنى مورچه است كه به اشياء ريز هم اطلاق مى شود. (رجوع شود به قاموس اللّغة) ولى اين علّامه بحرالعلوم (؟ ) مثقال را به همان معنى رايج فارسى و دكّان عطّارى تفسير فرموده! مطمئن باشيد اگر كسى اطّلاعات كافى داشته باشد، به علماء و نوابغ بزرگ خود بد نمى گويد؛ هميشه دانشمند و عالم، قدر عالم را مى داند؛ قدر زر زرگر شناسد... ۶- مى گويد آنچه من درباره عود ارواح مى گويم تناسخ نيست بلكه نسخ است! اينك عين عبارت او: «ما اسپريت‌ها تناسخ را باطل و پوچ مى دانيم و با تناسخى‌ها كاملًا مخالفيم؛ تناسخى‌ها نيز مخالف ما هستند؛ يعنى، عود ارواح را به صورتى كه ما معتقديم مردود مى دانند ولى نسخ تا حدّى با عقيده ما در عود ارواح نزديك است... » آقاى نويسنده! آنچه شما مى گوئيد، عين تناسخ است و تناسخ و نسخ هردو از يك مادّه مشتق شده و فرقى ميان اينها نيست. كلمه عود ارواح نيز با آنها يك معنى دارد؛ تنها گاهى تناسخ را بر معنى وسيع آن اطلاق مى كنند كه هم شامل بازگشت روح انسان به انسان ديگر مى شود و هم شامل بازگشت روح انسان به حيوان. *** خلاصه، شما با تغيير نام تناسخ به نسخ، در واقع «كره» را «ياق» كرده ايد! اينها هر دو يكى است. آخرين چيزى كه شما مى گوييد اين است كه بازگشت روح انسان را به انسان فقط قبول داريد نه به حيوان، ولى اين به معنى انكار تناسخ نيست بلكه يك قسم آن را پذيرفته ايد و يك قسم آن را رد كرده ايد و بطور مسلّم شما با اين عقيده، تناسخى هستيد؛ پس چرا از اسم آن وحشت داريد؟!
عقيده عود ارواح زاييده جهل و نادانى انسانها بوده است سؤال: مى گويند عقيده به عود ارواح كه ريشه تاريخى دارد، زاييده فلسفه خاصّى است و اگر اسپريت‌ها امروز از آن دفاع مى كنند، به خاطر اين است كه حل كننده مشكلاتى است. پاسخ: پديده هاى مبهمى كه در گذشته، سرچشمه پيدايش فرضيه تناسخ و عود ارواح بود، خوشبختانه امروز در پرتو پيشرفتهاى علوم مختلف، روشن شده و ديگر نيازى به اين فرضيّه هاى خرافى نيست. توضيح اين كه: تاريخ عقائد و مذاهب نشان مى دهد كه عقيده به تناسخ و عود ارواح، از قديمى ترين عقايدى است كه در جهان وجود داشته و تاريخ آن به عصر «افسانه ها» منتهى مى گردد. زادگاه اصلى آن به احتمال قوى «هند» و «چين» بوده است و هم اكنون اين عقيده در ميان بت پرستان هند رواج دارد، و با زندگى آنها چنان آميخته شده كه تفكيك ميان اين دو مشكل است. احترام خاصّى كه هندوها به حيوانات و حتّى حشرات مى گذارند، در حقيقت از همين جا سرچشمه مى گيرد؛ رواج «گياهخوارى» در هند و مخالفت با خوردن گوشت حيوانات نيز با اين عقيده ارتباط دارد. مورّخ مشهور غربى «ويل دورانت» در كتاب تاريخ خود مى گويد: هندوهاى واقعى اگر بتوانند، حتّى الامكان از كشتن حشرات خوددارى مى كنند؛ حتّى كسانى كه چندان علاقمند به فضيلت نيستند، با حيوانات همچون برادران زبون و زبان بسته رفتار مى كنند نه مانند مخلوقات پستى كه بر طبق فرمان خدا بر آنان تسلّط پيدا كرده اند! هندوها تناسخ و عود ارواح را اعم از اين كه در بدن انسان ديگر باشد يا حيوان، «كارما» مى نامند. اين عقيده مانند بسيارى از خرافات ديگر، مولود جهل و ناتوانى انسان از تفسير پديده هاى مختلف طبيعى يا اجتماعى بوده است. به عبارت روشنتر، پيشينيان، مانند بسيارى از مردم امروز، غالباً به حوادثى برخورد مى كردند كه از تفسير صحيح علمى يا فلسفى آن عاجز مى ماندند، و از آنجا كه طبع كنجكاو بشر به او اجازه نمى دهد كه سؤالى را در ذهن خود بدون جواب بگذارد، ناچار دست به دامان تخيّلاتى مى زدند و يك تفسير خيالى براى آن درست مى كردند، و بسيارى از خرافات از اين رهگذر به وجود آمده است. مثلًا، اين جمله را شايد بسيارى از ما شنيده باشيم كه بعضى از «عوام» عقيده داشته اند: اين كه مى بينيم شبها به هنگام دويدن اسبها، گاه برقى از زير سم آنها مى درخشد، به خاطر اين است كه جن‌ها زير پاى آنها چراغ روشن مى كنند! حالا اين كار چه فايده اى به حال جنها دارد و آيا اصولًا جن ها بى كارند كه چراغ زير پاى اسبها روشن كنند، براى آنها مطرح نبود. آنها اين پديده طبيعى را مى ديدند و از تفسير آن عاجز بودند؛ لذا دست به دامان اين تخيّل مى زدند. و يا آتش سوزيهاى بظاهر بى دليل را در پاره اى از خانه ها، معلول اعمال جن‌ها مى دانستند. ولى امروز ما بخوبى مى دانيم كه پيدايش يك جرقّه الكتريكى بر اثر برخورد شديد دو جسم با يكديگر، امرى است كاملًا طبيعى، نه اختصاص به سمّ اسبها دارد و نه شبها، و تفسير علمى آن نيز كاملًا روشن است؛ و يا اين كه مى دانيم بعضى از موادّ شيميايى هستند كه در شرايط خاصّى خود به خود آتش مى گيرند و سبب آتش سوزى مى شوند، و اگر اشيايى را عمداً يا اشتباهاً به آن آلوده كنند، خود به خود مى سوزند. در پرتو آن كشف فيزيكى، يا اين كشف شيميايى، اين مسئله از صورت خرافى سابق درآمده است. البتّه وجود موجوداتى را به نام جن (جن در اصل به معنى موجود ناپيدا است) انكار نمى كنيم ولى جن به معنى صحيح آن، كه علم و فلسفه نيز آن را تأييد مى كند و در قرآن مجيد آمده، با جن دُم دارِ سُم دارِ خرافى و مخلوق فكر عوام، فرق بسيار دارد كه اين جا جاى بحث آن نيست؛ مسئله تناسخ و عود ارواح عيناً از همين قماش است؛ زيرا: در گذشته، بسيارى از مردم، افراد معلول و ناقص الخلقه مادرزاد را به چشم خود در اجتماع ديده بودند؛ ديده بودند، كه بعضى افراد در تمام عمر رنج مى كشند، بعكس بعضى كاملًا مرفّه هستند، يكى بقدرى ثروت دارد كه حساب آن از دستش بيرون است، ديگرى نيازمند به نان شب است؛ يكى در فعّاليّتهاى زندگى دائماً پيروز مى گردد و ديگرى غالباً مواجه با شكست مى شود. چون از علل جسمانى و روانى و اجتماعى اين امور آگاه نبودند و نمى توانستند از طرق واقعى اين بى عدالتى‌ها را (به گمان خودشان) تفسير كنند، فوراً به سراغ «تناسخ ارواح» و «كارما» مى رفتند، و مى گفتند: اين افراد معلول و ناقص و محروم و ستمديده، در گذشته نيز به اين جهان آمده اند و لابد در زندگى سابق خود مرتكب خلافكاريهايى شده اند كه براى جبران آنهابايد اين رنجها را ببينند تا پاك شوند، و اين عين عدالت است! ويل دورانت در جلد دوّم تاريخ خود «مشرق زمين گاهواره تمدّن» مى گويد: اصل كار ما براى مردم هند بسيارى از حقايق مبهم يا امور غيرعادلانه را توجيه و تفسير مى كند... انواع مصيبتها كه زمين را تيره و تاريك و تاريخ را خونين مى كند؛ همه آن رنجها و دردها كه با تولّ
د آدمى در رگ و پى حيات مى دود، و تا منزلگاه مرگ همراه با روندگان، راه مى پويد؛ بر هندوهايى كه اصل كارما را مى پذيرند، هموار و آسان مى گشت. اين مصيبتها و بى عدالتيها، اين اختلاف بين نبوغها و بلاهتها، تهيدستى‌ها و توانگريها، همه نتايج حياتهاى پيشين و زاده قهرى آن كهنه ناموسى بوده است كه در ترازوى عمر كوتاه آدمى، يا لحظه اى از ابديّت، بيدادگرانه (و غيرعادلانه) به نظر مى رسيده، امّا در پايان كار، همه دادگرانه بوده است. كارما از جمله آن ابداعات بى شمارى است كه انسان خواسته است به يارى آن شرّ و مصيبت را با بردبارى تحمّل كند. اگر مردم هند يا ديگر مردم پيشين، فرضيّه عود ارواح را براى توجيه اين پديده‌ها ساخته بودند، امروز با پيشرفت «علم پزشكى» و «روانشناسى» و «روانكاوى» و «علوم اجتماعى» ديگر هيچ نيازى به آن فرضيّه هاى خرافى براى تفسير اين گونه پديده‌ها نيست؛ چه اين كه مى دانيم: اگر دستورهاى بهداشتى در مورد جسم انسان درست به كار بسته شود و پدر و مادر با راهنمايى هاى لازم، دستورهاى بهداشتى را در مورد «جنين» خود رعايت كنند، كودكان ناقص به دنيا نخواهند آمد. به عبارت ديگر، وجود افراد معيوب و ناقص، الزامى نيست. دستگاه آفرينش انسان چنان دقيق است كه با مراقبت هاى لازم و استفاده از قوانين آفرينش، محصول آن صد در صد سالم خواهد بود. سابق بر اين بسيارى از كشاورزان تصوّر مى كردند قسمتى از محصولات زراعتى يا ميوه هاى درختان حتماً ناقص و كرم خورده خواهند بود، و اين از لوازم وجود آنهاست، و مى گفتند: «كرم درخت از خود درخت است»؛ ولى مطالعات علمى نشان داد كه چنين نيست؛ كرم درخت از خود آن نيست، و الان مزارع نمونه اى با استفاده از قوانين آفرينش به وجود مى آورند كه تمام محصولات آن سالم و حتّى يك سيب كرم خورده در تمام آن وجود ندارد. بنابراين، يا پدر و مادر مقصّرند و يا اجتماعى كه آنها در آن زندگى مى كنند، چون كه حدّاقلّ آموزش صحيح يا بهداشت، يا وسايل زندگى آنان را فراهم نساخته، تا فرزندان آنها به اين روز نيفتند؛ و همانطور كه اگر انسانى حمله به انسان ديگرى كند، و چشم او را مثلًا معيوب سازد، او مقصّر است، نه دستگاه آفرينش؛ در موارد كورمادرزاد نيز با نظر دقيق بايد همينطور قضاوت كرد؛ اجتماع يا افراد را مقصّر دانست، نه دستگاه خلقت را. و امّا در موارد ثروت اندوزى بعضى، و تهيدستى بعضى ديگر، اين موضوع امروز جاى ترديد نيست كه نظامات غلط اجتماعى و سيستم هاى ناسالم اقتصادى است كه سرچشمه اين افراط و تفريطهاست، نه مسئله عود ارواح و كارما. شايد اين طرز استنباط براى هندوهاى قديم كه از اصول «جامعه شناسى» و «اقتصاد جديد» بى خبر بودند، آب و رنگى داشت؛ امّا امروز براى ما كاملًا بى ارزش است.
هدایت شده از قاسم روانبخش
❎فرار از تلویزیون و پناه به شرق! 🔹این جماعت که مدعی گفتگوی تمدن ها هستند از گفتگو ی تلفنی در برنامه زنده جهان آرا با یک همجنس خودشان ،‌خانم شجاعی امتناع کردند و با کمال رسوایی برنامه را ترک کردند! 🔸 حالا رفته اند در روزنامه شرق به برنامه جهان آرا پاسخ می دهند! ✍خوب اگر دونفری نمی توانستید جواب آن خانم را بدهید از همان اول شرط می کردید ما باید سه نفری باشیم http://eitaa.com/joinchat/2315059211Cdc06065a5f
عامل اصلى شكست هاى اجتماعى: توجّه به وضع روانى افراد، و طرز تربيت خانوادگى و اجتماعى آنها نيز بخوبى مى تواند پرده از روى علل موفّقيّت و عدم موفّقيّت افراد بردارد و نقاط ضعف روانى و تربيتى آنها را كه سرچشمه اين شكستها شده روشن سازد، ديگر نيازى به پناه بردن به خرافات و كارما و عود ارواح نيست. نويسنده بحث «اسرار روح و زندگى» در مجلّه اطّلاعات هفتگى مى گويد: موفقّيّت يا عدم موفّقيّت يك اثر علمى يا ادبى و هنرى يا يك اختراع صنعتى، يك نوع پاداش و كيفر اعمال انسانى است (در زندگانى هاى پيشين) و دخالت ارواح در اينگونه جريانات تا آنجا كه قدرت داشته باشند نيز قطعى است... (اين امور) به صورت ظاهر، عادلانه نيست... يگانه راه حلّ معمّا همان است كه از بركت اسپريتيسم كشف شده؛ يعنى، يك نوع كيفر و پاداش و تا حدّى دخالت ارواح! با توجّه به حقايق بالا كاملًا روشن شد كه نه ارواح بى كارند كه بى جهت در كار خلق اللّه دخالت كنند، و نه زندگانى پيشينى بوده كه اينها پاداش آن باشد؛ بلكه همه اينها علل خاصّ روانى و اجتماعى و تربيتى و جسمانى دارد، و ارتباط نيازى به فرضيّه هاى نادرست نيست. عجيب اين است كه نويسنده مزبور با تصريح به اين كه اين حوادث يك نوع كيفر و پاداش است، و با تصريحى كه در شماره هاى گذشته كرده (از جمله در شماره ۱۴۶۱) آن جا كه مى گويد: «شما اى پدران و مادران! بدانيد تبعيض قائل شدن ميان فرزندان گناهى است بزرگ كه كيفرش دامن گيرتان خواهد شد؛ چه در اين دنيا، و چه پس از مرگ در عالم ارواح و حتّى در زندگى آينده تان كه به اين جهان برمى گرديد. » مى گويد: چرا «آقاى مكارم» مطلب زير را به من نسبت داده: «روح پس از جدائى از بدن، اگر نيازمند تكامل باشد، به بدن انسان ديگرى برمى گردد و دوره جديدى از زندگى را شروع مى كند. گاهى اين دوره جديد زندگى، آميخته به رنجها و ناراحتى هاست تا اعمال بد گذشته را جبران كند و گاهى آميخته با شادكاميها، تا جبران محروميّت هاى گذشته گردد. » سپس مى گويد: «من كدام مطلبى را نوشته‌ام كه يك در هزار! با اين حرف غلط كه شما به من نسبت داده ايد، تناسب داشته باشد... اين عمل شما كارى است كه عرف و شرع و قانون، اسمش را گذاشته است جعل. بله جعل!!» (شماره ۱۴۹۷) شما را به وجدانتان سوگند! آيا اين سخن كه ما به او نسبت داده ايم، عين چيزى نيست كه در بالا نقل شد؟ اگر جعل اين است، پس هر حقيقتى جعل است. چرا شما گفته خودتان را به اين زودى فراموش مى كنيد: «خودشكن! آئينه شكستن خطاست!
💢 جوانِ امروز حق دارد طرفدار پهلوی باشد!❓ 🔺در دوره ای که تمام دنیا، از قبایل عقب مانده آفریقایی تا حکومتهای عشیره‌ای اعراب به سمت دمکراسی حرکت می‌کنند، عده‌ای در فضای رسانه ای و مجازی داخل و خارج ایران با سر و صدای زیاد بدنبال تبلیغ و بازگشت حکومت سلطنتی هستند و می‌گویند پسر فلانی باید حاکم ایران باشد چون از کمر یک شاه بدنیا آمده پس لایق ترین فرد است.❗️ 👈حالا جوان امروزی، متولدین دهه هفتاد و هشتاد که دوران حکومت پنجاه‌و سه‌ساله را ندیده‌اند حق دارند از پهلوی حمایت کنند؟! ✅ جوان امروزی 🔺 یادشان نیست و ندیده اند که زمان پهلوی، حمام مانند یک کالای لوکس بود، معمولا خانواده های پولدار حمام داشتند، یادشان نیست مردم هفته به هفته فقط در حمام عمومی به آب گرم دسترسی داشت. 🔺یادشان نیست و ندیده اند که در هر محله یک خانواده خط‌ تلفن داشت و همسایه ها باهم از آن استفاده می‌کردند، یادشان نیست، داشتن تلویزیون آرزویمان بود، آن هم سیاه و سفید، 🔺یادشان نیست وندیده, برای خرید صابون هم باید در صف می ایستادیم، 🔺یادشان نیست وندیده, زمستان ها برای یک پیت‌نفت ساعتها باید در صف می‌ماندیم، گاز که هنوز مال از ما بهترها بود. جوان امروزی ندیده اند که مادرها در روستاها سرزایمان بخاطر دوری تنها بیمارستان شهر می‌مردند. ✅جوان امروزی ندیده و 🔺یادشان نیست دخترمان را در کاباره ها لخت می‌کردند تا برای پول برقصد❗️ 🔺یادشان نیست و ندیده اند فساد اشرف و شمس و علیرضای پهلوی را، نسل امروز هویدا و ایادی را نمی‌شناسد، از فساد جهانبانیان و خانواده انصاری و رشیدیان خبر ندارد 🔺 نسل امروز زورگویی های بنیاد پهلوی و خرج های آن را ندیده است. ✅جوان امروزی 🔺 یادشان نیست و ندیده‌اند وقتی را که ایران پر بود از پزشکان هندی و پاکستانی، یادشان نیست که برای کوچکترین درمانها باید به خارج میرفتی آن هم در توان پولدارها بود. 🔺یادشان نیست و ندیده‌اند روستاها آب و برق نداشتند، جاده نداشتند، خانه بهداشت نداشتند، مدرسه ها کم بود، نرخ بیسوادی بالا بود. ✅ جوان امروزی 🔺یادشان نیست ساواک چه غول ترسناکی بود، ندیده‌اند منوچهری چگونه شکنجه میکرد، نصیری و ثابتی را نمی‌شناسند. 🔺یادشان نیست اگر یک آمریکایی با ماشینش شهروند ایرانی را زیر می‌گرفت، دادگاه ایران حق نداشت او را محاکمه کند. 🔺یادشان نیست که دوران پهلوی استان نفت خیز بحرین بدون مقاومت از ایران جدا شد و ارتش ایران حتی نتوانست یک دقیقه بجنگد تا خاک ایران از ایران جدا نشود. 📡 جوان امروزی پهلوی را از مستندهای شبکه منوتو و صدای آمریکا میشناسد. حق دارد چون منحوس ترین دوره تاریخی ایران را مانند یک حسرت طلایی ترسیم کرده‌اند. ❇اللهم عجل لولیک الفرج
كداميك جعل كرده ايم؟! جالبتر از همه اين كه در شماره ۱۴۹۸ مى گويد: «در مجلّه مكتب اسلام در شماره ۱۱۳ صفحه چهارم فرموده اند: " زمينى كه روى آن راه مى رويم خدا است! اقيانوسها و بارانها خدا است! همين ستارگان و كهكشانها كه جلو چشم ماست، خدا است. " از خودم جعل نكردم عين عبارت ايشان است! » *** راستى انسان نمى داند اسم اين عمل را چه بگذارد؟! آيا من (مكارم) گفته‌ام زمينى كه روى آن راه مى رويم خداست؟ اقيانوسها و بارانهاخدا هستند؟... آيا شما راست مى گوييد و اينها عين عبارت من است؟ پس اجازه بدهيد عين عبارت خود را از همان صفحه بنويسم و تعيين نام اين عمل شما را به وجدان بيدار خوانندگان بگذارم و بگذرم: «آنچه از كلمه طبيعت در موارد ديگر مى فهميم، چيزى جز همين اتمها و ملكولها، همين موجودات مادّى بسيط و تركيبات گوناگونى كه از آن ساخته شده، چيزى جز همين زمين كه روى آن راه مى رويم، همين هوايى كه استنشاق مى كنيم، همين آبى كه مى نوشيم، همين طوفانها، و بالاخره همين سيّارات و كواكب كهكشانها نيست. آيا آنها هستند كه اين قدر باهوش و باهدف و باتدبيرند و مطّلع؟ مسلّماً نه! پس منظور آنان (مادّيها كه مى گويند اينها آثار طبيعت است) از كلمه طبيعت، در حقيقت نيرويى است مافوق اينها همان نيرويى كه جمعى او را «اللّه» و عدّه اى «خدا» و اينها هم «طبيعت» مى نامند! » توجّه مى فرمائيد مطلبى را كه ايشان به من نسبت داده، درست ضدّ مطلبى است كه من گفته ام، و مطلبى را كه من به او نسبت داده ام، عين گفته اوست. اكنون بگوييد كداميك جاعل هستيم؟
چرا فرضيّه كهنه عود ارواح از نو زنده شد؟ سؤال: اكنون اين سؤال پيش مى آيد كه چرا پاره اى از محافل روحى غرب، در يكى دو قرن اخير، اصرار دارند فرضيّه كهنه و خرافى عود ارواح و تناسخ را از نو زنده كنند و روح تازه اى در كالبد آن بدمند؟ مگر آنها هم به خرافات علاقه اى دارند؟! آيا هنگامى كه مى بينيم در ميان دانشمندان غرب، همان غربى كه كره ماه را براى نخستين بار فتح كرد و تكنيك و صنعت خيره كننده او به طرز شگفت آورى پيشرفته است، افرادى پيدا مى شوند كه طرفدار «كارما» و «عود ارواح» هستند، نبايد حدس بزنيم لابد در اين موضوع اسرارى است و مطالبى بر آنها كشف شده كه بر ما مخفى مانده است؟! در اين باره چه مى گوييد؟ پاسخ: در پاسخ اين گونه سؤالات با صراحت بايد گفت: اوّلًا، اگر تعجّب نكنيد، خرافات در ميان غربى‌ها اگر گسترده تر از شرق نباشد، كمتر نيست؛ و تعداد طالع بينها و فالگيرها- منتها به سبك مدرن و با آب و رنگ نو- در مراكزى همچون «پاريس» بسيار زياد است و تكنيك و صنايع پيشرفته، نه دليل بر خرافى نبودن است، و نه مانع آن؛ و حتّى حساب صنعت و فلسفه هم بكلّى از هم جدا است. ثانياً، از آنجا كه مسأله اعتقاد به عود ارواح يك جنبه استعمارى قوى دارد، و از طرفى روح استعمار آنچنان با زندگى و افكار جمعى از مردم غرب آميخته است كه حتّى در فلسفه، ادبيّات، و بحث هاى علمى آنها- تا چه رسد به مسائل تبليغاتى- نفوذ كرده، اين سوءظن براى انسان پيش مى آيد كه نكند گسترش دامنه عقيده به تناسخ و عود ارواح نيز مربوط به افكار استعمارى باشد. اكنون به توضيح زير توجّه فرماييد: اعتقاد به «كارما» و عود ارواح از آن نظر جنبه استعمارى دارد كه اقوام محروم و استثمار شده را به پذيرش اين طرز زندگى ملالت بار، به عنوان اين كه ممكن است كفّاره گناهان زندگى پيشين آنها باشد، تشويق مى كند، و آن را قابل تحمّل مى سازد. عقيده به تناسخ، يك نوع حالت تسليم و رضا در افراد ايجاد مى كند، و آنها رابه استقبال انواع ناملايمات و محروميّت‌ها به عنوان يك وسيله تكامل و شست و شوى روح دعوت مى نمايد. بى جهت نيست كه بعضى از مطّلعين نقش مؤثّر عقيده به كارما را در استعمار هندوستان و حكومت طبقاتى بر مردم هند قابل انكار نمى دانند. در پاورقى كتاب مشرق زمين گاهواره تمدّن (جلد دوّم، صفحه ۷۳۵) چنين مى خوانيم: عقيده به كارما و تناسخ، بزرگترين مانع نظرى در راه اجراى نقشه برچيدن دستگاه فرقه اى در هند است؛ زيرا هندوهاى متديّن عقيده دارند كه اختلافات طبقاتى، حاصل سلوك روح در طىّ حياتهاى گذشته و جزئى از نقشه الهى است كه بر هم زدن آن به منزله هتك حرمت دين و مقدّسات است!!
ما، هم با بت سازى مخالفيم، و هم با حق كشى و خودباختگى هر كس كمترين اطّلاع از تاريخ فلسفه داشته باشد، مى داند كه پس از غروب آفتاب فلسفه در يونان، و پايان دوران فلسفه پيشين، آفتاب فلسفه بار ديگر از شرق، مخصوصاً از كشورهاى اسلامى برخاست. آلفرد گيوم مدير دانشكده «كلهم» انگلستان با اين كه بايد او را از دانشمندان متعصّبى به شمار آورد كه نسبت به علوم شرق با نظر منفى مى نگرد، در پايان مقاله اى كه در زمينه فلسفه شرق نگاشته و در كتاب «ميراث اسلام» به همراه مقالات دوازده تن ديگر از اساتيد و مستشرقين انگلستان چاپ شده، چنين مى نويسد: هنگامى كه تمام كتب و آثار گرانبهاى كتابخانه‌ها و موزه هاى اروپا را با چراغ معرفت مطالعه كنيم، آن وقت خواهيم دايد كه نفوذ عرب (مسلمانان) كه هنوز هم در ما هست در تمدّن قرون وسطى (از قرن پنجم تا پانزدهم ميلادى) خيلى بيش از آن است كه تاكنون تشخيص داده اند. اين سخن، با گفتار كسى كه مى گويد: «به جاى توجّه به فلسفه قديم، به سراغ فلسفه غرب برويد كه زنده و سيّال و پرتحرّك است؛ نه مثل فلسفه شرق جامد و يخ بسته و راكد و تكرار مكرّر...! » (شماره ۱۵۰۰) چقدر فاصله دارد! اين گفتار كه غرب زدگى بصورت تنفّرآميزى از آن مى بارد، مسلّماً در برابر شهادت كسانى كه اين نويسنده به وكالت از طرف آنها حرف مى زند، نمى تواند ارزش داشته باشد. اصولًا اين نياز به بحث و استدلال ندارد كه «كانون فلسفه» شرق بوده و هست. فلسفه از شرق برخاسته و هم اكنون اصيل ترين افكار فلسفى در شرق است. مطالعه افكار فلسفى افرادى همچون فيلسوف شهير «دكارت فرانسوى»، «برتراند راسل» فيلسوف معاصر انگليسى يا «مترلينگ بلژيكى» و مقايسه آنها با آثار فلسفى «فلاسفه شرق»، ما را به عمق فلسفه شرق، و سطحى بودن آن فلسفه (در بسيارى از مباحث) آگاه مى سازد. مثلًا برتراند راسل براى اين كه دليل عدم اعتقاد خود را به خدا روشن سازد، مى گويد: دليل اساسى خداشناسى، برهان علّةالعلل است و من به همين دليل در جوانى به خدا ايمان داشتم، ولى بعد از اين عقيده برگشتم؛ زيرا فكر كردم اگر هر چيز علّتى داشته باشد، پس خدا را نيز علّتى لازم است! به خاطر دارم در كلمات مترلينگ (و انديشه هاى يك مغز به اصطلاح بزرگ! ) نيز همين ايراد را در بحث خداشناسى ديده ام. اين ايراد، يكى از ساده ترين ايرادهايى است كه هر شاگرد درس فلسفه در شرق پاسخ آن را مى داند؛ با اين حال همين اشكال ساده، فردى همچون راسل را به الحاد كشانيده است! هر شاگرد درس فلسفه در شرق مى داند كه اگر مى گوييم: «هر موجودى نيازمند به آفريننده اى است» منظور از «هر موجود» موجوداتى است كه هستى و وجود آنها از درون ذاتشان و از خودشان نباشد؛ چنين موجوداتى مسلّماً نيازمند به آفريننده هستند؛ ولى موجودى كه هستى آن از خود اوست و عين وجود و هستى است و به اصطلاح فلسفه شرق «واجب الوجود» است، نيازى به آفريننده ندارد. خدا يك وجود ازلى و هميشگى است؛ بدون آغاز و انجام، و چنين وجودى، علّت لازم ندارد. اگر آقاى «راسل» يا «مترلينگ» خدا را قبول نكنند، بالاخره وجود «مادّه نخستين» را قبول دارند يا نه؟ بگوييد ببينم اين «مادّه نخستين» از كجا پيدا شد؟ اگر قانون عليّت، يك قانون عمومى و همگانى است، چرا مادّه نخستين از آن مستثنا است؟ لابد خواهند گفت: «مادّه اوّليّه» ازلى بوده و نياز به آفريننده و علّتى نداشته است. خوب، عين همين سخن را خداپرستان درباره خدا مى گويند. (دقّت كنيد! ) خلاصه اين كه، يك مسأله فلسفى به اين روشنى براى آقاى راسل و مترلينگ مخفى مانده، و اين نشان مى دهد كه آنها در فلسفه (مخصوصاً مباحث فلسفه الهى) چقدر عقب هستند! استدلالات سه گانه دكارت فيلسوف معروف فرانسوى را درباره اثبات وجود خدا، بسيارى از دانش پژوهان ديده اند. دكارت اين استدلالات سه گانه را كه اين جا جاى شرح آن نيست، شاهكار علمى خود مى شمارد با اين كه در نظر ما لااقل مطالب مهمّى محسوب نمى شود، و بعضى از آن سه دليل قابل ايراد است. يا اين كه جمله معروف دكارت «فكر مى كنم، پس هستم» كه زيربناى اصلى فلسفه او را تشكيل مى دهد، در نظر ما سطحى و بى پايه است؛ زيرا كسى كه مى گويد: «فكر مى كنم» در همين جمله اوّل به وجود خودش اقرار و اعتراف كرده و ديگر نيازى ندارد كه به وسيله فكر كردن وجود خود را اثبات كند. نظير اين مطالب، در نوشته هاى فلاسفه غرب زياد است. آيا با اين حال، بى انصافى نيست كه كسى بگويد: «سراغ فلسفه غرب برويد كه زنده و سيّال است، نه مثل فلسفه شرق كه جامد و يخ بسته و راكد و تكرار مكرّر... » به عقيده ما بايد گفت: طرز تفكّر چنين كسى جامد و راكد و يخ بسته است!... *** در اينجا يك نكته هست كه بايد كاملًا مورد توجّه قرار گيرد تا از هرگونه سوءتفاهم و اشتباهى در اين زمينه پيشگيرى شود و آن اين كه فلسفه شرق مركّب از مباحث مختلفى است كه مى توان آن را در دو بخش خلاصه كرد: بخش اوّل: مبا
حث امور عامّه و الهيّات بخش دوم: طبيعيّات و فلكيّات در بخش اوّل كه اساس فلسفه را تشكيل مى دهد بحث از كلّى ترين قوانين هستى مى شود، و آن اصول كلّى كه بر سراسر عالمِ وجود حكومت مى كند، مورد بررسى قرار مى گيرد. در بخش دوم، بحث از يك سلسله مباحث علوم طبيعى و فلكى به ميان مى آيد. جاى انكار نيست كه بخش دوم، دستخوش دگرگونى زيادى شده و افلاك نه گانه بطلميوسى جاى خود را به هيئت جديد كه پايه گذار آن «كپلر» و «گاليله» بودند، داده و عناصر چهارگانه آب و باد و خاك و آتش، بكلّى از ميدان بيرون رفته و همه «مركّب» از آب درآمده اند و جاى آنها را بيش از يكصد عنصر گرفته است. «اتمِ نشكن» شكسته شده و عللى كه براى رعد و برق و زلزله و صاعقه مى شمردند، در پرتو تفسيرهاى نوين علمى كه بر اساس تجربيّات يا مشاهدات يا آزمايشهاى روشنى قرار گرفته، كمرنگ و محو شده است. ولى همه مى دانيم اينها همه مربوط به بخش دوم فلسفه شرق است و در واقع جزو فلسفه محسوب نمى شود و امروز هم آن را به نام «علوم» مى نامند، در مقابل «فلسفه». علوم، بحث از موضوعات و اشياء مخصوص مى كند؛ در حالى كه فلسفه، بحث از قوانين و اصول كلّى مى نمايد. قسمت اوّل فلسفه شرق كه اساس فلسفه است، به ارزش خود همچنان باقى است. بنابراين كسى كه مسأله افلاك بطلميوسى يا مانند آن را بهانه اى براى كوبيدن فلسفه شرق مى كند، بدرستى معنى فلسفه و فرق آن را با علم درنيافته و رسالت فلسفه شرق را نمى داند.
هيچ كس مانع انتقاد نيست؛ امّا... موضوع ديگر كه توجّه به آن لازم است، اين است كه هيچ دانشمند و دانش پژوهى نمى گويد بايد در برابر تمام افكار فلان فيلسوف- هرقدر عاليقدر و نابغه باشد- تسليم شد. اصولًا تسليم بلاشرط در مباحث علمى مفهوم ندارد و با روح تحقيق هرگز سازگار نيست. علم و فلسفه بايد مرتّباً به پيش بروند و راه پيشرفت و تكامل آن، چيزى جز تحقيق و بررسى و انتقاد نيست. ما نه «ابن سينا» را معصوم مى دانيم و نه تمام افكار او را صحيح و مطابق با واقع. ما دائماً به منطق و استدلالات آنها مى نگريم و از افكار بلند آنها احياناً الهام مى گيريم، و آنچه را با فكر خودمان صحيح يافتيم، مى پذيريم و الّا رد مى كنيم. اين سخن خيلى عوامانه است كه كسى بگويد: چون گفتار مستدلّ «ابن سينا» را در بحث ابطال عود ارواح، پذيرفته اى، بايد همه سخنان او را بپذيرى. و از آن عوامانه تر اين كه كسى تمام افكار شخصى همچون «ابن سينا» را به خاطر اين كه نظريّه اش در فلان مسئله، مردود شناخته شده، يكجا كنار بزند و تمام آراءِ عميق فلسفى او را بى ارزش بداند. انتقاد نه تنها جايز است؛ بلكه براى يك اجتماع يا يك رشته علمى و فكرى زنده، لازم و ضرورى است؛ امّا كدام انتقاد؟ انتقاد از طرف كسانى كه صلاحيّت علمى براى انتقاد دارند؛ يعنى، در آن رشته، صاحب نظر و صاحب تخصّصند؛ نه از افرادى كه الفباى آن فن را هم نمى دانند. وانگهى، انتقاد را نبايد هرگز به معنى توهين، تحقير، هتّاكى، حق كشى، و يا مانند اينها تفسر كرد؛ اين طرز فكر بسيار نادرست است. عجيب است در كشورى كه براى بوعلى سينا جشن هزاره مى گيرند و صدها تن از دانشمندان و شخصيّت هاى بنام جهان در آن مراسم شركت مى كنند و سخنرانى هاى پردامنه از طرف آنها در شخصيّت «ابن سينا» ايراد مى گردد و دهها مؤسّسه بزرگ به نام او ناميده مى شود و در غرب بيش از شرق براى او احترام قائلند، كسى پيدا شود كه حملات تند و بى منطق و دور از ادب به چنين شخصيّتى را به گمان خود، وسيله اى براى شهرت طلبى خود قرار دهد و عباراتى كه هر كس به آن مى خندد، بگويد؛ مثلًا، بگويد: «ابن سينا اصلًا فيلسوف به معنى واقعى اين كلمه نبود و مكتب خاصّ منظم نداشت... آنچه به نام فلسفه ابن سينا شهرت يافته، جز يك آش شله قلمكار نيست! » (اطّلاعات هفتگى، شماره ۱۴۹۸، مقاله اسرار زندگى و مرگ) خوب، آقاى نويسنده! اگر ابن سينا كه غربيها او را فيلسوف عرب (اسلام) نام نهاده اند، فيلسوف نباشد، پس چه كسى فيلسوف است؟ شما كه به گفته خودتان چهل سال است با آثار او وداع گفته ايد و معلوم نيست اصولًا آثار او را خوانده ايد يا نه، چگونه با نهايت جسارت مى خواهيد يك قلم سرخ روى فلسفه ابن سينا بكشيد؟! آيا اين طرز تفكّر، با هيچ منطقى سازگار مى باشد؟! ميزگرد در خدمت تناسخ و عود ارواح سؤال: مى گويند: بوسيله ارتباطهايى كه با ارواح گرفته ايم، بر ما ثابت شده كه روح به زندگى جديد برمى گردد و اين يك امر حسّى براى ماست، شما در برابر اين دليل چه مى گوييد؟ پاسخ: مَثَل معروفى است: از روباه پرسيدند شاهدت كيست؟ گفت دمم! اين هم شد دليل، كه از من بپرسند: از كجا مى گويى فلان مطلب حقيقت دارد، بگويم: ارواح در گوش من چنين گفته اند! آيا در هيچ جاى دنيا، ادّعاى مدّعى را مى توان دليل شمرد؟! جالب توجّه اين كه همين ادّعاى آنها خود يك سند بر بطلان عقيده آنهاست؛ زيرا مطالبى از قول ارواح به هم مى بافند كه راستى مضحك است؛ اگر باور نداريد به داستان زير توجّه كنيد! نويسنده مزبور مى نويسد: اقای ناصر مکارم عود ارواح را ما با حرف قبول نكرده ايم؛ عملًا ديده ايم. شما از مشهودات بنده و ديگران خبر نداريد؛ بارها ديده ايم يك روح كه در عالم ارواح بوده، اطّلاع داده است من بزودى عود مى كنم؛ بعد از چندى كه گذشته، گفته است من در شكم فلان زن به دنيا برمى گردم! مدّتى كه گذشته، يك شب گفته اين آخرين دفعه است كه آمدم؛ ديگر با شما ارتباط نخواهم گرفت؛ چون تا يكى دو روز ديگر بر جسم جنينى كه در شكم آن زن است (همان زنى كه چند ماه قبل اطّلاع داده بود) القاء خواهم شد؛ پسر يا دختر بودنش را هم اطّلاع داده است؛ بعداً همان شده كه او قبلًا گفته است! عجيب تر اين كه يكى از آن زنها كه خودم ديدم، از حامله شدن نااميد بود، به علّت يك جرّاحى كه قبلًا انجام شده بود، يا به علّت ديگر كه دقيقاً به خاطرم نيست؛ امّا خوب به يادم هست وقتى به او گفتيم: روح ابراهيم (كه از خويشاوندان نزديك آن زن بود) گفته است قريباً در شكم تو عود مى كند، خنديد و آن را شوخى دانست؛ امّا هنوز يك ماه نگذشته بود، آثار حامله بودن در او نمايان گرديد!! باز خيلى خوب به خاطر دارم از همان ماههاى اوّل و دوم حاملگى، چه آن زن وچه شوهرش و چه اقوامش كه يكى از آنها، پدر ابراهيم، كه در زندگى سابقش، از معتقدين اسپريتيسم بود، و در فرانسه با اين اصول آشنا شده بود، عموماً يقين داشتند نوزاد پس
ر خواهد بود كه همان ابراهيم است. وقتى مى خواست موضوعى را تأييد كند و قسم بخورد به شكم خودش اشاره مى كرد و مى گفت: به جان ابراهيم! تا اين اندازه به پسر بودن نوزاد و اين كه او همان ابراهيم است، براى آنها قطعى بود. چون مى دانستند نوزاد همان ابراهيم است كه چندى پيش از دنيا رفته است. اسم او را در زندگى جديدش و حتّى پيش از اين كه متولّد گردد، ابراهيم گذاشته بودند كه حالا گمان مى كنم بيست و دو سه سال داشته باشد؛ يكى دو سال كمتر يا بيشتر. تا شش هفت سال پيش كه با خانواده اش از ايران رفت، غالباً او را مى ديدم و به شوخى ابراهيم ثانى مى گفتم. (شماره ۱۵۰۰- اطّلاعات هفتگى) اين داستان كه سرتاپا زاييده اوهام و تخيّلات يا دروغ پردازى است، نمونه اى از طرز استدلالات طرفداران اين مكتب است. صحنه سازى خاصّى كه در آخر آن به كار رفته، به صورت دم خروسى است كه بيرون مانده؛ آنجا كه مى گويد: «شش هفت سال پيش با خانواده اش از ايران رفت» (و حتماً در فرانسه مجهول المكان است) ؛ يعنى، مبادا به فكر اين بيفتيد كه آدرس و نام و نشانى او را بگيريد و با او مصاحبه كنيد؛ زيرا چندين سال است از ايران رفته؛ رفته كه رفته و هيچ كس هم او را پيدا نخواهد كرد!
📌شماره شبهه : ویژه دهه فجر ۱۷ 🔆 متن شبهه: ساخت راه آهن توسط رضاشاه؛ بزرگترین خدمت به ایران و ایرانی بود. 🔆پاسخ شبهه: 1⃣ راه آهن سراسری ایران در حقیقت یک خط آهن نظامی برای امپراتوری انگلیس بود و نه یک راه آهن تجارتی و ترانزیت یا مسافرتی برای ایرانیان . 2⃣ امپراتوری انگلیس از اینگونه راه آهن ها در همه مستعمرات خود از جمله هند و مستعمرات آفریقایی ساخته بود و این خط آهن نیز یکی دیگر از آنها به شمار می رفت. زرنگی بزرگ انگلیسی ها در این مورد آن بود که برای ساختن این راه آهن حتی یک لیره خرج نکرد. نظامیان انگلیس بهترین نقطه برای حمله ای احتمالی به شوروی را ناحیه صحراهای مسطح و کم جمعیت ترکمنستان و قزاقستان تشخیص می دادند و لذا به رضاخان تحمیل نمودند تا راه آهن را به آن ناحیه برساند تا در حداقل زمان و کوتاهترین مسیر ممکن خود را از خلیج فارس به شوروی برسانند و با ساختن بندری کوچک در نقطه انتهایی راه آهن سراسری در جنوب شرقی دریای خزر ، قطعات کشتی های جنگی خود را سریعا به دریای خزر رسانده و با ساخت آن، دریای خزر را در اختیار بگیرند. 3⃣ لذا دولت بریتانیا از‌‌ همان ابتدا اعتقاد داشت که این خط‌‌ آهن از شمال به جنوب کشیده شود، تا بتواند جهت حمله احتمالی به روسیه و سپس شوروی پس از انقلاب اکتبر 1917 استفاده شود. 🔎@GhararGahShayeat 4⃣ مهدی‌قلی هدایت (مخبرالسلطنه) در کتاب «خاطرات و مخاطرات» خود درباره طرح احداث خط آهن محمره (خرمشهر) به جز (بندر گز) می‌نویسد: «اول اسفند 1305 من پیشنهاد راه‌آهن را به مجلس بردم. من‌الغرائب، مصدق‌السلطنه مخالف شد که در عوض، قندسازی باید دایر کرد. راه‌آهن منافع مادی مستقیم ندارد. گفتم از راه‌آهن منافع مادی مستقیم منظور نیست. منافع غیرمستقیم راه‌آهن بسیار است. نظمیه یا نظام هم منافع مادی ندارد، ضروری مصالح مملکت‌اند. قند هم به جای خود تدارک خواهد شد و اثبات شیء نفی ما عدا نمی‌کند.» دکتر مصدق اعتقاد داشت که هزینه و زمان اجرای چنین طرحی توجیه اقتصادی و فنی ندارد. 5⃣ دنیس رایت در کتاب انگلیس ها در میان ایرانیان می‌نویسد: « تا پایان دوره قاجار هیچ خط آهن طویل‌المسافتی در ایران کشیده نشده بود، در نتیجه هیچگونه قصوری که از جانب بریتانیا باشد، نبود . جولیوس دو رویتر از میان جنبه‌های متعدد امتیاز وسیع و همه جانبه‌ای که در سال 1872 از شاه کسب کرده بود، در وهله نخست به راه‌آهنی دل بسته بود که امید داشت بین دریای خزر و خلیج فارس بکشد. دولت بریتانیا از خطری که روسیه را متوجه ایران ساخته بود، بیش از پیش نگران شده بود. سخت عقیده داشت که چنانچه راه‌آهنی بین خلیج فارس و درون ایران موجود نباشد، کمک نظامی بریتانیا به ایران در صورت حمله روسیه از شمال غیرممکن خواهد بود.» http://www.taraznews.com/sites/default/files/styles/orginal_size/public/content/images/story/92-07/14/128-59.jpg?itok=rXzl_k9H 📌 بازنشر کلیه مطالب جهت روشنگری عموم مردم ، با ذکر ، بدون ذکر منبع هم مجاز است. 👈قرارگاه پاسخ به شبهات و شایعات👉 در تلگرام 👇 https://telegram.me/joinchat/A9RIwjvuaKGX3QS979_J_w در ایتا 👇 http://eitaa.com/joinchat/2775384064Ccbdd7dd634
چيزى شبيه رمّالى و جن گيرى! چون سخن از مسئله ارتباط با ارواح مجدّداً به ميان آمد، ناچاريم اين نكته را اضافه كنيم كه فعلًا مسئله ارتباط با ارواح يا احضار ارواح، به صورت يك دكّان خطرناك درآمده و درست بساطى همانند بساط جن گيرها و رمّالها درست كرده اند؛ تا مردم بينوا را سرگردان كنند. درست است كه اصل مسئله ارتباط از نظر علمى و فلسفى قابل قبول است؛ ولى مطمئن باشيد شايد در ميان هزاران مدّعى، يكى آگاه به اصول اين علم نيست. توسعه ناراحتى هاى روانى مردم از يك سو، و رجزخوانى‌ها و ادّعاهاى پرطمطراق دروغين بعضى از اين مدّعيان از سوى ديگر، سبب شده كه جمعى از ساده لوحان حتّى براى درمان بيماريهاى روانى خود به آنها رو آورند، و آنها هم از اين وضع حدّاكثر سوءاستفاده را بكنند. همين تازگى، جوانى كه ناراحتى مختصر روانى داشت و به دنبال اينها چهار ماه سرگردان شده بود، داستان رقّت انگيز خود را براى من نقل كرد؛ داستانى كه اگر شما هم مى شنيديد مسلّماً متأثّر مى شديد. در بعضى كشورها هنگامى كه اين خيمه شب بازيها به راه مى افتد، فوراً جمعى از دانشمندان به فكر مى افتند جلسه اى تشكيل دهند و اين مدّعيان را حاضر نمايند و وضع آنها را از نزديك بررسى كنند و آنگاه نظر نهايى خود را اعلام دارند. براى نمونه گزارش زير را ملاحظه فرماييد: در سال ۱۸۷۵، انجمن فيزيك وابسته به دانشگاه سن پترزبورگ بنا به پيشنهاد مندليف هيأتى را مأمور كرد تا درباره احضار ارواح به مطالعه بپردازد و نتايج تحقيقات خود را اعلام كند. جز مندليف يازده دانشمند ديگر نيز در كميسيون شركت داشتند و سرانجام پس از تشكيل جلسات عديده و مذاكرات فراوان، نتايج كار هيئت به شرح ذيل اعلام گشت: پس از تحقيقات و مطالعات و مشاهدات بسيار، به اين نتيجه رسيديم كه پديده هاى مربوط به ارواح، به علّت حركات ناخودآگاه يا اشتباه ضميرى مى باشد و احضار ارواح جز موهومات، چيز ديگرى نيست، به اين ترتيب مكانيسم اعمال محرّك فكر، نه تنها انتقال انديشه را باعث مى شوند؛بلکه بعضى از پديده هاى روحى را نيز ايجاد مى كند. ضمناً در آغاز قرن ما يك فيزيكدان آمريكايى به نام روبرت وود به كمك اشعّه ماوراء بنفش، تقلّبات جلسات احضار ارواح را برملا كرد. البته تحقيقات بالا در مورد مدّعيان دروغين كه بسيار زيادند، به عمل آمده بود؛ اى كاش در محيط ما هم اين موضوع عملى مى شد! ما بارها دعوت علنى كرديم كه مدّعيان بيايند و در مجمعى از اهل فضل- اگر راست مى گويند- نشان دهند؛ ولى ناتوانى خود را با عدم پاسخ به اين دعوتهاى مكرّر اثبات نمودند.