eitaa logo
تنهامسیریهای قم
2هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
5.5هزار ویدیو
120 فایل
به تنها مسیر آرامش قم خوش آمدید❤ آیدی نظرات و پیشنهادات 👇 @Mahdiar140
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 حضور وزیر راه در فرودگاه امام‎خمینی برای بررسی مشکلات زائران اربعین! 🛑 نتیجه این اقدامات به جز عصبانی کردن مردم چیست؟! وقتی مشکلات حل نشوند و پول بلیطی به مردم برنگردد، مردم به جز ناامیدی، دچار سوءظن به مدیریت دولتی هم خواهند شد! 🛑 وقتی در روزهای آخر قیمت اکثر پروازها کنترل نشده ظاهر شدن بین مردم غیر از برافروخته کردن بیشتر، چه چیزی را درست میکند؟! @QomTanhamasiri
🏴 علامه حسن زاده آملی به لقاالله پیوست ▪️علامه حسن زاده آملی امروز صبح در بیمارستان به علت عارضه ریوی بستری شدند و متاسفانه ساعاتی پیش دارفانی راوداع نمودند. @QomTanhamasiri
🛑 توزیع هزار بسته لوازم التحریر در قم 🔹مسئول گروه جهادی مشهدالرضا از توزیع یک هزار بسته لوازم التحریر بین خانواده های نیازمند با ارزش ۱۹۰ میلیون تومان در شهر و برخی روستاهای استان قم خبر داد 🔹وی گفت: لوازم التحریر تهیه شده، همه از تولیدات داخل همراه با تصاویر شهدا و الگوهای ایرانی اسلامی است. @QomTanhamasiri
8.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🛑🎥 شبی در گلزار شهدای قم با یاد شهدا به روایت حاج حسین یکتا @QomTanhamasiri
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑🎥 گریه پلیس عراق بعد از منع ورود زائرین ایرانی و عزاداری آن‌ها در مرز شلمچه @QomTanhamasiri
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☑️ علامه حسن زاده آملی: گوش‌تان به دهان رهبری باشد چون ايشان گوششان به دهان حضرت خاتم انبیاست است. 🔹اين جملات وقتي بيشتر معنا پيدا مي‌كند كه بدانيم صاحب تفسير الميزان، علامه طباطبایی درباره علامه حسن‌زاده فرموده‌اند: حسن‌زاده را كسي نشناخت جز امام زمان (عج)
علامه حسن حسن زاده آملی متولد اواخر سال ۱۳۰۷ در قریه ایرا بخش لاریجان شهرستان آمل است، ایشان عارف، حکیم و فقیه معاصر است که در ادبیات، علوم غریبه، ریاضی، هیئت و طب نیز تبحر دارد. ایشان از جهت تسلط به علوم مختلف در بین علمای معاصر بی نظیر است و به همین جهت ملقب به علامه ذوالفنون می باشد. آثار متعددی از ایشان به چاپ رسیده است. همچنین معظم‌له به غیر از زبان فارسی و مازندرانی به زبان‌های فرانسوی و عربی نیز تسلط داشته، اشعار اثرگذار و جذاب به زبان طبری و فارسی دارد و تاکنون حدود ۱۹۰ اثر از علامه حسن‌زاده آملی به ثبت رسیده است. 🕌@Qomtanhamasiri
🌺 با سلام و عرض ادب 🌺 🍀 لینک دوره چالش‌های تحصیلی در فضای مجازی ‼️در پیام رسان ایتا‼️ 👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2972975244Cd95329c2f7 🔺 لطفا برای عضوریت ، روی لینک بالا👆🏻 کلیک کنید🔺 🔻 شرکت در دوره رایگان: ده نفر از دوستانتون رو دعوت کنید و ده تا صلوات برای سلامتی امام زمان بفرستید 🙏🏻🌷 🙏🏻 با تشکر 🙏🏻 🔺سخن سدید @sokhanesadid
🌹☘🌹☘🌹☘ ☘🌹☘ 🌹☘ ☘ 🔮 ورزش باستاني راوی: جمعي از دوستان شهيد اوايل دوران دبيرســتان بود كه ابراهيم با ورزش باستاني آشنا شد. او شبها به زورخانه حاج حسن ميرفت. حاج حســن توكل معــروف به حاج حســن نجار، عارفي وارســته بود. او زورخانه اي نزديك دبيرستان ابوريحان داشت. ابراهيم هم يكي از ورزشكاران اين محيط ورزشي و معنوي شد. حاج حسن، ورزش را با يك يا چند آيه قرآن شروع ميكرد. سپس حديثي ميگفت و ترجمه ميكرد. بيشتر شبها، ابراهيم را ميفرستاد وسط گود، او ًهم در یک دور ورزش، معمولا يك ســوره قرآن، دعاي توسل و يا اشعاري در مورد اهل بيت ميخواند و به اين ترتيب به مرشد هم كمك ميكرد. از جملــه كارهاي مهم در اين مجموعه اين بود كه؛ هر زمان ورزش بچه ها به اذان مغرب ميرســيد، بچه ها ورزش را قطع ميكردند و داخل همان گود زورخانه، پشت سر حاج حسن نماز جماعت ميخواندند. به اين ترتيب حاج حسن در آن اوضاع قبل از انقلاب ، درس ايمان و اخلاق را در كنار ورزش به جوانها ميآموخت. فرامــوش نميكنم، يكبــار بچه ها پس از ورزش در حال پوشــيدن لباس و مشغول خداحافظي بودند. يكباره مردي سراسيمه وارد شد! بچه خردسالي را نيز در بغل داشت. بــا رنگي پريده و با صدائــي لرزان گفت: حاج حســن كمكم كن. بچه ام مريضه، دكترا جوابش كردند. داره از دستم ميره. نََفس شما حقه، تو رو خدا دعا كنيد. تو رو خدا... بعد شروع به گريه كرد. ابراهيم بلند شد و گفت: لباساتون رو عوض كنيد و بيائيد توي گود. خودش هم آمد وســط گود. آن شــب ابراهيم در يك دور ورزش، دعاي توســل را با بچه ها زمزمه كرد. بعد هم از سوزدل براي آن كودك دعا كرد. آن مرد هم با بچه اش در گوشه اي نشسته بود و گريه ميكرد. دو هفته بعد حاج حسن بعد از ورزش گفت: بچه ها روز جمعه ناهار دعوت شديد! با تعجب پرسيدم: كجا !؟ گفت: بنده خدائي كه با بچه مريض آمده بود، همان آقا دعوت كرده. بعد ادامه داد: الحمدلله مشكل بچه اش برطرف شده. دكتر هم گفته بچه ات خوب شده. براي همين ناهار دعوت كرده. برگشــتم و ابراهيم را نگاه کردم. مثل کسي که چيزي نشنيده، آماده رفتن ميشد. اما من شک نداشتم، دعاي توسلي که ابراهيم با آن شور و حال عجيب خواند کار خودش را کرده. ٭٭٭ بارها ميديدم ابراهيم، با بچه هائي که نه ظاهر مذهبي داشــتند و نه به دنبال مسائل ديني بودند رفيق ميشــد. آنها را جذب ورزش ميکرد و به مرور به مسجد و هيئت ميكشاند. يکي از آنها خيلي از بقيه بدتر بود. هميشــه از خوردن مشروب و کارهاي خلافش ميگفت! اصلا چيزي از دين نميدانســت. نه نماز و نه روزه، به هيچ چيــز هم اهميت نميداد. حتي ميگفت: تا حالا هيچ جلســه مذهبي يا هيئت نرفته ام. به ابراهيم گفتم: آقا ابرام اينها کي هستند دنبال خودت ميياري!؟ با تعجب پرسيد: چطور، چي شده؟! گفتم: ديشــب اين پسر دنبال شما وارد هيئت شــد. بعد هم آمد وکنار من نشست. حاج آقا داشت صحبت ميکرد. از مظلوميت امام حسين وکارهاي يزيد ميگفت. اين پسرهم خيره خيره و با عصبانيت گوش ميکرد. وقتي چراغها خاموش شد. به جاي اينکه اشك بريزه، مرتب فحشهاي ناجور به يزيد ميداد!! ابراهيم داشت با تعجب گوش ميکرد. يكدفعه زد زير خنده. بعد هم گفت: عيبي نداره، اين پسر تا حالا هيئت نرفته و گريه نکرده. مطمئن باش با امام حسين که رفيق بشه تغيير ميكنه. ما هم اگر اين بچه ها رو مذهبي کنيم هنر کرديم. دوستي ابراهيم با اين پسر به جايي رسيد که همه كارهاي اشتباهش را کنار گذاشت. او يکي از بچه هاي خوب ورزشکار شد. چند ماه بعد و در يکي از روزهاي عيد، همان پسر را ديدم. بعد از ورزش يک جعبه شيريني خريد و پخش کرد. بعدگفت: رفقا من مديون همه شما هستم، من مديون آقا ابرام هستم. از خدا خيلي ممنونم. من اگر با شما آشنا نشده بودم معلوم نبود الان کجا بودم و... . مــا هم بــا تعجب نگاهش ميکرديم. بــا بچه ها آمديم بيــرون، توي راه به کارهاي ابراهيم دقت ميکردم. چقــدر زيبا يکي يکي بچه ها را جــذب ورزش ميکرد، بعد هم آنها را به مسجد و هيئت ميکشاند و به قول خودش ميانداخت تو دامن امام حسين. ياد حديث پيامبر به اميرالمؤمنين افتادم كه فرمودند: »يا علي، اگر يک نفر به واسطه تو هدايت شود از آنچه آفتاب بر آن ميتابد بالاتر است«. ٭٭٭ از ديگــر کارهائي که در مجموعه ورزش باســتاني انجام ميشــد اين بود که بچه ها به صورت گروهــي به زورخانه هاي ديگر ميرفتند و آنجا ورزش مي کردند. يک شب ماه رمضان ما به زورخانه اي درکرج رفتيم. آن شب را فراموش نميکنم. ابراهيم شعر ميخواند. دعا ميخواند و ورزش ميکرد. مدتي طولانی بود که ابراهيم در كنارگود مشغول شناي زورخانه اي بود. چند سري بچه هاي داخل گود عوض شدند، اما ابراهيم همچنان مشغول شنا بود. اصلا به کسي توجه نميکرد. پيرمردي در بالای ســكو نشســته بود و به ورزش بچه ها نگاه ميکرد. پيش من آمد. ابراهيم را نشان داد و با ناراحتي گفت:
آقا، اين جوان كيه؟! با تعجب گفتم: چطور مگه!؟ گفت: »من كه وارد شدم، ايشان داشت شنا ميرفت. من با تســبيح، شنا رفتنش را شمردم. تا الان هفت دور تسبيح رفته يعني هفتصدتا شنا! تو رو خدا بيارش بالا الان حالش به هم ميخوره.« وقتی ورزش تمام شد ابراهيم اصلا احساس خستگي نميکرد. انگار نه انگار که چهار ساعت شنا رفته! البته ابراهيم اين کارها را براي قوي شــدن انجام ميداد. هميشــه ميگفت: بــراي خدمت به خدا و بندگانش، بايد بدني قوي داشــته باشــيم. مرتب دعا ميکردكه: خدايا بدنم را براي خدمت كردن به خودت قوي كن. ابراهيم در همان ايام يك جفت ميل و سنگ بسيار سنگين براي خودش تهيه کرد. حسابي سرزبانها افتاده و انگشت نما شده بود. اما بعد از مدتي ديگر جلوي بچه ها چنين کارهائي را انجام نداد! ميگفت: اين کارها عامل غرور انسان می شه. ميگفت: مردم به دنبال اين هســتند كه چه کســي قويتر از بقيه است. من اگر جلوي ديگران ورزشهاي سنگين را انجام دهم باعث ضايع شدن رفقايم ميشوم. در واقع خودم را مطرح کرده ام و اين کار اشتباه است. بعد از آن وقتي مياندار ورزش بود و ميديد که شــخصي خسته شده وکم آورده، سريع ورزش را عوض ميکرد. اما بدن قوي ابراهيم يکبار قدرتش را نشــان داد و آن، زماني بود که ســيد حســين طحامي قهرمان کشــتي جهــان و يکي از ارادتمندان حاج حســن به زورخانه آمده بود و با بچه ها ورزش ميکرد. ادامه دارد...... 📚 کتاب سلام بر ابراهیم 🌹 ☘🌹 🌹☘🌹 ☘🌹☘🌹☘🌹