eitaa logo
فعالیت های مدارس ناحیه یک
3.1هزار دنبال‌کننده
62.6هزار عکس
25.6هزار ویدیو
333 فایل
💠 کانال انعکاس فعالیت های شاخص مدارس ناحیه یک در زمینه های : 🔻 آموزشی 🔻 پرورشی 🔻 موفقیت ها و افتخارات 🔻 نوآوری ها و خلاقیت ها
مشاهده در ایتا
دانلود
جلسه شورای دبیران و تبادل تجربه همکاران شهیدین فاطمی
جلسه شورای دبیران شهیدین فاطمی
جلسه شورای دبیران شهیدین فاطمی 1400
اولین جلسه شورای دبیران و تبادل تجربه همکاران شهیدین فاطمی
30.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپ جشن شکوفه ها مدرسه طلوع فجر دو
🥀"صدای قدم‌های خواهش"🥀 ✍روحی، مدرسه شاهد رضویان مرزها را بسته بودند عراق اجازه ورود را به تعداد محدودی صادر کرده بود با شنیدن این خبر،حس غریبی ،تمام وجودش را فراگرفت. گریه امانش نمی‌داد و اشک‌ها بی‌اختیار بر گونه‌های خسته و بی‌تابش می‌بارید. غصه و اندوه ،هوای نفس کشیدن را سنگین و سنگین‌تر می‌کرد. دلش مثل پرنده‌ای در قفس را می‌مانست که بیتاب و بیقرار منتظر دستی بود تا میله‌های اسارت را باز کند و بگوید ؛ پرواز مال توست. آسمان سهم توست. پریدن را آغاز کن. نگاه منتظر و لرزان احمد به سمت کوله‌اش چرخید که مدت‌ها در انتظار گنبد طلایی، روزها را می‌شمرد تا اربعین از راه برسد. کوله‌اش آرام و بی‌صدا در گوشه‌ای، چون کودکی خیال‌انگیز، خود را بر شانه های احمد در جاده ای منتهی الیه عشق ، تصور میکرد. "مرزها بسته شده دیگر اجازه ورود نمی‌دهند" : این خبر ،همان شور و شوق اندکی را که در ته دلش برای روز مبادا کنار گذاشته بود، به یکباره گرفت. صدای هق هق قلبش را می‌شنید که ابروار، بر کویر خسته تنش می‌بارید. محتویات کوله را نگاه کرد همه چیز کامل و مرتب در آغوش هم آرام گرفته بود . کنار کوله ، کفش‌هایش را دید که چه بی‌تابانه ، قدم‌های صاحبش را به انتظار نشسته بود . کفش مخصوص پیاده روی را مادربزرگ برای او کنار گذاشته بود. مادر بزرگ در بیمارستان بستری بود. احمد به مادربزرگ قول داده بود که از کربلا برایش تربت بیاورد. بند کفش‌ها باز بود و درخشش عجیبی داشت. انگار صدای قدم‌های کفش‌ها را می‌شنید که در جاده بی‌انتهای عشق ،عاشقانه قدم بر می‌داشت. کفش‌‌ها را به سینه‌اش چسباند و ندای سبز السلام علیک یا ابا عبدالله را بر زبان جاری کرد تمام سلول‌های تنش با قدرت هرچه تمام آوای گرم یا حسین ،یا حسین را تکرار می‌کرد. تشنه دیدار بود. تشنه جمال حضرت دوست. دیگر زمان برایش مفهومی نداشت و زمین در نگاهش، چون دایره‌ای لرزان کوچک بود. کوله و کفش‌ را داخل کمد گذاشت. دلش از اندوه لبریز شد . حال ،کوله واقعی را چه می‌باید کرد؟ کوله وجودش را که از فراق یار لبریز بود کجا و به که باید می‌سپرد که صدای العطش آن به گوش نرسد. با نوای یاحسین ، قلبش آرام گرفت . پلک‌هایش روی هم رفت و چشمانش در خواب ابدی فرو رفت. روحش چون پرنده‌ای سبکبال بود که بر گنبد طلایی یار،به پرواز درآمده بود. اما او مرز دلش همچنان باز بود. زائر وجودش همچنان می‌رفت تا به مقصد برسد. اشک‌های من دلنوشته‌ای برای تو🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عزاداری مجازی اربعین حسینی دبستان دخترانه عمار کلاس ششم آموزگار:سرکار خانم امینی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌴 اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا اَباعَبدِالله🌴 🌴اربعین حسینی تسلیت باد🌴 📚معاونت آموزش ابتدایی استان قم @qeseroom