لینک دانلود اپلیکیشن اندروید عماریار 👇👇👇 https://ammaryar.ir/app/ کانال فرهنگی قرآن و عترت👇👇👇👇👇👇 ‎‌ ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ ‌‌ @Qvaetrat ┗━━━🍂━

🎁مسابقه فرهنگی،مجازی و ماهانه ✅✅✅( عالم آل محمد )✅✅✅ 📚 منبع سوالات مسابقه : مطالب ارسال شده از اول تا پایان هر ماه شمسی در کانال ایتای قرآن و عترت ✉ تعداد سوالات: ۱۴ سوال تستی ⌛ زمان ارسال سوالات مسابقه در کانال: سی ام هر ماه 🕰 مهلت پاسخ دهی به سوالات: یکم تا هشتم هر ماه 🎁🎁🎁🎈🎈🎈🎈زمان اعلام نتایج، اهدای جوایز و واریز به حساب برندگان: دهم هر ماه 🎁🎁🎁 جوایز مسابقه به قید قرعه: نفر اول : 50/000 تومان نفر دوم : 50/000 تومان نفر سوم: 50/000 تومان نفر چهارم: 50/000 تومان نفر پنجم: 50/000 تومان نحوه ی ارسال پاسخ سوالات:⬇️⬇️⬇️ ارسال پاسخ ها به آیدی در ایتا @qquranvaetrat ✅✅ نکته : عضویت شرکت کننده ی مسابقه، در کانال حسینیه امام رضا(علیه السلام) الزامی است. آدرس ما در ایتا کانال قرآن و عترت 👇👇👇 ‎‌┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @Qvaetrat ┗━━━🍂━ ✅نکته پایانی: در ارسال نتایج نام و نام خانوادگی،شماره همراه و ذکر این نکته که از چه شهری شرکت کرده اید،قید شود.

⚜زیارت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) در روز شنبه⚜ آدرس ما در ایتا ‎‌┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @Qvaetrat ┗━━━🍂━

دعای روز شنبه آدرس ما در ایتا ‎‌┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @Qvaetrat ┗━━━🍂━

آدرس ما در ایتا ‎‌┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @Qvaetrat ┗━━━🍂━ پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله) : مَن سَرَّ مُؤمنا فَقَد سَرَّني ، ومَن سَرَّني فَقَد سَرَّ اللّه َ؛ هر كه مؤمنى را شاد سازد، مرا شاد ساخته و هر كه مرا شاد كند، خدا را شاد كرده است. 📚الكافي : ج 2 ص 188 ح 1

آدرس ما در ایتا ‎‌┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @Qvaetrat ┗━━━🍂━ 🔅مبلّغ نوجوان🔅 💠خاطره‌ای از حاج آقا قرائتی: 🖊در خانه به تماشای تلویزیون نشسته بودم که فیلم اسیران ایرانی را نشان میداد. خبرنگار بی‌حجاب سازمان ملل میخواست با نوجوان کم سن و سال ایرانی مصاحبه کند. نوجوان شوشتری به او گفت: ای زن! به تو از فاطمه اینگونه خطاب است/ ارزنده ترین زینت زن، حفظ حجاب است و به اوگفت: تا حجابت را درست نکنی، من با تو مصاحبه نمیکنم. آن شب خیلی گریه کردم. باخودم گفتم: آیا تبلیغ چند ساله من در تلویزیون با ارزش تر بوده یا تبلیغ چند دقیقه‌ای این نوجوان اسیر؟ 👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆

کانال فرهنگی قرآن و عترت👇👇👇👇👇👇 ‎‌ ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ ‌‌ @Qvaetrat ┗━━━🍂━ ✅خاطراتی از زبان آیت‌الله حق‌شناس(ره): ⭕️ طفيل خواره مشو چون كلاغ بی پر و بال‏ من نمی‏خواستم به دست كسی نظر داشته باشم كه تكفل امور مرا داشته باشد، می‏گفتم: من هستم و خدا و بحمدالله برای ادامه‏ی تحصيلات به قم رفتم و موفق شدم هفت اجازه‏ی اجتهاد دريافت كنم. در دوران نوجوانی يك روز دايی مرا برای خريدن كباب فرستاد، وقتی نوبت من رسيد، صدای اذان مسجد بلند شد. به كبابی گفتم: من می‏روم نمازم را می‏خوانم و بعد می‏آيم. كبابی گفت: اگر برگردی بايد آخر صف بايستی تا دوباره نوبتت برسد! گفتم: عيبی ندارد. رفتم و نمازم را خواندم و برگشتم و دوباره آخر صف ايستادم تا نوبتم برسد. بالاخره كباب را گرفتم و رفتم منزل. دايی پرسيد: پسر كجا بودی؟ چرا اينقدر دير كردی؟ گفتم: من بايد نمازم را اول وقت می‏خواندم و به همين خاطر دير شد. گفت: خيلی خوب بيا جلو! و يك كشيده زد درِ گوش من. گفتم: هر چه می‏زنيد بزنيد، اما مشی من اين است كه نمازم را اول وقت بخوانم.