علاج درد مشتاقان طبیب عام نشناسد مگر لیلے ڪند درمان غم مجنون شیدا را! #سعدی

"لحن گیرای صدایت زود عاشق می کند؛ جان من تا می شود، با هیچ کس صحبت نکن." | نجوا |

ايهام و استعاره و تمثيل و نقطه‌چين... آسان ڪه نيست شاعر چشمان او شدن! #محمدعلی_بهمنی

اے عشق ببار بر سرم رحمت خویش اے عقل مرا رها ڪن از زحمت خویش از عقل بریدم و به او پیوستم شاید ڪشدم به لطف، در خلوت خویش! #امام_خمینی(ره)

📗#چشم‌هایش

پریشان حالی شب های خود با او نمی گویم که می ترسم ببیند ناگهان خواب پریشانی #اهلی_شیرازی #شب_بخیر

تو خود علاج غم و درد بیشمار خودی..

برو طبیب خودت باش و مبتلای خودت..!

#صبح_بخیر 🍃

او که طرحی نو میان سیل غم انداخته یک جهان را مات خود کرده است یا دلباخته انقلابش انفجار نور بود و دشمنش بیشتر از هرکسی به مدح او پرداخته کوهِ پا برجاست ، زیر هجمه ی نمرودیان آنچه ابراهیم با خون شهیدان ساخته در قطار انقلابیم و فرج در پیش رو هرکسی از این قطار افتاده بیرون، باخته #محمدجواد_منوچهری #رحلت_امام_خمینی(ره)🖤

ڪسی را مثل تو اڪنون، ڪسی را مثل تو بعدا ڪسی را مثل تو هرگز، ڪسی را مثل تو اصلا...🙃 #قنبرعلی_رودگر

شمعدانےها به خود عطر تو را پاشیده‌اند نیستے اما مشامِ شهر را پُر کرده‌اے ... #آرش_مهدی_پور

-بعضی چیزها را نمی‌شود گفت... 📗#چشم‌هایش

به راز عشـــق ... زبان در میـــــان نمی‌باشد! #وحشی_بافقی

اطلب العشق من المهد الی تا به ابد باید این جمله برای همه دستور شود...! [ نجوا ]

توصیف تو در شأنِ ڪسے نیست به جز من تعریفِ شراب از دهنِ مست قبول است! [ نجوا ]

به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم شمایلِ تو بدیدم، نه عقل ماند و نه هوشم...! #سعدی

‌ من و دلتنگی و یڪ آھ غلیظ از ته دل نڪنم عڪس تورا سیر تماشا چه ڪنم؟(: ‌

بیمار چشم یارم در عین تندرستے! #فروغی_بسطامی

در آسمان غزل عاشقانه بال زدم به شوق دیدنتان پرسه در خیال زدم در انزوای خودم با تو عالمی دارم به لطف قول وغزل قید قیل و قال زدم کتاب حافظم از دست من کلافه شدست چقدر آمدنت را چقدر فال زدم غرور کاذب مهتاب ناگزیر شکست همان شبی که برایش تورا مثال زدم غزال من غزلم، محو خط و خال تو شد چه شاعرانه بدون خطا به خال زدم به قدر یک مژه بر هم زدن تورا دیدم تمام حرف دلم را در این مجال زدم…(: #سيد_حميدرضا_برقعى

--

جان من و جان تو را هر‌دو بهم دوخت قضا...! #مولوی

-✨-

دوباره بغض و ڪمی آه‌،علتش این است حرم نرفته بمیرم...خجالتش این است

سلام می‌دهم از بام خانه سمت حرم ببخش نوڪرتان را بضاعتش این است

به ذڪر و نام قشنگش لبم شده شیرین تمام لذت فرهاد و خلوتش این است

رقیق شد دل آلوده از گناهم باز ڪمی ز معجزه‌ی چای هیئتش این است

به قطره قطره‌ی اشڪم ملڪ خورَد غبطه ڪه اشڪ روضه‌ی ارباب قیمتش این است