#نماز_شب
💠 شهید دستغیب (ره):
🔸وقت سحر، دعا مستجاب است. هرچند بعضی از شرایط اجابت هم نباشد. چون همه را راه می دهند.ساعتی هست که خدا دوست دارد او را یاد کنند.
#نماز_شب_را_به_نیت_ظهور_میخوانیم
عرض سلام و قبولی طاعات خدمت شما همراهان همیشگی
متاسفانه ساعاتی پیش برای برادر بنده مشکلی پیش آمده و به بیمارستان اعزام شدند
عاجزانه از نظر شما بزرگواران خواهش می کنم برای سلامتی ایشون دعا کنید
ختم ۷۰ #حمد به نیت شفا
۱۴۰۰۰ #صلوات
اجر همگی با آقا امیرالمومنین علیه السلام 😭🙏
https://eitaa.com/joinchat/1648099642Ce44146f4cf
1_9449336832.mp3
7.27M
🔊 #صوتی | تنظیم #استودیویی
📝 بیا آقا
👤 حسین #حبیبی
▫️ #امام_زمان
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج 🤲
🔻بیانیه بسیج هنرمندان برای حضور حداکثری آحاد مردم و هنرمندان در راهپیمایی روز قدس 🔻
بسم الله الرحمن الرحیم
روز قدس روز تجلی شکوه و عظمت امت اسلام، رستاخیز استکبار ستیزی مسلمانان جهان و روز وحدت انسانهای حقیقتطلب و عدالتخواه و روز ستیز همیشگی با ظلم و بیداد است.
امسال جهانیان و به خصوص مسلمانان در شرایطی به استقبال روز جهانی قدس میروند که جنایات گسترده و کشتار هولناک رژیم صهیونیستی بعد از عملیات طوفانالاقصی علیه مردم مظلوم و بیدفاع غزه و فلسطین همچنان ادامه دارد.
جنایت جنگی و نسلکشی این روزهای صهیونیستها علیه مردم غزه باعث شده هر روز در بسیاری از کشورهای مختلف جهان، شاهد صحنههای اعلام حمایت از مردم فلسطین و غزه و ابراز انزجار از اشغالگران صهیونیستی باشیم و از این رو به یقین روز قدس امسال شاهد خروش گسترده و یکپارچه مسلمانان و دیگر ملتهای آزاده جهان، علیه جنایتهای رژیم صهیونیستی خواهیم بود.
هنرمندان بسیجی بار دیگر همچون گذشته، همپای ملت سلحشور ایران، در راهپیمایی روز قدس شرکت خواهند کرد و با حضور یکپارچه، فریاد رسای خود را در حمایت از ملت فلسطین به گوش جهانیان میرسانند.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#سازمان #بسیج #هنرمندان #استان #همدان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رهبر انقلاب بر پیکر ۷ شهید راه قدس نماز اقامه کردند
🔹در این مراسم که خانوادههای شهیدان سرلشکر پاسدار محمدرضا زاهدی، سرتیپ پاسدار محمدهادی حاجی رحیمی، حسین اماناللهی، سید مهدی جلالتی، محسن صداقت، علی آقا بابایی و سید علی صالحی روزبهانی حضور داشتند رهبر انقلاب ضمن دعا برای این شهیدان، با خانوادههای معظم این شهیدان از نزدیک گفتگو کردند.
enc_16934040054251859001568.mp3
4.44M
حسین حسین حسین
با تو هستم الی الله
تو چراغی تو این راه
محمد اسداللهی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✳️ پسر علامه امینی، خواب علامه را میبیند و از پدرش سوال میکند کدام عمل دست تو را گرفت؟.
#لشگر_قدس
#طوفان_الاحرار
شهید حیدر ابراهیمخانی در دیماه سال ۱۳۶۵ در شهرستان ملایر متولد شد، دوران ابتدایی را در همان محلهای که اکنون به نام ایشان نامگذاری شده گذراند.
وی تحصیلات خود را تا مقطع دیپلم در رشته نقشهبرادری در ملایر ادامه داد و سپس به خدمت مقدس سربازی اعزام شد و پس از آن به استخدام سپاه (گروه ۴۳ امام علی(ع) ملایر درآمد.
حیدر ابراهیمخانی از پاسداران گروه مهندسی رزمی ۴۳ امام علی(ع) ملایر و مدافعان حرم، ساعت ۷ صبح روز شنبه، ۱۴ فروردینماه سال ۹۵ در عملیات مستشاری در حفظ و حراست از حرم حضرت زینب(س) و کمک و تقویت جبهه مقاومت اسلامی در سوریه بهدست تروریستهای تکفیری داعشی توسط اصابت موشک کرونت در فاصله ۲۰۰ متری دشمن لحظهای که مشغول خاکریز زدن بودند به فیض شهادت نائل شد.
وصیتنامه شهید حیدر ابراهیمخانی
«اینجانب حیدر ابراهیمخانی این وصیتنامه را در تاریخ ۹۴,۱۱.۲۲ با آیه شریفه ۱۱۱ سوه توبه آغاز میکنم و آن به این شرح است که «خداوند از مومنان جان و مالشان را به بهای اینکه بهشت برای آنان باشد خریده است. به اینگونه که در راه خدا میجنگند، میکشند و کشته میشوند.»
خداوند کریم همیشه به من نظر لطف و محبت داشتند و به واسطه امام عزیزی که کریم اهلبیت(ع) است دعاهای مرا مستجاب کردند و با جرأت میگویم که هر خواستهای که داشتم برآورده شده مگر آنکه بر خیر و صلاح من نبوده.
من کوچکتر از آن هستم که بخواهم کسی را نصیحت و یا راهنمایی کنم چراکه خود من گناهکار هستم اما چیزی که مرا در این دو سه ماه گذشته بسیار اذیت کرده، این بود که بسیاری از مردم و حتی دوستان و همکاران و آشنایان میگفتند که این رزمندهها که به سوریه میروند برای پول و ارزشهای مادی است، برای اعراب میجنگند، این جنگ چه ربطی به ما دارد؟ مگر به کشور ما حمله کردهاند؟
این را به همه شما میگویم عزیزان به فرموده حضرت آیتالله امام خامنهای، اگر ما الان در سوریه نمیجنگیدیم باید در کرمانشاه و همدان با این خدانشناسها میجنگیدیم بنابراین از شما خواهش میکنم این حرفها را نزنید چرا که دل امام زمان(عج) را به درد میآورید.
جوادعلی حسناوی با نام نظامی «جواد جهانی»، از مادری لرستانی از اهالی خرمآباد و پدری عراقی، 12 خردادماه سال 66 در خرمآباد متولد شد.
وی از فرماندهان عملیاتی یگانهای مدافع حرم، موسوم به «سرایا الخراسانی»، روز جمعه، 14 فروردینماه سال 1394 شمسی، به دست عوامل نفوذی داعش در روستای عزیز بلد از توابع شهر بلد واقع در استان آزاد شده صلاحالدین عراق ترور شد و بال در بال ملائک گشودند.
فاطمه جهانی، مادر شهید مدافع حرم، جوادعلی حسناوی در سفری که به شهرستان الشتر داشت، شامگاه دوشنبه، 17 مرداد همزمان با عاشورای حسینی در جمع اهالی روستای فیضآباد در مسجد حضرت ثارالله در بیان خاطراتی از فرزند شهیدش، گفت: برای اولینبار که با پدر جواد آشنا شدم تنها چیزی که در او دیدم ایمانش بود و من دیدم که خیلی متدین است، در سن 14 سالگی بودم که با او ازدواج کردم و از زندگی خوب خود که در کربلا دارم راضی هستم.
وی با بیان اینکه در کنار امام حسین(ع) بودن افتخار بزرگی است و وقتی احساس تنهایی میکنم به حرم امام حسین(ع) میروم و آرام میشوم، افزود: برادران همسرم در زمان حکومت صدام به حکم او اعدام میشوند؛ البته صدام حکم اعدام شوهرم را نیز صادر کرده بود، اما شوهرم موفق شد به ایران فرار کند.
مادر شهید جوادعلی حسناوی با بیان اینکه من پنج فرزند شامل سه پسر و دو دختر داشتم که آقا جواد که فرزند دومم بود در مبارزه با داعش به شهادت رسید، اضافه کرد: جواد در کودکی خیلی آرام بود و زمانی که سن کمی داشت پدرش او را بالای دیوار حیاطمان میگذاشت و اذان میگفت.
وی افزود: جواد در کودکی همیشه میگفت که من بزرگ شوم به فلسطین میروم؛ یک خلق و خوی خوب جواد این بود که عصبانی نمیشد و خیلی آرام بود و وقتی قدم خیری بر میداشت مدام میگفت که من کل کارم برای رضای خداست و کار باید فی سبیلالله باشد.
این مادر شهید با بیان اینکه جواد سه ماه شعبان، رجب و رمضان مرتب روزه میگرفت و نمازش را به موقع میخواند و در سوریه نمازش را به خاطر مجروحیتی که داشت نشسته میخواند، گفت: جواد برای اولین بار با سپاه بدر به سوریه اعزام شد و برای بار دوم با سرایای خراسانی رفت و مجروح شد.
جهانی ادامه داد: زمانی که داعش به سوریه حمله کرد جواد در همه جنگهای سوریه شرکت کرد؛ جواد از زمانی که خواست برای اولین بار به سوریه برود برای اینکه من نگران نشوم به من گفت به ایران برای تحصیل میروم و بعدها که با من تماس گرفت دیدم شماره او از سوریه است و خیلی اصرار کردم که برگردد ولی جواد گفت: من بر نمیگردم.
وی با اشاره به علاقه فرزندش به رهبر معظم انقلاب، اظهار کرد: جواد به کتابهایی که در مورد امام زمان(عج) نوشته شده بود علاقه داشت و معتقد بود کار باید برای رضای خدا باشد، مدام امر به معروف و نهی از منکر میکرد و امر به معروف را اول از خانواده شروع میکرد بعد هم در جامعه. یکی از خصوصیات بارز جواد این بود که بسیار پایبند به ولایت بود و گُردانی که جواد فرماندهاش بود همگی به رهبر معظم انقلاب معتقد و علاقهمند بودند.
جهانی اضافه کرد: رابطه من و جواد خیلی صمیمی بود جواد همه کس من بود و در کربلا جای خالی برادر و خواهر را برایم پر کرده بود و در یک کلام جواد همه هستیام بود و با وجود اینکه من در کربلا غریب بودم ولی به جواد نگاه میکردم احساس غریبی نمیکردم و یک وابستگی شدید به جواد داشتم.
این مادر شهید گفت: هیچ کس مشوق جواد نبود که به سوریه برود و خودش مشتاق بود که در راه خدا کار انجام دهد و همیشه به من میگفت که مادر حضرت زینب(س) عمه من است، به او میگفتم پسرم شما که سید نیستی در جوابم میگفت مگر باید سید بود که حضرت زینب(س) عمه من باشد حضرت زینب(س) عمه همه ماست.
وی گفت: جواد با توجه به اینکه فرمانده گردان بود و نیرویهایی در اختیارش داشت، اما به آنها سختگیری نمیکرد و همیشه میگفت من بابای آنها هستم.
جهانی با بیان اینکه ما برای جواد دختری را نشان کردیم که ازدواج بکند و برای این دختر که مادرش قمی بود و پدرش عراقی بود لباس و حلقه گرفته بودیم اما جواد شهید شد و به عقد نرسید، درباره آرزوی جواد گفت: جواد از آرزویش چیزی نمیگفت ولی همیشه میگفت من دوست دارم که جزو سربازان امام زمان(عج) باشم.
این مادر شهید ادامه داد: ما همیشه پشت سر جواد نماز میخواندیم و نماز عید فطر را هم پشت سر جواد ایستادیم و نماز را خواندیم بعد از اتمام نماز دیدم جواد دستانش را بهسوی آسمان بلند کرد و گفت یا رب العالمین انشاءالله که سال دیگر روز عید فطر من شهید شده باشم و همینطور هم شد و امسال عید سعید فطر جواد در بین ما نیست و دعایش مستجاب شد و به سعادت ابدی که شهادت بود رسید.
جهانی اضافه کرد: من با توجه به اینکه علاقه شدید و وابستگی خاصی به جواد داشتم، شهادت او برای لحظه اول خیلی برایم سخت بود، اما موقعی که حرم رفتم و جنازه جواد را به حرم آورده و رو به قبله گذاشته بودند موقعی که پیکر مطهرش را دیدم آرام شدم.
وی اظهار کرد: جواد چون در وصیتنامهاش نوشته بود مادر اگر من شهید شدم به یاد عمهام حضرت زینب(س) باش، لحظه شهادتش من به یاد جمله خودش افتادم که در وصیتنامهاش نوشته بود و من در حرم امام حسین(ع) به یاد حضرت زینب(س) افتادم و حس آرامی به من دست داد و واقعاً به آرامش رسیدم.
این مادر شهید مدافع حرم گفت: انتظاری که از مسئولان ایرانی دارم این است چون ما به مدت 20 سال در ایران و در شهر خرمآباد زندگی کردیم و جواد در ایران متولد شده است و قسمت شد که ما به خاطر پدرش که عراقی بود به عراق برگردیم تقاضا دارم که کوچه و یا میدانی در خرمآباد به اسم فرزندم نامگذاری شود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شهید_امروز
🎥 #فیلم|این دو دقیقه رو ببینید؛ تا بفهمید نمیشه عاشق شهید حسناوی نشد...
چقدر حالِ آدم خوب میشه با دیدنِ صورتش...
🌿۱۴ فروردین سالگرد شهادت شهید جوادعلی حسناوی گرامی باد.
كاظم خائف، فرزند محمدرضا در تاريخ دوم ارديبهشت ماه سال 1337 در بيرجند به دنيا آمد. دوره ابتدايى را در سال 1344 در مدرسه ابتدايى حكيم نظامى شروع كرد و در سال 1349 به پايان برد. سپس وارد مدرسه راهنمايى گنجى شد و دوره متوسطه را در هنرستان ابوذر گذراند و در سال 1356 در رشته برق ديپلم گرفت.»
اوقاتش را بيشتر به ورزش و مطالعه می گذراند. در ورزشهاى رزمى، كاراته و كوهنوردى فعال بود و مربى كونگ فو به شمار مى آمد.
به كوه و طبيعت علاقه مند بود. می گفت: «مشاهده كوه و طبيعت چندين فايده دارد، از جمله اينكه انسان را به عظمت قدرت خداوند واقف مى سازد و نيز در خلوتى كه دست می دهد، بهتر می توان با خدا سخن گفت.»
پس از اخذ ديپلم به عنوان درجهدار وظيفه وارد ارتش شد و در لشكر 77 خراسان به خدمت مشغول شد. علاقه او به امام(ره) موجب شد، به فرمان ايشان از خدمت فرار كند كه پس از پيروزى انقلاب به محل خدمت خود بازگشت.
در راهپيمايي ها با لباس مبدل شركت می کرد. يك بار دستگير شد ولى از چنگ ماموران گريخت.»
جزء اولين نيروهاى اعزامى به منطقه گنبد براى خنثى سازى توطئه هاى ضد انقلاب داخلى بود كه در آنجا نقش بسزايى داشت.
با شروع جنگ تحميلى به سرعت به سپاه پيوست و به جنگ و جبهه وارد شد.
عاشق جبهه بود و خود را مسئول می ديد و در شتافتن به سوى جبهه و ايفاى نقش و انجام تكليف سر از پا نمى شناخت.
مادر شهيد درباره ازدواج او می گويد: «شهيد ازدواج نكرد و هر وقت در اين مورد با او سخن می گفتيم، در جواب می گفت: مادام كه جنگ به پايان نرسيده، ازدواج نخواهم كرد. دوست ندارم كه زن و فرزند بى سرپرستى - كه مايه زحمت شما باشند - از خود به جاى بگذارم.»
خائف در كسوت پاسدارى به جبهه اعزام شد و با عناوين عضو گروه ويژه، معاونت گروه ويژه، فرمانده گروه ويژه، فرمانده گروهان و فرمانده گردان با دشمن جنگيد. او در جبهه هاى بستان، تنگه چزابه و در عملياتهاى طريق القدس، فتح المبين و بيت المقدس شركت داشت.
حسين يوسفى - دوست و همرزم شهيد - می گويد: «قبلاً به ما گفته بودند كه قرار است گردانى با عنوان گردان ويژه تشكيل گردد و توضيح داده بودند كه هيچ اميد و برگشتى براى اعضاى اين گردان وجود ندارد و افرادى بايد در آن عضو شوند كه صد در صد از شهادت استقبال كنند و از دنياى دون به سوى پروردگار خود قطع علاقه كرده باشند. وقتى از كاظم خائف پرسيدم: در جبهه قرار است در چه واحدى انجام وظيفه كنى؟ گفت: در گردان ويژه. من كه وصف گردان ويژه را شنيده بودم، يكه خوردم و حالم تغيير كرد. ايشان با تعجب پرسيد: چه شد؟ چرا اينطورى شدى؟ من نمى خواستم چيزى بگويم، ولى اصرار كرد و من همدرباره گردان ويژه شنيده بودم، توضيح دادم. تعجب كردم، چون ديدم چهره اش باز و بشاش شد و خيلى خوشحال. در نهايت به من گفت: وقتى كه برگشتى اين مطلب را نزد پدر و مادرم تعريف نكن كه نگران نشوند.»
عبدالله مرشدزاده - دوست و همرزم ديگر شهيد - می گويد: «سردار شهيد حاج رجبعلى آهنى می گفت كه شهيد خائف معاون من بود و مادر يك منطقه، در كنار نيروهاى ارتشى مشغول آموزش نيروهاى خودى بوديم. شهيد خائف با نيروها كار می کرد و آنها را آموزش می داد. من كه در كنار يك سرهنگ ارتشى بودم، به ايشان گفتم: جناب سرهنگ! به نظر شما فلانى - خائف - چه قدر تجربه كارى دارد؟ جناب سرهنگ وراندازى كرد و گفت: بايد بيست و پنج سال تجربه داشته باشد. گفتم: جناب سرهنگ سن ايشان به بيست و پنج سال نمى رسد.»
برادر شهيد می گويد: «روزى در مشهد به همراه سردار شهيد حاج رجبعلى آهنى - كه در آن زمان فرمانده گردان بود - نزد من آمدند و صحبت شد. از جمله در مورد محول كردن مأموريتهاى مهم و خطرناك به افراد بحث كرديم. من خدمت برادر شهيدم عرض كردم كه در معامله با خداوند بهتر است انسان اوج اخلاص را رعايت كند تا اگر در آن حال به محضر خداوند شرفياب شد، مسرور و رستگار و عزيز باشد. لذا شما هم بهتر است آن مأموريتهايى را كه خيلى سخت است و داوطلب ندارد و كمتر دارد، انتخاب و قبول كنى. ايشان به جبهه رفت و در برگشت به من گفت: همان كارى را كه گفتيد كردم و از بين مأموريتهاى مختلف پيشنهادى، عضو شدن در گروه ويژه و خط شكنى و اطلاعات و شناسايى را پذيرفتم.»
همچنين می گويد: «جناب آقاى موهبتى - كه از فرماندهان آن زمان و همرزم شهيد خائف بودند - تعريف می کردند كه يكبار او را دعوت كردم تا فوراً خود را به جبهه برساند و در عملياتى كه در پيش است شركت كند. وقتى شهيد به سپاه آمد، مهرى برداشت و دو ركعت نماز گزارد؛ علت را پرسيدم. گفت: وقتى دوستان شهيد خود را به ياد مى آورم، فكر می کنم كه خداوند مرا دوست نداشته كه به شهادت برسم. ولى اكنون كه مى بينم پس از فاصله اندكى خداوند توفيق به من داده كه برگردم و در راه او جهاد كنم، خوشحال هستم و بدين منظور شكر خداوند را بر خود لازم می دانم.»
كاظم خائف در تاريخ دهم ارديبهشت ماه سال 1361، در عمليات بيت المقدس، در جبهه كرخه نور بر اثر اصابت گلوله به گردن و نخاع به شهادت رسيد.
پدر شهيد درباره نحوه شهادت كاظم به نقل از دوستش - برادر ميرزايى - می گويد: «در آن شب در سنگر نشسته و در روشنايى نور چراغ قوه مشغول خواندن دعا بوديم كه غذاى مختصرى - كه عبارت بود از هويج و سيب زمينى - آوردند. شهيد خائف آن را تقسيم كرد و براى هر كدام از ما اندكى غذا ريخت، ولى غذاى خودش را هم پيش من گذاشت و گفت: من نمى خواهم غذا بخورم. علت را كه پرسيدم، گفت: من تنها امشب اينجا هستم و مطمئنم كه فردا شهيد مىشوم. قبلاً از خداوند چند چيز خواستهام.
اول اينكه مرا با شكم گرسنه شهيد كند. دوم اينكه تنها با اصابت يك گلوله به شهادت برسم و سوم اينكه پيكرم در آفتاب بماند كه كبود شود و اكنون دوست دارم كه اين خواستههاى من اجابت گردد. همين طور هم شد. در شب عمليات از هم ديگر جدا شديم و تا بامداد يكديگر را پيدا نكرديم، شلوغ بود و هركس گرفتار و مواظب وضعيت و وظيفه خودش بود. بامدادان وقتى شهيد بزرگوار سردار رجبعلى آهنى به جستجوى او رفت، او را در حال گذراندن آخرين لحظات ديده بود و پيكرش نيز به دليل شلوغى خط، نُه روز در آفتاب داغ خوزستان ماند.»
پيكر شهيد بعد از انتقال به زادگاهش - شهرستان بيرجند - به خاك سپرده شد.