eitaa logo
کانال کمیل
286 دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
5هزار ویدیو
71 فایل
سفیرعشق شهیداست و ارباب عشق حسین‌علیه‌السلام وادی عشاق کربلاجایی که ارباب عشق سربه‌باد می‌دهدتا اسرارعشاق را بازگوکند که‌برای عشاق راهی‌جز ازکربلا گذشتن نیست🌷 کپی باذکرصلوات برمهدی عج eitaa.com/joinchat/2239103046Cd559387bf0
مشاهده در ایتا
دانلود
داشتیم توی محوطه گردان حمزه لشکر25، فوتبال بازی می کردیم. از دور مرتضی را دیدم داره میاد. با یک چهره برافروخته و نورانی. نزدیک تر که شد، دیدم خیلی حالش گرفته ست.  من دروازه بان بودم. آمد کنارم ایستاد و گفت:  - مفید! فوتبال را تعطیل کن بیا کارِت دارم.  گفتم:  - چی شده؟  گفت:  - بیا کارِت دارم دیگه.  دروازه را وِل کردم، یکی از بچه ها را صدا زدم که بیاید جای من دروازه بایستد. مانده بودم، چی شده که اینقدر مرتضی ناراحت است.  با هم راه افتادیم، مرتضی ساکت بود، داشتیم کم کم از بچه ها دور می شدیم. برگشتم به نیم رخش نگاه کردم. دیدم اشک دور چشمان معصومانه اش حلقه زده. حلقه اشک را که دور چشمان مرتضی دیدم، بغض کردم و با ترس و اضطراب گفتم:  - مرتضی اتفاقی افتاده؟  گفت:  - یه خوابی دیدم، می خوام برات تعریف کنم.  خواستم با شوخی کمی از این حالت دَرش بیارم.  گفتم:  - خواب دیدی زن گرفتی؟  خیلی جدی همانطور که شانه به شانه هم می رفتیم، گفت:  - نه، بیا، شوخی نکن.  لبخند روی لبهام خشک شد. تا اینکه جای خلوتی پیدا کرد و گفت:  - دیشب رفتم نمازخانه. تکیه داده بودم به گونی های نمازخانه. حرفش را قطع کرد، دستم را گرفت و گفت:  - ولی باید یه قولی بهم بدی.  گفتم:  - چه قولی؟  گفت:  - قول بده که این خواب را برای کسی تعریف نکنی. هر وقت شهید شدم می تونی بگی  راضی نیستم که قبل از شهادتم به کسی بگی. قول می دی؟  قول دادم. گفت:  - خواب دیدم تو یک عملیات بزرگی شرکت کردم آنقدر وسعت عملیات و آتش دشمن و هواپیماهای  دشمن زیاد بود که ما اصلاً توان راه رفتن نداشتیم. هواپیماها پشت سرِ هم می آمدند، بمباران می کردند و برمی گشتند. یکهو دیدم، خانُمی کنارم  ایستاده؛ به بغل دستی ام گفتم:  - این کیه؟  - گفت:  - خانُمِ دیگه. تو مگه این خانُم را نمی شناسی؟  گفتم:  - نه، اصلاً این زن اینجا چیکار می کنه؟ تو عملیات، وسط بمباران و آتش.  جواب داد:  - بابا! این مادر بچه ها ست دیگه!  از خواب پریدم. به ساعت نگاه کردم، یک و نیم شب بود. وقتی که بیدار شدم تمام بدنم خیسِ عرق شده بود. وضو گرفتم و برگشتم، رفتم داخل مسجد. حاج آقا هم آمده بود. خوابم را برای حاج آقا تعریف کردم. گفت: - تو حضرت زهرا(س) را تو خواب دیدی. انشاالله ما در عملیاتی که در پیش داریم پیروز می شیم و هواپیماهای زیادی را هم می زنیم. مرتضی سرش را پایین انداخت و گفت: التماس دعا مفید. با دیدن این خواب یعنی من شهید می شم و توی عملیاتی که در پیش داریم، می رم. بغضم ترکید و شروع کردم به گریه کردن. گفتم:  - آخه شاید من قبل از تو شهید بشم.  نگاهی به من کرد و خیلی مطمئن و محکم گفت:  - تو شهید نمی شی!  گفتم:  - آخه تو از کجا می دونی؟   گفت:  - تو باید بمونی و پیام من را برسونی.   محکم در آغوشش گرفتم. گرمای وجود مرتضی می ریخت توی تنم. گریه امانمان را بریده بود. من که نمی تونستم طاقت بیارم. فکر از دست دادن مرتضی دیوانه ام می کرد.  سرانجام، مرتضی در همان عملیاتی که خوابش را دیده بود "کربلای پنج" بر اثر اصابت ترکش به پهلو، بازو و صورتش زهراگونه به شهادت رسید.   شهید داداش پور است به روایت حاج مفیدی 😔 اینجـا کانال شهـداست✌️👇 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ما را به دوستان خود معرفی کنید.🦋 🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸🕊 @RMartyrs
که به وقت برکت میده آن روز، به مسجد نرسیده بود. برای نماز به خانه آمد و رفت توی اتاقش. داشتم یواشکی نماز خواندنش را تماشا می‌کردم. حالت عجیبی داشت. انگار خدا، در مقابلش ایستاده بود. طوری حمد و سوره می‌خواند مثل این که خدا را می‌بیند؛ ذکرها را  دقیق و شمرده ادا می‌کرد. بعدها در مورد نحوه‌ی نماز خواندنش ازش پرسیدم، گفت: «اشکال کار ما اینه که برای همه وقت می‌ذاریم، جز برای خدا! نمازمون رو سریع می‌خونیم و فکر می‌کنیم زرنگی کردیم؛ اما یادمون می‌ره اونی که به وقت‌ها برکت می‌ده، فقط خود خداست.» ای از شهید علیرضا کریمی اینجـا کانال شهـداست✌️👇 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ما را به دوستان خود معرفی کنید.🦋 🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸🕊 @RMartyrs
همچون ارباب دو ماه از شروع جنگ تحمیلی گذشته بود.  یک شب بچه‌ها خبر آوردند که یک بسیجی اصفهانی در ارتفاعات کانی تکه‌تکه شده است. بچه‌ها رفتند و با هر زحمتی بود بدن مطهر شهید را درون کیسه‌ای گذاشتند و آوردند. آن‌چه موجب شگفتی ما شد، وصیت‌نامه‌ی‌ این برادر بود که نوشته بود: «خدایا! اگر مرا لایق یافتی، چون مولایم اباعبدالله‌الحسین (ع) با بدن پاره‌پاره ببر.»  از کتاب کرامات شهدا اینجـا کانال شهـداست✌️👇 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ما را به دوستان خود معرفی کنید.🦋 🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸🕊 @RMartyrs
پیش حضرت زهراء یک روز در خانه نشسته بودیم که امیر از در وارد شد. مادرم از او پرسید:«امیرجان دیگر به جبهه نمی روی؟» امیر گفت:«چرا مادر، تازه اول کار است» وقتی مادرم گفت: «بس است دیگر» چند بار رفته ای دیگر نرو»  امیر پاسخ داد:«در آخرت وقتی از حضرت زهرا (س) پرسیدند که تو برای اسلام چه دادی؟ در جواب می گوید: من حسینم را در راه اسلام دادم. آن وقت اگر از تو بپرسند که تو چه در راه اسلام داده ای، پیش حضرت فاطمه (س) روسیاه خواهی شد.  ولی اگر من به جبهه بروم و به اسلام خدمت کنم، جوابی برای حضرت زهرا (س) خواهی داشت.  محمدعلی امیرفاضل اینجـا کانال شهـداست✌️👇 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ما را به دوستان خود معرفی کنید.🦋 🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸🕊 @RMartyrs
شهید بشوم می دانستم سردار شهید محمد ناصر ناصری قرار است به افغانستان برود. شب در خانه نشسته بودم و روزنامه را ورق می زدم که تلفن زنگ زد. گوشی را برداشتم با همان لحن همیشگی گفـت:  « سلام، چطوری؟ دارم می رم، همین فردا پس فردا. این روزها مشغول خواندن غزل خداحافظی هستم.  با خیلی ها خداحافظی کرده ام. امروز رفته بودم بهشت رضا- علیه السلام- با شهید کاوه  خداحافظی کردم. آخر نمی شد بدون خداحافظی با او، به این سفر رفت. جایت خالی! کلی با محمود آقا حرف و حدیث کردیم. از آن جا رفتم دیدن پدر شهید کاوه و باهاش خداحافظی کردم. از پیرمرد خواهش کردم برایم دعا کند که در این سفر شهید بشوم. و بعد رفتم دیدن آقا بزرگ ،  خداحافظی کردم و از او هم خواهش کردم از خدا بخواهد من شهید شوم.» گفتم: «ناصرجان! این حرف ها چیه که می زنی؟ ما هنوز تو را لازم دارم ، شما باید زنده باشید و صد  تا کردستان دیگه رو هم فتح کنی.» از پشت تلفن آهی کشید و گفت: « تو سومین کسی هستی که ازت خواهش می کنم ، دعا کن خدا مرا بیامرزد ، با روی سرخ بپذیرد.  رئیس ! تو پیش خدا آبرو داری ، من از تو خواهش می کنم ... دعا کن شهادت نصیبم شود.  اینجـا کانال شهـداست✌️👇 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ما را به دوستان خود معرفی کنید.🦋 🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸🕊 @RMartyrs
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🌹🌹🌹 ازدواج شهدا کجا و ازدواج ما کجا...؟! گاهی دلم برای ازدواج هایی به سبک شهدا تنگ می شود... ازدواجی به سبک 🌷شهید ردانی پور.... که بجای اینکه به فکرِ برگزاری مراسم تجملاتی باشد به فکر رساندن کارت عروسی به حرم حضرت معصومه بود... مراقب بود در مجلسش گناه نشود... آخر حضرت زهرا مهمان ویژه ی مجلسش بود... ازدواجی مثل 🌷شهید میثمی... که شبِ عقد از همسرش مُهر در خواست کرد تا نماز شُکر بجا آورد‌... میتوانست مثل خیلی های دیگر شب عقد مشغول رقص و بی بند و باری باشد اما فهمید که همسر نعمت خداست و در قبال نعمت باید شکر کرد نه عصیان... یا مثلا ازدواجی شبیه به 🌷شهید مدق... که همسرش گفت نمیخواهم مهریه ام بیشتر از یک جلد قرآن و شاخه نبات باشد... او هم میتوانست هزار جور بهانه بیاورد و بگوید مهریه پشتوانه است و حق زن است و ... یا دلم برای ازدواجی به سبک 🌷شهیدکلاهدوز تنگ شده... که خرید عقد همسرش یک حلقه و یک جفت کیف و کفش بود و مراسم عقدش را خیلی ساده با سی چهل نفر مهمون برگزار کرد... یا 🌷شهید محمد ابراهیم همت که زندگی شان را در اتاق کوچکی روی پشت بام شروع کردند! دریغ از یک چراغ خوراک پزی در اوایل زندگی... یا 🌷شهید مهدی باکری که اهل سادگی و از تجملات بیزار؛ که زندگی را در دو اتاق خانه ی پدری شروع کردند! همراه با وسایل ضروری زندگی که آن قدر کم بود در یک پیکان استیشن جا می شد... آن روز ها مراسم را ساده میگرفتند در انتخاب همسر به تقوا و دیانت توجه میکردند نه پول و ظواهر... خدایی عمل میکردند و علوی زندگی میکردند... این روزها سخت درگیر تجملات و ظواهر شدیم و معترض هم هستیم که چرا اینقدر طلاق و بدبختی زیاد است... ما بجای توجه به "شعائر" الهی به "ظواهر" دنیوی توجه میکنیم.... به راستی که همه ی ما میدانیم راه اهل بیت و شهدا چیست ... و وای به حال ما که میدانیم و اینگونه عمل می کنیم.... 🌷شهدا نگاهی😔 اینجـا کانال شهـداست✌️👇 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ما را به دوستان خود معرفی کنید.🦋 🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸🕊 @RMartyrs
استاد پناهیان:) تا می‌توانید عکـس"آقا" را درفضای‌مجـازی منتشر کنید تا به دست همه عالم برسد، انسان‌های پاک طینت ‌گاهی‌ با دیدن‌ چهره‌ اولیاءالله‌ منقلبـــ‌ می‌‌شوند...😌💖 🕊 اینجـا کانال شهـداست✌️👇 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ما را به دوستان خود معرفی کنید.🦋 🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸🕊 @RMartyrs
🔔ــــــر قسمت ما میشد ای کاش... ❌میتــرسم از خــودم زمـانی که؛ ⇜"دلِ مــادر خـودم" را میشــ‌‌‌‌‌⚡️ـکنم و در عـین حـال بر احوالِ دلِ💔 گریـه میکنم... ❌میتــرسم از خـودم زمانی کـه؛ ⇜به نگــاه میکنم! و در عیـن حال هیئت🏴 میروم و بر اشک میریزم😭 و از 🌷 دم میزنـم... ❌میترسـم از خـودم زمانی که؛ ⇜از اهل بیت و‌ شهدا🌷 دم میزنـم و اول وقت نیست✘ ❌میترسـم از خودم زمانی که؛ ⇜عاشق هستم و اخلاق و ادب ندارم😔 تکلیف مدار نیستم... ❌میترسـم از خـودم زمـانی که؛ ⇜از امام خامنه ای💖 دم میزنـم و به حرف ها و خواسته هایشان 😞 ❌میترسـم از خـودم زمانی که؛ ⇜ سر می کنم ولی گفتگو با برایم عادی شده... ❌میترسم از خـودم زمانی کـه؛ ⇜حرفـ هایـم با عملــم فرسنـگ ها فاصله دارد💕 باید رقم زد باید کشت💔 ▪️منیت را ▫️تکبر را ▪️دلبستگی را ▫️غرور را ▪️غفلت را ▫️آرزوهای دراز را باید از خود گذشت! باید کشت را... ! دردش کشتـ⚡️ـن لذت هاست... 💥امان از توجیه گر‌‌💥 اینجـا کانال شهـداست✌️👇 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ما را به دوستان خود معرفی کنید.🦋 🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸🕊 @RMartyrs
💫بارها شنيده بودم كه ابراهيم، از اين حرف که برخی می گفتند: فقط ميريم جبهه برای شهيد شدن و.. اصلاً خوشش نمی آمد! 💫به دوستانش می گفت: هميشه بگيد ما تا لحظه آخر، تا جائی که نفس داريم برای اسلام و انقلاب خدمت می کنيم، اگر خدا خواست و نمره ما بيست شد آن وقت شهيد شويم. ولي تا اون لحظه ای که نيرو داريم بايد برای اسلام مبارزه کنيم. 💫می گفت بايد اينقدر با اين بدن کار کنيم، اينقدر در راه خدا فعاليت کنيم که وقتی خودش صلاح ديد، پای کارنامه ما را امضا کند و شهيد شويم. اما ممکن هم هست که لياقت شهيد شدن، با رفتار يا کردار بد از ما گرفته شود. •برگرفته‌ا‌ز‌ڪتاب‌سلام‌بر‌ابراهیم‌یڪ📚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💫🌸دعـای نـور🌸💫 🌟💞 ✨بِسْمِ_اللّٰهِ_النُّورِ ، 🌟بِسْمِ_اللّٰهِ_نُورِ_النُّورِ ، ✨بِسْمِ_اللّٰهِ_نُورٌ_عَلىٰ_نُورٍ ، 🌟بِسْمِ_اللّٰهِ_الَّذِى_هُوَ_مُدَبِّرُ_الْأُمُورِ ، ✨بِسْمِ_اللّٰهِ_الَّذِى_خَلَقَ_النُّورَ_مِنَ_ النُّورِ . 🌟الْحَمْدُ_لِلّٰهِ_الَّذِى_خَلَقَ_النُّورَ_مِنَ_ النُّورِ ، ✨وَأَنْزَلَ النُّورَ عَلَى الطُّورِ ، 🌟فِى كِتابٍ مَسْطُورٍ ، ✨فِى رَقٍّ مَنْشُورٍ ، 🌟بِقَدَرٍ مَقْدُورٍ ، ✨عَلىٰ نَبِيٍّ مَحْبُورٍ . 🌟الْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِي هُوَ بِالْعِزِّ مَذْكُورٌ ، ✨وَبِالْفَخْرِ مَشْهُورٌ ، 🌟وَعَلَى السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ مَشْكُورٌ . ✨وَصَلَّى اللّٰهُ عَلىٰ سَيِّدِنا مُحَمَّدٍ 🌟وَآلِهِ طاهرین✨✨✨ اینجـا کانال شهـداست✌️👇 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ما را به دوستان خود معرفی کنید.🦋 🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸🕊 @RMartyrs
هیچ‌کسی... جای تو رو... توُ دل من پُر نمی‌کنه! زيارت جامعه، شناسنامه اهل بيت عليهم السلام است . نماز شب و دو رکعت نماز عشق برای مولا مون مهدی زهرا سلام الله علیها.🌹🌸 عاقبتتون ختم به خیر ظهور رو ببینید☺️ 💫🌟✨ اینجـا کانال شهـداست✌️👇 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ما را به دوستان خود معرفی کنید.🦋 🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸🕊 @RMartyrs
﷽❣ ❣﷽ یک قدم محضِ رضایِ تو نشد بردارم اصلاً انگار فقط دردسرم آقاجان در بساط غمتان مدعی‌ام ، اما حیف غافل از ناله و اشکِ سحرم آقاجان پر و بالم شده زخمی ، تو بلندم کردی کمکی کن که به سویت بپرم آقاجان غیر این خانه پناهِ دگری نیست مرا باز کن دربه رویم، پشتِ درم آقاجان 💔 ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨🌹 امام زمانی شویم 💚 اینجـا کانال شهـداست✌️👇 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ما را به دوستان خود معرفی کنید.🦋 🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸🕊 @RMartyrs
روی سنگریزه اویل جنگ در گروه جنگ های نا مننظم شهید با شهید چمران همکاری می کرد. شب ها که می خواست بخوابد با همان لباسی که تنش بود می رفت بیرون سنگر و روی سنگ ریزه ها می خوابید  یک شب بهش گفتم:چرا این کار رو می کنی،چرا توی سنگر نمی خوابی؟ جواب داد:بدن من خیلی استراحت کرده،خیلی لذت برده،حالا باید اینجا ادبش کنم. ای از شهید سید حمید میرافضلی اینجـا کانال شهـداست✌️👇 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ما را به دوستان خود معرفی کنید.🦋 🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸🕊 @RMartyrs
مریض بودند اومد بهم گفت: " میشه ساعت 4 صبح بیدارم کنی تا داروهام رو بخورم؟ " ساعت 4 صبح بیدارش کردم، تشکر کرد و بلند شد از سنگر رفت بیرون ... بیست الی بیست و پنج دقیقه گذشت، اما نیومد ... نگرانش شدم؛ رفتم دنبالش و دیدم یه قبر کنده و توش نماز شب می خونه و زار زار گریه می کنه! بهش گفتم: " مرد حسابی تو که منو نصف جون کردی! می خواستی نماز شب بخونی چرا به دروغ گفتی مریضم و می خوام داروهام رو بخورم؟؟! " برگشت و گفت: " خدا شاهده من مریضم، چشمای من مریضه، دلم مریضه. من شونزده سالمه! چشام مریضه! چون توی این شانزده سال امام زمان عج رو ندیده ... دلم مریضه! بعد از 16 سال هنوز نتونستم با خدا خوب ارتباط برقرار کنم ... گوشام مریضه! هنوز نتونستم یه صدای الهی بشنوم ... " اینجـا کانال شهـداست✌️👇 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ما را به دوستان خود معرفی کنید.🦋 🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸🕊 @RMartyrs
فرماندهی شهید رستگار فرمانده لشگر 10 سیدالشهدا(ع) بود و خانواده اش از این سمت حاجی، هیچ اطلاعی  نداشتند. یک روز، برادر او به منطقه آمد تا از او خبری بگیرد. حاج کاظم، قرار بود صحبتی برای نیروها داشته باشد. وقتی از جایگاه اعلام شد:« فرمانده لشگر 10 برای صحبت بیایند»، آقای رستگار بلند شد و به سمت  جایگاه حرکت کرد. برادرش از همه جا بی خبر، با دست اشاره می‌کرد که « چرا در میان جمعیت بلند  شدی؟» حتما با خودش گفته بود: « برادرمان بی ملاحظه است و رعایت نظم و انضباط را نمی کند.»  حاجی با اشاره جواب داد که الان می نشینم. خلاصه صحبت ایشان آغاز شد و تا آخر جلسه، برادرشان متحیر مانده بود. حاج کاظم به برادرش سفارش کرد که جریان فرماندهی او را برای کسی نگوید. اگر چه خانواده اش بالاخره فهمیدند. ای از سردار شهید حاج کاظم رستگار اینجـا کانال شهـداست✌️👇 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ما را به دوستان خود معرفی کنید.🦋 🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸🕊 @RMartyrs
یا تلفنچی بعد از عملیات فتح المبین رفتم کرخه نور تا سید را ببینم و از سلامتی اش با خبر شوم. گوشه ی سنگر یک تلفن بودکه سید مدام با آن حرف میزد ولی هر دفعه به گونه ای صحبت می کرد که خیلی عادی و معمولی جلوه کند. پرسیدم: آسید حمید مسئولیت شما توی جبهه چیه ؟ سیدگفت من تلفن چی فرمانده ام. درست می گفت.خودش هم فرمانده بود و هم تلفنچی فرمانده. فرمانده خط بود ولی برای اینکه همشهری هایش نفهمندچه مسئولیتی دارد، جلوی ما آن طوری برخوردمی کرد. به همه نیروهایش گفته بود در موردمسئولیتش به کسی چیزی نگویند. سردار شهید سید حمید میرافضلی اینجـا کانال شهـداست✌️👇 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ما را به دوستان خود معرفی کنید.🦋 🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸🕊 @RMartyrs
دردناک می دانست از ساواکی ها می باشند و می خواهند براش پرونده سازی کنند. از او پرسیده بودند نظرت در مورد حجاب چیه؟ گفته بود: من کە نظری ندارم باید از روحانیت پرسید! من فقط یه حدیث بلدم کە هرکس همسرش را بی حجاب در معرض دید دیگران قرار دهد  بی غیرت است و خداوند او را لعنت می کند. ساواکی ازش پرسید شاه را داری می گی؟  خنده ای کرد و گفت من فقط حدیث خواندم. ای از شهید محمد منتظرالقائم اینجـا کانال شهـداست✌️👇 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ما را به دوستان خود معرفی کنید.🦋 🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸🕊 @RMartyrs
با والدین مریضی مادرش همزمان شده بود با آزمون مهمی که سپاه قرار بود بگیرد. محمد چند ماهی مرخصی گرفته بود تا حسابی مطالعه کند . بر خلاف تصور خیلی ها، محمد قید امتحان را زد دنبال مریضی مادرش را گرفت تا این که مادر بستری شد. یک ماه و نیم به مادر رسیدگی کرد. رفته بود ویلچر گرفته بود تا مادر را در حیاط بیمارستان بگرداند. بارها مادر را بر دوش گذاشته و از پله های بیمارستان آورده بود پایین! به مادرش خیلی احترام می گذاشت .  ای از شهید محمد گرامی  اینجـا کانال شهـداست✌️👇 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ما را به دوستان خود معرفی کنید.🦋 🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸🕊 @RMartyrs
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💫🌸دعـای نـور🌸💫 🌟💞 ✨بِسْمِ_اللّٰهِ_النُّورِ ، 🌟بِسْمِ_اللّٰهِ_نُورِ_النُّورِ ، ✨بِسْمِ_اللّٰهِ_نُورٌ_عَلىٰ_نُورٍ ، 🌟بِسْمِ_اللّٰهِ_الَّذِى_هُوَ_مُدَبِّرُ_الْأُمُورِ ، ✨بِسْمِ_اللّٰهِ_الَّذِى_خَلَقَ_النُّورَ_مِنَ_ النُّورِ . 🌟الْحَمْدُ_لِلّٰهِ_الَّذِى_خَلَقَ_النُّورَ_مِنَ_ النُّورِ ، ✨وَأَنْزَلَ النُّورَ عَلَى الطُّورِ ، 🌟فِى كِتابٍ مَسْطُورٍ ، ✨فِى رَقٍّ مَنْشُورٍ ، 🌟بِقَدَرٍ مَقْدُورٍ ، ✨عَلىٰ نَبِيٍّ مَحْبُورٍ . 🌟الْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِي هُوَ بِالْعِزِّ مَذْكُورٌ ، ✨وَبِالْفَخْرِ مَشْهُورٌ ، 🌟وَعَلَى السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ مَشْكُورٌ . ✨وَصَلَّى اللّٰهُ عَلىٰ سَيِّدِنا مُحَمَّدٍ 🌟وَآلِهِ طاهرین✨✨✨ اینجـا کانال شهـداست✌️👇 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ما را به دوستان خود معرفی کنید.🦋 🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸🕊 @RMartyrs