eitaa logo
کانال کمیل
286 دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
5هزار ویدیو
71 فایل
سفیرعشق شهیداست و ارباب عشق حسین‌علیه‌السلام وادی عشاق کربلاجایی که ارباب عشق سربه‌باد می‌دهدتا اسرارعشاق را بازگوکند که‌برای عشاق راهی‌جز ازکربلا گذشتن نیست🌷 کپی باذکرصلوات برمهدی عج eitaa.com/joinchat/2239103046Cd559387bf0
مشاهده در ایتا
دانلود
🔅اعمال روز اول ماه ربیع الاول ➺@irani_ghavi | 🇮🇷ایران‌قوی
به نام خدا، واسه ی خدا ، به یاد خدا نثار شهدای دفاع از حرم صلوات... نثار شهدای فاطمیون صلوات ... نثار حضرت زهـــرا سلام‌الله‌علیها صلوات... اگه امشب خانوما این سه ویژگی رو برن تقویت کنن و به وجود بیارن میشن عزیز دردونه مهدی فاطمه علیه‌السّلام اگه امشب آقایون برن این سه ویژگی رو از خودشون دور کنن ، میشن رفیق فابریک مهدی فاطمه علیه‌السّلام... چی از این بهتر خوب ! میدونم با وضو هستی ، برق ها رو کم کن ، با آرامش دلتو بسپار به مادرمون حضرت زهـــرا سلام‌الله‌علیها تا او امشب مسیر برات عوض کنه!
صوت ۱.mp3
6.31M
پارت ۱ -بچه ها خوب گریه کنید ...! -دلم من گمشده گر پیدا شد ... -محرم و صفر هم جمع شد عزیزم سفرش! -یه حالی به ما میدی آقاجون ... -چند خصلت بچه هارو پیغمبر دوست داشت .
صوت ۲.mp3
3.87M
پارت ۲ -بشنو اول محفلی داستان رو ... -مولای ما علی علیه‌السّلام غریب بود! -حرف اهلبیت علیهم السّلام راه گشاست ... -باب هدایت کلام اهلبیت علیهم السّلامه -بهترین صفت زنان بدترین صفت مردا -شیطون مالِ همین از درگاه خدا رفت بیرون ...
صوت ۳.mp3
4.5M
پارت ۳ -ویژگی دوم برا زنا خیلی خوبه برا مردا خیلی بده -از بدنامی بترس ! -عفت و حیا ترسیدن داره ... -بچه های فاطمیون و تل قرین... -مدیرت میکنه ویژگی آخری زندگی رو از جهت خانوما... -اسم شهید سیرت نیا رو شنیدی!
صوت ۴.mp3
3.06M
پارت ۴ -مولا میگه... -سه دسته عذاب قبر ندارن ... -با حضرت زهـــرا سلام‌الله‌علیها محشورن! -برو این سه ویژگی رو تو خودت به وجود بیار ... -بهتشت کنار بی بی حضرت زهـــرایی!
روضه ۶.mp3
4.74M
روضه محفل یا امام رضـــــــــــا! اگر بناست که لطف کسی به ما برسد خدا کند فقط از جانب شما برسد نخواه منت بیگانه بر سرم باشد خوش است خیر همیشه از آشنا برسد
حالا شندیدی محفل رو حالِ دلت چطوره ...! من که حالِ دلم بوی دلتنگی میده.. بگو ببینم قراره چه کنی؟! https://harfeto.timefriend.net/16928271338650
وقت خداحافظی.mp3
15.26M
وقت خداحافظیه خدا نگهدار گریه کنا سینه زنا خدا نگهدار سیاهی و شال عزا خدانگهدار چایی داغ روضه ها خدا نگهدار 🎙
با اجازه مادر سادات رخت عزای پسرش را نه از جان بلکه از تن در می‌آوریم و می‌گوییم ای حسین داغ تو تا ابد در سینه ما خواهد ماند... حلول ماه ربیع الاول مبارک باد...🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🍃عرض سلام و خداقوت خدمت کاربران گرامی 🍃🌸 می خواهیم چله بگیریم ✅ چله ی ذکر یونسیه برای آمادگی ورود به ماه ربیع‌الاول 👌 ذکر یونسیه ⚜امام صادق(ع): درشگفتم ازکسی که مشکلی دارد ولی این ذکررانمی گوید... که همانااین ذکرنجات دهنده ازهر هم وغم است... 🌸🍃شروع چله 🌸۲۶ شهریورماه مصادف با فرا رسیدن ماه ربیع‌الاول ذکر یونسیه👈 لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَک إِنِّی کنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ را به نیت تعجیل در امر فرج و سلامتی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و رفع گرفتاری و آمرزش گناهانمان و بازشدن بخت جوانان و گشایش در امور مردم کشور و اعضای محترم گروه ان شاءالله برگزار کنیم . یعنی تا ۴۰ روز روزی ۴۰۰ مرتبه این ذکر رو بگیم✅✅✅✅✅✅👇 لطفا دقت کنید وسط کار نمی تونید بگید من نمیتونم بخونم ..... اگر میتونید شرکت کنید🙏 این چله از روز شروع میشه✅ کاربران گرامی که قصد شرکت دارند اسامی رو برای بنده بفرستند تا در لیست وارد کنم👌 حاجت روا بخیر بشید ان شاءالله 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 پویش صلوات و چله https://eitaa.com/joinchat/1648099642Ce44146f4cf
🔻یک شهید و سه زخمی در تیراندازی کور به نیروهای مدافع امنیت در نورآباد ممسنی معاون سیاسی و امنیتی استانداری فارس: 🔹در تیراندازی کور ۲ نفر ناشناس به سمت نیروهای بسیجی مدافع امنیت در شهرستان نورآباد ممسنی، یک نفر شهید و سه نفر زخمی شدند. 🔹حدود ساعت ۱۹:۵۰ شنبه ۲۵ شهریور ۲ نفر راکب موتور سیکلت اقدام به تیراندازی کور با سلاح شکاری ساچمه زن به سمت نیروهای بسیجی مدافع امنیت که در ضلع جنوبی میدان معلم شهرستان نورآباد ممسنی مستقر بودند، می‌کنند‌. 🔹ضاربان پس از این حمله کور که موجب آسیب رسیدن به ۴ نفر می‌شود، بلافاصله از محل متواری می‌شوند. 🔹در این حادثه یکی از مدافعان امنیت به دلیل شدت جراحات وارده، به شهادت رسید و ۳ نفر دیگر به یکی از بیمارستان‌های شیراز اعزام شدند و حال همه مجروحین پایدار و تحت کنترل است. 🔹دستگاه‌های اطلاعاتی و امنیتی و انتظامی استان در پی دستگیری ضاربان هستند. 🌻💚
✨«السَّلَامُ عَلَى رَبِيعِ الْأَنَامِ وَ نَضْرَةِ الْأَيَّام» 🌸سلام بر بهار مردمان و خرمی روزگاران 💠امام عصر(عج) با خود بهار انسانیت را به ارمغان بیاورند.
🔴 صدقه اول ماه فراموش نشود 🟢 در کتاب مکیال المکارم از وظایف ما نسبت به امام زمان علیه السلام در وظیفه شماره ۲۳ و ۲۴ آمده است : 🔺صدقه دادن به قصد سلامتی امام 🔺 صدقه دادن به نیابت از امام عصر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
▫️با اجازه مادر سادات رخت عزای پسرش را نه از جان بلکه از تن در می‌آوریم و می‌گوییم ای حسین داغ تو تا ابد در سینه ما خواهد ماند... 🦋🦋 🔹 ماهِ ربیع الاول ماهِ و شادمانیِ اهل بيت (علیهم السلام) رو میگم 🌹
💠میرزا جواد آقا ملکی تبریزی در کتاب المراقبات می‌نویسد: 🔸 " این ماه همان‌گونه که از اسم آن پیداست بهار ماه‌ها است، به‌جهت اینکه آثار رحمت خداوند در آن هویداست. در این ماه، ذخایر برکات خداوند و نورهای زیبایی او بر زمین فرود آمده است. 🔸زیرا میلاد رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم در این ماه است و می‌توان ادعا کرد از اول آفرینش زمین، رحمتی مانند آن بر زمین فرود نیامده است زیرا برتری این رحمت بر سایر رحمت‌های الهی مانند برتری رسول خدا بر سایر مخلوقات است. " 🌸حلول ماه ربيع الاول بر و منتظران حضرتش مبارک🌸 ان شاءالله پاداش دوماه عزادری هامون ظهور مولامون باشه 🤲
💠 ماه ربیع الاول، بهار زندگی است 🔺️ رهبر انقلاب: بعضی از اهل معرفت و سلوک معنوی معتقدند که ماه ربیع الاول، ربیع حیات و زندگی است؛ زیرا در این ماه، وجود مقدس پیامبر گرامی و همچنین فرزند بزرگوارش حضرت ابی‌عبدالله جعفربن‌محمدالصّادق ولادت یافته‌اند و ولادت پیغمبر سرآغاز همه‌ی برکاتی است که خدای متعال برای بشریت مقدر فرموده است.
حرم مولا حسین (ع) رخت عزا رو درآورده بعد بعضیا کاسه داغ تر از آش شدن! آدم خوبه افراطی نباشه... امام صادق فرمودند؛ خدا رحمت کند شیعیان ما را که از زیادی گِل ما آفریده شده اند و به آب محبت ما خمیر شده اند، در غم ما غمگین و در شادی ما شادمانند🌹
قسمت نهم❤️ مثل برق و باد به آخر هفته رسیدیم. سردرگم بودم. نمی دانستم این راهی که انتخاب کرده ام درست است یا... پنجشنبه بود و دلم هوای شهدا را کرد. دو شهید گمنام را بین مقبره ی شهدای نام و نشان دار دفن کرده بودند. یک راست به سراغ آنها رفتم. همیشه سنگ مزارشان تمیز بود و خانواده های شهدا هوای این دوغریب را نیز داشتند. کتاب دعا را به دستم گرفتم و بعد از قرائت فاتحه، زیارت عاشورا خواندم. با هر سلام به حضرت و لعن به قاتلین اهل بیت دلم سبک تر می شد. بغضم ترکید و چادر را روی صورتم کشیدم و دل سیر با خدای خودم راز و نیاز کردم. ــ ای خدا... خودت به دادم برس. خودت کمکم کن مسیر درستو انتخاب کنم. من صالح رو قبول دارم. مورد پسند منو خانواده مه... فقط نگرانم. از تنهایی می ترسم. می ترسم با هر ماموریتش دیوونه بشم. بمیرم و زنده بشم. می ترسم زود صالحو ازم بگیری اونوقت من چطوری طاقت بیارم؟ اصلا دلم نمی خواد بهم بگن همسر شهید. خودم می دونم سعادت می خواد اما... اما من برای این سرنوشت ساخته نشدم. تنهایی دیوونه م می کنه. نمی تونم نسبت بهش بی تفاوت باشم. از تو که پنهون نیست مهرش به دلم نشسته. دوست دارم همسرم بشه... هم نفسم بشه... اما... خدایا من صالح رو سالم می خوام. تو سرنوشتم شهادت سوریه رو قرار نده. می دونم بازم میره. سالم از سوریه بهم برش گردون. می خوام جواب مثبت بهش بدم. خدایا هوامو داشته باش. با قلبی آرام و تصمیمی قطعی به سوی منزل بازگشتم. نتیجه را به زهرا بانو گفتم و او نیز به پدر منتقل کرد. قرار نامزدی را برای فرداشب گذاشتند. حس عجیبی داشتم. می دانستم که صالح هم دست کمی از من ندارد. پیشانی بند را به دیوار مجاور تخنم وصل کردم و بوسه ای روی آن کاشتم. ادامه دارد... 💚🌻
قسمت دهم❤️ دیدن صالح در کت و شلوار سفید و پیراهن یاسی رنگ حسابی مرا سر ذوق آورده بود. می دانستم کار سلماست. صبح به منزل ما آمد و گفت چه می پوشم. کلی هم سر به سرش گذاشتم که می خواهم سورپرایز باشد که با جیغ و داد سلما تسلیم شدم و بلوز و دامن سفید و روسری یاسی رنگم را به او نشان دادم. حالا کاملا با صالح یکرنگ بودم و لبخند های از سر ذوق دیگران مرا شرمگین می کرد. خانه شلوغ شده بود. اقوام ما و آنها کم و بیش آمده بودند و کمی استرس داشتم چادر حریر سفیدی که گلهای صورتی داشت به سر داشتم. دسته گل صالح را با خودم به آشپزخانه بردم. گل خاستگاری را از گلدان روی اپن برداشتم و دسته گل آلستر بنفش را که بازهم با گلهای نرگس تزئین شده بود، توی گلدان روی اپن گذاشتم. مادرم خودش چای را آماده کرد و به پسر عمویم داد که تعارف کند. من را کنار خودش نشاند و بحث های متداول مردانه... بحث که به قرار و مدار ازدواج رسید، آقای صبوری خطاب به پدرم گفت: ــ بهتره بریم سر اصل مطلب. اگه شرط خاصی مد نظرتونه بفرمایید بگید. پدرم جابه جا شد و گفت: ــ والا شرط خاصی که نه... فقط... ــ بفرمایید ــ اگه اجازه بدید یک بار دیگه دخترم با پسرتون صحبت کنه از قبل از پدر خواسته بودم که با صالح اتمام حجت کنم. صالح با شرم و سردرگمی بلند شد و همراهم به داخل اتاق آمد. درب را بستم و بی توجه به نگاه متعجب صالح لبه ی تخت نشستم. صالح روی صندلی ننشست. زانو زد و پایین تختم روی فرش وسط اتاق مودبانه و سربه زیر نشست. ــ اااام... می خواستم باهاتون اتمام حجت کنم. سرش را بلند کرد و لحظه ای از نظر مرا گذراند و متوجه پیشانی بندش شد که به دیوار پشت سرم وصل بود. لبخندی کشیده رو لبش نشست و گفت: ــ امر بفرمایید. گوشم با شماست. ــ می خوام قول بدی نمیری... صدای خنده اش بلند شد و خیلی زود خودش را جمع کرد. بدنم می لرزید و نمی توانستم ادامه دهم. لحنم صمیمی شده بود و جمله ام کودکانه بود. ــ منظورت چیه مهدیه خانوم؟ ــ سوریه... می دونم دوباره میری و من اصلا مخالف نیستم و خودمو فدای اهل بیت می کنم اما... دلم نمی خواد شهید بشی... خواهش می کنم قول بده سالم برگردی. کمی کلافه بود و جدی شد. ــ آخه مگه دست خودمه؟ کمی منطقی باشید ــ می دونم. حداقل که می تونی واسه شهادت سینه سپر نکنی. مواظب خودت باشی و سالم برگردی خونه. سرم را از شرم پایین انداختم و چشمم را بستم. صدایش آرام شده بود و محبت آمیز گفت: ــ چشم خانوم... قول میدم بیشتر از همیشه مواظب باشم. چون دیگه یه نفر تو خونه منتظرمه. امر دیگه ای نداری؟ لحن او هم صمیمی شده بود. بلند شدم و از اتاق بیرون رفتم و او بی صدا به دنبال من. عمویم صیغه ی محرمیت را خواند و مارا شرعا با هم محرم کرد. حالا دل سیر او را نگاه می کردم. چادر را کمی عقب دادم و چشمان خیره اش را نگاه کردم. زیر لب گفت: ــ مبارک باشه خانومم. ان شاء الله به پای هم پیر بشیم. از ته دل گفتم "ان شاء الله" و انگشتر نامزدی را در دستم چرخاندم. ادامه دارد... 💚🌻