eitaa logo
کانال کمیل
286 دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
5هزار ویدیو
71 فایل
سفیرعشق شهیداست و ارباب عشق حسین‌علیه‌السلام وادی عشاق کربلاجایی که ارباب عشق سربه‌باد می‌دهدتا اسرارعشاق را بازگوکند که‌برای عشاق راهی‌جز ازکربلا گذشتن نیست🌷 کپی باذکرصلوات برمهدی عج eitaa.com/joinchat/2239103046Cd559387bf0
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 (صل الله علیه و آله) ♨️پیامبر اکرم(ص) به شهادت رسیدند یا رحلت کردند؟ 🏴🏴شهادت جانگداز نبی مکرم اسلام و امام مظلوم ما ؛امام حسن مجتبی علیه السلام رو محضر حضرت ولی عصر عجل الله و تمامی محبان معصومین تسلیت عرض می نماییم🏴🏴
‍ ‍ برصبر حسن و خوی احمد صلوات🖤  براختر دوم امامت صلوات🖤 خواهی که خداوندببخشد همه عصیان تورا 🖤 بفرست براین امام، بی حد صلوات🖤 🖤اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلي 🖤مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد 🖤وَعَجِّل‌فَرَجَهُــم
سلام خدمت دوستان گرامی عزاداریاتون قبول باشه ان شاءالله💚🌸 💠قبلا زندگی نامه شهدا رو ارسال می کردیم یه مدتی هست ارسال نداشتیم کتاب دختر شینا رو خوندین ؟ خیلی خیلللی جذابه 👌 اگر هم خونده باشین باز دوباره جذابیت داره از امشب ارسال این کتاب رو شروع می‌کنیم زندگی نامه سردار شهید حاج ستار ابراهیمی از زبان همسر بزرگوار و مرحومشون هستش اگه نظری .؛ انتقادی؛ پیشنهادی و خلاصه هر حرفی دارین بفرمایید در خدمت هستیم . یا علی.. https://harfeto.timefriend.net/16333866465903
کانال کمیل
سلام خدمت دوستان گرامی عزاداریاتون قبول باشه ان شاءالله💚🌸 💠قبلا زندگی نامه شهدا رو ارسال می کردیم
مقدمه گفتم من زندگی این زن را می نویسم. تصمیمم را گرفته بودم. تلفن زدم. خودت گوشی را برداشتی. منتظر بودم با یک زن پرسن و سال حرف بزنم. باورم نمی شد. صدایت چقدر جوان بود. فکر کردم شاید دخترت باشد. گفتم: «می خواهم با خانم حاج ستار صحبت کنم.» خندیدی و گفتی: «خودم هستم!» شرح حالت را شنیده بودم، پنج تا بچه قد و نیم قد را دست تنها بعد از شهادت حاج ستار بزرگ کرده بودی؛ با چه مشقتی، با چه مرارتی! گفتم خودش است، من زندگی این زن را می نویسم و همه چیز درست شد. گفتی: «من اهل مصاحبه و گفت وگو نیستم.» اما قرار اولین جلسه را گذاشتی. حالا کِی بود، اول اردیبهشت سال 1388. فصل گوجه سبز بود. می آمدم خانه ات؛ می نشستم روبه رویت. ام. پی. تری را روشن می کردم. برایم می گفتی؛ از خاطراتت، پدرت، مادرت، روستای باصفایتان، کودکی ات. تا رسیدی به حاج ستار و جنگ ـ که این دو در هم آمیخته بودند. بار سنگین جنگ ریخته بود توی خانة کوچکت، روی شانه های نحیف و ضعیف تو؛ یعنی قدم خیر محمدی کنعان. و هیچ کس این را نفهمید. تو می گفتی و من می شنیدم. می خندیدی و می خندیدم. می گریستی و گریه می کردم. ماه رمضان کار مصاحبه تمام شد. خوشحال بودی به روزه هایت می رسی. دست آخر گفتی: «نمی خواستم چیزی بگویم؛ اما انگار همه چیز را گفتم.» خوشحال تر از تو من بودم. رفتم سراغ پیاده کردن مصاحبه ها. قرار گذاشتیم وقتی خاطرات آماده شد، مطالب را تمام و کمال بدهم بخوانی اگر چیزی از قلم افتاده بود، اصلاح کنم؛ اما وقتی آن اتفاق افتاد، همه چیز به هم ریخت. تا شنیدم، سراسیمه آمدم سراغت؛ اما نه با یک دسته کاغذ، با چند قوطی کمپوت و آب میوه. حالا کِی بود، دهم دی ماه 1388. دیدم افتاده ای روی تخت؛ با چشمانی باز. نگاهم می کردی و مرا نمی شناختی. باورم نمی شد، ....
اعمال روز ۲۸ صفر 🔺با خواندن زیارت از راه دور پیامبر رحمت حضرت محمد(ص) و کریم اهل بیت مجتبی(ع)، از راه دور زائر آنها شویم. همانطور که در حسینی زیارت اربعین سراسری داشتیم.
فرا رسیدن سالگرد شهادت حضرت محمّد مصطفی(ص) و شهادت مظلومانه امام حسن مجتبی علیه السلام 🖤 بر شما عزيزان تسلیت باد الهی به حرمت این روز همگی حاجت روا باشید 🤲 الهی آمین 🦋 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴ببینید/ ماجرای حلالیت‌طلبی پیامبر از مردم در آستانه شهادت پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم)
کانال کمیل
#دختر_شینا #رمان #قسمت_اول مقدمه گفتم من زندگی این زن را می نویسم. تصمیمم را گرفته بودم. تلفن زدم.
گفتم: «دورت بگردم، قدم خیر! منم، ضرابی زاده. یادت می آید فصل گوجه سبز بود. تو برایم تعریف می کردی و من گوجه سبز می خوردم. ترشی گوجه ها را بهانه می کردم و چشم هایم را می بستم تا تو اشک هایم را نبینی. آخر نیامده بودم درددل و غصه هایت را تازه کنم.» می گفتی: «خوشحالی ام این است که بعد از این همه سال، یک نفر از جنس خودم آمده، نشسته روبه رویم تا غصة تنهایی این همه سال را برایش تعریف کنم. غم و غصه هایی که به هیچ کس نگفته ام.» می گفتی: «وقتی با شما از حاجی می گویم، تازه یادم می آید چقدر دلم برایش تنگ شده. هشت سال با او زندگی کردم؛ اما یک دلِ سیر ندیدمش. هیچ وقت مثل زن و شوهرهای دیگر پیش هم نبودیم. عاشق هم بودیم؛ اما همیشه دور از هم. باور کنید توی این هشت سال، چند ماه پشت سر هم پیش هم نبودیم. حاجی شوهر من بود و مال من نبود. بچه هایم همیشه بهانه اش را می گرفتند؛ چه آن وقت هایی که زنده بود، چه بعد از شهادتش. می گفتند مامان، همه بابا هایشان می آید مدرسه دنبالشان، ما چرا بابا نداریم؟! می گفتم مامان که دارید. پنج تا بچه را می انداختم پشت سرم، می رفتیم خدیجه را به مدرسه برسانیم. معصومه شیفت بعدازظهر بود. ظهر که می شد، پنج نفری می رفتیم دنبال خدیجه، او را از مدرسه می آوردیم و شش نفری می رفتیم و معصومه را می رساندیم مدرسه. و عصر دوباره این قصه تکرار می شد و روزهای بعد و بعد و بعد...» اشک می ریختم، وقتی ماجرای روزهای برفی و پاروی پشت بام و حیاط را برایم تعریف می کردی. ای دوست نازنینم! بچه هایت را بزرگ کردی. تنها پسرت را زن دادی، دخترها را به خانة بخت فرستادی. نگران این آخری بودی! بلند شو. قصه ات هنوز تمام نشده. ام. پی. تری را روشن کرده ام. چرا حرف نمی زنی؟! چرا این طور تهی نگاهم می کنی؟! دخترهایت دارند برایت گریه می کنند. می گویند: «تازه فهمیدیم مامان این چند سال مریض بوده و به خاطر ما چیزی نمی گفته. می ترسیده ما ناراحت بشویم. می گفت شما تازه دارید نفس راحت می کشید و مثل بقیه زندگی می کنید. نمی خواهم به خاطر ناخوشی من خوشی هایتان به هم بریزد.» خواهرت می گوید: «این بیماری لعنتی...،» نه، نه نمی خواهم کسی جز قدم خیر حرف بزند. قدم جان! این طوری قبول نیست. باید قصة زندگی ات را تمام کنی. همه چیز را درباره حاجی گفتی. حالا که نوبت قصة صبوری و شجاعت و حوصله و فداکاری های خودت رسیده، این طور مریض شده ای و سکوت کرده ای. چرا من را نمی شناسی؟! بلند شو، این قصه باید گفته شود. بلند شو، ام. پی. تری را روشن کرده ام. روبه رویت نشسته ام. این طور تهی به من نگاه نکن! بهناز ضرابی زاده تابستان/ 1390 نام: قدم خیر محمدی کنعان تولد: 17 /2/1341، روستای قایش، رزن همدان ازدواج: 13/8/1356 وفات: 17/10/1388   نام: حاج ستار ابراهیمی هژیر (فرمانده گردان 155 لشکر انصارالحسین (ع)) تولد: 11/8/1335، روستای قایش، رزن همدان شهادت: 12/12/1365، شلمچه (عملیات کربلای پنج) ....
▪️با فرستادن فاتحه و صلوات▪️ 🥀یادی کنیم از مرحوم تازه گذشته جناب آقای حقیقی🥀 خدایا روح ایشان را با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها و اهل بیت ایشان محشور بگردان و ایشان را قرین رحمت خود قــــرار ده🥀 الـهـی آمین🖤
✅پخش زنده از تمام نقاط حرم مطهر امام رضا علیه السلام* 🕌گنبد و بارگاه* b2n.ir/716010?eitaafly 🌟ضریح مطهر* b2n.ir/780435?eitaafly 💚صحن انقلاب* b2n.ir/840352?eitaafly 💚صحن جامع رضوی* b2n.ir/941603?eitaafly 💚صحن آزادی* b2n.ir/024062?eitaafly 💚صحن گوهرشاد* b2n.ir/460076?eitaafly 👌شما هم در ثواب شریک باشید و برای دیگران که تشنه زیارت و دیدار حرم آقا ،امام مهربانی ها، علی ابن موسی الرضا علیه السلام رو هستن بفرستید. 🤲 اللهم عجِّلِ لولیکَ الفرج 🤲
🕌✨هر که دارد به دلش آرزوی مشهد الرضا 🕌✨هرکه خواهد در گدائی توانگر شود و غنا 🕌✨هرکه خواهد که شود گره کار شیعه باز 🕌✨بر غریب الغربا شاه خراسان فرستد صلوات ✨🕌الّلهُمَّ ✨🕌صلّ ✨🕌علْی ✨ 🕌محَمَّد ✨ 🕌وآلَ ✨ 🕌محَمَّدٍ ✨🕌وعَجِّل ✨🕌فرَجَهُم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴🕌اَللّهُمَ صَلِّ عَلي علي بن مُوسَي الِّرِضا المَرُتَضي اَلاِمامِ التَّقيِّ النَّقيِّ وَ حُجَتِكَ عَلي مَن فَوقَ الاَرضِ و َمَن تَحت الثَّري اَلصِدّيقِ الشَّهيدِ صَلاةً كَثيرَةً تآمَّةً زاكِيَةً مُتَواصِلَةً مِتَواتِرَةً مُتَرادِفَة كَاَفضَلِ ما صَلَّيتَ عَلي اَحَدٍ مِن اوليائِكَ ⚫️ شهادت امام الرئوف، علیه السلام را خدمت همه شما تسلیت می گوییم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_1072168111.mp3
13.06M
🔖منبر کامل 🔖 🔷شهادت علیه السلام ‼️موضوع سخنرانی 👇 💠 اخلاق اجتماعی امام رضا علیه السلام علیه السلام