رُقَیـ♡ـہخاتـون ̶³¹⁵_۲۰۲۴_۰۸_۰۹_۰۰_۵۹_۴۷_۸۹۸.mp3
7.09M
•{﷽}•
قدم قدم موکبا رو میگردم...🥀🍃
❣امام زمان(عج)❣
#زمینه_احساسی-#59
#سید_مجید_بنی_فاطمه
ᚐᚑᚒᚓᚔ﴾࿇﴿ᚔᚓᚒᚑᚐ
🥀🕊@RMartyrs
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صدای خانم سه ساله در گوشم می پیچید....بابایی....بابایی...😔💔
#شهادت_حضرت_رقیه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔🌱°•
دخترها بابایی نیستند؛
باباها دختریاند!
این را وقتی حسین(علیهالسلام)
با سر به دیدن رقیه آمد؛
فهمیدیم!
نماهنگ | #ای_بی_مروت_بارون
#حاج_مهدی_رسولی
#شهادت_حضرت_رقیه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 اینفلوئنسر لبنانی از خجالت رژیمهای عربی حامی اسرائیل درآمد؛ بروید در نوکری و خباثت خود بمیرید!👏👌
🔹«جنا علّول» اینفلوئنسر لبنانی در واکنش به جنایت مدرسه تابعین غزه خطاب به حکام و رسانههای عربی:
🔹ای نوکران و همدستان اسرائیل، این را فهمیدیم که حتی یک موشک به سوی اسرائیل شلیک نمیکنید حداقل موضعی شرافتمندانه میداشتید که به دنیا بگوییم از عربها یک حرف خوب شنیدیم. شما اساسا هیچ وجدانی ندارید، شما تفالهها به زبالهدان تاریخ خواهید پیوست!
💎 سید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♡
نگاه کنید سربازان حضرت امام خامنهای مدظلهالعالی
خوب دقت کنید ببین جوانان فلسطین تو قهوه خونه هاشون چه شعری میخونن ،کیف کنید.
👌تاکورشوندبدخواهان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑 خبرنگار بیبیسی: شهروندان در تلآویو در انتظارند و از ترس حمله تا صبح خواب ندارند.
📣تشکل حوزوی سُعداء قم
🆔 @soada_qom
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برای یار ولی خدا بودن، شهرت و موقعیت و طبقه اجتماعی شرط نیست...
خیلی از کسانیکه به چشم دیگران نمیان به چشم امام زمان عج میان...
منبر زیبای استاد عالی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 آقا به شما چه که می خواهید جهانی عمل کنید⁉️
⬅️ وقتی استکبار جهانی است، ضداستکبار هم باید جهانی باشد.
🎙استاد #رحیم_پور_ازغدی
کانال کمیل
#رمان_مذهبی_بی_تو_هرگز #قسمت_نهم حسابی جا خورد و خنده اش کور شد ... زینب رو گذاشت زمین ... - اتفا
#رمان_مذهبی_بی_تو_هرگز
#قسمت_دهم
اول اصلا نشناختمش ... چشمش که بهم افتاد رنگش پرید... لب هاش می لرزید ... چشم هاش پر از اشک شده بود... اما من بی اختیار از خوشحالی گریه می کردم ... از خوشحالی زنده بودن علی ... فقط گریه می کردم ... اما این خوشحالی چندان طول نکشید ...
اون لحظات و ثانیه های شیرین ... جاش رو به شوم ترین لحظه های زندگیم داد ... قبل از اینکه حتی بتونیم با هم صحبت کنیم ... شکنجه گرها اومدن تو ... من رو آورده بودن تا جلوی چشم های علی شکنجه کنن ...
علی هیچ طور حاضر به همکاری نشده بود ... سرسخت و محکم استقامت کرده بود ... و این ترفند جدیدشون بود ..
اونها، من رو جلوی چشم های علی شکنجه می کردن ... و اون ضجه می زد و فریاد می کشید ... صدای یازهرا گفتنش یه لحظه قطع نمی شد ...
با تمام وجود، خودم رو کنترل می کردم ... می ترسیدم ... می ترسیدم حتی با گفتن یه آخ کوچیک ... دل علی بلرزه و حرف بزنه ... با چشم هام به علی التماس می کردم ... و ته دلم خدا خدا می گفتم ... نه برای خودم ... نه برای درد ... نه برای نجات مون ... به خدا التماس می کردم به علی کمک کنه ... التماس می کردم مبادا به حرف بیاد ... التماس می کردم که ...
بوی گوشت سوخته بدن من ... کل اتاق رو پر کرده بود ...
ثانیه ها به اندازه یک روز ... و روزها به اندازه یک قرن طول می کشید ...
ما همدیگه رو می دیدیم ... اما هیچ حرفی بین ما رد و بدل نمی شد ... از یک طرف دیدن علی خوشحالم می کرد ... از طرف دیگه، دیدنش به مفهوم شکنجه های سخت تر بود ... هر چند، بیشتر از زجر شکنجه ... درد دیدن علی توی اون شرایط آزارم می داد ... فقط به خدا التماس می کردم ...
- خدایا ... حتی اگر توی این شرایط بمیرم برام مهم نیست... به علی کمک کن طاقت بیاره ... علی رو نجات بده ...
بالاخره به خاطر فشار تظاهرات و حرکت های مردم ... شاه مجبور شد یه عده از زندانی های سیاسی رو آزاد کنه ... منم جزء شون بودم ...
از زندان، مستقیم من رو بردن بیمارستان ... قدرت اینکه روی پاهام بایستم رو نداشتم ... تمام هیکلم بوی ادرار ساواکی ها ... و چرک و خون می داد ...
بعد از 7 ماه، بچه هام رو دیدم ... پدر و مادر علی، به هزار زحمت اونها رو آوردن توی بخش ... تا چشمم بهشون افتاد... اینها اولین جملات من بود ... علی زنده است ... من، علی رو دیدم ... علی زنده بود ...
بچه هام رو بغل کردم ... فقط گریه می کردم ... همه مون گریه می کردیم ...
#قسمت_یازدهم
شلوغی ها به شدت به دانشگاه ها کشیده شده بود ... اونقدر اوضاع به هم ریخته بود که نفهمیدن یه زندانی سیاسی برگشته دانشگاه ... منم از فرصت استفاده کردم... با قدرت و تمام توان درس می خوندم ...
ترم آخرم و تموم شدن درسم ... با فرار شاه و آزادی تمام زندانی های سیاسی همزمان شد ...
التهاب مبارزه اون روزها ... شیرینی فرار شاه ... با آزادی علی همراه شده بود ...
صدای زنگ در بلند شد ... در رو که باز کردم ... علی بود ...
علی 26 ساله من ... مثل یه مرد چهل ساله شده بود ... چهره شکسته ... بدن پوست به استخوان چسبیده ... با موهایی که می شد تارهای سفید رو بین شون دید ... و پایی که می لنگید ...
زینب یک سال و نیمه بود که علی رو بردن ... و مریم هرگز پدرش رو ندیده بود ... حالا زینبم داشت وارد هفت سال می شد و سن مدرسه رفتنش شده بود ... و مریم به شدت با علی غریبی می کرد ... می ترسید به پدرش نزدیک بشه و پشت زینب قایم شده بود ...
من اصلا توی حال و هوای خودم نبودم ... نمی فهمیدم باید چه کار کنم ... به زحمت خودم رو کنترل می کردم ...
دست مریم و زینب رو گرفتم و آوردم جلو ...
- بچه ها بیاید ... یادتونه از بابا براتون تعریف می کردم ... ببینید ... بابا اومده ... بابایی برگشته خونه ...
علی با چشم های سرخ، تا یه ساعت پیش حتی نمی دونست بچه دوم مون دختره ... خیلی آروم دستش رو آورد سمت مریم ... مریم خودش رو جمع کرد و دستش رو از توی دست علی کشید ... چرخیدم سمت مریم ...
- مریم مامان ... بابایی اومده ..
علی با سر بهم اشاره کرد ولش کنم ... چشم ها و لب هاش می لرزید ... دیگه نمی تونستم اون صحنه رو ببینم ... چشم هام آتش گرفته بود و قدرتی برای کنترل اشک هام نداشتم ... صورتم رو چرخوندم و بلند شدم ...
- میرم برات شربت بیارم علی جان…
چند قدم دور نشده بودم ... که یهو بغض زینبم شکست و خودش رو پرت کرد توی بغل علی ... بغض علی هم شکست ... محکم زینب رو بغل کرده بود و بی امان گریه می کرد ...
من پای در آشپزخونه ... زینب توی بغل علی ... و مریم غریبی کنان ... شادترین لحظات اون سال هام ... به سخت ترین شکل می گذشت ...
بدترین لحظه، زمانی بود که صدای در دوباره بلند شد ... پدر و مادر علی، سریع خودشون رو رسونده بودن ... مادرش با اشتیاق و شتاب ... علی گویان ...
دوید داخل ... تا چشمش به علی افتاد از هوش رفت ... علی من، پیر شده بود ...
روزهای التهاب بود ... ارتش از هم پاشیده بود ... قرار بود امام برگرده ... هنوز دولت جایگزین شاه، سر کار بود ...
خواهرم با اجبار و زور شوهرش از ایران رفتن ... اون یه افسر شاه دوست بود ... و مملکت بدون شاه برای اون معنایی نداشت ... حتی نتونستم برای آخرین بار خواهرم رو ببینم ...
علی با اون حالش ... بیشتر اوقات توی خیابون بود ... تازه اون موقع بود که فهمیدم کار با سلاح رو عالی بلده ... توی مسجد به جوان ها، کار با سلاح و گشت زنی رو یاد می داد... پیش یه چریک لبنانی ... توی کوه های اطراف تهران آموزش دیده بود ...
اسلحه می گرفت دستش و ساعت ها با اون وضعش توی خیابون ها گشت می زد ... هر چند وقت یه بار ... خبر درگیری عوامل شاه و گارد با مردم پخش می شد ... اون روزها امنیت شهر، دست مردم عادی مثل علی بود ...
و امام آمد ... ما هم مثل بقیه ریختیم توی خیابون ... مسیر آمدن امام و شهر رو تمیز می کردیم ... اون روزها اصلا علی رو ندیدم ... رفته بود برای حفظ امنیت مسیر حرکت امام ... همه چیزش امام بود ... نفسش بود و امام بود ... نفس مون بود و امام بود ...
👈ادامه دارد…
4_5809910189532385489.mp3
841.7K
﷽
زیارت آقا امام حسن مجتبی عليهالسّلام
✨السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِينَ ،
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ ،
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ فاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ ،
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حَبِيبَ اللّٰهِ ،
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا صِفْوَةَ اللّٰهِ ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَمِينَ اللّٰهِ ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللّٰهِ ،
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا نُورَ اللّٰهِ ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا صِرَاطَ اللّٰهِ ،
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا بَيَانَ حُكْمِ اللّٰهِ ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا نَاصِرَ دِينِ اللّٰهِ ،
السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا السَّيِّدُ الزَّكِىُّ السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْبَرُّ الْوَفِىُّ ،
السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْقَائِمُ الْأَمِينُ ، السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْعَالِمُ بِالتَّأْوِيلِ ،
السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْهَادِى الْمَهْدِىُّ ، السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الطَّاهِرُ الزَّكِىُّ ، السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا التَّقِىُّ النَّقِىُّ ، السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْحَقُّ الْحَقِيقُ ،
السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الشَّهِيدُ الصِّدِّيقُ ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ وَرَحْمَةُ اللّٰهِ وَبَرَكاتُهُ✨
#زیارت_نامه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹وزیر کشور: زائران اربعین از مرزی که خارج میشوند، از همان مرز نیز وارد شوند
🥀🕊@RMartyrs
1_13043411728.mp3
17.95M
📝 کوله پشتیمو مثل همیشه بستم
🎙حاجمیثم مطیعی ▪️ #اربعین
حسین جان فدایت بمیرم برایت
😭🌹🌿😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 آچمز شدن اسرائیل در منطقه توسط ایران از زبان تحلیلگر نظامی!
▪️ «حسین آرین» تحلیلگر امور نظامی و راهبردی: "آنچه باید در نظر گرفت، موازنه قوای نیروهای موثر است، یعنی نیروهایی که به سهولت به آنها دسترسی داشته باشید و میتوانید از اینها برای بدست آوردن مزیتهای سیاسی و نظامی در یک جنگ واقعی استفاده کنید؛ این مزیت را چه خوشمان بیاید چه خوشمان نیاید جمهوری اسلامی در قالب گروههای نیابتی در اختیار دارد."
🔴 @fasle_bidari | فصل بیداری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 دفاع جانانه یوسف عزیزی از پیشرفتهای ایران در مقابل کارشناس برنامه که از توسعه در کشورهای همسایه دم میزد!
🔶 "یوسف عزیزی"، پژوهشگر سیاستگذاری عمومی از آمریکا: کشوری مثل ایران که موشک نقطه زن آن میتواند پایگاه اسرائیلی محافظت شده با چندین لایه پدافندی را مورد هدف قرار بدهد کشور توسعه نیافته است؟!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥اسکات ریتر: ایران به ترور ژنرال قاسم سلیمانی پاسخی داد که آمریکا را شوکه کرد. ارتشی که نتوانست حوثیها را متوقف کند، قرار است ایران را شکست دهد؟!
🔹اسکات ریتر نماینده و بازرس سازمان ملل در بخش سلاحهای کشتار جمعی در پاسخ به اینکه آیا آمریکا توان رو در رویی با ایران را در یک جنگ ناخواسته که نتانیاهو براه انداخته دارد یا نه میگوید: ایران به ترور ژنرال قاسم سلیمانی پاسخی داد که آمریکا را شوکه کرد.
🔹ارتشی که نتوانست حوثیها را متوقف کند، قرار است ایران را شکست دهد؟! نتانیاهو متوهم است، چون این اتفاق نخواهد افتاد و آمریکا این را به خوبی میداند.
از مهران تا نجف با مینی بوس نفری ده دینار میگیرن.
البته خیلی بیشتر از سه ساعت و نیم در راه خواهیم بود.
🥀🕊@RMartyrs
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😋😋
خوشمزه های نجفی
🥀🕊@RMartyrs