"من"جان! جونم برات بگه که گارد گرفتم!
گفتم مگه چی کار کردم!؟
چه رسوایی کردم؟!
این چه طرز حرف زدنه!
اینا مگه گناهه؟
حق الله و خدا می بخشه
حق النفسم میبخشه
حق الناسی نکردم!
غیبتا رو جلوی روشونم میگفتم!
حالا یه وقتایی آدمیزاده دیگه کنترل اعصابش و از دست میده یه چیزایی میگه!
"زندگی" گفت پس دیگه برای بقیه نرو بالا منبر
و هدایتشون کن!
خندیدم و گفتم چه ربطی داره!؟ قضیارو قاطی نکن..
خب منم مثل همه...
این بار اون انگشت اشارهش و به سمتم گرفت!
این بار اون خندید و من گریه کردم!
این بار نوبت سخنرانی اون بود!
گفت ...
گفت: یادمه زیاد حسین حسین میکردی
گفت: یادمه زیاد دم از ظهور میزدی!
یادته توهم؟(:
بعد از این سخنرانیهای قشنگم همیشه یه عده بودن به به و چه چه میکردن!
اما از اون طرف قضیه هم آگاه بودن؟
از این طرف قضیه هم براشون گفته بودی؟
گفته بودی کسی که داره داد میزنه "فقط حسین و دیگر هیچ"
خودش یه ذره مرام حسینی نداره:)!؟
یه ذره شعور حسینی نداره!
یه ذره درک حسینی نداره!
گفته بودی اونی که داره میگه بهتون
" برای ظهورش آماده بشیم"
خودش آماده نشده:)؟!
یعنی همین چیزای کوچیک!
البته از نظر جماعت انسانی، یعنی کوچیک!
سربازی که قدرت اعصاب و فکرش دست خودش نباشه
یکی دیگه کنترلش میکنه؛
خواه شهوت
خواه شیطان
خواه شهرت
خواه دنیای کذاب!
فرقی نداره
یکی دیگه افسارش و دست می گیره!
یعنی بشو معمار خودت!
طراحی کن!
بشو بنای خودت!
بساز!
بشو نقاش خودت!
نقش بزن!
بشو نویسندهی خودت!
عقایدت و روشن کن...
غیر اینه؟
گفت: می دونی مشکلت چیه؟
این بار نه با غرور ..نه با جبههگیری
که با بغض گفتم چیه؟
بی وفایی کردی یابنآدم!
اگر وجدان درد گرفته بودی
با پرویی خودت و از اهلِ وفا نمیدونستی!
با تردید گفتم وفا؟
گفت آره وفا!
وفادار به خدا ..به تعهداتت با خدا
وفا دار به حسین..به راه حسین بن علی!
وفادار به موعود..به عهدنامهی ظهور..
اون دستهای وفادار هستن
که منیت ندارن!
وجدان دارن..
اهل تحلیل خودشونن..
خودشون و زیر و رو میکنن یه عیب پیدا کنن
بندازنش دور ..
مدام به فکر آخرین حجت خدا روی زمین هستن!
میترسن!
دل و جیگر دارنا ..اما میترسن
از این که مبادا دل آقا رو بشکنن!
مبادا با یه گناه یه مرحله عقب تر بیان..
آیا توهم میترسی؟(:
یا مثل همیشه توهم شجاعت و نترسی داری(:..!؟
اونجایی بودم که شاعر نوشت:
من از شرمندگی چون لالههای واژگون عمریست
به سوی آسمانم نیست روی سربراوردن:)
بهم پسش بده (: آقای دلم یاور میخواد ♡
نمیگم یاورما ..اما تو وجدان و بده
من قول میدم مثلِ یاوراش باشم..
یاور بی وجدان، که به درد نمیخوره(:
این وجدان نداشته رو از تو میخوام "من"!
تو خودت و تو چشمم بزرگ کردی
شدی کلیت! منیت!
چشمام و بستی...
وجدانم و قایم کردی!
بهم پسش بده..
مبادا با گناهی..بی فکری
هرچی تلاش کرده بودن دود بشه بره هوا!
بیا آوای درونیمون و بیدار کنیم ..(:
بیا بزنیم تو گوش این منیت و بهش بگیم دست از سرمون بردار ..
بیا مبارز باشیم..
یه رزمنده، یه اهل میدون رزم؛
اول باید با خودش بجنگه(:
هیچجا به درد نمیخوره..
آدمیزاد بدون وجدان، آدم نیست
شیطانه با ظاهری آراستهتر ..😔😔
اول باید دشمن درون خودش و بکشه!
اول باید قدرت و بینشش و به رخ
نفسانیت و منیت خودشو بکشه (:
هزاران بار در برابر خودمون احساس ضعف کردیم!
هزاران بار در برابر نفس اماره، شکست خوردیم..
هزاران بار بندهی شیطان بودیم..
هزاران بار برای شیطان وارد میدون شدیم
هزاران بار با حنجرهی خدادادیمون،
شیطان و شکر کردیم!
با این وضعیتمون به خودمون میگیم اهل رزم؟