شهید خیزاب هر شب صد آیه از قرآن را در خانه تلاوت میکرد و میگفت که میخواهم نور شود به در و دیوار خانه بتابد برای زمانهایی که من نیستم، تا از شما مراقبت کند.
راوی همسر شهید
#زندگی_نامه
#شهید_مسلم_خیزاب
#اللهم_الرزقنا_شهادت
#خاطرات_ناب
#باولایت_تاشهادت
اینجـا کانال شهـداست✌️👇
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ما را به دوستان خود معرفی کنید.🦋
🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸🕊
@RMartyrs
دیداری که ما را به آرامش رساند
دیدار فرزندش با مقام معظم رهبری و انگشتری که از ایشان هدیه گرفتند، گفت: حجتالاسلام علی شیرازی نماینده مقام معظم رهبری؛ بعد از شهادت همسرم به دیدار ما آمدند و سلام حضرت آقا و پیام تبریک و تسلیت ایشان را برای ما آوردند و از محمدمهدی پرسیدند دوست داری چه چیزی به شما بدهیم که فرزندم گفت میخواهم به دیدار رهبر معظم انقلاب بروم و شاید در کمتر از 2 هفته هماهنگیها انجام شد و نخستین دیدار را محمدمهدی داشتند و در آنجا صحبتی با رهبر انقلاب داشت و گفته بود «لبیک یا خامنهای.. .جانم فدای رهبر... برای سلامتی آقا مسلم صلوات.. برای سلامتی رهبر معظم و دوستشون آقای شیرازی بلندتر صلوات» چون این دیدار را مدیون ایشان میدانست و رهبر انقلاب هم در پاسخ به محمدمهدی گفته بودند «جناب خیزاب.. سرهنگ من.. انشاالله از سربازان آقا امام زمان(عج) باشی.»
روای همسر شهید
#زندگی_نامه
#شهید_مسلم_خیزاب
#اللهم_الرزقنا_شهادت
#خاطرات_ناب
#باولایت_تاشهادت
اینجـا کانال شهـداست✌️👇
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ما را به دوستان خود معرفی کنید.🦋
🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸🕊
@RMartyrs
تنها چیزی که بعد از شهادت همسرم توانست محمدمهدی را خوشحال کند دیدار با مقام معظم رهبری بود و میتوانم بگویم در این چند سال زندگی که با شهید خیزاب داشتم هیچ چیز نتوانست من را خیلی ناراحت یا خیلی خوشحال کند اما روزی که قرار بود به دیدار امام خامنهای برویم و مراحل قانونی آن طی میشد به مشکل خوردیم و گفتند نمیشود، احساس کردم دوباره شهید خیزاب را از دست دادهام و شروع کردم به گریه کردن که خودشان زمینهاش را فراهم کردند و دیدار میسر شد. تنها چیزی که توانست من و محمدمهدی را بعد از شهادت همسرم بسیار خرسند کند دیدار با رهبر معظم انقلاب بود.
راوی همسر شهید
#زندگی_نامه
#شهید_مسلم_خیزاب
#اللهم_الرزقنا_شهادت
#خاطرات_ناب
#باولایت_تاشهادت
اینجـا کانال شهـداست✌️👇
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ما را به دوستان خود معرفی کنید.🦋
🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸🕊
@RMartyrs
ایشان به یک نکته اشاره کردند و تاکید داشتند روی سنگ قبرشان هم نوشته شود این است که: «بر روی سنگ قبرم بنویسید تشنه نابودی صهیونیستها بوده و هستم و بهترین روزم، روز نابودی صهیونیستهاست» و من فکر میکنم نکته کلیدی وصیتنامه شهید خیزاب همین باشد.
قسمت کلیدی وصیت شهید مسلم خیزاب
روای همسر شهید
#زندگی_نامه
#شهید_مسلم_خیزاب
#اللهم_الرزقنا_شهادت
#خاطرات_ناب
#باولایت_تاشهادت
اینجـا کانال شهـداست✌️👇
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ما را به دوستان خود معرفی کنید.🦋
🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸🕊
@RMartyrs
جواز شهادتش را از شهدای غواص گرفت
مراسم تشییع شهدای غواص و بازگشت پرستوهای مهاجر به وطن، شهید خیزاب را برای پیوستن به کاروان شهدا هوایی کرده و لحظهشماری میکرد تا به یاران شهیدش بپیوندد.
بعد از مراسم تشییع شهدای غواص که وی ساعتها در کنار آنها بود، گفت: اول شهادت و بعد سلامتی خانواده را از شهدای غواص خواستم و به هر دو خواسته نیز خواهم رسید. وی همواره میگفت آرزو دارم با گلوله مستقیم دشمن شهید شوم و به من نیز تاکید کرد اگر دیدی سر بر تن من نیست، گلوگاهم را ببوس و بگو خدایا این قربانی را از ما بپذیر.
روای همسر شهید
#زندگی_نامه
#شهید_مسلم_خیزاب
#اللهم_الرزقنا_شهادت
#خاطرات_ناب
#باولایت_تاشهادت
اینجـا کانال شهـداست✌️👇
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ما را به دوستان خود معرفی کنید.🦋
🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸🕊
@RMartyrs
سفارش شهید خیزاب به شهید خرازی
شهید خیزاب در آخرین حضورش در گلستان شهدا سفارش محمدمهدی را به شهید خرازی کرده است.
من نمیدانستم که شهید خرازی پسری به نام محمدمهدی دارد اما شنیدم که همسرم سفارش پسرمان را به شهید خرازی کرد و گفت که وی نیز پسری همنام فرزند ما دارد.
در این لحظه به وی گفتم چرا میخواهی ما را تنها بگذاری که وی جواب داد: شما خدا را دارید و تنها نخواهید بود؛ شما که بالاتر از حضرت زینب (س) و خانواده امام حسین (ع) نیستید که در صحرای کربلا تنها مانده بودند.
شهید خیزاب از من خواست که پس از شهادتش، بیتابی و گریه و زاری نکنم تا ترحم کسی برای ما جلب نشود.
#زندگی_نامه
#شهید_مسلم_خیزاب
#اللهم_الرزقنا_شهادت
#خاطرات_ناب
#باولایت_تاشهادت
اینجـا کانال شهـداست✌️👇
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ما را به دوستان خود معرفی کنید.🦋
🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸🕊
@RMartyrs
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مداحی شهید مسلم خیزاب بین لشکر فاطمیون
روحشان شاد
راهشان پر رهرو
#اللهم_الرزقنا_شهادت
#خاطرات_ناب
#باولایت_تاشهادت
اینجـا کانال شهـداست✌️👇
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ما را به دوستان خود معرفی کنید.🦋
🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸🕊
@RMartyrs
#شهیدانه...
زندگی کردن با راه و روش شما معنا پیدا میکند...❣
وقتی زندگی خود را به شهدا گره بزنی...
گویی در آغوش امن خدا زندگی میکنی...
#ســلامـ_برشهــــدا
#ما_ملت_شهادتیم
پیکر شهیدی که شبها قرآن میخواند/ راز رجعت شهید زرگوشی به آغوش مادر بعد از ۳۰ سال!
هر وقت به بهشت رضا(ع) میروم، کسی که مسئولیت رسیدگی به فضای سبز آن منطقه را برعهده دارد نزد من میآید و میگوید: دیشب مانند هرشب به مزار شهدای گمنام آمدم، صدای قرآن از اینجا (قبر شهید زرگوشی) در ساعت سه بامداد تا اذان صبح میآید و تمام دشت را منور میکند، مگر این آقا کیست؟
##زندگی_نامه
#روای_مادر_شهید
#حمید_رضا_زرگوشی
#اللهم_الرزقنا_شهادت
#خاطرات_ناب
#باولایت_تاشهادت
اینجـا کانال شهـداست✌️👇
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ما را به دوستان خود معرفی کنید.🦋
🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸🕊
@RMartyrs
صفحات تاریخ اسلام و انقلاب پر از نقشینه های بی بدیل از مشارکت زنان در جبهه جهاد و مقاومت است، در این میان جانفشانی مادران نسوه شهدا به زمان و مکانی خاص محدود نمی شود؛ چه بسا اگر پشتوانه ایشان نبود وقایعی مانند قیام کربلا یا جنگ هشت ساله ۴۰ کشور علیه جمهوری اسلامی ایران به پیروزی حق منجر نمی شد.
#زندگی_نامه
#روای_مادر_شهید
#حمید_رضا_زرگوشی
#اللهم_الرزقنا_شهادت
#خاطرات_ناب
#باولایت_تاشهادت
اینجـا کانال شهـداست✌️👇
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ما را به دوستان خود معرفی کنید.🦋
🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸🕊
@RMartyrs
پیش از حمله عراق به ایران در مهران زندگی می کردیم، خانه، زمین، احشام و امنیت داشتیم، بعد از ازدواجم با مرحوم ابراهیم زرگوشی، خداوند نجیمه را به عنوان اولین فرزندم به ما داد، چند سال بعد، حمید به عنوان نور چشمی و هدیه الهی به دنیا آمد، در همان کودکی نسبت به هم سن و سال هایش متمایز بود.
وابستگیاش به من بهانه ای برای نرفتنش به مدرسه شد، هفت سال داشت که برایش یک کت کوچک زیبا گرفتم و او را راهی مدرسه کردم، مگر راضی به جدایی میشد؟ من هم برای اینکه دلش را به دست بیاورم و به درس خوندن تشویقش کنم خودش را بر دوش و کیفش را به دست می گرفتم با هم به مدرسه می رفتیم، ظهر نیز به دنبالش می شتافتم این کار تا وقتی کلاس پنجم رفت، ادامه داشت، برای اینکه پاهای کوچکش خسته نشوند، تمام این پنج سال او را در آغوش می کشیدم و راه مدرسه به خانه و برعکس را می پیمودیم.
#زندگی_نامه
#روای_مادر_شهید
#حمید_رضا_زرگوشی
#اللهم_الرزقنا_شهادت
#خاطرات_ناب
#باولایت_تاشهادت
اینجـا کانال شهـداست✌️👇
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ما را به دوستان خود معرفی کنید.🦋
🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸🕊
@RMartyrs
یازده ساله که شد با دوستانش به مدرسه می رفت، از ترس اینکه مبادا حمیدم به زمین بخورد، بچه ها اذیتش کنند یا در هنگام تردد مشکلی برایش پیش آید، در نیمه راه یا در جلو درب خانه به پیشوازش می رفتم، تازه داشت الفبای مستقل شدن را یاد می گرفت که آواره شدیم.
مسئولیت پذیر و دانا بود، از همان کودکی اهل رفیق بازی و تلف کردن وقت با هر وسیله ای نبود، ۹ برادر و خواهر قد و نیم قد داشت که برایشان پدری می کرد.
#زندگی_نامه
#روای_مادر_شهید
#حمید_رضا_زرگوشی
#اللهم_الرزقنا_شهادت
#خاطرات_ناب
#باولایت_تاشهادت
اینجـا کانال شهـداست✌️👇
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ما را به دوستان خود معرفی کنید.🦋
🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸🕊
@RMartyrs
حمید با وجود فشار مشکلات اقتصادی، آوارگی، جنگ و شلوغی خانواده به خوبی درس می خواند، تمام نمره هایش عالی بودند، نگران درس خواندن حمید نبودم؛ چرا که باهوش و زرنگ بود، هم سن و سال هایش که دیپلم می گرفتند یک شغل آزاد برای خودشان دست و پا می کردند، زن می گرفتند، صاحب زندگی می شدند؛ اما حمید عاشق شغل آموزگاری بود.
#زندگی_نامه
#روای_مادر_شهید
#حمید_رضا_زرگوشی
#اللهم_الرزقنا_شهادت
#خاطرات_ناب
#باولایت_تاشهادت
اینجـا کانال شهـداست✌️👇
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ما را به دوستان خود معرفی کنید.🦋
🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸🕊
@RMartyrs
کلاس ۱۲ که شد برای تامین مخارج تحصیل و مایحتاج خانواده به عنوان کارگر به شهرستان های اطراف می رفت، زمان ماندنش از سه روز تا یک ماه متمایز بود، هنگام کنکور که رسید به ایلام بازگشت، امتحانش را داد و دوباره رفت، جواب کنکور را که دادند، دیدم اسم پسرم در میان ذخیره هاست، از کارگری که آمد گفتم: تربیت معلم کرمانشاه قبول شده ای. خندید و شکر خدا را به جا آورد.
#زندگی_نامه
#روای_مادر_شهید
#حمید_رضا_زرگوشی
#اللهم_الرزقنا_شهادت
#خاطرات_ناب
#باولایت_تاشهادت
اینجـا کانال شهـداست✌️👇
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ما را به دوستان خود معرفی کنید.🦋
🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸🕊
@RMartyrs
برایش ساک می خریدیم، وسیله می گذاشتیم، لباس می گرفتیم، دومین هفته از مهرماه بود که به کرمانشاه رفت، دلم برایش شور می زد، در ماه دو بار می آمد به ما سر می زد، دلم برای غریبی اش می سوخت، اولین بار که بعد از قبول شدنش در کرمانشاه به ایلام آمد برایم یک ساعت از جنس گل هدیه آورد و گفت: این یادگاری را از پسرت قبول کن.
#زندگی_نامه
#روای_مادر_شهید
#حمید_رضا_زرگوشی
#اللهم_الرزقنا_شهادت
#خاطرات_ناب
#باولایت_تاشهادت
اینجـا کانال شهـداست✌️👇
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ما را به دوستان خود معرفی کنید.🦋
🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸🕊
@RMartyrs
آبان ماه سال ۶۴ که برای صله رحم خدمت برادرم رفتم از او شنیدم که حمید گفته، فرم پر کرده ام تا به جبهه عازم شوم، از شدت ناراحتی و ترس بدنم به لرزه افتاد، هر چقدر قرآن و نماز می خواندم دلم آرام نمی شد، به همه سفارش می کردم که حمید را از رفتن منصرف کنند، قلبم گواهی بد می داد، وقتی فهمیدم که شناسنامه حمید در خانه نیست، متوجه شدم که کار از کار گذشته است، اولین نامه که از پسرم آمد انگار روحم قبضه شد، نوشته بود: مادر جان بی تابی نکن، ۴۰ روز دیگر برمیگردم. ۴۰ روز بعد از اولین نامه ای که به دستمان رسید همان غذایی که حمید دوست داشت را پختم، با وجود برف بی امانی که می بارید در جلوی درب خانه نشستم و به انتهای خیابان چشم دوختم، تا ۹ شب از سر جایم تکان نخوردم؛ اما حمید نیامد.
#زندگی_نامه
#روای_مادر_شهید
#حمید_رضا_زرگوشی
#اللهم_الرزقنا_شهادت
#خاطرات_ناب
#باولایت_تاشهادت
اینجـا کانال شهـداست✌️👇
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ما را به دوستان خود معرفی کنید.🦋
🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸🕊
@RMartyrs
چه آرزوهایی که در سر نداشتم، در فکر و خیالم به این می اندیشیدم که پسرم می آید، درسش تمام می شود، برایش زن می گیرم، نوه هایم را بر زانو می نشانم. فامیلها به من می گفتند بخت به تو روی آورده، حمید تدریسش که آغاز شود زندگی شما سر و سامان می گیرد، قرار بود معلم بچه های مقطع راهنمایی باشد، آن موقع ها در ایلام معلم شدن با رئیس شدن برابری می کرد، برای تمام شدن دوره تحصیل حمید لحظه شماری می کردم
#زندگی_نامه
#روای_مادر_شهید
#حمید_رضا_زرگوشی
#اللهم_الرزقنا_شهادت
#خاطرات_ناب
#باولایت_تاشهادت
اینجـا کانال شهـداست✌️👇
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ما را به دوستان خود معرفی کنید.🦋
🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸🕊
@RMartyrs
یک روز در اردوگاه شهید بهشتی در حال ریختن اشک بودم که به یکباره در چارچوب در ظاهر شد، بعد از سلام با اخم گفت: مگر تایید نکردم برای من گریه نکنید، اصلا به فکر من نباش؛ فراموشم کن، از سر تا به پایش را غرق در بوسه کردم، لباس رزم بر تن داشت، چند ساعتی در خانه ماند؛ با هم حرف زدیم و درد و دل کردیم، میخواست به دوستان و اقوام سر بزند و عرض ادب کند با متانت گفت: مادر جان! لطف می کنی این جوراب ها را برایم بشویی؟ بعد از اینکه درد و بلایش را به جان خریدم، دست و پایم را بوسید و رفت. جوراب هایش را به دسته علاء الدین آویختم و با عجله به بیرون رفتم تا گوشت بخرم.
#زندگی_نامه
#روای_مادر_شهید
#حمید_رضا_زرگوشی
#اللهم_الرزقنا_شهادت
#خاطرات_ناب
#باولایت_تاشهادت
اینجـا کانال شهـداست✌️👇
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ما را به دوستان خود معرفی کنید.🦋
🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸🕊
@RMartyrs
اصرار و التماس کردم، گفتم: تو فرزند بزرگ، نور چشمی و عصای دست ما هستی، محض رضای خدا به جبهه نرو، جواب داد: مگر خون من از خون کسانی که به جبهه رفته اند، رنگین تر است؟ به خاک کشورمان دست درازی کرده اند، اسلاممان در خطر است، آنوقت شما می خواهید من در خانه بنشینم؟. او را به خدا سپردم و از زیر قرآن رد کردم و رفت.
#زندگی_نامه
#روای_مادر_شهید
#حمید_رضا_زرگوشی
#اللهم_الرزقنا_شهادت
#خاطرات_ناب
#باولایت_تاشهادت
اینجـا کانال شهـداست✌️👇
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ما را به دوستان خود معرفی کنید.🦋
🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸🕊
@RMartyrs