کلاس ۱۲ که شد برای تامین مخارج تحصیل و مایحتاج خانواده به عنوان کارگر به شهرستان های اطراف می رفت، زمان ماندنش از سه روز تا یک ماه متمایز بود، هنگام کنکور که رسید به ایلام بازگشت، امتحانش را داد و دوباره رفت، جواب کنکور را که دادند، دیدم اسم پسرم در میان ذخیره هاست، از کارگری که آمد گفتم: تربیت معلم کرمانشاه قبول شده ای. خندید و شکر خدا را به جا آورد.
#زندگی_نامه
#روای_مادر_شهید
#حمید_رضا_زرگوشی
#اللهم_الرزقنا_شهادت
#خاطرات_ناب
#باولایت_تاشهادت
اینجـا کانال شهـداست✌️👇
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ما را به دوستان خود معرفی کنید.🦋
🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸🕊
@RMartyrs
برایش ساک می خریدیم، وسیله می گذاشتیم، لباس می گرفتیم، دومین هفته از مهرماه بود که به کرمانشاه رفت، دلم برایش شور می زد، در ماه دو بار می آمد به ما سر می زد، دلم برای غریبی اش می سوخت، اولین بار که بعد از قبول شدنش در کرمانشاه به ایلام آمد برایم یک ساعت از جنس گل هدیه آورد و گفت: این یادگاری را از پسرت قبول کن.
#زندگی_نامه
#روای_مادر_شهید
#حمید_رضا_زرگوشی
#اللهم_الرزقنا_شهادت
#خاطرات_ناب
#باولایت_تاشهادت
اینجـا کانال شهـداست✌️👇
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ما را به دوستان خود معرفی کنید.🦋
🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸🕊
@RMartyrs
آبان ماه سال ۶۴ که برای صله رحم خدمت برادرم رفتم از او شنیدم که حمید گفته، فرم پر کرده ام تا به جبهه عازم شوم، از شدت ناراحتی و ترس بدنم به لرزه افتاد، هر چقدر قرآن و نماز می خواندم دلم آرام نمی شد، به همه سفارش می کردم که حمید را از رفتن منصرف کنند، قلبم گواهی بد می داد، وقتی فهمیدم که شناسنامه حمید در خانه نیست، متوجه شدم که کار از کار گذشته است، اولین نامه که از پسرم آمد انگار روحم قبضه شد، نوشته بود: مادر جان بی تابی نکن، ۴۰ روز دیگر برمیگردم. ۴۰ روز بعد از اولین نامه ای که به دستمان رسید همان غذایی که حمید دوست داشت را پختم، با وجود برف بی امانی که می بارید در جلوی درب خانه نشستم و به انتهای خیابان چشم دوختم، تا ۹ شب از سر جایم تکان نخوردم؛ اما حمید نیامد.
#زندگی_نامه
#روای_مادر_شهید
#حمید_رضا_زرگوشی
#اللهم_الرزقنا_شهادت
#خاطرات_ناب
#باولایت_تاشهادت
اینجـا کانال شهـداست✌️👇
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ما را به دوستان خود معرفی کنید.🦋
🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸🕊
@RMartyrs
چه آرزوهایی که در سر نداشتم، در فکر و خیالم به این می اندیشیدم که پسرم می آید، درسش تمام می شود، برایش زن می گیرم، نوه هایم را بر زانو می نشانم. فامیلها به من می گفتند بخت به تو روی آورده، حمید تدریسش که آغاز شود زندگی شما سر و سامان می گیرد، قرار بود معلم بچه های مقطع راهنمایی باشد، آن موقع ها در ایلام معلم شدن با رئیس شدن برابری می کرد، برای تمام شدن دوره تحصیل حمید لحظه شماری می کردم
#زندگی_نامه
#روای_مادر_شهید
#حمید_رضا_زرگوشی
#اللهم_الرزقنا_شهادت
#خاطرات_ناب
#باولایت_تاشهادت
اینجـا کانال شهـداست✌️👇
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ما را به دوستان خود معرفی کنید.🦋
🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸🕊
@RMartyrs
یک روز در اردوگاه شهید بهشتی در حال ریختن اشک بودم که به یکباره در چارچوب در ظاهر شد، بعد از سلام با اخم گفت: مگر تایید نکردم برای من گریه نکنید، اصلا به فکر من نباش؛ فراموشم کن، از سر تا به پایش را غرق در بوسه کردم، لباس رزم بر تن داشت، چند ساعتی در خانه ماند؛ با هم حرف زدیم و درد و دل کردیم، میخواست به دوستان و اقوام سر بزند و عرض ادب کند با متانت گفت: مادر جان! لطف می کنی این جوراب ها را برایم بشویی؟ بعد از اینکه درد و بلایش را به جان خریدم، دست و پایم را بوسید و رفت. جوراب هایش را به دسته علاء الدین آویختم و با عجله به بیرون رفتم تا گوشت بخرم.
#زندگی_نامه
#روای_مادر_شهید
#حمید_رضا_زرگوشی
#اللهم_الرزقنا_شهادت
#خاطرات_ناب
#باولایت_تاشهادت
اینجـا کانال شهـداست✌️👇
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ما را به دوستان خود معرفی کنید.🦋
🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸🕊
@RMartyrs
اصرار و التماس کردم، گفتم: تو فرزند بزرگ، نور چشمی و عصای دست ما هستی، محض رضای خدا به جبهه نرو، جواب داد: مگر خون من از خون کسانی که به جبهه رفته اند، رنگین تر است؟ به خاک کشورمان دست درازی کرده اند، اسلاممان در خطر است، آنوقت شما می خواهید من در خانه بنشینم؟. او را به خدا سپردم و از زیر قرآن رد کردم و رفت.
#زندگی_نامه
#روای_مادر_شهید
#حمید_رضا_زرگوشی
#اللهم_الرزقنا_شهادت
#خاطرات_ناب
#باولایت_تاشهادت
اینجـا کانال شهـداست✌️👇
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ما را به دوستان خود معرفی کنید.🦋
🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸🕊
@RMartyrs
به بهار ۶۵ نزدیک می شدیم، یک روز پست چی آمد و نامه ای به ما داد، در حال پختن نان بودم، به سرعت دست هایم را شستم، نامه حمید را آنقدر بر روی سینه فشار دادم که پاکت مچاله و آغشته به خمیر شد، مجید در حال خواندن نامه بود به اینجا رسید که: در ۱۶ کیلومتری خاک عراق هستم، به مادر بگویید دنبالم نگردد، بگویید حالم خوب است. دنیا در مقابل چشمانم تیره شد، با بهت به فرزندانم گفتم سر به سرم نگذارید، مجید نامه را در جیب گذاشت و از خواندن بقیه اش امتنا کرد.
#زندگی_نامه
#روای_مادر_شهید
#حمید_رضا_زرگوشی
#اللهم_الرزقنا_شهادت
#خاطرات_ناب
#باولایت_تاشهادت
اینجـا کانال شهـداست✌️👇
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ما را به دوستان خود معرفی کنید.🦋
🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸🕊
@RMartyrs
مجید، پسر دومم، هیچ سالی در روز هشتم فروردین با ما به بیرون نمی آمد، هر سال یک بهانه می آورد و در خانه می ماند، امسال گفت مادر جان در تمام این سال ها می دانستم که حمید روز هشتم فروردین شهید شده است، علت عزلت گزینی من در این روز هم همین بود، در هشتمین روز از سال ۹۴ میوه، چایی، حلوا و خرما در سبد چیدم، با پسرم تماس گرفتم و گفتم مرا به مزار شهدای گمنام در بهشت رضا (ع) ببر، به خیمه که رسیدم دلم آشوب شد، گویا تمام کسانی که در آنجا آرمیده بودند فرزندان من بودند، بیش از دو ساعت در مزار شهدا ناله کردم و اشک ریختم، دلم که سبک شد تک تک قبور شهدا را بوسیدم و با تضرع به آن ها گفتم من نیز گمشده ای دارم، شما را بین خودم و خدا واسطه قرار می دهم که پسرم را به آغوشم برگردانید، به حق بی بی دو عالم (س) قسم می دهم که دل این مادر را نشکنید، سر را که به سمت چپ برگرداندم چشمم به تپه نور الشهدا افتاد، به مجید اصرار کردم که مرا به بالین آن شهید ببرد.
بعد از زیارت مزار شهید گمنام با خودم عهد کردم که اگر حمید برگردد در کنار همین شهدایی که روی مادر پیرشان را بر زمین ننداختند، دفن کنم.
#زندگی_نامه
#روای_مادر_شهید
#حمید_رضا_زرگوشی
#اللهم_الرزقنا_شهادت
#خاطرات_ناب
#باولایت_تاشهادت
اینجـا کانال شهـداست✌️👇
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ما را به دوستان خود معرفی کنید.🦋
🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸🕊
@RMartyrs
اولین بار که بعد از ۳۰ سال حمید را دیدم در فرودگاه شهدای ایلام بود، علی اکبرم دو متر قد داشت، رعنا و بلند بالا بود، علی اصغر تحویل گرفتم، زخم داغ حمید هیچوقت کهنه نمی شود، ۹ سال لباس سیاه به تن کردم، هنگامی که به سوی تابوت حمید به راه افتادم به بانوی کربلا توکل و توسل جستم تا خویشتندار باشم، همینگونه نیز شد.
#زندگی_نامه
#روای_مادر_شهید
#حمید_رضا_زرگوشی
#اللهم_الرزقنا_شهادت
#خاطرات_ناب
#باولایت_تاشهادت
اینجـا کانال شهـداست✌️👇
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ما را به دوستان خود معرفی کنید.🦋
🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸🕊
@RMartyrs
داستان شهادت حمید و دوستانش از این قرار بود که آن ها در عملیات والفحر ۹ توسط ارتش بعث عراق دستگیر و اسیر شدند، براساس گفته های شاهدان، مزدوران بعثی از لطفعلی مرادحاصلی خواسته بودند به امام خمینی (ره) دشنام بدهد؛ اما او از این کار خودداری کرد؛ بنابراین لطفعلی، حمید و دو نفر دیگر را به رگبار بستند، پسرم در میان میدان مین و در منطقه ای که در تمام این ۳۰ سال به ناآرام ترین منطقه در کردستان عراق معروف بود، در زیر خاک مدفون شد، آمدنش را مدیون دکتر قنبری، رئیس حراست دانشگاه آزاد ایلام که همرزم حمید بود و در همان عملیات اسیر شد، هستم.
دکتر قنبری می گفت: آنقدر این منطقه بکر و دست نخورده مانده است که به محض رسیدن به کانال، بچه های تفحص را به بالین حمید و لطفعلی بردم.
#زندگی_نامه
#روای_مادر_شهید
#حمید_رضا_زرگوشی
#اللهم_الرزقنا_شهادت
#خاطرات_ناب
#باولایت_تاشهادت
اینجـا کانال شهـداست✌️👇
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ما را به دوستان خود معرفی کنید.🦋
🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸🕊
@RMartyrs
هر وقت به بهشت رضا(ع) می روم، آقایی که مسئولیت رسیدگی به فضای سبز آن منطقه را برعهده دارد به نزد می آید و می گوید: دیشب مانند هرشب به مزار شهدای گمنام آمدم، صدای قرآن از اینجا (قبر شهید زرگوشی) در ساعت سه شب تا اذان صبح می آید و تمام دشت را منور می کند، مگر این آقا کیست؟ من هم جواب می دهم: پسرم است، بیست ساله بود که به سرورش پیوست، دانشجو بود، اکنون که در معیت من نیست روشنایی چشمانم در ظلمت فرو رفته است.
#زندگی_نامه
#روای_مادر_شهید
#حمید_رضا_زرگوشی
#اللهم_الرزقنا_شهادت
#خاطرات_ناب
#باولایت_تاشهادت
اینجـا کانال شهـداست✌️👇
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ما را به دوستان خود معرفی کنید.🦋
🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸🕊
@RMartyrs
به رضای خدا و آنچه برایمان مقدر کرده است، راضی هستم، فرزندم رفت تا آبرو و عزت زنان و مردانمان بماند، اخبار داعش را می بینم خدا را شکر می کنم که خون حمیدم زمینه را برای حفظ آرامش این مردم فراهم کرد
#زندگی_نامه
#روای_مادر_شهید
#حمید_رضا_زرگوشی
#اللهم_الرزقنا_شهادت
#خاطرات_ناب
#باولایت_تاشهادت
اینجـا کانال شهـداست✌️👇
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ما را به دوستان خود معرفی کنید.🦋
🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸🕊
@RMartyrs
سبك زندگي
قناعت و ساده زيستي از خصوصيات بارز اين شهيد بود كه او را از ساير دوستان و همسن و سالانش متمايز مي كرد. احترام ويژه به والدين سرلوحه زندگي ايشان بود بگونه اي كه پدر و مادر حتي يك مورد رنجش خاطر يا درشتي و بي احترامي از وي سراغ ندارند. داراي روحيه كار و تلاش و خود اتكايي بود. به گونه اي كه در تعطيلات تابستان كارگري مي كرد و نه تنها هزينه تحصيل خودش را تامين مي كرد، كمك خرج خانواده هم ميشد. گشاده رويي و اخلاق نيكوي اين شهد به گونه اي بود كه همه دوستان و فاميل دوستش داشتند و همه او را به اين خصوصيت به ياد دارند.
#زندگی_نامه
#روای_مادر_شهید
#حمید_رضا_زرگوشی
#اللهم_الرزقنا_شهادت
#خاطرات_ناب
#باولایت_تاشهادت
اینجـا کانال شهـداست✌️👇
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ما را به دوستان خود معرفی کنید.🦋
🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸🕊
@RMartyrs
🥀🕯هشتـم ربیـعالاول🕯🥀
سالـروز شهـادت جانگـداز
یازدهمیـن سپهـر فـروزان
آسمـان امامـت و ولایـت
حضرت امام حسن عسکری علیهالسلام
را به ساحت مقـدس فرزند گرانقدرش
صاحب منصب ولایـت و امامـت
حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف
همچنین نایـب بر حقشـان
و عمـوم شیعیان و محبین آن حضـرت
و به شمـا اعضـای ارجمنـد
تسلیت عـرض مینمائیم.
🏴اَللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِکَ الْفَــرَج🏴
#اللهم_الرزقنا_شهادت
#خاطرات_ناب
#باولایت_تاشهادت
اینجـا کانال شهـداست✌️👇
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ما را به دوستان خود معرفی کنید.🦋
🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸🕊
@RMartyrs
🍃بِسْـمِ ٱللهِ ٱلْرَّحْمٰـنِ الْرَّحیـمْ🍃
خـدایـا.....
تیتـر صفحـه امـروز عمـرمـون
با نـام قشنگت شـروع شـد
خـدای خـوبـم
امضـاء پائیـن برگـه را
بـا نمـره خـوب تائیـد بفـرمـا
🌸 الهـی بـه امیـد تـو 🌸
#اللهم_الرزقنا_شهادت
#خاطرات_ناب
#باولایت_تاشهادت
اینجـا کانال شهـداست✌️👇
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ما را به دوستان خود معرفی کنید.🦋
🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸🕊
@RMartyrs
همه جا پر از این خجسته نداست
نه ماه ربیع عید خداست
عید کل زراری زهراست
عید لبخند سیدالشهداست
عید لطف و کرامت مهدی است
که طلوع امامت مهدی است
نهم ربیعالاول آغاز امامت حضرت امام زمان مبارک
#اللهم_الرزقنا_شهادت
#خاطرات_ناب
#باولایت_تاشهادت
اینجـا کانال شهـداست✌️👇
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ما را به دوستان خود معرفی کنید.🦋
🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸🕊
@RMartyrs
شهادت را مردانی رقم میزنند که دل در گرو حق دارند و عشق به اهل بیت (ع) همه وجودشان را فرا گرفته است. مردانی که در شجاعت و فداکاری نمونهای ندارند و تنها کسانی با آنها برابری میکنند که مانند خودشان دلی بزرگ و قلبی شجاع داشته باشند و به راحتی دل از دنیای رنگارنگ بکنند و راهی دیار باقی شوند.
#اللهم_الرزقنا_شهادت
#خاطرات_ناب
#باولایت_تاشهادت
اینجـا کانال شهـداست✌️👇
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ما را به دوستان خود معرفی کنید.🦋
🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸🕊
@RMartyrs
به راستی که دل کندن از دنیا کار هر کسی نیست و هر کسی نمیتواند به سادگی چشم بر همه دنیا و تعلقاتش ببندد و برای شهادت آماده شود و حتی آرزوی شهادت در سر داشته باشد چرا که میداند راهی که میرود بازگشتی ندارد، اما این سفر برایشان سفری معنوی، ابدی و شیرین است
#اللهم_الرزقنا_شهادت
#خاطرات_ناب
#باولایت_تاشهادت
اینجـا کانال شهـداست✌️👇
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ما را به دوستان خود معرفی کنید.🦋
🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸🕊
@RMartyrs