eitaa logo
گسترده تبلیغاتی رادین
142 دنبال‌کننده
686 عکس
165 ویدیو
0 فایل
❤️بسم الله الرحمان الرحیم❤️ 👇🏾👇🏿رزرو تبلیغات 👇🏻👇🏻 @EJRA_RADIN 🤩گسترده رادین با بیش از ۲ سال سابقه در حوزه تبلیغات در فضای مجازی 🤩
مشاهده در ایتا
دانلود
🫐 مینذاری و یه ماه نکشیده کپک میزنه و خراب میشه🤦‍♀ بیا اینجا ریز ب ریز نکات ترشی😋خیارشورو🥒 یادبگیر و استاد شو🤤👇 🌶🌶 https://eitaa.com/joinchat/2402419479C537eee0e8e 🌽 و 🌶 هرمدل ترشی که فکرشو کنی اینجا آموزش میده با نکات تخصصی که بلد نبودی😊👇 https://eitaa.com/joinchat/2402419479C537eee0e8e 🥦
سه سالی از ازدواجم گذشته بود، شوهرم شرکت داشت و همش سرش به کارش گرم بود ولی جدیدا هرشب یکی به شوهرم زنگ میزد و بعدشم غیبش میزد تا دو سه ساعت😳 یشب پرسیدم کجا عزیزم؟ گفت بیرون کار دارم!! منم قایمکی افتادم دنبالش و دیدم رفت تو انباری از لای سوراخ در انباری تو حالی دیدمش که رعشه به جونم افتاد😱🔥😭😭 https://eitaa.com/joinchat/3279356058Cfda33c0c35 شوهرم با گریه گفت : توروقرآن به کسی نگو اعدامم میکنن!!🙏😭🔥
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌•●♥بسْمِ اللَّهِ الرّحْمَنِ الرَّحِیمِ•●♥ تبلیغ شماره :517 مورخ:4/مهر/1403 پست آزاد:😍❤️ قیمت :کایی
نگاهم افتاد به آیینه سفره عقد و خودم و سام رو که داخلش دیدم لبخند عمیقی روی لبم نشست ، تا چند دقیقه دیگه من و نیما برای همیشه مال هم دیگه میشدیم ، باورم نمیشد بعد از این همه سختی بالاخره به هم رسیدیم … با صدای عاقد به خودم اومدم -عروس خانم برای بار سوم میپرسم آیا بنده وکیلم ؟ به محض اینکه خواستم دهنم رو باز کنم و جواب بله رو بدم در اتاق باز شد و مادر نیما با خشم وارد شد و گفت : -تمومش کنید ، من دختری رو برای پسرم نمیگیرم که گذشته ای مثل این خانم داشته باشه نمیفهمیدم چه اتفاقی افتاده نگاهم به دختر خاله نیما افتاد که داشت با پوزخند عجیبی نگاهم میکرد … فهمیدم همه چی زیر سر خودشه و بالاخره کارش رو کرد و بعد … 😱😱👇👇❤️‍🔥🔥 https://eitaa.com/joinchat/159384409C13d0371ef9 🔥بخاطر سادگیم زندگیم و به باد دادم😭💔
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌•●♥بسْمِ اللَّهِ الرّحْمَنِ الرَّحِیمِ•●♥ تبلیغ شماره :518 مورخ:4/مهر/1403 پست آزاد:😍❤️ قیمت :کایی
اگه نمیترسی بزن رو خروس ها 👇🏻😱🤣 از شدت خندَت تخم میزارن خروسها 😅😈 🐓🐓🐓🐓🐓🐓🐓🐓 🐓🐓🐓🐓🐓🐓🐓🐓 🐓🐓🐓🐓🐓🐓🐓🐓 🐓🐓🐓🐓🐓🐓🐓🐓 بچـــــــــــه مچـــــــــــه نزنه بی ادب میشه👆🏼🔞😆
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌•●♥بسْمِ اللَّهِ الرّحْمَنِ الرَّحِیمِ•●♥ تبلیغ شماره :519 مورخ:4/مهر/1403 پست آزاد:😍❤️ قیمت :کایی
شب جمعه بود با شوهرم رفتیم دریاچه چیتگر(تهران) که براش تولد بگیرم و چند تا از دوستامم دعوت کردم،شب واقعا خوبی شد و خیلی بهمون خوش گذشت.اونشب واقعا به خودم رسیده بودم و حسابی برا آقایی خوشکل کرده بودم.دوست شوهرم رضا که مجرد بود و شوهرم خیلی بهش اعتماد داشت از اول تا آخر نگاش به من بود نگاهش خیلی اذیتم میکرد.مراسم که تموم شد هر چی ماشینو استارت زدیم روشن نشد و شوهرم گفت آقا رضا اگه زحمتی نیست شما خانومم و شایان(پسرم)رو ببرید خونه تا ماشین درست بشه خیلی دیر میشه.تا میخواستم بگم نه منم همینجا هستم که دیدم رضا ماشینشو روشن کرده و گفت: ستاره خانوم بفرماید...چند دقیقه ای که توو مسیر بودیم یه مرتبه رضا نگه داشت و اومد در عقب و باز کرد و گفت خب حالا...😱❤️‍🔥👇 https://eitaa.com/joinchat/3279356058Cfda33c0c35 شاید برای شمام اتفاق بیوفتد😭💔
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌•●♥بسْمِ اللَّهِ الرّحْمَنِ الرَّحِیمِ•●♥ تبلیغ شماره :520 مورخ:5/مهر/1403 پست آزاد:😍❤️ قیمت :کایی
واحد رو به روییمون چند ماهی بود شوهرش مرده بود، چند شب پیش لباس رنگ روشنی از اینترنت انتخاب کرده بودم و به همسرم نشون دادم تا نظرشو بدونم ولی نگفتم برای کی می‌خوام... وقتی سفارشم بعد سه روز به دستم رسید لباس و کادو کردم و رفتم خونه همسایه، قصدم این بود مشکی از تنش دربیارم اما نمیدونستم روزگارمو سیاه می‌کنه...💔 وقتی رفتم خونه شون همینکه در و باز کرد دنیا دور سرم چرخید.... دقیقا همون پیراهنی که انتخاب کرده بودم تنش بود... اما این نمی تونست فقط یه اتفاق باشه...❌💔 https://eitaa.com/joinchat/2792555401C0ca8eebfd1 زندگیم بخاطر اعتماد بیجام متلاشی شد😔❤️‍🔥
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌•●♥بسْمِ اللَّهِ الرّحْمَنِ الرَّحِیمِ•●♥ تبلیغ شماره :521 مورخ:5/مهر/1403 پست آزاد:😍❤️ قیمت :کایی