(^^).mp3
1.49M
پارت نهم☘
_کاری از رادیو اسرار😊❤️
تمام فصل سوم راجب این بود که به خودت محبت کنی . من تو این فکر بودم که تا حالا چند بار به خودم گفتم دوست دارم ؟چند بار به خودم اهمیت دادم؟چند بار....
#یک_تلنگر_دوستانه
#اسرار
https://eitaa.com/Radio_Asrar
https://daigo.ir/secret/3507677859
بچه ها اینجا نظرات یا انتقادهاتون رو راجع به یک تلنگر دوستانه بگید .
میدونم باید زود تر میزاشتم 🙂
;).mp3
1.9M
پارت دهم☘
_کاری از رادیو اسرار😊❤️
من واقعا تمام زندگیم رو وقف کیپاپ کرده بودم از خودم متنفر شده بودم که چرا دارم این کارو میکنم؟قراره با این کارام به چی برسم؟چرا.....؟
#یک_تلنگر_دوستانه
#اسرار
https://eitaa.com/Radio_Asrar
https://daigo.ir/secret/1512114275
بچه ها اینجا نظرات یا انتقادهاتون رو راجب یک تلنگر دوستانه بگین خوشحال میشم که نظراتتون رو بدونم🙂
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
پارت یازدهم ☘
_کاری از رادیو اسرار😊❤️
(از زبان دوستم)
بعد از حرف زدن با زهرا رفتم تو گوگل به هر سختی بود کتاب رو دانلود کردم و کمی از کتاب رو خوندم واقعا بهش حق میدم کتاب حس عجیبی داره احساس ....
#یک_تلنگر_دوستانه
#اسرار
https://eitaa.com/Radio_Asrar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیاییم شادی های واقعی را برای خودمان خلق کنیم
#شادی
@Radio_asrar
تطهیربا جاری قرآن|استاد صفائی حائری🌿.mp3
1.84M
باید خودت را زياد كنى، بايد سينهات را گسترده كنى. آنوقت غمهاى بزرگ در اين سينهى بزرگتر از هستى و عظيمتر از دريا هيچ طوفانى🌪 نمىآورند و هيچ بحرانى نمىزايند.🤍
گوینده : آفتاب روشنگر 🌅
📚معرفی کتاب : تطهیر با جاری قرآن جلد دوم | ص ۸۰
نویسنده : استاد صفائی حائری 🌱
#امید
#عین_صاد
@Radio_asrar
430.5K
از کنار کعبه آن ماه دل آرا می رسد.
محض دیدارش، چه بی صبرانه عیسی می رسد
🌙🕋💫
پس بگو«لبیک یا مهدی» .....
گوینده: نارسیس
@Radio_Asrar
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
داستان:
حضرت نوح و کوزه های سفالی🏺⚱
با رادیو اسرار همراه شوید.
@Radio_Asrar
شبی که ایستگاه قطار بارانی بود|کیهان🌿.mp3
2.23M
اے بــاران عزیـــز
از حالــــت بگــو، در آن لحظـــاتـــــ
آن نیــــ🌱ـــمه شب
در ایستــــگــاه قطـــ🤍ـــار
گوینــده:کیهـــ🌿ـان
#کیهان
@Radio_asrar
🌱ای ابر نقره فام
من اینجایَم تا تورا بشنوم
پس بگو!
چرا؟چرا؟چرا؟
چرا اشک میریزی...؟
و باگریستنت صورت دیگری را نمناک میکنی؟
ای باران!
تو چرا؟
تو چرا عزم کرده ای
تا اشک های ابر باشی...؟
ای باران عزیز
از حالت بگو،در آن لحظات
آن نیمه شب
در ایستگاه قطار
همان موقع که قطار ایستاده بود...
ایستاده بود برای نماز بامداد
ای قطره ی نَمسار من!
ای اشک ابر!
وصف احوالت را بگو در آن دم،
که چگونه بود...؟
از شور و شعف قلبت بگو!
ای مهربانْ باران:)
از آدم هایی که با عجله
و بی توجه به تو
از کنارت گذر کردند بگو!
از دختری که سر به سوی عرش بلند کرد
تا تو آرام گونه هایش را نوازش کنی...
و با تبسمی عمیق
ستاره های تابان خدا را به تماشا نشست
و عظمت نورشان را نگریست
نوری که از اوست...
آن جان آفرین!
که نور آفاق از اوست
کیهان از اوست
که نور دلها از اوست...
ای باران من!
بگو ازاو...
بگو!
آنچه را نگفتم...
_شبی که ایستگاه قطار بارانی بود|کیـهـ🌿ـان
@Radio_asrar
رادیو اسرار🎤📻
اے بــاران عزیـــز از حالــــت بگــو، در آن لحظـــاتـــــ آن نیــــ🌱ـــمه شب در ایستــــگــاه قطـــ🤍
https://harfeto.timefriend.net/17226118603815
ناشناس رادیو اسرار 🌱
نظرات یا پیشنهادات ارزشمندتون رو در رابطه با رادیو اسرار و این شعر با ما به اشتراک بزارید. 💚