eitaa logo
راه نهایی (دهم ، یازدهم ، دوازدهم )
2.6هزار دنبال‌کننده
507 عکس
86 ویدیو
492 فایل
با من بنوش ای غمِ جامانده در دلم یک شعر -یک خیالِ مصوّر- به جای چای... دانش آموزان عزیز متوسطه دوم در اسرع وقت به کانال 💢 راه نهایی 💢 بپیوندید . 🔴این کانال زیر نظر کارشناسان آموزش و پرورش تشکیل شده است. ارتباط با ادمین: @m67hoss
مشاهده در ایتا
دانلود
ای دل پاره پاره‌ام دیدن اوست چاره‌ام.... @Torreh_poem
چون یاد تو می‌آرم خود هیچ نمی‌مانم @Torreh_poem
من آن نیَــم که حــلال از حــرام نشناســم شــراب با تو حـلالست و آب بی تو حــرام @Torreh_poem
چه غریب ماندی ای دل نه غمی، نه غمگساری نه به انتظار یاری، نه ز یار انتظاری غم اگر به کوه گویم بگریزد و بریزد که دگر بدین گرانی نتوان کشید باری @Torreh_poem
بیا بیا که مرا با تو ماجرایی هست بگوی اگر گُنَهی رفت و گر خطایی هست روا بود که چنین بی‌حساب دل ببری مکن که مظلمه خلق را جزایی هست توانگران را عیبی نباشد ار وقتی نظر کنند که در کوی ما گدایی هست به کام دشمن و بیگانه رفت چندین روز ز دوستان نشنیدم که آشنایی هست کسی نماند که بر درد من نبخشاید کسی نگفت که بیرون از این دوایی هست هزار نوبت اگر خاطرم بشورانی از این طرف که منم همچنان صفایی هست به دود آتش ماخولیا دماغ بسوخت هنوز جهل مصور که کیمیایی هست به کام دل نرسیدیم و جان به حلق رسید و گر به کام رسد همچنان رجایی هست به جان دوست که در اعتقاد سعدی نیست که در جهان بجز از کوی دوست جایی هست @Torreh_poem
هر کسی که جان دهد پای بساط روضه ات چون شهیدان پیکرش پاک و مطهّر می‌شود لحظه ی مرگم سرم را روی زانویت بگیر خار در آغوش گل باشد معطّر می‌شود علیه‌السلام @Torreh_poem
با چراغی همه جا گشتم و گشتم در شهر هیچ‌کس، هیچ‌کس اینجا به تو مانند نشد @Torreh_poem
یاب نظری بر من سرگردان کن لطفی به منِ دل‌شدهٔ حیران کن با من مکن آنچه من سزای آنم آنچ از کرم و لطفِ تو زیبد آن کن @Torreh_poem
چشم بیهوده به آیینه شدن اندوخته‌ای اشک آن روز که آیینه شد از چشم افتاد @Torreh_poem
تو چنان زی که بمیری بِرَهی نه چنان چون تو بمیری برهند @Torreh_poem
فریاد ز بی مهریت ای گل که درین باغ چون غنچه پاییز شکفتن نتوانم @Torreh_poem
داغ ابراهیم بر دل سخت و سنگین داشتیم داغ اسماعیل را روی جگر بگذاشتیم ای خوش آن روزی که داغ داغ برداریم بانگ نسل اسراییل از روی زمین برداشتیم💔 @Torreh_poem