eitaa logo
راه بندگی
91 دنبال‌کننده
763 عکس
204 ویدیو
15 فایل
🌸 نکات قرآنی 🌷 احادیث مستند و زیبا 🌺 مطالب ناب دینی 🌹 داستانهای پندآموز 🌼 بیان احکام و مسائل شرعی مورد ابتلاء همه در کانال 🌹راه بندگی🌹 👈 نشر مطالب کانال به هر نحوی آزاد است.
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 حدیث روز 💠 💎 توصیه‌ای به والدین 🔻رسول‌اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله: اَحِبُّوا الصِّبْيانَ وَ ارْحَمُوهُمْ، وَ اِذا وَعَدتُموهُمْ شَيْئا فَفُوا لَهُمْ، فَاِنَّهُمْ لايَدْرونَ اِلاّ اَنَّـكُمْ تَرْزُقونَهُمْ 🌸 كودكان را دوست بداريد و با آنان مهربان باشيد و هرگاه به آنان داديد، به آن وفا كنيد؛ زيرا آنان، روزی‌دهنده خود را كسى غير از شما نمی‌دانند. 📚 كافى، ج۶، ص۴۹.
🌸🍃🌸🍃 قصابی بود که هنگام کار با ساتور دستش را بریده بود و خون زیادی از زخمش می چکید . همسایه ها جمع شدند و او را نزد حکیم باشی که دکتر شهرشان بود، بردند . حکیم بعد از ضد عفونی زخم می خواست آن را ببندد که متوجه شد لای زخم قصاب استخوان کوچکی مانده است . می خواست آن را بیرون بکشد، اما پشیمان شد و با همان حالت زخم دست قصاب را بست و به او گفت : زخمت خیلی عمیق است و باید یک روز در میان نزد من بیایی تا زخمت را پانسمان کنم. از آن روز به بعد کار قصاب درآمد . هر روز مقداری گوشت با خود می برد و با مبلغی به حکیم باشی می داد و حکیم هم همان کار همیشگی را می کرد، اما زخم قصاب خوب نشد که نشد . مدتی به همین منوال گذشت. تا این که روزی حکیم برای مداوای بیماری از شهر خارج شد و چند روزی به سفر رفت و از آنجایی که پسرش طبابت را از او یاد گرفته بود، به جای او بیماران را مداوا می کرد . آن روز هم طبق معمول همیشه قصاب نزد حکیم رفت و حکیم باشی دست او را مداوا کرد و پس از ضد عفونی می خواست پانسمان کند که متوجه استخوان لای زخم شد و آن را بیرون کشید و زخم را بست و به قصاب گفت : به زودی زخمت بهبود پیدا می کند . دو روز بعد قصاب خوشحال نزد پسر حکیم آمد و به او گفت : تو بهتر از پدرت مداوا می کنی . زخم من امروز خیلی بهتر است . پسر حکیم هم بار دیگر زخم را ضدعفونی کرد و بست و به قصاب گفت : از فردا نیازی نیست که نزد من بیایی. چند روزی گذشت و حکیم از سفر برگشت . وقتی همسرش سفره را پهن کرد متوجه شد که غذایش گوشت ندارد و فقط بادمجان و کدو در آن است . با تعجب گفت : این غذا چرا گوشت ندارد؟ همسرش گفت: تو که رفتی پسرمان هم گوشتی نخریده . حکیم با تعجب از پسر سوال کرد : مگر قصاب نزد تو نیامد ؟ پسر حکیم با خوشحالی گفت : چرا پدر آمد و من زخمش را بستم و استخوانی را که لای آن مانده بود، بیرون کشیدم . مطمئن باشید کارم را خوب انجام داده‌ام . حکیم آهی کشید و روی دستش زد و گفت : از قدیم گفته بودند : نکرده کار ، نبر به کار .پس بگو، از امشب غذای ما گوشت ندارد. من خودم استخوان را لای زخم گذاشته بودم تا قصاب هر روز نزد من امده و مقداری گوشت برایمان بیاورد . از آن روز به بعد درباره کسی که جلوی پیشرفت کارها را بگیرد یا دائم اشکال تراشی کند ، می گویند : استخوان لای زخم می گذارد .
✍ بسم الله الرحمن الرحیم 🌸 مرحوم حبیب‌الله‌ چایچیان(حسان) درباره‌ی ماجرای سرودن شعر «آمدم ای شاه پناهم بده» می‌گوید: مادرم در آخرین لحظاتی که خدمتشان رسیدم، همیشه آن حال و هوای ارادت به چهارده معصوم را داشت و در همان حال که سکته کرده بود، دکتر را خبر کردیم. 🌺 دکتر مشغول گرفتن نوار شد و وقتی خواست برود، متأسفانه مادرم سکته دیگری کرد. من به دکتر آن را اعلام کردم. دکتر خطاب به من گفت: «فردی که این گونه سکته کند، کمتر زنده خواهد ماند!» به هر حال دکتر راهی شد و من خدمت مادر برگشتم و به ایشان عرض کردم، شما آرزویتان چیست؟ 🌼 ایشان گفت: آرزوی من این است که یک بار دیگر حضرت رضا(ع) را زیارت کنم (و این نکته را هم بگویم که راه رفتن ایشان خیلی سخت بود و حال خوبی نداشت و من دو بازوی مادر را می‌گرفتم تا بتواند یواش یواش حرکت کند.) 🌷 با هواپیما به سمت مشهد رفتیم. نمی‌دانم در ایام تولد حضرت رضا(ع) بود یا شهادت، حرم خیلی شلوغ بود. وارد شدن به حرم هم یقیناً مشکل و حتی برای مادرم غیرممکن بود، 🌟 گفتم مادرجان! از همین جا سلام بدهی، زیارتت قبول است. گفت: «ما قدیمی‌ها تا ضریح را نبوسیم، به دلمان نمی‌چسبد» گفتم: دل چسبی‌اش به این است که حضرت جواب بدهد. 🌺 هر چه کردم دیدم مادر قبول نمی‌کند. خلاصه بازوی مادر را گرفته بودم و همین طور به سمت ضریح حرکت می‌کردیم؛ در همین حال دیدم که حال شعر برایم فراهم شد، من تمام توجه‌ام را به شعر و الهامی که عنایت شده بود دادم، دیدم زبان حال مادرم است نه زبان حال من! و شعر تا «تخلص» رسید. 🌸 وقتی شعر به «تخلص» رسید دیدم مادرم با آن ازدحام که آدم سالم نمی‌توانست برود، خودش را به ضریح رسانده بود و داشت ضریح را می‌بوسید و من هم ضریح را بوسیدم؛ و این شعر در حقیقت زبان حال مادرم در آخرین لحظات عمرش است... 🌼 شعر کامل به شرح زیر است: 🌷 آمدم ای شاه پناهم بده 🌷 خط امانی ز گناهم بده 🍀 ای حرمت ملجأ درماندگان 🍀 دور مران از در و راهم بده 🌷 ای گل بی‌خار گلستان عشق 🌷 قرب مکانی چو گیاهم بده 🍀 لایق وصل تو که من نیستم 🍀 اذن به یک لحظه نگاهم بده 🌷 ای که حریمت مَثل کهرباست 🌷 شوق و سبک‌خیزی کاهم بده 🍀 تا که ز عشق تو گدازم چو شمع 🍀 گرمی جان‌سوز به آهم بده 🌷 لشکر شیطان به کمین منند 🌷 بی‌کسم ای شاه پناهم بده 🍀 از صف مژگان نگهی کن به من 🍀 با نظری یار و سپاهم بده 🌷 در شب اول که به قبرم نهند 🌷 نور بدان شام سیاهم بده 🍀 ای که عطابخش همه عالمی 🍀 جمله حاجات مرا هم بده 🌷 آن چه صلاح است برای «حسان» 🌷 از تو اگر هم که نخواهم بده 🌹 "السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا"🌹 میلاد عالم آل محمد، آن امام رئوف بر شیعیان و محبانش تهنیت باد* 🌹🌹🌹🌸🌸🌸 @Rahebandgi 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🌸 مطالب زیبا با آیات 🌸 يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيرًا مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ (سوره حجرات/۱۲) همه امراض ابتدا در ذهن ایجاد می شوند... 🌹‌سلامتی اگر انسان شادمان باشد وبا کل هستی هماهنگ باشدسلامت نیز خواهد بودهر مریضی ناشی از اطاعت نکردن از قانون معنویت است یعنی زمانی که نفرت داریم خشم میورزیم حسادت میکنیم از قانون دور میشویم وبیماری را به سمت خود میکشیم چون در آن لحظه شاد نیستیم و احساسمان هم خوب نیست وارتعاشی که میفرستیم هم بد است در نتیجه چیزی که بعدها دریافت میکنیم بیماری است.   @Rahebandgi
📻راديو معارف 🎙پرسمان تربيت كودك ♦️حاج اقا تراشيون ♦️يكشنبه ها ٦ تا ٧ عصر تكرار برنامه ساعت ٢٢ يكشنبه ها 🌿🌿♦️🌿🌿♦️🌿🌿
عید غدیر خم 📆*۱۹ روز مانده تا عید سعید غدیر 💡هر روز روایتی درباره افضل بودن امیر المؤمنین(ع) از منابع اهل تسنن ◀️جابر بن عبدالله انصاری(صحابی) *انّ رسول الله(ص) نزل بِخُمّ فَتَنَحّی الناس عنه...ثمّ قال(ص):"لکن علیّ بن ابیطالب(ع) انزله الله منّی بمنزلتی عنده فرضی الله عنه کما اَنا راض عنه فاِنّه لا یختار علی قُربی و محبّتی شیئًا." ثمّ رفع یدیه فقال(ص):"اللهمّ من کنت مولاه فعلیّ مولاه. اللهمّ والِ من والاه و عادِ من عاداه." 🔄*جابر انصاری: رسول خدا(ص) به همراه علی(ع) در خُم فرود آمد. پس مردم از ایشان(ص) فاصله گرفتند. دیرآمدن و دوری مردم بر پیامبر(ص) گران آمد. پس به علی(ع) دستور دادند تا مردم را گردآورد. هنگامی که مردم جمع شدند، پیامبر(ص) در حالی که بر علیّ بن ابیطالب(ع) تکیه زده بود، در میانشان ایستاد و پس از حمد و ثنای خداوند، فرمود:"ای مردم! همانا برایم سرپیچی و دوری کردن شما آنقدر ناگوار است که فکر کردم حتی درختی که بر آن تکیه می زنم، بیش از هر درخت دیگری نزد شما مبغوض است." سپس فرمود:"امّا خداوند علیّ بن ابیطالب(ع) را برای من در مرتبه من نزد او(ع) قرار داده است. پس خداوند از او راضی است همانطور که من از او(ع) خشنودم. همانا که علی(ع) هیچ چیزی را بر نزدیکی و محبت من بر نمی گزیند." سپس پیامبر(ص) دستان علی(ع) را بالا برد و فرمود:"خدایا! هرکس که من سَروَر و سرپرست اویم، زین پس علی(ع) سرپرستش خواهد بود. خداوندا! دوست بدار کسی را که با علی(ع) دوست است و دشمن بدار کسی را که با او(ع) دشمنی می کند" 📚به نقل از:مناقب ابن مغازلی ص۲۵ @Rahebandgi
💠 آیت الله بهجت ره : ◽️هر روز نیم صفحه از کتاب معراج ‌السعادة را بخوانید سعی نمائید به آن عمل کنید ◽️بعد از یک سال خواهید فهمید که عوض شده‌اید مانند دارویی که مصرف کرده باشید. 📚عرفان در کلام اولیای ربانی، ص۹۲
💠 خمس سهام مطابق با فتوای آیت‌الله خامنه‌ای
و تِلْکَ الْأَيَّامُ نُداوِلُها بَيْنَ النَّاسِ و ما این روزها[یِ پیروزی و ناکامی] را [به عنوان امتحان] در میان مردم می‌گردانیم. قسمتی از آیه ۱۴۰ آل عمران
❎ دعوا را کش ندهید 🚫 وقتی بحثتون میشه و دلخوری پیش میاد نگذارید دلخوری به روز بعد بکشه، از دل هم دربیارید و بی‌تفاوت نخوابید. 👈 این حس بی‌تفاوتی از تلخ‌ترین‌هاست که روان نامزد یا همسرتو آزار میده. همون شب، ناراحتی رو چالش کن و روز بعدتون رو با شادی و رضایت از هم شروع کنید وگرنه روزی که با ناراحتی از شب قبل شروع بشه، اون روز هم هدر میره... 🌷اگه گذشت آدمو کوچیک می‌کرد خدا با این همه گذشتش این‌قدر بزرگ نبود... 🌺حتی تو لحظات ناراحتی و دلخوری کنار هم باشید 🍃🌸 🍃🌸🍃🌸🍃