eitaa logo
راه حاج قاسم
2.4هزار دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
4.3هزار ویدیو
9 فایل
•﷽• «ما به حاج قاسم سلیمانی،به چشم یک فرد نگاه نکنیم،به چشم یک مکتب، یک راه، یک مدرسه درس آموز نگاه کنیم» [ مقام معظم رهبری ] 📭 ارتباط با راه حاج قاسم @rahhajghasem_ir سنگر پشتیبانی (: @rahhajghasem_com
مشاهده در ایتا
دانلود
|🌷🕊 سیّد همیشه «یا زهرا سلام الله علیها » می‌گفت، البته عنایاتی هم نصیب ما می‌شد، مثلاً دو سه بار اتفاق افتاد که بی‌پول شدیم، آنچنان توان مالی نداشتیم، یکبار می.خواستم دانشگاه بروم اما کرایه نداشتم، ۵ تا یک تومانی بیشتر توی جیبم نبود، توی جیب ایشان هم پول نبود، وقتی به اتاق دیگر رفتم دیدم اسکناس‌های هزاری زیر طاقچه‌مان است، تعجب کردم، گفتم: آقا ما که یک ۵ تومانی هم نداشتیم این هزاری‌ها از کجا آمد، گفت: این لطف آقا امام زمان (عج) است، تا من زنده هستم به کسی نگو. 🌷 🔰 نشر دهید و همراه ما باشید @Rahhajghasem
🎞 رفیق‌شہـید : رفتہ‌بودیم‌راهیان‌نور موقع‌ای‌کہ‌رسیدیم‌خوزستان، بابڪ‌هرگز‌باکفش‌راه‌نمیرفت🚶🏻‍♂❌ پیاده‌تویہ‌اون‌گرما🌤 "میگفت :وجب‌بہ‌وجب‌این‌خاڪ‌ رو‌شهیدان‌قدم‌زدن ..👣 زندگےکردندراه‌رفتند ... خون‌شهیدانمون‌دراین‌سرزمین‌ریختہ‌شده وماحق‌نداریم‌بدون‌وضووباکفش‌دراین سرزمین‌گام‌برداریم ." هرگز‌بابڪ‌دراین‌سرزمین‌بدون‌وضو‌راه‌نرفت وباکفش‌راه‌نرفت ... ❤️ 🔰 نشر دهید و همراه ما باشید @Rahhajghasem
| بدو از فرودگاه امام خودم را رساندم فرودگاه مهر آباد . تازه از سوریه آمده بودم ؛ باید می رفتم کرمان برای سخرانی ؛ آمدم کارت پرواز بگیرم حاج قاسم را دیدم ؛ پرسید : « شما داری میای شهر ما ؟ » _ اره حاجی ؛ امشب روستای زنگی آباد برای شهید حاج یونس زنگی آبادی ؛ برنامه گرفتن . دعوت کردن برای روایتگری . وقتی رسیدیم کرمان ؛ خیلی عادی سر خیابان ایستاد تاکسی گرفت و رفت . مراسم که شروع شد حاجی هم آمد ؛ دم در ورودی شرط گذاشته بود و گفته بود : « اسم من رو نمیارید . به حاج حسین هم بگید چیزی نگه که حاج قاسم اینجاست . من رو هم دعوت نمی کنید صحبت کنم » اومدم توی جلسه شهید ؛ حاجی مثل همه مردم آمد نشست توی مراسم و بعد هم رفت ؛ بی سر و صدا ... راوی : حاج حسین یکتا منبع : کتاب سلیمانی عزیز 🔰 نشر دهید و همراه ما باشید @Rahhajghasem
نشسته بودم بغل دست حاجی. یک دفعه زد روی پایش. از صدای ناله اش ترس برم داشت. گفتم: حاجی چیزی شده ؟ مشکلی پیش اومده؟ گفت: من سه چهار روزه از حال آقا بی خبرم. پدرش فوت کرده بود. میان سنگینی غم از دست دادن پدر قلب و فکرش پیش حضرت آقا بود. فقط سه چهار روز بود جویای حالش نشده بود ، آن وقت این طور آه می کشید ، این طور خودش را سرزنش می کرد . راوی : ابراهیم شهریاری 🔰 نشر دهید و همراه ما باشید @Rahhajghasem