eitaa logo
راحیل؛
44 دنبال‌کننده
34 عکس
8 ویدیو
1 فایل
در کوچه‌ی خیال با واژه ها قدم میزنم🦋
مشاهده در ایتا
دانلود
🦋🌥 راحیل و بچه ها سوار ماشین بودند . یاسمین روی صندلی راننده نشسته بود و فرمان را تکان میداد . یوسف کاپوت را بالا داده و مشغول بود . مرد داشت یک ریز کنار گوشش حرف میزد . یوسف درحالی که بی نهایت کلافه بود گفت:[ درست نمیشه بیاین پایین پیاده میریم‌] راحیل:[ چی!؟ من پیاده جایی نمیام خستم تازه آرسینه همش بغل منه دستم شکست تا همینجا هم آوردمش . تو گفتی میتونی درستش کنی . زود باش دیگه! من همینجا میشینم تا این درست بشه.] مرد که حالا بیشتر از قبل نگران ماشینش شده بود گفت:[ برادر یوسف ماشینو ول کن فردا یه تعمیر کار پیدا میکنم شمام خسته ای الان] یوسف برای رهایی از حرف های پشت سر هم مرد قبول کرد تا صبح صبر کند داخل ماشین جا برای خوابیدن همه ی آنها نبود . تصمیم بر این شد که مرد ها روی زمین، راحیل و بچه ها داخل ماشین بخوابند . دو چشم درشت سیاه با زبانی که از دهان بیرون مانده اولین صحنه ای بود که یوسف بعد از باز کردن چشم هایش دید . نفس های داغش به صورت یوسف میخورد. سر بزرگش روی صورت یوسف را سایه انداخته بود . سگ یوسف را به صبحانه اش اشتباه گرفته بود . یوسف نمیدانست چه کار باید بکند به چشم های درشتش زل زد و مشتی خاک از کنارش برداشت ...؛ @Rahil_nevis
🦋⛅️ مشتی خاک از کنارش برداشت . به صورت سگ پاشید این عاقلانه ترین کاری بود که به فکرش رسید انجام دهد . سگ عو عو کنان سرش را به این طرف و آن طرف تکان میداد . یوسف نفس نفس زنان نشست. مرد کنارش نبود . راحیل هم داخل ماشین نشسته بود و میخندید :[ بی خیال یه سگه دیگه اژدها که نیست انقدر ترسیدی.] یوسف:[این مرده کجا رفت؟] راحیل:[ نمی دونم از وقتی بیدار شدم که نبود.] یوسف:[پاشو بریم این بچه دیگه جونی براش نمونده ] یوسف دست یاسمین را گرفته بود و راحیل هم آرسینه را بغل کرده بود و با یک دست صورت بچه را باد میزد . اخم کرده بود. چند قدم جلوتر به اولین ایست بازرسی میرسیدند و باید زمان زیادی را توی صف منتظر می ماندند اسرائیلی ها از هرکس برگه ی عبور میگرفتند و بازرسی اش میکردند تا اجازه دهند در شهر خودش تردد کند . از آن روزی که دیوار ها بالا رفت و درخت های زیتون زیر چرخ بلدوزر ها شکست اسرائیل بزرگترین دشمن جهان اسلام شناخته شد . دشمنی ای که پایانش با اتمام حیات اسرائیل همراه است . روایت فلسطین روایت دوربین های شکسته است . زبان هایی که میخواستند روایت کنند اما به سکوت محکومشان کردند . دستانی که از حضور و قدرت نمایی اشغال گران سود میبرند دور گردن افشاگران جنایات آنها میپیچد و نفسشان را میبرد ؛ @Rahil_nevis
امروز یه هیئت داشتیم کاملا دخترونه با دخترای نوجوون زیر این خیمه پر بود از حس خوب..؛)
هدایت شده از گروه فرهنگی ناجه✨
محبت امام حسین است که مارا دور هم جمع کرده♥️ [روز اول هیئت] _کنار هم سخنرانی گوش دادیم _داستان خوندیم _مداحی کردیم _و سینه زدیم _❁______ ↳⸽ @najeh_1399 🖤••
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
☁️🦋 دو ساعتی میشد که توی صف ایستاده بودند . چند نفر بیشتر جلوی آنها نبود که سرباز اسرائیلی داد زد:[دیگه کسی اجازه ی عبور نداره برگردید خونه هاتون] راحیل که حالا آتش گرفته بود جمعیت را کنار زد :[برو کنار شمام برو کنار بچم داره میمیره بذار ببینم حرف حساب اینا چیه ] جلوی صف که رسید ایستاد اخم کرده بود سرخی گونه هایش نشان از عصبانیتش میداد:[ آهای ! اینو میبینی ترکش بمب های شما به این روزش انداخته ] سرباز قصد داشت راحیل را نادیده بگیرد . قصه ی دل سنگ این جماعت قصه ی قتل عام هزاران کودک آواره و بی گناه است . با دیدن طفلی از حال رفته به رحم نمی آید . راحیل دیگر خون خونش را میخورد دو گام جلو تر رفت و تخت سینه ی مرد کوبید :[این چشماتو باز کن نگاه کن زخمش عفونت کرده چرک داره کل بدنشو میگیره. داره میمیره] دستانش از حرص میلرزید:[البته برا شما چه اهمیتی میتونه داشته باشه شما ها از خداتونه ما بمیریم.] یوسف دیگر سکوت را جایز ندانست تلاش میکرد راحیل را آرام کند . در افتادن با این جماعت در این شرایط فقط اوضاع را بدتر میکرد ؛ @Rahil_nevis
درمورد روند داستان میتونین غُر بزنین💁🏻‍♀😌 https://harfeto.timefriend.net/16906330659777
🦋🌥 راحیل بدون اهمیت به یوسف با بغض داد کشید:[ خدا لعنتتون کنه] صدای جماعتی که پشت سر آنها بودند هم در آمده بود. هم همه بلند شد هر کس چیزی میگفت . مردم ناراضی بودند . هرکدامشان به دنبال کاری آمده بودند و بعد از انتظار طولانی مجبورشان میکردند برگردند . صدای فریاد ها که بالا تر رفت اسرائیلی ها آرایش نظامی گرفتند . جلوی مردم صف بسته بودند و دستشان به اسلحه ها شان بود . این تصویر همیشگی از واقعیت زندگی این دو گروه کنار هم است. کسانی که خانه شان غصب شده و آنهایی که غاصب اند. این دو همواره مقابل هم اند . دنیای اسلام با اسرائیل پدر کشتگی دارد. رسیدن به صلح اصلا به راحتی شعار دادنش نیست . با دشمنی که برایت شمشیر را از رو بسته در صلح بودن شوخی است . در هوای مسموم نمیتوانی سالم بمانی حتی اگر در گوشه ای دنج پنهان شده باشی!... @Rahil_nevis