eitaa logo
هیئت رهروان کربلا
640 دنبال‌کننده
355 عکس
133 ویدیو
17 فایل
🚩هیئت دانشگاهی رهروان کربلا 🌐 وبسایت: http://rahrovankarbala.ir 💠 با ما همراه باشید: zil.ink/rahrovankarbalaa روابط عمومی برادران: @rahrovanadminb روابط عمومی خواهران: @RahrovanadminKH
مشاهده در ایتا
دانلود
🚩یا علی گفتیم و عشق اغاز شد... 🔶مراسم بدرقه زائرین کربلای حسینی/حرم شهدای گمنام @rahrovankarbala
بدرقه 📖دلنوشته یکی از زائرین از حال هوای مراسم بدرقه امروز. این بالا کنار پنج شهید گمنام حال و هوای خاصی دارد. روزهای عادی هم ادم را دیوانه میکند، امروز که دیگر.. توی حال و هوای خودم هستم که مداح به این قطعه زیارت عاشورا میرسد: ولا جعل الله اخر العهد منی لزیارتکم. شاید اگر بگویم با همین جمله هم مست میشم و هم دل نگران، باور نکنید، بدمستی میکنم و زار زار گریه میکنم و میگویم اقاجان ممنونم، امسال که طلبیدی، سال بعد هم هوای نوکرت را داشته باش. متوجه نشدید که این بالا کنار این پنج شهیدگمنام چه خبر است؟ کاروان دانشجویی رهروان کربلا مشتمل بر ۲۱۰ دانشجو، مهیای پیاده روی اربعین است و طبق روال شش سال گذشته، این سفر با زیارت شهدای گمنام دانشگاه ف شهدا این بالا جمع شده بودند. تابوت شهدا مثل مروارید میدرخشید، مرواریدی که هرکسی میخواست تکه ای از صدفی باشد که احاطه شان کرده و برای همین همه دست دراز میکردند سوی تابوت. مگر نه اینکه راه شهدا راه حسین علیه السلام بود؟ حب الحسین یجمعنا، پس حب حسین بود که ان همه جمعیت را گرد هم اورده بود. حالاا امروز هم،قبور شهدا مثل مرواریدی وسط جمعیت می درخشد و انگار همه میخواهند دستشان را به این قبور مطهر برسانند. معنی انقلاب دگرگونی لحظه ای و عمیق میشود؟ اگر این معنا را در نظر داشته باشیم، توی چهره هر کسی که نگاه میکنم، یک انقلاب میبینم! این بالا همه منقلب شده اند! ۲۱۰ انقلاب را میشود اینجا دید. خواندن زیارت عاشورا پیش شهدا به تنهایی ادم را زیر و رو میکند، حالا فکر کن عازم کربلا هم باشی، دیگر میشود نور علا نور و همان انقلابی که گفتم! تازه به همه اینها این مورد را هم اضافه کنید که حداقل نیمی از بچه های کاروان، زیارت اولی هستند! مداح میخوهد بند اخر زیارت عاشورا را بخواند و همه سجده میکنیم. و ثبت لی قدم صدق عندک مع الحسین و اصحاب الحسین. چقدر زیبا و چقدر عمیق. دقیقا حرف دل من است و مطمینا بقیه کاروان. توی دلم ضجه میزنم و میگویم اقاجان و لاتکلنی نفسی طرفه عینی ابدا. به حال خودم رهام نکن. میگویم اقاجان،سختی های قدم گذاشتن در راه را دوست دارم اما اگر کم بیاورم و منحرف بشوم و جا بمانم و پا پس بکشم چه؟ گفتم که کاروان دانشجویی هست. پدر و مادر یا اشنایان برخی ها برای بدرقه شان امده است. زیارت که تمام میشود و همه راه می افتیم به سمت اتوبوس، بازار بغل و بوسه هم داغ میشود. گریه های خانم مسنی توجهم را جلب میکند. فهمینطور که اشک میریزد، سه دختر خانم جوان را در اغوش میگیرید و بوسه باران میکند. وداع اقاپسرها هم دیدنی است. برخی ها مشکل سربازی داشته اند و برای همین نتوانسته اند خودشان را به کاروان ما برسانند و حالا دوستانشان که عازم هستند را در اغوش میگیرند و با حزن درداوری خداحافظی میکنند. حالا داریم از شیب خاکریز حرم شهدا پایین میرویم. اتوبوس ها جلوی خاکریز منتظرند. زیر لب زمزمه میکنم: جاده و اسب مهیاست،بیا تا برویم ؛کربلا منتظر ماست بیا تا برویم. به خروجی دانشگاه که میرسیم خانمی سراسیمه سراغ کاروان کربلا را میگیرد. تعجب میکنم که چه شده است. مسیول کاروان میگیود بفرمایید خانم،در خدمتم. انگار ذوق توی چشم های خانم برق میزند. اشاره به یک وانت با بار میکند. فضولی ام گل میکند و نزدیکتر میروم تا از ماجرا بیشتر بدانم. نیم ساعت قبل از دیدن همین وانت تعجب کرده بودم. بارِ سیب داشت و به حالت وانت های میوه فروش گوشه ای کنار زده بود. تعجب کردم از اینکه چنین چیزی را توی محیط دانشگاه میبینم. حالا ان خانم نزدیک وانت شده بود و چند جعبه سیب را تحویل مسیول کاوران داد و رفت. میگفت نذر دارم. حالا هم توی اتوبوس نشسته ایم به سمت مرز میرویم. هنوز به پلیس راه شیراز نرسیده به تور یک موکب خوردیم که مطابق مشی موکب داران اصرار میکرد همه پیاده شویم تا از ما پذیرایی کنند. هرچع گفتیم عجله داریم هم فایده نداشت. @rahrovankarbala
🔶اطلاع از هزینه و کدهای دستوری اپراتور همراه اول ویژه اربعین
اطلاع از هزینه و کدهای دستوری اپراتور ایرانسل ویژه اربعین @rahrovankarbala
کاروان دانشجویی رهروان کربلا، مرز چذابه را به مقصد عراق ترک کرد. 06:22 ساعت @rahrovankarbala
عبور از مرز چزابه.. صبح امروز عکس های خود را برای ما بفرستید تا در کانال و اینستا بارگذاری کنیم. آدرس اینستا و ایتا @rahrovankarbala
6.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زیارت جمعی حرم حضرت علی (ع) ما را در اینستاگرام دنبال کنید. @rahrovankarbala
10.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وادی السلام و قبور شهید ذوالفقاری ما را در اینستا گرام و ایتا دنبال کنید. @rahrovankarbala
حرم حضرت امیر المومنین علی(ع) امشب @rahrovankarbala
پنج دستگاه اتوبوس پشت به پشت هم توی جاده حرکت میکنند، انگار واگن های یک قطار.این روزها جاده ها چنین صفوفی را زیاد میبینند و اتوبوس های قطار شده، از دور داد میزنند "کربلا کربلا،ما داریم می اییم" و گویا همین دادهای پنهانشان مثل سوت قطار توجه دیگران را جلب میکند. بعضی ها فکر میکنند موکب هایی که به زایران اربعین خدمترسانی میکنند، فقط در مسیر پیاده روی اربعین هستند. در حالی که در جاده های منتهی به مسیر مرزهای ایران و عراق و شهرهای سرراه و نقاط مرزی هم موکب های ایرانی و عراقی برقرارند: "کربلا منتظر ماست بیا تا برویم؛ جاده و اسب مهیاست،بیا تا برویم". همینجوری دل جاده را میشکافیم و به جلو میرویم و موکب های مختلف هم سر راهمان لانه کرده اند. نزدیم اذانه مغرب رسیده و دنبال جایی میگردیم که نمازمان را اقامه کنیم. باید زود نماز را بخوانیم و بزنیم به راه چون میگویند مرز شلوغ است و هرچه دیرتر برسیم، معطلیمان هم بیشتر میشود. مسجد در نوراباد توجهمان را جلب میکند و راننده کنار میگیرد تا بچه ها پیاده شوند. انگار موکبش هم به راه است و با شربت ابلیموی خنک پذیرایی میشویم. نماز که تمام میشود، اقایی خودش را به من میرساند: "سلام، مقداری غذا برای زایران در منزل پخته ایم، تا سوار اتوبوس میشوید، غذاها را اورده ام". مِن و مِن میکنم و میخواهم بگویم غذا داریم اما قبل اینکه دهانم باز شود،اقا میدود به سمت منزلش و با چندکیسه برمیگردد. چلومرغ خانگی همینجوری هم خوردن دارد و اگر نذری هم باشد که دیگر محشر میشود. اتوبوس در حرکت است و در همان حال شام را میخوریم. هنوز سفر شروع نشده،خستگی امانم را برده،برای همین بعد از خوردن شام، چشم هایم را روی هم میگذارم تا استراحت کوتاهی کنم. اما استراحت کوتاه من تبدیل میشود به یک خواب شیرازیِ اعلا و چشم که باز میکنم به مرز چذابه رسیده ایم. سریع خودم را جمع و جور میکنم و با دیگر بچه های کاروان از اتوبوس ها پیاده میشویم. انگت به دهان مانده ام! میپرسید چرا؟ خب این همه میگفتند مرز شلوغ پلوغ است و نروید که اذیت میشوید. در کمال ناباوری مرز خیلی هم خلوت است و راحت عبور میکنیم و پایمان توی خاک عراق باز میشود. به سمت اتوبوس های عراقی در حال حرکتیم که خبر ناخوشایندی میرسد. انگار برای یکی از اعضای کاروان مشکلی پیش امده و به علت نقص پاسپورت نتوانسته مرز را رد کند و برای همین چند ربع منتظر میمانیم. پرچم های نخودی رنگی از دور پیدا میشود و میفهمم بچه های خودمان هستند. با دو به سمتشان میروم. کنجکاو هستم بدانم که ماجرا چه بوده است. ظاهرا ان بنده خدا فراموش کرده بوده پاسپورتش را بیاورد و از یک ساعت پیش تا الان که ساعت ۱۰ است بچه ها دنبال کارهایش بوده اند. "خب خداروشکر بهرخیر گذشت اما یادت نره باید شیرینی بدی" جواد این را به ان بنده خدا میگوید و میرویم سمت اتوبوس. قطار ما اینبار در در عراق سوت میزند و همه مواکب بین راه هم انگار چریک ها میپرند سر راهمان و میخواهند در موکبشان حاضر شویم. اما عجله داریم و باید به موقع به شهر نجف برسیم برای همین دعوت همه را رد میکنیم. به هرحال برای نماز و نهار باید بایستیم. عدنان راننده اتوبوس میخواهد مارا به موکب اهالی شهر خودشان یعنی الاماره ببرد اما چون برخی اتوبوس ها از ما جلو افتاده اند میگوییم که باید جلوتر برویم تا با هم توقف کنیم. عدنان ناراحت میشود اما مسیر را ادامه میدهد. اگر رانندگی عراقی ها را دیده باشید میدانید خیلی حرفه ای و مسابقه طور می رانند و برای همین اتوبوس های دیگر انقدر از ما جلو افتاده اند که دیگر به گرد پایشان هم نمیرسیم. تصمیم این میشود که در یکی از مواکب توقف کنیم. بچه های موکب از ما بسیار استقبال میکنند. مرغ سیخ میکنند تا از ما با جوجه کباب پذیرایی کنند اما خب وقتمان تنگ است و البته عدنان-راننده اتوبوس-هم ظاهرا حسودی اش شده که چرا به موکب خودشان نرفته ایم و اینجاست که پیش می اید بین اعضای ان موکل که اصرار میکنند بیشتر بمانید با عدنان که انگار عجله دارد و پشت سر هم بوق میزند و از ما میخواهد سوار بشویم تا حرکت کند. چقدر حب حسین در دل اینها نشسته است که حسودیشان میشود کس دیگر زورا امام حسین را تور کند و ازشان پذیرایی کند. حالا نزدیک غروب است و به نجف اشرف رسیده ایم. حرکت میکتیم و به سمت حرم حضرت امیرالمونین میرویم. هرچه مرز خلوت بود در عوض اینحا شلوغ است. گنبد طلایی حرم که معلوم میشود انگار همه مات و مبهوت میشوند. برخی ها را میبینم که چشمشان خیس شده است. ناخوداگاه توی دلم میخوانم: نام ما را بنویسید به ایوان نجف... چندسالی است که صحن حضرت زهرا در حرم امام علی(ع) محل اسکان زوار اربعین از جمله کاروان های دانشجویی است. به تبع همین روند اسکان کاروان دانشجویی رهروان کربلا هم همین صحن است. بعد از یک شبانه روز سوار اتوبوس بودن و خرد و خسته به اینجا رسیده ایم. اما انقدری شوغ زیار
ت توی دل بچه ها خصوصا زیارت اولی ها نشسته است که بعد از نماز حدود یک ساعت استراحت، دسته جمعی راه می افتیم به سمت حرم. جمع را که میبینم دلم قنج میرود که با یکی دوتا از بچه های زیارت اولی حرف بزنم و ببینم چطور شده امده اند و تا اینجای راه به نظرشان چجوری بوده است. کشیبا و مریم میگویند همکلاسی هستند. رشته شان حقوق هست و هردو اولین بار است که برای زیارت به عراق می ایند. از شکیبا میپرسم چطور شده که امدی و میگوید: " راستش اومدنم یهویی جور شد. میخواستم بیایم ولی کسی نبود باهام بیاد. که یهو مریم زنگ زد و گفت دانشگاه میبره و اسم نوشته و پرسید که تو هم میای یا نه. منم خوشحال شدم و ثبت نام کردم. دوست داشتم بیام و شور و شوق اربعین رو از نزدیک و با چشم خودم ببینم و الان که حرم و این شور و شوق مردم رو از نزدیک دیدم، بی اختیار اشکم ریخت" مریم هم معتقد است که طلبیده شده و میگوید: میخواستم بیام اما کاروان های دیگه خیلی گرون میگرفتند. وقتی خبردار شدم دانشگاه میبره و وام هم میده خوشحال شدم. ۳۰۰ تومان وام گرفتم ۴۰۰ تومان هم خیرین جور کردند و در اوج نا امیدی اومدم،اونم بدون هیچ پرداختی. مامانم هم ثبت نام کرده بود ولی به خاطر مسایل مالی جاموند. من رو امام حسین طلبید" اشک ریزی میریزد و میگوید " تا اینجای راه خیلی سخت بود و اذیت شدم. پشیمان هم شدم و به مامانم که گفتم،دعوام کرد و گفت قشنگی پیاده روی اربعین اینه که درک کنی حضرت زینب(س) چه سختی هایی کشیده و چرا". @rahrovankarbala