eitaa logo
رکیذ
54.1هزار دنبال‌کننده
453 عکس
133 ویدیو
0 فایل
- رکیذ‌؛ یعنی به خود از اندوه آهسته آهسته سخن گفتن .🩶 - اینجا در کنارِ هم شعر می‌خوانیم .🌱 - تبلیغات" @Tablighatw - مکروبه" @makrobeh1 - النحیط" @Al_Nahit اینجا میگم ومیشنوم . . ! https://eitaa.com/joinchat/3373465777C9c6fce23f6
مشاهده در ایتا
دانلود
ما بی‌غمانِ مستِ دل از دست داده‌ایم هم‌رازِ عشق و هم‌نفسِ جامِ باده‌ایم بر ما بسی کمانِ ملامت کشیده‌اند تا کار خود ز ابرویِ جانان گشاده‌ایم ای گُل تو دوش داغِ صَبوحی کشیده‌ای ما آن شقایقیم که با داغ زاده‌ایم پیرِ مُغان ز توبه‌ی ما گر ملول شد گو باده صاف کن که به عذر ایستاده‌ایم کار از تو می‌رود، مددی ای دلیلِ راه کانصاف می‌دهیم و ز راه اوفتاده‌ایم چون لاله مِی مَبین و قدح در میانِ کار این داغ بین که بر دلِ خونین نهاده‌ایم گفتی که حافظ این همه رنگ و خیال چیست نقشِ غلط مَبین که همان لوحِ ساده‌ایم - حافظ
رهی اگرچه لب از گفتگو فروبستی هزار شکوه سراید نگاه خاموشت - رهی معیری
«آدمی تنها ‏با کسی که ‏صدای سکوت‌‌اش را هم شنیده است ‏می‌تواند سال‌های سال ‏دوام بیاورد» ‏- جمال ثریا
گاهی دلم می‌خواهد بگذارم بروم بی هرچه آشنا گوشه دوری گمنام، حوالیِ جایی بی‌ اسم، بی‌ اسمِ خودم اشاره به حرف، بی‌حرفِ دیگران اشاره به حال بعد بی هیچ گذشته‌ای به یاد نیارم از کجا آمده کیستم، اینجا چه می‌کنم! - سیدعلی صالحی
Rain Sound (1).mp3
12.33M
صدایِ باران. _دلم می‌خواست امشب باران ببارد، اما آسمان دستِ من نیست. بی‌کلام
گفت: مرا یادت هست؟ دویدم و در راه فکر کردم که من چه یادی دارم، چرا یادم به وسعت همه تاریخ است؟ و چرا آدم ها در یاد من زندگی می‌کنند و من در یاد هیچکس نیستم؟ - عباس معروفی
ز رفتن تو من از عمر بی نصیب شدم سفر تو کردی و من در وطن غریب شدم - صائب تبریزی
عجب شکسته‌دل و زار و ناتوان شده‌ام! چنان که هِجرِ تو می‌خواست، آنچنان شده‌ام... - هلالی‌جغتایی
گویند طبیبان که بگو درد خود اما دردی که گذشته‌ست ز درمان به که گویم؟ - هلالی‌جغتایی
آدم ها همه می پندارند که زنده اند؛ برای آنها تنها نشانه ى حیات، بخار گرم نفس هایشان است! کسی از کسی نمی پرسد: آهای فلانی! از خانه دلت چه خبر گرم است، چراغش نوری دارد هنوز؟ - احمد شاملو
بسیار زخم هست که خاک است مرهمش - صائب تبریزی
عاشقی دانی چه باشد؟ بی‌دل و جان زیستن جان و دل بر باختن، بر روی جانان زیستن سوختن در هجر و خوش بودن به امید وصال ساختن با درد و پس با بوی درمان زیستن تا کی از هجران جانان ناله و زاری کنم؟ از حیات خود به جانم، چند ازین سان زیستن؟ بس مرا از زندگانی، مرگ کو، تا جان دهم؟ مرگ خوشتر تا چنین با درد هجران زیستن ای ز جان خوشتر، بیا، تا بر تو افشانم روان نزد تو مردن به از تو دور و حیران زیستن بر سر کویت چه خوش باشد به بوی وصل تو در میان خاک و خون افتان و خیزان زیستن؟ از خودم دور افگنی، وانگاه گویی: خوش بزی بی‌دلان را مرگ باشد بی‌تو، ای جان، زیستن هان! عراقی، جان به جانان ده، گران جانی مکن بعد از این بی‌روی خوب یار نتوان زیستن - عراقی