eitaa logo
رکیذ
54.2هزار دنبال‌کننده
456 عکس
134 ویدیو
0 فایل
- رکیذ‌؛ یعنی به خود از اندوه آهسته آهسته سخن گفتن .🩶 - اینجا در کنارِ هم شعر می‌خوانیم .🌱 - تبلیغات" @Tablighatw - مکروبه" @makrobeh1 - النحیط" @Al_Nahit اینجا میگم ومیشنوم . . ! https://eitaa.com/joinchat/3373465777C9c6fce23f6
مشاهده در ایتا
دانلود
تمّنٰا از علی؛ هم صحبتی با اوست خود وَرنه شفاعت می‌کند پیش از علی، ام‌البنین ما را - معنی زنجانی
کسی که عشق ورزیده، چه می‌تواند بکند جز آنکه محضِ استراحت، دیگر در زندگی‌اش کسی را دوست نداشته باشد؟ - فرناندو پسوآ
جایی نوشته بود: هرگز نمی‌توانست از انتهای وجودش غریبه شدن کسی را که قلبش را لمس کرده بود بپذیرد؛ به همین خاطر اغلب از آدم‌ها فاصله می‌گرفت؛ آدم‌های جدید او را به یاد زخم‌های قدیمی‌اش می‌انداختند.‌
زمانی از دست دادن برای من فاجعه بود! بعدها، آنقدر از دست داده بودم که به مرور یاد گرفتم دیگر چیزی برای از دست دادن، ندارم. - عباس معروفی
باغلاما.mp3
3.79M
امیدوارم التیام پیدا کنید از رنج هایی که در موردش با هیچکس صحبت نمی‌کنید . .
با ماشین وارد گاراژ خانه‌ شدم. درِ گاراژ را بستم. و به اندازهٔ سه ترانه در ماشینِ خاموش نشستم. با خودم فکر کردم: اندوه گاهی به شکلِ «نشستن در ماشینِ خاموش» است، به شکلِ «جایی نرفتن». - ابراهیم سلطانی
هلیا! تحملِ تنهایی، از گداییِ دوست‌ داشتن آسان‌ تر است. تحمّلِ اندوه، از گداییِ همه‌ی شادی‌ها آسان‌ تر است. سهل است که انسان بمیرد تا آنکه بخواهد به تکدیِ حیات برخیزد. - نادر ابراهیمی
چیزی نمانده که قلبم بترکد. اما خودم را خاموش احساس می‌کنم؛ بی‌صدا، همچون گور. اگر دهانم را باز کنم، همه‌چیز می‌پرد .. - ‏از نامه های آلبر کامو به ماریا کاسارس
وقتی خیلی عمیق برنجی زبانت هم بند می آید. - هاروکی موراکامی
دل، در گرو چند هنر داشتم؛ این شد ای بی سپران من که سپر داشتم این شد رودی که به سد خورد؛ ز اندوه ورم کرد یعنی عطش سیر و سفر داشتم این شد خاکستر گردو بُن ِ پیری به چناری می‌گفت که بسیار ثمر داشتم این شد با خاکِ سیه، جمجمه‌ی خالی جمشید می‌گفت ز افلاک خبر داشتم این شد نی گفت که تلخ است جهان، گفتمش این نیست نالید که من بارِ شکر داشتم این شد - حسین جنتی
و من گاهی تمامِ احساساتم را در درونم حبس می‌کنم زیرا هیچ کلماتی برای شرحِ آن نمی‌یابم..
من در این سال‌ها احساساتی را فهمیدم، و در خود حمل می‌کنم که توان بیانشان را ندارم. ذهنیتی نسبت به مفاهیم و پدیده‌ها در من است که نمی‌توانم همه‌اش را بگویم و بنویسم. من برای بیان حس و درکم نسبت به پیرامون کلمه کم می‌آورم. - فروغ فرخزاد؛ نامه به ابراهیم گلستان