eitaa logo
رکیذ
53.4هزار دنبال‌کننده
450 عکس
133 ویدیو
0 فایل
- رکیذ‌؛ یعنی به خود از اندوه آهسته آهسته سخن گفتن .🩶 - اینجا در کنارِ هم شعر می‌خوانیم .🌱 - تبلیغات" @Tablighatw - مکروبه" @makrobeh1 - النحیط" @Al_Nahit اینجا میگم ومیشنوم . . ! https://eitaa.com/joinchat/3373465777C9c6fce23f6
مشاهده در ایتا
دانلود
بی شما غمگینم با شما غمگینم از شما آزرده از خودم بیزارم - حسین صفا
شاید حق با نصرت رحمانی باشد. خطاب به شاعر نوشته بود که تو «تنها در لحظاتی شاعر خواهی بود»، آن لحظه که «اعتراف می‌کنی: من برای درخودزیستن آمدم، دیگران در من زیستند.» ‌ - چه لحظات و چه اعتراف عظیم و بلندی! ‌
_
ما بی‌غمانِ مستِ دل از دست داده‌ایم هم‌رازِ عشق و هم‌نفسِ جامِ باده‌ایم بر ما بسی کمانِ ملامت کشیده‌اند تا کار خود ز ابرویِ جانان گشاده‌ایم ای گُل تو دوش داغِ صَبوحی کشیده‌ای ما آن شقایقیم که با داغ زاده‌ایم پیرِ مُغان ز توبه‌ی ما گر ملول شد گو باده صاف کن که به عذر ایستاده‌ایم کار از تو می‌رود، مددی ای دلیلِ راه کانصاف می‌دهیم و ز راه اوفتاده‌ایم چون لاله مِی مَبین و قدح در میانِ کار این داغ بین که بر دلِ خونین نهاده‌ایم گفتی که حافظ این همه رنگ و خیال چیست نقشِ غلط مَبین که همان لوحِ ساده‌ایم - حافظ
رهی اگرچه لب از گفتگو فروبستی هزار شکوه سراید نگاه خاموشت - رهی معیری
«آدمی تنها ‏با کسی که ‏صدای سکوت‌‌اش را هم شنیده است ‏می‌تواند سال‌های سال ‏دوام بیاورد» ‏- جمال ثریا
گاهی دلم می‌خواهد بگذارم بروم بی هرچه آشنا گوشه دوری گمنام، حوالیِ جایی بی‌ اسم، بی‌ اسمِ خودم اشاره به حرف، بی‌حرفِ دیگران اشاره به حال بعد بی هیچ گذشته‌ای به یاد نیارم از کجا آمده کیستم، اینجا چه می‌کنم! - سیدعلی صالحی
Rain Sound (1).mp3
12.33M
صدایِ باران. _دلم می‌خواست امشب باران ببارد، اما آسمان دستِ من نیست. بی‌کلام
گفت: مرا یادت هست؟ دویدم و در راه فکر کردم که من چه یادی دارم، چرا یادم به وسعت همه تاریخ است؟ و چرا آدم ها در یاد من زندگی می‌کنند و من در یاد هیچکس نیستم؟ - عباس معروفی
ز رفتن تو من از عمر بی نصیب شدم سفر تو کردی و من در وطن غریب شدم - صائب تبریزی
عجب شکسته‌دل و زار و ناتوان شده‌ام! چنان که هِجرِ تو می‌خواست، آنچنان شده‌ام... - هلالی‌جغتایی
گویند طبیبان که بگو درد خود اما دردی که گذشته‌ست ز درمان به که گویم؟ - هلالی‌جغتایی
آدم ها همه می پندارند که زنده اند؛ برای آنها تنها نشانه ى حیات، بخار گرم نفس هایشان است! کسی از کسی نمی پرسد: آهای فلانی! از خانه دلت چه خبر گرم است، چراغش نوری دارد هنوز؟ - احمد شاملو
بسیار زخم هست که خاک است مرهمش - صائب تبریزی
عاشقی دانی چه باشد؟ بی‌دل و جان زیستن جان و دل بر باختن، بر روی جانان زیستن سوختن در هجر و خوش بودن به امید وصال ساختن با درد و پس با بوی درمان زیستن تا کی از هجران جانان ناله و زاری کنم؟ از حیات خود به جانم، چند ازین سان زیستن؟ بس مرا از زندگانی، مرگ کو، تا جان دهم؟ مرگ خوشتر تا چنین با درد هجران زیستن ای ز جان خوشتر، بیا، تا بر تو افشانم روان نزد تو مردن به از تو دور و حیران زیستن بر سر کویت چه خوش باشد به بوی وصل تو در میان خاک و خون افتان و خیزان زیستن؟ از خودم دور افگنی، وانگاه گویی: خوش بزی بی‌دلان را مرگ باشد بی‌تو، ای جان، زیستن هان! عراقی، جان به جانان ده، گران جانی مکن بعد از این بی‌روی خوب یار نتوان زیستن - عراقی
ز بس افشرده پا سنگینی غم بر دل تنگم به رنگ سرو، آهم قد کشد آهسته آهسته - جویای تبریزی
رفتارش با آدم‌ها مثل رفتارش با یک گلدان بود. با ذوق گلدان را می‌خرید. به‌دست می‌آورد.‌ بعد در جایی دور از آفتاب می‌گذاشت و کم‌کم فراموش می‌کرد که آبش بدهد. گلدان از بین می‌رفت. برای همیشه از بین می‌رفت. - از نوشته‌های معین دهاز
می روی اما گریز چشم وحشی رنگ تو راز این اندوه بی آرام نتواند نهفت می روی خاموش و می پیچد به گوش خسته ام آنچه با من لرزش لبهای بی تاب تو گفت چیست ای دلدار این اندوه بی آرام چیست کز نگاهت می تراود نازدار و شرمگین ؟ آه می لرزد دلم از ناله ای اندوه بار کیست این بیمار در چشمت که می گرید حزین ؟ چون خزان آرا گل مهتاب رویا رنگ و مست می شکوفد در نگاهت راز عشقی ناشکیب وز میان سایه های وحشی اندوه رنگ خنده می ریزید به چشمت آرزویی دل فریب چون صفای آسمان در صبح نمناک بهار می تراود از نگاهت گریه پنهان دوش آری ای چشم گریز آهنگ سامان سوخته بر چه گریان گشته بودی دوش ؟ از من وامپوش بر چه گریان گشته بودی ؟ آه ای چشم سیاه از تپیدن باز می ماند دل خوش باورم در گمان اینکه شاید شاید آن اشک نهان بود در خلوت سرای سینه ات یادآورم - هوشنگ ابتهاج
غمِ عالم یک گلوله ی یک کیلویی آدامس بود که به دلم که عین یک تکه موکت فیروزه ای ‌بود میچسپید و ولکن نبود لاکردار.. - ‌حامدعسگری
دل مسوزان که ز هر دل بخدا راهی هست هر که را هیچ بکف نیست بدل آهی هست - صغیراصفهانی
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلم جز مِهرِ مَه رویان، طریقی بر نمی‌گیرد ز هر در می‌دهم پندش، ولیکن در نمی‌گیرد
كل شيء يجعلك تبتسم، احتفظ به سرًّا... هر آن‌چه را که باعث می‌شود لبخند به لبت بیاید، هم‌ چون رازی در دلت پنهان کن . . - عربیات🌱
پلّه‌ها در پیشِ رویم یک‌به‌یک دیوار شد زیرِ هر سقفی که رفتم ، بر سرم آوار شد. - حسین منزوی
با مردم‌ِ شب‌دیده به دیدن نرسیدیم تا صبح دمی هم به دمیدن نرسیدیم کالیم که سرسبز دل از شاخه بریدیم تا حادثه‌ی سرخِ رسیدن نرسیدیم خون‌خورده‌ی دردیم و چراغانی‌ِ داغیم گل‌کرده‌ی باغیم و به چیدن نرسیدیم زین هیزمِ تر هیچ ندیدیم به جز دود شمعیم که تا شعله‌کشیدن نرسیدیم خونیم و تپیدیم به تاب و تبِ تردید اشکیم و به مژگانِ چکیدن نرسیدیم بادیم که آواره دویدیم به هر سوی اما چو نسیمی به وزیدن نرسیدیم یک عمر دویدیم و لبِ چشمه رسیدیم خشکید و به یک جرعه چشیدن نرسیدیم... - قیصرامین‌‌پور‌
ببین، سراغِ مرا هیچ‌کس نمی‌گیرد مگر که نیمه شبی، غصه‌ای، غمی، چیزی.. - حسین نیک‌نژاد
convert-1209809448 (9).mp3
5.43M
برایِ آرامشِ شب .
عمیقاً به کسی نیاز داشت که او را از دست خود بدزدد و با خود به جهانی دیگر ببرد.
إفترقنا دون أن نقول وادعا، و أنا كنت مثلَ طفلٍ دَفَنوهُ دون تقبيل. «بی‌خداحافظی جدا شدیم، و من مانندِ کودکی بودم که نبوسیده دَفن شد.»‌ ‌
چو بستی در به روی من به کوی صبر رو کردم چو درمانم نبخشیدی به دردِ خویش خو کردم چرا رو در تو آرم من که خود را گم کنم در تو به خود باز آمدم نقش تو در خود جست‌وجو کردم خیالت ساده‌دل‌تر بود و با ما از تو یکروتر من این‌ها هردو با آیینهٔ دل روبه‌رو کردم فشردم با همه مستی به دل سنگ صبوری را ز حال گریهٔ پنهان حکایت با سبو کردم فرود آ ای عزیز دل که من از نقش غیر تو سرای دیده با اشکِ ندامت شست‌و‌شو کردم صفایی بود دیشب با خیالت خلوتِ ما را ولی من باز پنهانی ترا هم آرزو کردم مَلول از نالهٔ بلبل مباش ای باغبان رفتم حلالم کن اگر وقتی گلی در غنچه بو کردم تو با اَغیار پیش چشم من مِی در سبو کردی من از بیم شماتت گریه پنهان در گلو کردم حراج عشق و تاراج جوانی وحشت پیری در این هنگامه من کاری که کردم یاد او کردم ازین پس شهریارا ما و از مردم رمیدن‌ها که من پیوند خاطر با غزالی مشک‌مو کردم - شهریار
4_5816936412431256460.mp3
1.18M