ء
کتاب من میترا نیستم روایت بانویۍ
14 سالهـ است که بہ دلیل فعالیتهای
مذهبۍ، سیاسۍاش در معرضِ خشم
منافقین قرار گرفت و بہشهادت رسید.
با شروع جنگ، زینب و خانوادھ بھ
شاهینشهر اصفهان مهاجرت میکنند.
با توجهـ به وضعیت فرهنگۍِ ضعیف
شهر در آن زمان، زینب از طریقبسیجِ
کلاسهاۍ زنان و ارتباط با امام جمعہ
شهر، سعـۍ در بھبودۍ وضعیت شھر
داشت.
زینب فعالیتهاۍ انقلابــۍاش را
در مدرسہ راهنمایی شهرزاد آبادان
شروع کرد.
روزنامہ دیوارۍ مینوشت، سرِصف
قرآن میخواند، با کمونیستها و نیز
مجاهدین خلق جر و بحث میکرد و
سر صف شعرهای انقلابـــۍ و دکلمھ
میخواند. چندبار با دختران گروهکۍ
مدرسہ درگیر شد و یکۍ، دوبار هم
زینب را کتك زدند.
ــــــ ــــــــــــــــ ــــــ
من میترا نیستم ؛
بهـ قلمِ معصومہ رامهرمزۍ .
روز سوّم خرداد از روزهای فراموش شدنی نیست،
از روزهایی است که در تاریخ کشور ما و در تاریخ ِ
انقلاب اسلامی عزیز ایران این روز می درخشد . .
نماد است ! نماد پیروزی حق بر باطل و نماد قدرتـ ِ
الهی و دست قدرتی که امام بزرگوار فرمودند ؛
دست قدرتی دارد ما را حمایت می کند . . چنین
روزی است روز سوّم خرداد و روز آزادی خرّمشهر .
/ حضـرت آقـا /
به قول یکی از رفقا ؛
حال ، همان آیندهایست
که در گذشته به آن فکر میکردی!
و همان گذشتهای ست که در آیندھ
به آن فکر میکنی
پس آیندهٔ دیروز و گذشتهٔ فردا را
خوب بساز :) . .
| @refigham_hossein
هدایت شده از - حسنیـهـ 🇵🇸 -
دوست من درگیر یه بیماری شدن که دردهای زیادی داره، ممنون میشم هر تعداد که میتونید حمد قرائت کنید تا دردشون کمتر بشه :)
کاش می شد در ورای ِ
خاطرات کودکی
چرخ گردون ِ فلک
ساعتی زین گردش بی حاصلش
مکث می کرد و مرا ،
در بین خاطرات کودکی
جا می گذاشت . .
کاش می شد فاصله معنی نداشت
در دل ما غصه ها جایی نداشت ؛
بی کسی ، چون قصه ها افسانه بود
عاشقی ، سهم دل ِدیوانه بود !
هدایت شده از ﮼مَلجَأقَلبي!
لطف کنین ،
برای رفیقعزیزم ..
ادمین ۱۵۴۰ یا همون گردان۳۱۵
دعا کنین ؛ و حمدِشِفا بخونین
اگه امشب از کما در نیاد
و بهوش نیاد ، دستگاههارو ازش
قطع میکنن و .. :)