دلمان برای هر چیز کوچک چقدر تنگ است.
دلتنگِ زائر شما بودن،دلتنگِ خاکهای لباس در طول مسیر.
دلتنگِ چای عراقی،دلتنگِ حلبیکم زوار های در طول مسیر.
دلتنگِ سایبانی از جنس خادمانت، دلتنگ باب القبله،دلتنگ شارع الامین.
دلتنگِ دو راهی بین الحرمینت.
دلتنگ،دلتنگ،میدانی این روزها حتی نفس هایمان هم از جنس دلتنگیست...🚶🏻
شب و غَزل و نم نمِ باران و من و نغمهٔ اینجا
اینها هَمگی شورِ تمنّای وصالاند کجایی؟
آقاۍِ من♥️!
هر کس در این دنیا غریب ست،
هرگز ندارد بهتر از تو آشنایے !
غریبالغربایے ، اما . . .
آشنا و پناھِ غریبانے تو(:
رسـتـا؛
(:
دقیقا حس و حال الان من داره توصیف میکنه وقتی دنیا با تموم وجودش من و تنها گذاشت و حتی اطرافیان هم بهم اهمیت نمیدادن ولی من ته دلم قرص بود که امام عباسم داره بهم نگاه می کنه ولی دقیق نمیدونم که باید گریه کرد یا خندید...:)💔
صد تا شعر ردیف میکنی دیدیش براش بگی...
اما وقتی میبینیش شعر که هیچ،هوشم از سرت میپره..!
این چه وضعیه:/🚶🏻♂