19.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💬استادرائفےپور:
💢جهل شیک در #آخرالزمان‼️
👈حتما ببینید و نشر دهید👉
#حرف_حساب👌🏻
💠 رستگار باشید👇
📡 @Rastegaran_313
#انرژیمثبتمون😃
💬استادی داشتم که میگفت:
🍓به اندازه هر آدمے تو دنیا داستان جدیدی وجود داره🎶
داستان هیجان انگیز زندگیتونو بسازید و بنویسید✍🏻😍
تو هم دست بهڪارشوزندگےخلاقانهات رو بساز...💞💐🌈
#داستانخلاقانهخودتروبنویس😉
💠 رستگار باشید👇
📡 @Rastegaran_313
💢مبارزه با نفس واقعے:
💬محسن نوری از دوستان شهید «احمدعلے نیّری» تعریف میکند که:
یک بار از احمد پرسیدم که احمد من و تو از بچگے همیشه با هم بودیم اما سوالے از تو دارم نمیدانم چرا در این چند سال اخیر شما این قدر رشد معنوی کردید اما من...😔
لبخندی زد و میخواست بحث را عوض کند اما دوباره سوالم را پرسیم بعد از کلے اصرار سرش را بالا آورد و گفت: طاقتش را داری؟!
با تعجب گفتم:
طاقت چے رو؟!😥
گفت بنشین تا بهت بگم.
نفس عمیقیگے کشید و گفت:
یک روز با رفقای محل و بچههای مسجد رفته بودیم دماوند🏔.
شما توی آن سفر نبودید همه رفقا مشغول بازی و سرگرمے بودند.
یکے از بزرگترها گفت:
احمد آقا برو این کتری رو آب کن و بیار تا چای درست کنیم بعد جایے رو نشان داد گفت اونجا رودخانه است برو اونجا آب بیار من هم راه افتادم راه زیادی نبود از لابهلای بوتهها ودرختها به رودخانه نزدیک شدم تا چشمم به رودخانه افتاد یک دفعه سرم را پایین انداختم و همانجا نشستم!
بدنم شروع به لرزیدن کرد نمیدانستم چه کار کنم!!!
همان جا پشت بوتهها مخفے شدم.
من میتوانستم به راحتے یک گناه بزرگ انجام دهم.
در پشت آن بوتهها چندین دختر جوان مشغول شنا کردن بودند من همان جا خدا را صدا کردم و گفتم:
خدایا کمکم کن الآن شیطان من را وسوسه میکند که من نگاه کنم هیچ کس هم متوجه نمیشود اما به خاطر تو از این گناه میگذرم...😭🙏
بعد کتری خالے را از آن جا برداشتم و از جای دیگر آب آوردم.
بچهها مشغول بازی بودند.
من هم شروع به آتش درست کردن بودم خیلی دود توی چشمانم رفت.
اشک همینطور از چشمانم جاری بود. یادم افتاد که حاج آقا گفته بود:
هرکس برای خدا گریه کند خداوند او را خیلے دوست خواهد داشت...💔
من همینطور که اشک میریختم گفتم از این به بعد برای خدا گریه میکنم.
حالم خیلے منقلب بود...😭
از آن امتحان سختیگے که در کنار رودخانه برایم پیش آمده بود هنوز دگرگون بودم.
همین طور که داشتم اشک میریختم و با خدا مناجات میکردم خیلے با توجه گفتم:
یاالله یا الله...
به محض این که این عبارت را تکرار کردم صدایے شنیدم ناخودآگاه از جایم بلند شدم.
از سنگ ریزهها و تمام کوهها و درختها صدا مےآمد.
همه میگفتند:
(سُبوحُقدّوسرَبُناوربالملائکهوالرُوح)
💞پاک و مطهر است پروردگار ما و پروردگار ملائکه و روح💞
وقتے این صدا را شنیدم ناباورانه به اطراف خودم نگاه کردم دیدم بچهها متوجه نشدند.😰
من در آن غروب با بدنے که از وحشت میلرزید به اطراف میرفتم از همه ذرات عالم این صدا را مےشنیدم...!
🔺احمد بعد از آن کمے سکوت کرد.
بعد با صدایے آرام ادامه داد:
از آن موقع کم کم درهایے از عالم بالا به روی من باز شد...
احمد بلند شد و گفت:
تازندهام برایکسےاین ماجرا راتعریف نکن...🌻🕊
#شهیداحمدعلےنیری
💠 رستگار باشید👇
📡 @Rastegaran_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بیستروزتاغدیر😍
✨برای «عیـــــد غدیــر» به فکر باشیم✌️🏻💚
#پیشنهاد_دانلود😍
#عید_غدیر❣
#فقطحیدرامیرالمومنیناست♥️
#غدیرراجهانیمیکنیم🌍
💠 رستگار باشید👇
📡 @Rastegaran_313
#با_مدد_الهی_کرونا_را_شکست_میدهیم
#پای_کار_ایستاده_ایم✊🏻
#قرارگاه_جهادی_رستگاران ✌️🏻
💠 رستگار باشید👇
📡 @Rastegaran_313