خوشبختى تان را فرياد نزنيد!
خيلى ها چشمِ ديدنِ خوشبختىِ شما را ندارند!
دستِ خودشان نيست،
خصلتشان همين است!
دقيقاً همانجا كه روى صندلى ايستاده ايد و خودتان را خوشبخت ترين آدمِ روى زمين فرياد ميزنيد،
طورى زيرِ پايتان را خالى می كنند
كه تمامِ بدبختى هاى دنيا به سراغتان مى آيد!
https://eitaa.com/Ravie_1370🦋🦋
💞 #عاشقانه_دو_مدافع
📚 #قسمت_هشتم
بلاخره پنج شنبہ از راه رسید...
قرار شد سجادے ساعت۱۰ بیاد دنبالم
ساعت ۹/۳۰ بود
وایسادم جلوے آینہ خودمو نگاه کردم
اوووووم خوب چے بپوشم حالااااااا
از کارم خندم گرفت
نمیتونستم تصمیم بگیرم همش در کمد و باز و بستہ میکردم
داشت دیر میشد کلافہ شدم و یه مانتو کرمی با یہ روسرے همرنگ مانتوم برداشتم و پوشیدم
ساعت۹:۵۵دیقہ شد
۵ دیقہ بعد سجادے میومد اما مـݧ هنوز مشغول درست کردݧ لبہ ے روسریم بودم کہ بازے در میورد
از طرفے هم نمیخواستم دیر کنم
ساعت ۱۰:۰۰ شد زنگ خونہ بہ صدا دراومد
وااااااے اومد مـݧ هنوز روسریم درست نشده
گفتم بیخیال چادرمو سرکردم و با سرعت رفتم جلو در
تامنو دید اومد جلو با لبخند سلام کرد و در ماشیـݧ و برام باز کرد
اولیـݧ بار بود کہ لبخندشو میدیدم
سرمو انداختم پاییـݧ و سلامے کردم و نشستم داخل ماشیـݧ
تو ماشیـݧ هر دوموݧ ساکت بودیم
من مشغول ور رفتـݧ با رو سریم بودم
سجادے هم مشغول رانندگے
اصـݧ نمیدونستم کجا داره میره
بالاخره روسریم درست شد یہ نفس راحت کشیدم کہ باعث شد خندش بگیره
با اخم نگاش کردم
نگام افتاد بہ یہ پلاک کہ از آیینہ ماشیـݧ آویزوݧ کرده بود
اما نتونستم روشو بخونم
بالاخره ب حرف اومد
نمیپرسید کجا میریم❓❓❓❓❓
منتظر بودم خودتوݧ بگید
بسیار خوب پس باز هم صبر کنید
حرصم داشت درمیومد اما چیزے نگفتم
جلوے یہ گل فروشے نگہ داشت و از ماشیـݧ پیاده شد
از فرصت استفاده کردم
پلاک و گرفتم دستم و سعے کردم روشو بخونم یہ سرے اعداد روش نوشتہ اما سر در نمیوردم
تا اومدم ازش عکس بگیرم
از گل فروشے اومد بیروݧ...
هل شدم و گوشے از دستم افتاد...
✍ ادامه دارد ....
«#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»
https://eitaa.com/Ravie_1370🦋🦋
💞 #عاشقانه_دو_مدافع
📚 #قسمت_نهم
هل شدم و گوشے از دستم افتادو رفت زیر صندلے
داشت میرسید ب ماشیـݧ از طرفے هرچقد تلاش میکردم نمیتونستم گوشے و بردارم
در ماشیـݧ و باز کرد سرشو آورد تو و گفت مشکلے پیش اومده دنبال چیزے میگردید❓❓❓
لبخندے زدم و گفتم:ن چ مشکلے❓❓❓فقط گوشیم از دستم افتاد رفت زیر صندلے
خندید و گفت:بسیار خوب
چند تا شاخہ گل یاس داد بهم و گفت اگہ میشہ اینارو نگہ دارید.
با ذوق و شوق گلهارو ازش گرفتم وبوشون کردم
و گفتم: مـݧ عاشق گل یاسم
اصـݧ دست خودم نبود این رفتار
خندید و گفت:میدونم
خودمو جم و جور کردم و گفتم:بلہ❓❓از کجا میدونید❓❓❓
جوابمو نداد حرصم گرفتہ بود اما بازم سکوت کردم
اصـݧ ازش نپرسیدم براے چے گل خریده حتے نمیدونستم کجا داریم میریم
مثل ایـݧ کہ عادت داره حرفاشو نصفہ بزنہ جوݧ آدمو ب لبش میرسونہ
ضبط و روشـݧ کرد
صداے ضبط زیاد بود تاشروع کرد ب خوندݧ مـݧ از ترس از جام پرید
سریع ضبط و خاموش کرد ببخشید خانم محمدے شرمندم ترسیدید❓❓❓❓
دستم و گذاشتم رو قلبم و گفتم:
بااجازتوݧ
اے واے بازم ببخشید شرمنده
خواهش میکنم.
گوشیم هنوز زیر صندلے بود و داشت زنگ میخورد
بازم هر چقدر تلاش کردم نتونستم برش دارم
سجادے گفت خانم محمدے رسیدیم براتوݧ درش میارم از زیر صندلے
ب صندلے تکیه دادم
نگاهم افتاد ب آینہ اوݧ پلاک داشت تاب میخورد منم ک کنجکاو...
همینطورے ک محو تاب خوردن پلاک بودم ب آینہ نگاه کردم
اے واے روسریم باز خراب شده
فقط جلوے خودمو گرفتم ک گریہ نکنم
سجادے فهمید
رو کرد ب مـݧ و گفت:
دیگہ داریم میرسیم
دیگہ طاقت نیوردم و گفتم:
میشہ بگید کجا داریم میرسیم
احساس میکنم ک از شهر داریم خارج میشم
دستے ب موهاش کشید و گفت
بهشت زهرا....
پس واسہ همیـݧ دیروز بهم گفت نرم حدس زده بودماااا اما گفتم اخہ قرار اول ک من و نمیبره بهشت زهرا...
با خودم گفت اسماء باور کـݧ تعقیبت کرده چے فکر میکردے چے شد
با صداش ب خودم اومدم
رسیدیم خانم محمدے.....
✍ ادامه دارد ....
«#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»
https://eitaa.com/Ravie_1370🦋🦋
جلساتی كه نه ميز داشت..
نه پذيرایی با انواع شيريني و ميوه و نوشيدني...
نه آدمهاي پر مدعا...
اما بازدهي داشت در حد اعلا!🌷
┄┅═✼✿✵♥️✵✿✼═┅┄
https://eitaa.com/Ravie_1370🦋🦋
┄┅═✼✿✵♥️✵✿✼═┅┄
#به_سبک_شهدا
✅ شهید محسن حججی
🔹از بازار رد میشدیم.
خانم بی حجابی را دید!
سرش را پایین انداخت و گفت:
خواهرم جلوی امام رضا حجابت رو رعایت کن❗️
🔸با آرنج زدم به پهلویش: «ما رو میگیرن تا حد مرگ میزنن!»
🔹کوتاه بیا نبود:
«آدم باید امر به معروف و نهی از منکرش
سر جاش باشه؛ خون ما که رنگی تر از خون امام حسین نیست!» ❗️
[...]خودمانی تر که شدیم، گفت:
«از خدا و امام رضا یک خواسته دارم،
میخوام تو راه امام حسین شهید بشم.»
مکثی کرد و سرش را انداخت پایین.
🔻گفتم: «حاضر نیستم زجری که امام حسین کشید، تو بکشی.»
🔺گفت: «به خدا حاضرم، نمیدونی چه کیفی داره!
#شادی_روح_پاکش_صلوات
┄┅═✼✿✵♥️✵✿✼═┅┄
https://eitaa.com/Ravie_1370🦋🦋
┄┅═✼✿✵♥️✵✿✼═┅┄
🕊معبرهای ما با معبرهای شما فرق میکند...
ما آنچنان گرفتار سیم خاردارهای نفسمان هستیم ک هیچ تخریبچی قادر به بازگشاییشان نیست...
#شهدا...
میشود تخریبچی نفسمان شوید؟!! 🌷
┄┅═✼✿✵♥️✵✿✼═┅┄
https://eitaa.com/Ravie_1370🦋🦋
┄┅═✼✿✵♥️✵✿✼═┅┄
عطرِ نفس شما
از هر کجا گذشت
« بهار » شد ...
#شهید_سردار_محمود_کاوه
#رزمندگان_لشکر_ویژه_شهدا
┄┅═✼✿✵♥️✵✿✼═┅┄
https://eitaa.com/Ravie_1370🦋🦋
┄┅═✼✿✵♥️✵✿✼═┅┄
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
مهدی حسینی🌹 یکی از آن رزمندگان و مستشاران زبده نظامی در سوریه بود. وی متولد ۱۳۵۹ و ساکن تهران بود. مهدی اولین شهید مدافع حرم «نظام آباد» تهران (منطقه ۷) و از بسیجیان هیأت «یازهرا (س)» بود که در ۱۲ مهر ۱۳۹۵ در سوریه به شهادت رسید. از وی یک دختر شش ساله به نام نغمه به یادگار مانده است.
«زهرا سلیمانیزاده» همسر شهید مدافع حرم مهدی حسینی در گفتوگو با خبرنگار ما، با اشاره به بارزترین خصوصیات اخلاقی همسر خود اظهار داشت: مهربانی مهدی زبانزد خاص و عام بود. مهدی مظلومانه زیست و مظلومانه به شهادت رسید.😭
✨آشپز هیات یا زهرا✨
وی در خصوص فعالیتهای شهید در ماه محرم بیان کرد: ماه محرم که فرا میرسید، مهدی پیراهن مشکی خود را آماده میکرد و تا پایان ماه صفر آن را میپوشید. وی در هیات «یا زهرا» محله نظام آباد تهران فعالیت داشت و هر کمکی که میتوانست، انجام میداد. مهدی آشپز هیات نیز بود.
درس گرفتن از سیره اهل بیت (ع)
همسر شهید ادامه داد: با مهدی عهد بستیم که هرگاه فرزندمان متولد شد، دهه دوم محرم در منزلمان هیات بگیریم. هرچند ابتدا به نیت فرزندمان بود، اما سپس تصمیم گرفتیم این مراسم را برای رشد معنوی بیشتر خود برگزار کنیم و از سیره امام حسین (ع) درس بگیریم. مراسم عزاداری از سال ۱۳۹۲ آغاز شد و همچنان ادامه دارد.😭
🍃تنهاترین سردار🌹
سلیمانیزاده تاکید کرد: مهدی هیچگاه شعار نمیداد و محب اهلبیت (ع) بودن خود را در عمل ثابت میکرد. زمانیکه میگفت، «اگر در عاشورا بودم، با ارباب همراه میشدم.» در واقعیت نیز همان را نشان میداد.
وی افزود: سال ۱۳۹۵ اولین مرتبهای بود که وی برای ماه محرم در ایران حضور نداشت. زمانیکه به وی میگویند، «اگر میخواهی به ایران برگرد!» پاسخ میدهد، «حتی اگر تنهاترین سردار باشم، امسال مراسم عزاداری سالار شهیدان را با کمک بچهها در سوریه برگزار میکنم. انشالله حضرت زهرا (س) قبول میکنند.» هر چند که این فرصت مهیا نشد. تصاویر شهادت وی نشان میدهد که همچون حضرت زهرا (س) از پهلو مجروح میشود و ظهر اولین روز ماه محرم با لبان تشنه به آرزوی خود میرسد.😭
ماجرای عنایت و نگاه ویژه امام حسین (ع)🌹
💠همسر شهید با اشاره به خاطرهای از سفر کربلای همسر خود💠 ادامه داد: چند روز پیش از عید قربان سال ۱۳۹۳ برای ماموریت به عراق رفت. آن روزها داعش در سامرا پیشروی کرده بود. مهدی دعای عرفه را در کربلا خواند و سپس برای غبارروبی حرم آماده شد. خودش معتقد بود، امام حسین (ع) و حضرت عباس (ع) نگاه ویژه به وی کردهاند که برای وارد شدن به حریمشان انتخاب شده است. مهدی میگفت، «نمیدانم این عنایت، پاداش کدام عمل من است، اما هرچه هست، بسیار عزیز است و انشالله قبول کنند.»
وی عید قربان سال ۱۳۹۴ و ۱۳۹۵ را در سوریه حضور داشت.
مهدی اگر به عراق بروی، همان ابتدا به شهادت میرسی!
وی تصریح کرد: ماموریت مهدی به نحوی بود که خود باید بین عراق و سوریه، یک کشور را انتخاب میکرد. استخاره گرفتیم. برای عراق بد و برای سوریه خیلی خوب آمد. گفتم، «مهدی اگر به عراق بروی، همان ابتدا به شهادت میرسی! سوریه را انتخاب کن.»، اما واقعیت خلاف تصور من شد. غافل بودم از آن بودم که خیلی خوب برای مهدی، عاقبت بخیری وی و صعود در پلههای انسانیت است که با شهادت در سوریه به آن میرسد.
💠من و نغمه مهدی را با چشم دل میبینیم.💠
همسر شهید در خصوص روزهای سخت پس از شهادت همسر توضیح داد: هرجایی که به تنگنا میرسم، احساس میکنم مهدی کمکم میکند. من و نغمه مهدی را با چشم دل میبینیم. اولین مرتبه پس از شهادت وی به کربلا رفتیم. سفر بسیار سختی بود؛ نغمه بیقراری میکرد و من تنها بودم. هر چند که حضور مهدی را همه جا در کنار خود احساس میکردیم؛ اما بسیار اذیت شدیم. چراکه همیشه همسرم همراه ما بود، اما حالا باید خودمان حتی چمدانها را جا به جا میکردیم.
🍃عهد بستیم که بال پرواز همدیگر باشیم🍃
سلیمانیزاده گفت: از ابتدای ازدواج عهد بستیم که بال پرواز یکدیگر باشیم. بال پرواز شدن یعنی تحمل تمام سختیها برای اوج گرفتن. سعی میکردیم حرفهایی به همدیگر بگوییم که سبب استحکامما در مسیر شود. دوری از همدیگر بخش پررنگ زندگی ما بود
┄┅═✼✿✵♥️✵✿✼═┅┄
https://eitaa.com/Ravie_1370🦋🦋
┄┅═✼✿✵♥️✵✿✼═┅┄
#رمان_محمد_مهدی 122
❇️ محمد مهدی : حالا من یه سوال ازت می پرسم کوروش ، خواهشا راستشو بگو ،
خدائی این چیزهایی که میگی رو خودت میری تحقیق می کنی و از تو این کتابها در میاری و می خونی؟
یا اینکه هر چی تو این کانال های تلگرام نوشتن رو باور می کنی؟
💠 کوروش : خب ، خب ...
خب من تو کانال های تلگرام زیادی عضو هستم که این چیزها رو میگن ، مطالبشون هم مستند هست ، سند هم میدن
❇️ محمد مهدی : آهان ، حدس می زدم ، پس خودت اصلا نرفتی کتاب رو دست بگیری بخونی ، هر چی اونها میگن رو باور میکنی
💠 کوروش: نه ، اینطوری نیست، برای تمام مطالبشون سند هم میدن
❇️ محمد مهدی : منظورت از سند چیه ؟ عکس کتاب رو میگذارن یا اینکه یه متنی می نویسن و آخرش می نویسن منبع از فلان کتاب؟
💠 کوروش : خب بیشتر از نوع دوم ، عکس کتاب نمیذارن، متنی رو می نویسن و مثلا آخرش می نویسن کتاب دو قرن سکوت ، یا فلان کتاب
❇️ محمد مهدی : خب خیلی جالب شد، میدونی در اکثر این موارد اصلا اون چیزی که اینها میگن اصلا تو اون کتاب نیست و یک چیز دروغی هست؟
💠 کوروش : یعنی چی؟ یعنی چی دروغ؟
❇️ محمد مهدی : یعنی الکی یه متنی می نویسن و اون دروغی که دوست دارن بگن رو می نویسن و آخرش هم اسم یک کتاب رو میارن به عنوان منبع !
و چون اطمینان دارن که شماها نمیرین اصلا اون کتابها رو نمی خونین ، با خیال راحت هر متن و هر منبعی که دلشون بخواد رو جعل می کنن
💠 کوروش : ای بابا، مگه میشه ؟ چی میگی برای خودت ؟ این همه کانال دارن اشتباه می کنن؟
❇️ محمد مهدی : اتفاقا سیاست اونها همینه ، که یک مطلب دروغ رو اونقدر و اونقدر پخشش می کنن و در کانال های متعدد میگذارن تا آدم کم کم باورش میشه، یادت باشه آقا کوروش ، زیاد پخش شدن یک مطلب دلیل بر درستی اون نیست.
حالا برای اینکه حرف من رو باور کنی برو منبع این جمله که به کوروش نسبت میدن رو پیدا کن " تابوت من را پزشکان حمل کنند تا همه بدانند کسی نمی تواند مرگ را به تاخیر بیاندازد، دستم را از تابوتم بیرون بیاندازید تا همه بدانند من با این همه قدرت و ثروت ، دست خالی دارم میرم و... "
👈 خواهشا برو هر کتابی که دوست داری رو برو ببین، ببین کجا نوشته کوروش این رو گفت؟
💠 کوروش : یعنی میخوای بگی...
ادامه دارد...
┄┅═✼✿✵♥️✵✿✼═┅┄
https://eitaa.com/Ravie_1370🦋🦋
┄┅═✼✿✵♥️✵✿✼═┅┄
فاطمه!فاطمهبارایحهیگلآمد...
ناگهانشعرِحماسی،بهتَغَزُّلآمد...
جبرئیلازنفسِگرمِمسیحاییِاو،
ازمَلَکآمدوشعریبهتَنزُّلآورد:
سربلندیم!اگرتکیهبهدنیانکنیم...
آنچهداریم،زِبیگانهتمنانکنیم...
غرقِزخمیم،ولیقامتمانخمنشده...
سایهیچادرِاو،ازسرمانکمنشده...
بنویسید:امیدِدلِزهرا،مهدیست...
چارهیکارِهمهمردمِدنیا،مهدیست...
پیشاپیشولادتبانویِآبوآیینهرا،
برشماوخانوادهیمحترمتان
وبالاخصمحضرآقاصاحبالزمان(عج)
تبریکوتهنیتعرضمینماییم.
"الّلهُــــــمَّعَجِّــــــللِوَلِیِّکَـــــ الْفَـــــــــرَجْ"
تعجیلدرفرجآقاامامزمانصلوات
التماسدعا
┄┅═✼✿✵♥️✵✿✼═┅┄
https://eitaa.com/Ravie_1370🦋🦋
┄┅═✼✿✵♥️✵✿✼═┅┄