#خاطرات_شهید
●یکی از بچه محل های شهید که وضع مالی خوبی نداشت و زیاد معتقد نبود بدون این که بفهمه با هزینهٔ خودش این جوون رو میفرسته کربلا و با رفتار خداپسندانه با این جوون دوست میشه و تاثیرات زیادی روش می گذاره و این بچه الان نماز شب خون شده و هنوز نمیدونه که کی بردتش کربلا...
○ ابوالفضل با قرآن انس گرفته بود همیشه قرآن در دست داشت و مشغول خواندن قرآن بود.
●اگر میخواین مثل ابوالفضل من بشین باید به پدرو مادر احترام بگذارین. ابوالفضل به ما احترام میکرد.
○اگر میخواین مثل ابوالفضل بشین ، نمازشبتون ترک نشه ابوالفضل نماز شب خون بود.
✍به روایت پدربزرگوارشهید
#شهید_ابوالفضل_راهچمنی🌷
#سالروز_ولادت
●ولادت : ۱۳۶۴/۱۲/۲ تهران
●شهادت : ۱۳۹۵/۱/۱۸ سوریه
#سالروزولادت 🎉🎈🎂🎈🎉
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
#کانال
❣#فقط_ کلام _شهید❣
┄┅═✼✿✵❣✵✿✼═┅┄
https://eitaa.com/Ravie_1370
┄┅═✼✿✵❣✵✿✼═┅┄
📚برشی از #کتاب_شهدا
📗صندوقچه گل رز
🌹شهید ابوالفضل راه چمنی
🟣اهمّیّت ویژه به نماز اول وقت
✨عازم شهرستان سبزوار بودیم. حدود نیمساعت مانده بود به مقصد برسیم که صدای اذان به صدا درآمد. داداش ابوالفضل گفت: «یک مسجد این نزدیکیها هست، ماشین را نگهداریم و نمازمان را بخوانیم.»
💜گفتم: ابوالفضل نیمساعت دیگه نمانده تا برسیم مقصد، میرویم لباسهایمان را عوض میکنیم، نفسی تازه میکنیم و با خیال راحت نمازمان را میخوانیم.
✨ابوالفضل گفت: «نه! نماز اول وقت یک چیز دیگه است. اگر شما نمیخواهید بخوانید، اشکالی ندارد اما من میخواهم نمازم را اول وقت بخوانم.
💜توی مسیر یک مسجد خیلی زیبایی بود. در محلی بنام «جاجرم» نگه داشتیم. ماشین را توی سایه پارک کردیم؛ وضو گرفتیم و نمازمان را خواندیم. واقعا لذت بردم و خستگی از تنم برطرف شد.
✨میگفت مگر نه این است که مولایمان امام حسین علیهالسلام در وسط جنگ و خونریزی نمازش را اول وقت برپا کرد!
🎙راوے: برادر شهید
🎁#بهمناسبت_سالروز_ولادت
🌟هدیه به روح مطهر شهید صلوات
❄️اللهُمَّصَلِّعَلَىمُحمَّـدٍوآلمُحَمَّد❄️
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
#کانال
❣#فقط_ کلام _شهید❣
┄┅═✼✿✵❣✵✿✼═┅┄
https://eitaa.com/Ravie_1370
┄┅═✼✿✵❣✵✿✼═┅┄
باسلام
هر روز را با یاد شهدا آغاز کنیم
🌷 بسیجی شهید سید سهراب اخلاقی
🌷 تولد ۸ اردیبهشت ۱۳۴۳ تهران
🌷 شهادت ۲ اسفند ۱۳۶۵ شلمچه
🌷 سن موقع شهادت ۲۲ سال
🌷 امروز سالگرد این شهید عزیز میباشد
✍ بخشهایی از وصیت نامه عارفانه این شهید عزیز
✅ پروردگارا عبدی حقیر و ذلیل آمده تا در معامله ای که خود، او را به آن خوانده ای شرکت کند، معامله ای که در آن بهای جان ناچیز، وصل «حضرت دوست» است.
✅ ای عزیز اگر در مقابل جان ما هیچ چیز هم نمی دادی، باز هم دادن جان در راه تو افتخاری بسیار عظیم است
✅ تو آنقدر کریم و بزرگوار هستی که برای چیزی که از آن خودت است و هر وقت بخواهی می توانی آن را بگیری یعنی جان ما، قیمت معین کرده ای تا در مقابل آن، ما را مورد عنایت و لطف قرار دهی
✅ خداوندا بار دیگر بر این بنده ی حقیر منت بگذار و مرگم را شهادت مخلصین در راهت قرار ده.
🤲 شادی ارواح طیبه شهدا و امام شهدا و این شهید عزیز فاتحه با صلوات
♦️ معرفی شده در ۲ اسفند ۱۳۹۹
https://eitaa.com/Ravie_1370🦋🦋
باسلام
هر روز را بایاد شهدا آغاز کنیم
🌷 پاسدار شهید حسن ترک
♦️ فرمانده طرح و عملیات لشکر انصار الحسین همدان
🌷 تولد ۱۲ مهر ۱۳۴۱ تهران ساکن همدان
🌷 شهادت ۲ اسفند ۱۳۶۴ عملیات والفجر هشت فا
🌷 سن موقع شهادت ۲۳ سال
🌷 امروز سالگرد شهادت این شهید عزیز میباشد
✍ بخشهایی از وصیتنامه این شهید عزیز
✅ برادران و خواهران انقلاب را پاس بدارید که تنها مال شما نیست به پای این نهال بسیار خون رفته است تا این لحظه و امکانات را فرا ساخته است
✅ به نعمت انقلاب بیاندیشید، مبادا کفران نعمت کنید و شکر آن تلاشی سخت است بدون هدر دادن وقت و گذشتن از همه چیز در راه خدا
✅ برادران و خواهران به شما توصیه شدید میکنم در تربیت نسل خردسال و نوجوان، زیرا که تضمین آینده اسلام است، این غنچههای نشکفته را دریابید و شما هستید که از این افراد میتوانید بزرگان فردا را بسازید از این زمینههای مناسب برای رشد که شکل نگرفته، استفاده کنیم و طبق احکام خدا شکل دهیم، پدران و مادران در آشنایی فرزندانشان با قرآن و جلسات و برنامه های مذهبی بکوشید و تشویقشان کنند
✅ امید آن دارم که در آخرین لحظات سر بر بالین مولایمان امام زمان(عج) داشته باشم و او از من راضی باشد مواظب باشید که هر دوشنبه و پنج شنبه نامه اعمال را نزد او می برند، بکوشیم تا رضایت او را بدست آریم، دعا کنید تا ظهور امام زمان نزدیک شود، دار ( خانه ) عمل اینجاست پس استفاده کنید و فرصتها را دریابید.
🤲 شادی ارواح طیبه شهدا و امام شهدا و این شهید عزیز فاتحه با صلوات
♦️ معرفی شده در ۲ اسفند ۱۴۰۰
https://eitaa.com/Ravie_1370🦋🦋
باسلام
هر روز را بایاد شهدا آغاز کنیم
🌷 روحانی بسیجی شهید امرالله امینی
🌷 دومین شهید خانواده
🌷 سه برادر شهید در یک خانواده
🌷 تولد اول آذر ۱۳۴۱ دهنو - خمینی شهر اصفهان
🌷 شهادت ۲ اسفند ۱۳۶۴ عملیات والفجر ۸ فاو
🌷 سن موقع شهادت ۲۳ سال
🌷 امروز سالگرد شهادت این شهید عزیز میباشد
✍ بخشهایی از وصیتنامه این شهید عزیز
✅ عزیزان، برادران و خواهران، و هرکس که عقل سلیمی دارد منصفانه این انقلاب را بنگرد و توجه کند، البته اگر مسلمان هستیم
✅ خداوند یک قضاوت کننده واقعی گذاشته است به نام عقل، عقلت را به کار ببند و فقط رهبران جامعه کنونی ( ایران ) را با جامعه های سابق ایران مقایسه کنید
🤲 هدیه به ارواح طیبه شهدا و امام شهدا و این شهید عزیز فاتحه با صلوات
♦️ معرفی شده در ۲ اسفند ۱۴۰۱
https://eitaa.com/Ravie_1370🦋🦋
#خاطرات_شهید
●یکی از بچه محل های شهید که وضع مالی خوبی نداشت و زیاد معتقد نبود بدون این که بفهمه با هزینهٔ خودش این جوون رو میفرسته کربلا و با رفتار خداپسندانه با این جوون دوست میشه و تاثیرات زیادی روش می گذاره و این بچه الان نماز شب خون شده و هنوز نمیدونه که کی بردتش کربلا...
○ ابوالفضل با قرآن انس گرفته بود همیشه قرآن در دست داشت و مشغول خواندن قرآن بود.
●اگر میخواین مثل ابوالفضل من بشین باید به پدرو مادر احترام بگذارین. ابوالفضل به ما احترام میکرد.
○اگر میخواین مثل ابوالفضل بشین ، نمازشبتون ترک نشه ابوالفضل نماز شب خون بود.
✍به روایت پدربزرگوارشهید
#شهید_ابوالفضل_راهچمنی🌷
#سالروز_ولادت
●ولادت : ۱۳۶۴/۱۲/۲ تهران
●شهادت : ۱۳۹۵/۱/۱۸ سوریه
https://eitaa.com/Ravie_1370🦋🦋
💌 #کــلامشهـــید
شهدا را در چشم، دل و زبان خود بزرگ ببینید، همانگونه که هستند. فرزندانتان را با نام آنها و تصاویر آنها آشنا کنید.
شهید سردار سلیمانی❣🍃
https://eitaa.com/Ravie_1370🦋🦋
شھیـدوقـتۍڪهغـرقدرخـون مۍشـودفریـٰادبـرمۍآورد «خواهرانـمحجـٰابشمـٰاازخـون
مـنرنگیـنتـراسـت»،
مـناکنـوننیـزفریـٰادبـرمیآورم «خواهـرمحجـٰابترا،حجـٰابترا حفـظڪن.
خواهـرمنـگذارپوشـشرـٰاازتـو بگیـرند،نـگذاربـهاسـمآزـٰاد؎زن،
بـٰاتـوودیگـرخواهرانـمهمـٰانندشئ رفتـٰارڪنند.
ایـنفریـٰادازاعمـٰاققلبـماسـت».
شهید علیرضا ملازاده
https://eitaa.com/Ravie_1370🦋🦋
🔴 آقا خودش گفت: تو شهید میشی...
🔹 چون کر و لال بود، خیلی جدی نمیگرفتنش.یه روزکنار قبر پسر عموی شهیدش با انگشت یه قبر کشید،نوشت "شهید عبدالمطلب اکبری!"
خندیدیم! هیچی نگفت فقط یه نگاهی به سنگ قبر کرد و نوشته اش رو پاک کرد و سرش رو انداخت پایین و رفت.
فردای اون روز عازم جبهه شد و دیگه ندیدیمش. ۱۰ روز بعد شهید شد و پیکرش رو آوردن.دقیقا جایی دفن شد که برای ما با دست قبر خودش رو کشیده بود و ما مسخره بازی درآورده بودیم!
▫️وصیت نامهش خیلی سوزناک بود؛ نوشته بود:
بسم الله الرحمن الرحیم
یک عمرهر چی گفتم؛به من میخندیدن!
یک عمر هر چی میخواستم به مردم محبت کنم،فکر کردن من آدم نیستم و مسخرهم کردن!یک عمرکسی رو نداشتم باهاش حرف بزنم، خیلی تنها بودم.اما مردم! ما رفتیمبدونید هر روز با آقام امام زمان(عج)حرف میزدم.آقا خودش گفت: تو شهید میشی...
❣شهدا را یاد کنیم حتی با یک صلوات
#شهید_عبدالمطلب_اکبری
#شهادت:۱۹ فروردین ۱۳۶۶
کربلای ۸، شلمچه.
https://eitaa.com/Ravie_1370🦋🦋
🇮🇷 رمان عاشقانه، جذاب و شهدایی #لیلا
🌷قسمت ۹
مهمانها عزم رفتن ميكنند.
دل ليلا به تلاطم ميافتد و نگاه نگرانش به حسين دوخته ميشود.
در اين اثنا حسين در برابر ديدگان ناباور ليلا، دست به بشقاب برده ، شيريني را به دهان مي گذارد و در حاليكه زيرچشمي به ليلا نگاه ميكند، لبخند به لب مي آورد.
چشمهاي شگفتزدهی ليلا از خوشحالي ميدرخشند.
نفسي به راحتي کشيده ،
دلش آرام ميگيرد زير لب ميگويد:
-خيلي زرنگي ... از كجا فكرمو خوندي ... مگه تله پاتي ميدوني .
صداي تيز و بلند طلعت ،
همچون زنجيري كه روي آهن كشيده شود ليلا و اصلان را در جاي خود ميخكوب كرده است :
-چطور روشان شده به خواستگاري ليلا بيان ! مادرش رو ديدي؟ دماغش رو مي گرفتي ... پس ميافتاد، علي آقا هم كه واه واه ! سر تا پا هيكلش يك قرون هم نميارزيد، آدم ياد گاوكُشها مي افتاد.
رو به ليلا مي كند و مي گويد:
-«ليلا! تو واقعاً عارت نمیشه با اين خانواده وصلت كني ! همين علي آقا فقط میخواست با چشماش آدمو بخوره...
🌷قسمت ۱۰
_اين حسين هم كه اونقدر تعريفش رو ميكردي و ميگفتي شاعره و همهی استادا آيندهشو درخشان مي بينن ... همين بود!
اون كه از اول مجلس تا آخر نُطُقش باز نشد... نميدونم با اين لال مونيش چطوري شعر ميگه ... خلاصه ليلا جان ! خودتوبدبخت نكن
سپس رو به اصلان كرده ، دست بر سينه ، با لحن ملايمی ادامه ميدهد:
- همين فريبرز جان يك پارچه آقا... تحصيل كرده ... خارج رفته ... معاشرتي ...از وقتي اومده ايران نميدوني چه ولولهای تو دخترای فاميل راه افتاده ...
اصلان با حركت سر، سخنان طلعت را تأييد مي كند
ليلا كه از عصبانيت دندان به هم میساييد سخنان طلعت را كه چون پتكي برسرش فرود میآمد تحمل نكرده
با عجله به اتاقش ميرود و در را محكم ميبندد.
طلعت شانه بالا میاندازد:
- نگاه كن اصلان ! تا ميگيم كيش از كيشميش... خانم قهر ميكنه و ميره ... نميدونه كه خير و صلاح و خوشبختي شو ميخوايم ...
- مادر! كاش زنده بودي !
كاش تنهام نميذاشتي و منم با خودت مي بردي .
عكس را مرتب ميبوسيد و محكم به سينه ميفشرد.
درونش از غم ذره ذره آب ميشد و قطره قطره از چشمها به روي گونهها سرازير ميگشت .
از وقتي طلعت قدم به زندگي آنها گذاشت . ليلا با اين عكس نزديك و مأنوستر شده بود.
مادر را هميشه با چادر عربي و سه نقطة سبز خالكوبي شده پايين چانه به خاطر میآورد و صدايش را با فارسي شكسته بسته و لهجهی عربي .
اصلان براي تجارت به كويت رفته بود
و در يك مهماني ، شرارههاي نگاه حوراء بر دلش آتش افكنده و طلسم آن ديار شده بود.
وقتي هم كه حوراء مُرد،
تمام هست و نيستش را درون كشتي فراق گذاشت و با يگانه يادگار او به مشهد آمد.
دياري كه نه وطن باشد و نه غربت .
نه صدايي از حوراء بشنود و نه نگاهش را احساس كند.
ولی خوب میدانست كه نگاه حوراء نمرده
و چشمان سياهش را ليلا به ميراث برده با همان عمق نگاه ....
🍃🇮🇷ادامه دارد...
🌷تقدیم به خانواده شهدای کشور عزیزمون بخصوص همسران
«#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»
https://eitaa.com/Ravie_1370🦋🦋