eitaa logo
❣️فقط کلام شهید❣️
465 دنبال‌کننده
12.8هزار عکس
2.5هزار ویدیو
7 فایل
یا صاحب الزمان ادرکنی ✹﷽✹ #شهید_سید_مرتضی_آوینی🍂 ✫⇠شرط ورود در جمع شهدا اخلاص است و اگر این شرط را دارے، ✦⇠چہ تفاوتی مے ڪند ڪہ نامت چیست و شغلت•√ #اللهم_عجل_لولیڪ‌_الفرج #ما_ملت_شهادتیم مدیرکانال👇 @Khadim1370 آی دی کانال👇 Ravie_1370
مشاهده در ایتا
دانلود
✍ برایمان مهمان رسید یک کم از غذای ظهر مانده بود اما برای چند نفر کافی نبود. فوری رفتم به طرف سنگر تدارکات تا برای مهمان ها غذا بیاورم. وقتی برگشتم دیدم همه شان دور همان قابلمه ی کوچک نشسته اند و غذایشان را خورده اند. رفتم و جریان را برای علی آقا تعریف کردم پرسید هر وقت سر سفره مینشینی زانوهایت را بغل می گیری؟ درست مثل بنده ای که جلوی مولایش نشسته؟ گفتم : بله... گفت : پس خدا به خاطر ادبت به سفره ات برکت می دهد. ...🌷🕊 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌╭┅──🍀🌻🌺🌼🍀─┅╮ https://eitaa.com/Ravie_1370 ╰═━⊰🍀🌻🌺🌼🍀⊱━═╯🦋🦋
❤️ میخواهم تا آخرین لحظه او را ببینم. به خانه میدوم بدون آنڪه در را ببندم.میخواهم به پشت بام بروم تا او را ببینم... هر لحظه که دور میشود... نفس نفس زنان خود را به پشت بام میرسانم و میدوم سمت لبه ای که رو به خیابان اصلی است. باد میوزد و چادر سفیدم را به بازی میگیرد. یڪ تاڪسی زرد رنگ مقابلش می ایستد. قبل از سوار شدن به پشت سرش نگاه میکند... به کوچه... " او هنوز فڪ میکنه جلوی درم" وقتی میبیند نیستم سوار میشود و ماشین حرکت میکند...ڪاش این بالا نمی آمدم...یڪ دفعه یڪ چیز یادم می افتد. زانوهایم سست میشود و روی زمین مینشینم... " نڪنہ اتفاقی برایس بیفته..." من "پشت سرش آب نریختم!!!" ❤️❣❤️❣❤️❣❤️❣ من خود بہ چشم خویشتن دیدم ڪہ جانـــم میرود ❤️❣❤️❣❤️❣❤️❣ ✍ ادامه دارد ... « » ╭┅──🍀🌻🌺🌼🍀─┅╮ https://eitaa.com/Ravie_1370 ╰═━⊰🍀🌻🌺🌼🍀⊱━═╯🦋
❤️ ڪف دستهایم را اطراف فنجان چای میگذارم. به سمت جلو خم میشوم و بغضم را فرو میبرم.لب هایم را روی هم فشار میدهم و نفسم را حبس میکنم... نیا! چقدر مقاوت برای نیامدن اشڪ های دلتنگی!... فنجان را بالا می آورم و لبه ی نازک سرامیڪی اش را روی لب هایم میگذارم... یڪ دفعه مقابل چشم هایم میخندد... تصویر لبخند مردانه اش تمام تلاشم را از بین میبرد و قطرات اشڪ روی گونه هایم سر میخورد... یڪ جرعه از چای را مینوشم...دهانم سوخت...و بعد گلویم!... فنجان را روی میز کنار تختم میگذارم و با سوزش سینه ام از دلتنگی سر روی بالشت میذارم... دلم برایش تنگ شده... نه روز است که بی خبرم...از او... از لحن آرام صدایش...از شیرینی نگاهش... زیر لب زمزمه میکنم... "دیگه نمیتونم علی" غلت میزنم، صورتم را در بالشت فرو میبرم و بغضم را رها میکنم... هق هق میزنم... نکنہ...نکنہ چیزیش شده! چرا زنگ نزده...چرا؟! نُه روز برای کسی که همه ی وجودش ازش جدا میشه کم نیست!... به بالشت چنگ میزنم و کودکانه بهانه اش را میگیرم... نمیدانم چقدر... اما اشڪ دعوت خواب بود به چشمانم... حرڪت انگشتان لطیف و ظریف در لابه لای موهایم باعث میشود تا چشم هایم را باز کنم... غلت میزنم و به دنبال صاحب دست چندبار پلڪ میزنم...تصویر تار مقابلم واضح میشود...مادرم لبخند تلخی میزند... _عزیزدلم! پاشو برات غذا آوردم.... غلت میزنم.روی تخت مینشینم و در حالیکه چشمهایم را میمالم. میپرسم... _ساعت چنده مامان؟ _نزدیڪ دوازده... _چقدر خوابیدم؟ _نمیدونم عزیزم! و با پشت دست صورتم را نوازش میکند. برای شام اومدم اتاق خوابت دیدم خوابی، دلم نیومد بیدارت کنم...چون تا صبح بیدار بودی... با چشمهای گرد نگاهش میکنم _تو از کجا فهمیدی؟؟ _بالاخره مادرم! با سر انگشتانش روی پلکم را لمس میکند _صدای گریه ات میومد! سرم را پایین میندازم و سکوت میکنم _غذا زرشک پلوعه...میدونم دوس داری!برای همین درس کردم به سختی لبخند میزنم _ممنون مامان... دستم را میگیرد و فشار میدهد _نبینم غصه بخوری!علی هم خدایی داره...هرچی صلاحه مادرجون باور نمیکنم که مادرم اینقدر راحت راجع به صلاح و تقدیر صحبت کند. بالاخره اگه قرار باشد اتفاقی برای دامادش بیفتد... دخترش بیچاره میشود... از لبه ی تخت بلند میشود وبا قدمهایی آهسته سمت پنجره میرود.پرده را کنار میزندو پنجره را باز میکند _یکم هوا بیاد تو اتاقت...شاید حالت بهترشه! وقتی میچرخد تا سمت در برودمیگوید _راستی مادر شوهرت زنگ زد! گلایه کرد که از وقتی علی رفته ریحانه یه سر به ما نمیزنه!...راس میگه مادر جون یه سر برو خونشون! فکر نکنن فقط به خاطر علی اونجا میرفتی... در دلم میگویم"خب بیشتر بخاطر اون بود" مامان با تاکید میگوید _باشه مامان؟فردا برو یه سر. کلافه چشمی میگم و از پنجره بیرون رو نگاه میکنم. مامان یه سفارش کوچیک برای غذا میکند و از اتاق بیرون میرود. 💞 با بی میلی نگاهی به سینی غذا و ظرف ماست و سبزی کنارش میکنم. باید چند قاشق بخورم تا مامان ناراحت نشه... چقدر سخت است فرو بردن چیزی وقتی بغض گلویت را گرفته! ✍ ادامه دارد ... « » ╭┅──🍀🌻🌺🌼🍀─┅╮ https://eitaa.com/Ravie_1370 ╰═━⊰🍀🌻🌺🌼🍀⊱━═╯🦋🦋
مهم مهم مهم مهم مهمتر از مهم🤔 👇 در جلسه‌ای که در عربستان برگزار شد؛ وزیر خارجه آمریکا و رئیس سازمان سیا سخنرانی کردند!!  در آنجا بن سلمان به پمپئو گفت: شما به ایران حمله کنید؛ ما تمام هزینه‌های شما را می‌پردازیم؛ آنجا پمپئو در جواب گفت: شما و ما و اسرائیل شش سال است که نتوانستیم باتمام قوا از پس یمن برآییم؛ آنوقت می‌خواهید که به ایران حمله کنید؟ ‌الان دیگر نه جنگ و نه تحریم‌ها نتوانست رژیم تهران را پای میز مذاکره بکشاند!! تنها راه باقیمانده فضای مجازی و تبلیغات 24 ساعت و دیوانه کننده شبکه‌های ماهواره بر علیه ملت ایران است؛ باید با تبلیغات کاری کنیم که ایرانی از ایرانی بودن و بالاخص مسلمان بودن خودش شرمنده شود؛ تنها راه همین است!!!  به حمله نظامی فکر نکنید؛ که اگر گلوله ای بر علیه ایران شلیک شود؛ ایران اسرائیل، امارات، بحرین، قطر و کویت را با خاک یکسان خواهد کرد؛ و شما هم به یک ویرانه تبدیل خواهید شد؛ نفت بشکه‌ای هزار دلار می‌شود، اقتصاد دنیا به هم می‌ریزد، و از ماهم کاری بر نخواهد آمد،،  دیدید که با ما در عین الاسد چه کردند؛ ‌و ما نتوانستیم حتی یک گلوله به طرف ایران شلیک کنیم؛ در حالیکه یک پایگاه نظامی ما را زدند؛ و ما حق دادن جواب را از منظر شورای امنیت داشتیم؛ اما توان پاسخگویی را واقعا نداشتیم!!!  پس عاقلانه رفتار کنید احساسی برخورد نکنید!!  تنها راه باقیمانده تبلیغات 24 ساعته شبکه‌های ماهواره‌ای، فضای مجازی و اینترنت است تا جایی که می‌توانید شایعات عجیب و غریب بسازید؛ و اذهان ایرانی‌ها را بمباران تبلیغاتی کنید؛ و کاری کنید که ایرانی نتواند سیاه و سفید را شناسایی کند؛ روحانیت، مذهب و این پیامبر و موعودی که به آن اعتقاد دارند را نشانه بگیرید!! ایران را فقط توسط خود ایرانی‌ها باید به نابودی بکشید! حماقت عوام فوق‌العاده است! و آنوقت مطمئن باشید که جواب می‌گیریم.  (( الکی نیست که مقام معظم رهبری فرمودند: اگر رهبر نبودم، مسئول فضای مجازی کشور می‌شدم)) برای سربلندی ایران و ایرانی حتماً برای دوستان و گروه هایی که دارید ارسال کنید. همین الان بفرستید، بسم الله لطفا لطفا لطفا تا میتوانید در گروه‌ها به اشتراک بزارید ╭┅──🍀🌻🌺🌼🍀─┅╮ https://eitaa.com/Ravie_1370 ╰═━⊰🍀🌻🌺🌼🍀⊱━═╯🦋🦋
این پیروزی های ایران ،مدیدن آقا صاحب زمان عج ورهبر عزیزمون، وسربازاشون هستیم، مردم ایران هم باید بدانند اگه رهبر عزیزمون وسربازاشون نبودند ،الان کشور ما مانند بعضی از کشورهای دیگه دست بیگانگان بود ،و باید کمی فکر کنیم اگه رهبر عزیزمون وسربازاشون نبودند ماها الان دست بیگانگان بودیم .منه مسلمان بس باید با خودم فکر کنم ،الان ،من وفرزندان من راحت ،در ارامش می تونیم در خیابان ،یا در خانه باشیم فقط به خاطر حضور رهبر عزیزمون وسربازاشون هست ،بس درست نیست پشت رهبر عزیزمون رو خالی کنیم ،برای اینکه مدیون شهدایی که در راه کشور ،وهمه ماها جانشون فدا کردند نباشیم، ،باید پشت رهبر عزیزمون باشیم، از دستورات نائب آقا امام زمان عج، (رهبر عزیزمون )اطاعت کنیم ،باید کمی فکر کنیم خداوند ،رهبر عزیزمون نائب آقا صاحب زمان عج انتخاب کردند ،بس اگر پشت رهبر نباشیم ،شبه هایی به وجود بیاریم ،یعنی از دستور خدا ،اقا صاحب زمان عج سرپیچی کردیم ،نباید اجازه بدیم ،تبلیغات، فضای مجای،وحرفهای بیهود برما تاثیر بگذاره ،اینها همش نقشه دشمنه ،،ودشمن هیچ غلطی نمی تونه بکند .این پیامها رو تا جایی می توانیم پخش کنیم .دشمن باید بدونه ما از هیچ چیزی ترسی نداریم تا آخرین قطره خونمون پای اسلام ورهبرمون هستیم ،تا می توانیم پخش کنیم ،این کار هم یعنی خدمت کردن به اسلام ورهبر عزیزمون وسرباز امام زمان عج بودن .لبیک یا خامنه ای ،یاعلی 🤚 ╭┅──🍀🌻🌺🌼🍀─┅╮ https://eitaa.com/Ravie_1370 ╰═━⊰🍀🌻🌺🌼🍀⊱━═╯🦋🦋
🌷 | صندوقچه جبهه یه صندوق درست کرد و گذاشت توی خونه. بعد همه رو جمع کرد و از گناه بودنِ دروغ و غیبت گفت. مبلغی رو هم به عنوان جریمه تعیـین کـرد. عهد بستند هر کسی از این به بعد دروغ بگه یا غیبت کنه، اون مبلغ رو به عنوانِ جریمه بندازه توی صندوق... قرار شد پول های صندوق هـم صرف کـمـک به جـبهـه و رزمـنـده ها کنن. طرح خیلی جالبی بود،بـاعث شـد کـه تمام اعضای خـانواده خودشـون رو از این گناه دور کنن، اگه هم موردی بود،به هم تذکر می دادند. 🌷شهید علی‌اصغر کلاته‌سیفری🌷 📚کتاب وقت قنوت، ص۱۴۵ ╭┅──🍀🌻🌺🌼🍀─┅╮ https://eitaa.com/Ravie_1370 ╰═━⊰🍀🌻🌺🌼🍀⊱━═╯🦋🦋
|💔| 🥀•••همیشه وقتی منزل بودند حتی زمان‎هایی که مشغول کاری بود صدایم می‎کرد و می‎گفت :بیا کنارم بنشین لحظه‎ای طاقت دوری‎ات را ندارم  به خاطر همین همیشه در حین انجام کارهایشان به عنوان مثال هنگام کار با کامپیوتر دستم در دست ایشان بود.اما اواخر هنگام اعزام به سوریه به ویژه هفته آخر کاملاً متوجه کناره‎گیری‎اش نسبت به خودم می‎شدم حتی به چشمانم هم نگاه نمی‎کرد در حالی‎که وقت‎های دیگر موقع رفتن به مأموریت اصرار داشتند که به چشمانشان نگاه کنم و چون با نگاه کردن به چشمانش گریه‎ام می‎گرفت، می‎گفتند :مرد که گریه نمی‎کند، باز می‎گفتند: عجب، یادم نبود شما خانم هستی. اما روزهای آخر دیگر نگاهش را از من می‎دزدید. درخواستی نمی‎کرد. ارتباط‎ها را قطع می‎کرد و ثانیه ثانیه از من دل می‎کند و من می‎دانستم چقدر برایش سخت است. [همسرشهید🌹] •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈• کلام _شهید❣ ┄┅═✼✿‍✵❣✵✿‍✼═┅┄ https://eitaa.com/Ravie_1370 ┄┅═✼✿‍✵❣✵✿‍✼═┅┄
باسلام در محضر نورانی شهدا باشیم ♦️ فرمانده گردان شهید نظامعلی فتحی 🌷 تولد اول آذر ۱۳۴۳ اراک 🌷 شهادت ۲۸ فروردین ۱۳۶۷ فاو 🌷 سن موقع شهادت ۲۴ سال 🌷 امروز سالگرد شهادت این شهید عزیز می‌باشد ✍ بخش‌هایی از وصیت نامه این شهید عزیز ✅ خدایا امیدوارم توانسته باشم با خون خود جزء خون هایی که چون سیل درخت اسلام را آبیاری می کنند باشم ✅ من به شما پدر و مادر و تمام برادران و خواهرانم سفارش می کنم پشتیبان ولایت فقیه باشید. ✅ همیشه در نماز خود امام عزیز این نائب بحق آقا امام زمان (عج) منجى انسانها را دعا کنید ✅ اما از تمام برادران عزیز تقاضا دارم همیشه خون شهدا را در نظر بگیرید و شهدا را فراموش نکنید و راه آنها را ادامه بدهید ✅ تو اى خواهر همیشه حجاب خود را حفظ کنید و همیشه زینب وار در راه اسلام حرکت کنید که چادر سیاه شما مشت کوبنده اى بر دهان دشمنان اسلام است 🤲 شادی ارواح طیبه شهدا و امام شهدا و این شهید عزیز فاتحه با صلوات ♦️ معرفی شده در ۲۸ فروردین ۱۴۰۰ ╭┅──🍀🌻🌺🌼🍀─┅╮ https://eitaa.com/Ravie_1370 ╰═━⊰🍀🌻🌺🌼🍀⊱━═╯🦋🦋