🌸🌸🌸🌸🌸
از من تا فاطمه
قسمت یازدهم
صدای مداحی می آمد٬
تازه یادم امد امشب شب شهادت حضرت_زهرا س است.جلوی ضریح زانو زدم٬درفکر بودم اما نمیدانم چه فکری!صدای مداحی می آمد٬نمیدانم چه میگفت فقط یک کلمه شنیدم و آن این بود: مادر
و احساس کردم جمعیت کم کم پراکنده میشوند و مراسم تمام میشود٬
کم کم چشم هایم سنگین شد و روی هم رفت٬دوباره خواب دیدم٬هیچ چیز نمیدیدم فقط صداهارا میشنیدم
🌸٬صدای ارامی امد٬دخترم پاشو ٬مادرت همیشه کنارت هست بلند شو پسرم منتظرته٬این هدیه من به توعه ازش مواظبت کن...🌸
و احساس کردم پارچه ای روی چشمانم امد و به کنار رفت
٬عطر 🌼گل نرگس نوازش روحم شد٬دستی به شانه ام خورد که بیدار شدم.
-دخترم پاشو ٬نماز صبح نزدیکه ها خواب نمونی مادر
پیرزن مهربانی بود که مرا از خواب بیدار کرد٬
خوابم را به یاد اوردم ٫#دخترم٬#مادرت؟مادر من؟او که بود؟
هنوز نوای دلنشینش در ذهنم چرخ میزد٬هدیه؟چه هدیه ای؟
به نماز ایستادم
تعجب کردم که چه روان خواندم !اخر من نماز خواندن بلد نبودم٬دست هایم را به حالت قنوت گرفتم
و از خدایی که تنها نامش را میدانستم کمک خواستم٬از او خواستم مرا در آغوش بگیرد٬نوازشم کند تا ارام بگیرم٬نمیدانم این راز و نیازها چگونه برزبانم می آمد..
بعد از اتمام نمازم به سرجایم برگشتم که از دور چشمم به پارچه مشکی که کنار کیفم بود افتاد٬سریع به سمتش دویدم ٬نه ممکن نیست٬از کجا امده بود؟
من چادر مشکی نداشتم😭
٬#هدیه٬اری هدیه!روبه روی صورتم گرفتم عطر نرگس میداد تا اعماق وجودم را با ان عطر پر کردم٬هربار اطرافم را نگاه کردم چیزی ندیدم
٬فقط٬فقط یک خانم چادری دیدم که از سمت من درحال بازگشت بود٬سریع صدایش زدم و به سمتش دویدم.
-خانم٬خانم صبر کنید
-جانم؟
چقدر چهره اش زیبا و دلنشین بود
لحظه ای محوش شدم انگار فرشته بود٬
-شما این چادرو برام گذاشتید؟فکر کنم به خاطر این بوده که حجابم مناسب نبوده درسته؟خیلی ببخشید الان درستش میکنم اما نیازی به چادر نیست ممنو..
-دختر گل٬یه خانومی این چادر رو به من دادن و گفتن به شما بدم و #هدیه است ٬گفت حتما بهش برسون خودش میدونه ٬هدیه رو که پس نمیدن.
از کلماتش دلم ریخت😧😭
زانوهایم خم شد و روی زمین افتادم٬به پهنای صورتم اشک میریختم نمیدانم برای چه؟
-خانوم بهت نظر کرده گلم٬خوش به سعادتت
دیگر چیزی نفهمیدم
و از اعماق وجودم گریه کردم وچادر را ناخودآگاه در اغوش گرفته بودم و میگریستم٬بوی گل نرگس🌼 میداد چه هدیه ای بود چه ساده اما دلربا ٬این چه بود؟آن خانم چه کسی بود؟
چادر را روی سرم انداختم
لطیف بود٬مانند برگ گل٬تا روی سرم امد سرتاسر وجودم غرق لذت شد منشأ این حس را نمیدانستم
٬دوباره سوال ها به سمت مغزم هجوم اورد٬#پسرم منتظرت هست!!!پسرش کیست؟
قدم هایم به حیاط کشیده شد
در هوای بی هوایی به سر میبردم به سمت انسوی خیابان قدم برمیداشتم و درفکر اتفاقات بودم که کامیونی 💨🚚به سمتم میامد چراغش را چندبار روشن و خاموش کرد از ترس درجایم میخکوب شده بودم و چشم هایم را که بستم تمامم اتفاقات جلوی چشمانم رژه رفت٬
صدای من بود که با جیغ علی را صدازدم...
-علییییییییی😰😲
ماشین ترمز شدیدی زد اما به من برخورد نکرد که دست هایم داغ شد٬
-جانم فاطمه😨
وسط خیابان راه را سد کرده بودیم٬
دست هایم در دست های علی بود و چشم هایمان تنها هم را میدید٬همه چیز را به یاد اوردم ٬علی٬علی٬علی و
از حجوم افکار و خاطرات قبل مغزم فشرده شد
و بیهوش شدم....
نویسنده: نهال سلطانی
🌸🌸🌸🌸🌸
https://eitaa.com/Ravie_1370🦋🦋
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
از من تا فاطمه
قسمت دوازدهم
فاطمه را با کمک خانمی روی صندلی ماشین گذاشتیم
٬قلبم💓 روی هزار بود٬فقط تا بیمارستان گاز دادم و مطمئنم جریمه هم شدم
٬سریع او را به بخش رساندم
و پزشک معالجش گفت
که باید برایش فضای ارامی فراهم کنیم تا پیام های عصبی را بهتر دریافت کند و گذشته را به یاد بیاورد٬گفت معجزه شده که فاطمه ام مرا به یاد اورده چون چنین فراموشی هایی تا دوماه طول میکشید.
به فاطمه سرم وصل کردند
و من رفتم برایش تنقلات خریدم٬ احساس کردم خیلی لاغر و ضعیف شده ٬به اتاق که امدم
او چشم هایش بسته بود و رد اشک روی صورت سفیدش نمایان بود٬
به یاد لمس دستانش لبخندی زدم٬اولین بار بود که دستان لطیفش را لمس میکردم
ماهنوز به هم محرم بودیم😍٬دوهفته تا زمان اخر مانده بود٬
کاش در موقعیت بهتری دستانش را میگرفتم کاش دستانش انقدر سرد نبود که سرمایش تا اعماق وجودم رسوخ کند٬
ارام ارام چشم هایش باز میشد
و چشم های.. اری چشم هایش دقیقا همرنگ چشم های من است نمیتوانستم لحظه ای نگاهش نکنم اما قرمزی اطراف مردمکش را گرفته بود
معلوم بود فاطمه ام فشار زیادی را متحمل شده
-فاطمه جان
-عل..علی
-جان علی٬خوبی؟😊😍
-کجا بودی؟چرا منو تنها گذاشتی😨
و چشم های هردویمان اشک بار بود از این دوری وحشتناک..
-مهم الانه خانوم الان که اینجام پس حالشو ببر😉
و لبخند زیبایی روی لب هایش نقش بست که دلم ارام شد
-چه شیطون شدی سید😍😊
-خانوم ما برای شما شیطون نباشیم برا کی باشیم؟راستشو بگو فاطمه خانوم برام کسیو زیر سر دار..😜
حرفم تمام نشده بود
که نیم خیز شد و متکایش را روبه من پرتاب کرد هردویمان خندیدیم😁😁 از ته ته دل٬خدایا شکرت که فاطمه ام را به من برگرداندی
شکر٬البته اگر خانواده اش..
به اصرار من فاطمه کمپوتی🍺 را کامل خورد و بعد یک مسکن 💊به خواب رفت
٬هوا داشت روشن میشد
و من به اقای پایدار تلفن زدم که به بیمارستان بیاید میدانستم دوباره غوغا میکند.
در راهرو اقای پایدار را دیدم٬تنها بود٬با عصبانیت😡 به سمت من می آمد.به چند قدمی من که رسید یقه ام را چسبید و مرا به دیوار فشرد.😡🗣
-پسره بیشعور مگه نگفتم دور و بر دختر من افتابی نشو حرف حالیت نیست؟؟قصد جون دخترمو کردی که هربار باید تو بیمارستان پیداش کنم اره؟اخه باید که تو رو ...
-بابا بسه تمومش کنید!!😞
و این صدای فاطمه بود که دست اقای پایدار را درهوا گذاشت اما هنوز به یقه ام چنگ زده بود٬
با چشم هایم خواهش کردم به اتاق برود و خودش را ناراحت نکند٬اما..
-الان حاضر میشم بریم بیرون صحبت کنیم ٬برگه ترخیصمو بگیرید بابا
-اخه مگه خو..
-اره خوبم علی
پدر فاطمه که متعجب بود
او مرا به یاد اورده دست هایش شل شد و متعجب به ما نگاه کرد.فاطمه به اتاق رفت و با ان چادر مشکی که صورت زیبایش را زیباتر از همیشه کرده بود به بیرون امد.
لحظه ای محو زیباییش شدم٬فرصت نکردم بگویم داستان این چادر چیست!
اما هرچه بود داستان زیبایی بود...
نویسنده؛ نهال سلطانی
🌸🌸🌸🌸🌸
https://eitaa.com/Ravie_1370🦋🦋
عرض سلام خدمت مدیران
مدیران عزیز، مطالب ها بیش از حد نیاز داره ارسال میشه.
لطفا کمتر مطالب بزارید که همه بتونن مطالب ها رو بخونن .
باتشکر🙏
ما اهل کوفه نیستیم
رهبر تنها بماند.. 🇮🇷✌
#انقلاب_سربلند #انقلاب_امید #ایرانم #رهبرم #راهپیمایی
#ما_ملت_امام_حسینیم #عزت #شرف #آزادگی رسم ماست
واقعا دم مردممون گرم 💯👏
#غیرت #غیرت_ایرانی #راهپیمایی_22_بهمن #سیاسی #ایران
مردم ایران گل کاشتید
ما رو این پرچم غیرت داریم
تا ابد این پرچم بالا خواهد ماند.
✌️🇮🇷✌️🇮🇷✌️🇮🇷✌️🇮🇷
#کانال
#فقط_کلام_شهید❣❣
┄┅═✼✿✵❣✵✿✼═┅┄
https://eitaa.com/Ravie_1370
┄┅═✼✿✵❣✵✿✼═┅┄
شهدا را با خواندن زیارتنامه شان زیارت کنید .
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ
🌷 اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ
🌷اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ
🌷 اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ
🌷 اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَهَ سَیِّدَهِ نِسآءِ العالَمینَ
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ
🌷بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم
🌷وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم
وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا
🌷فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکم
https://eitaa.com/Ravie_1370🦋🦋
تا خون؛ در رگهایمان جاری است
و تا جوانهایی فداکار،
در این سرزمینِ الهی هستند
دست درازی به این کشور محال است.
#شهید_مدافع_حرم
#محمد_رضا_دهقان
#راهپیمایی_۲۲بهمن
https://eitaa.com/Ravie_1370🦋🦋
˹🕊🍃 ˼
#درمحفلشهدا..
اگرمیدانستمایندنیابخاطر #صلواٺ،
اینهمهثوابوپاداشمیدهند
حالاحالاها آرزویِ #شهادٺ نمیکردم!'
میماندمودردنیا #صلواٺ میفرستادم♥️
-شهیدعلیموحددوسٺ...
https://eitaa.com/Ravie_1370🦋🦋
هرکس برای #دیده شدن ڪار نکند
خدا برای دیده شدنش کار میکند...
میزان،دیــده #شدن نیست
میزان #مفیــد بودن است!
#شهید_ابراهیم_هادی
#شبتون_شهدایی❤️
https://eitaa.com/Ravie_1370🦋🦋
بسم الله الرحمن الرحیم
هر روز را با یاد شهدا آغاز کنیم
🌷 طلبه بسیجی شهید علیعباس حسین پور
🌷 تولد ۳ مرداد ۱۳۴۵ خرم آباد
🌷 شهادت ۲۳ بهمن ۱۳۶۴ عملیات والفجر ۸ فاو عراق
🌷 سن موقع شهادت ۱۹ سال
🌷 امروز سالگرد شهادت این شهید عزیز میباشد
✍ بخشهایی از وصیتنامه عرفانی این شهید عزیز
✅ خدایا از تو می خواهم در لحظه ای که شهادت برایم میرسد از تمامی دوستیها و عشق و محبتها، جز دوستی و محبت به خودت، آزادم سازی
✅ می خواهم بال بزنم، پرواز کنم،عشق در وجودم موج می زند، معبود و معشوق مرا فرا می خواند
✅ خدایا احساس می کنم که اعضای تنم میلههای زندانی هستند که مرا به اسارت خویش درآورده اند و تلاش مقرون من برای فرار از این زندان بی فایده است مگر به لطف و رحمتت
✅ خدایا مرا در صف شهیدان قرار ده و توفیقی عطا کن تا هرچه زودتر جانم را نثار درگاهت گردانم
✅ بارالها من ۲ بار تا مرز شهادت رفتم ولی مجروح گشتم، پس کی نوبت وصل من می شود. در دلم این نقطه روشن شده و هر روز روشن تر می شود که این بار سوم برنخواهم گشت تا مصلحت الهی چه باشد.
✅ ای خدا چقدر در انتظار این لحظه ساعتها و روزها بسر بردم، خدایا چگونه تو را سپاس گویم بخاطر این همه لطفت.
✅ عزیزان من به درس ۲ دانشگاه عمل می كنم، دانشگاه علم و دانشگاه كربلا، اما من همه چیز را به خاطر دانشگاه كربلا ترك می كنم تا به بلندترین نقطه علم و دانش نائل شوم
🤲 هدیه به ارواح طیبه شهدا، امام شهدا و شهدای عزیزی که امروز سالگرد شهادتشان میباشد و این شهید عزیز فاتحه باصلوات
🤲 دعای این شهید عزیز بدرقه امروزتان ان شاء الله
https://eitaa.com/Ravie_1370🦋🦋
♦️ ۲۳ بهمن سالروز تشکیل کمیته انقلاب اسلامی گرامی باد
✅ کمیته انقلاب اسلامی نخستین سازمانی بود که با فرمان امام خمینی(ره) تشکیل شد، نهادی که همه نیروهای آن از جان و دل مایه گذاشتند تا بتوانند وضعیت آن دوران کشور را به آرامش و امنیت تبدیل کنند
✅ آنها شبانهروزی تلاش کردند و همه مخاطرات مبارزه با گروههای معاند و شرور را به جان خریدند تا انقلابی که با خون دل امام(ره) و مردم به ثمر نشسته بود، تثبیت شود
✅ این دلیرمردان نه تنها موجب استحکام انقلاب و خنثیسازی فتنه دشمنان شدند بلکه از آغاز جنگ تحمیلی تا پیروزی حق بر باطل شانه به شانه سایر رزمندگان از جان گذشتگی کرده واژه ایثار را به درستی معنا کردند و نقش کلیدی در پیروزی عملیاتها و در نهایت شکست اهریمن داشتند و بازوی قدرتمندی در دوران دفاع مقدس بودند و گوهرهای بسیاری در این راه به شهادت رسیدند.
♦️ یاد و خاطره شهدای عزیز پاسداران کمیته انقلاب اسلامی و تمامی عزیزان جان بر کف پاسدار در کمیته انقلاب اسلامی را گرامی می داریم.
🤲 هدیه به ارواح طیبه شهدای عزیز کمیته انقلاب اسلامی فاتحه با صلوات
https://eitaa.com/Ravie_1370🦋🦋
در حال آماده سازی نصب برزنت موکب در مسیر پیاده رویی حرم تا جمکران
قم
#کانال
#فقط_کلام_شهید❣❣
┄┅═✼✿✵❣✵✿✼═┅┄
https://eitaa.com/Ravie_1370
┄┅═✼✿✵❣✵✿✼═┅┄