🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗یوزارسیف💗
قسمت۳۳
ادامه نامه را با چشمانم به دل کشیدم که چنین بود:جانم برایت بگوید که اقارضا ,سرنوشت من را اینجور برایم بارها وبارها تعریف کرد,به خاطر اینکه منطقه ما شیعه نشین بود ,خیلی اوقات از طرف وهابیهای تکفیری مورد هجوم انها, قرار میگرفت وهر بار خانواده هایی را عزادار میکردند ودراخرین باری که به منطقه حمله ی تروریستی شد سه خواهرم که در دبستان مشغول درس خواندن بودند,با تعداد زیادی از بچه های دیگر کشته شدند,پدرم علی سبحانی که روحانی بود واونجا معروف به (اخوند)بود ,صلاح ندید بیش از این ,این درد ورنج حمله ها را تحمل کند ,پس هر چه داشتیم ونداشتیم را بخشید یا فروخت وبه همراه خانواده ی داغدیده اش راهی سفر به ایران به قصد مهاجرت واقامت دایم شد,تعدادی دیگر از هم ولایتهای ما هم که اقارضا باخانم باردارش هم جز انها بودند به تبعیت از پدرم که اخوند انها بود,عزم مهاجرت کردند,اما هنوز به اتوبوس اصلی که باید با ان از مرز خارج میشدیم,نرسیده بودیم که در پیچ جاده به کمین سلفیها خوردیم,ما که پیش بینی این کمینها را میکردیم,سلاح همراه داشتیم ودرمقابل تکفیریها مقاومت کردیم وبعداز جنگ وگریزی سخت ودادن تلفات از کمین انها گریختیم,در این درگیری مادرم وتنهاخواهرم زهرا مجروح شد واما زهرای کوچک از,شدت خونریزی تلف شد ومادر هم در اغما فرو رفته بود,پدرم که چاره کار از دستش در رفته بود ,مرا به همراه اقارضا وهمسرش راهی ,کاروانی که قرار بود به سمت مرز ایران حرکت کند ,کرد وخودش مادرم را به مریضخانه ای در شهری که به ان رسیده بودیم برد,چون کاروان اماده ی حرکت بود وهرگونه تعلل در حرکت شاید به قیمت جان افراد تمام میشد,ما را به زور راهی کرد وقول داد به محض اینکه حال مادرم رو به بهبودی رفت انها هم در ایران به ما ملحق میشوند وچون علاقه ی شدیدی به امام رضا ع داشت وچند بار به مشهد امده بود وبه حرم اقا امام رضا ع مشرف شده بود,از اقا رضا خواست که در مشهد ساکن شود ونشانی مسافرخانه ای را داد که هرچند وقت یکبار برای خبر گرفتن به انجا مراجعه کند,یعنی ما از طریق همان مسافرخانه میتوانستیم یکدیگر را پیدا کنیم,اما پدر نمیدانست که ما چه در پیش خواهیم داشت...
به اینجای نامه رسیدم ,اشکهایی که از چهار گوشه ی چشمانم به خاطر مظلومیت این انسانها وکشته شدن خواهر های یوزارسیف,جاری شده بود را با پشت دستم پاک کردم ,تا تاری چشمانم کمتر شود وادامه سرنوشت یوزارسیفم را بخوانم...
ادامه دارد...
🍁نویسنده :ط,حسینی🍁
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
https://eitaa.com/Ravie_1370🦋🦋
🕊زیارت نامہ شهـــــــــدا
به نیت همه شهدا
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ
اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ،اَلسَلامُ
عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ
عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ
عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ
العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ
اَبیمُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیعَبدِ اللهِ ، بِاَبی
اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی
فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا
لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم .♥️
https://eitaa.com/Ravie_1370🦋🦋
بسم الله الرحمن الرحیم
هر روز را با یاد شهدا آغاز کنیم
🌷 بسیجی شهید حسن ابراهیمی
🌷 تولد اول فروردین ۱۳۴۶ اقلید استان فارس
🌷 شهادت ۲۲ اسفند ۱۳۶۲ منطقه عملیاتی طلائیه
🌷 سن موقع شهادت ۱۶ سال
🌷 امروز سالگرد شهادت این شهید عزیز میباشد
✍ بخشهایی از وصیتنامه این شهید عزیز
✅ به نام آن كسى كه روح را در قالب ما دميده و ما هم بايد مسئوليتى كه آن قادر توانا بر دوش ما نهاده به خوبى اجرا و به مرحله عمل برسانيم. اينبار مسئوليتى كه بر دوشمان گذاشته شده مسئله جنگ است.
✅ خداوندا حركتم را كه فقط در راه تو و هدفم كه همانا پيروزى اسلام است مورد لطف و رحمت خودت قرار ده.
✅ وصيتم به برادران و خواهران انقلابيام اين است كه گوش به فرمان امام عزيزمان باشند و اين حسين زمان را تنها نگذارند
✅ وصيتم به برادرانم اين است كه هميشه به فكر امام و انقلاب عزيزمان باشند و هيچگاه به گروهكها و اين فريبخوردگان اجازه ندهند كه به نهال عظيم و مقدس انقلاب ضربه وارد كنند.
✅ و وصيتم به جوانهاى فريب خورده اين است كه بايد به شما بگويم تا دیر نشده و تا دنيا و آخرت خود را به باد فنا ندادهايد، دست از اين كارهاى ناپسند برداريد و به صف مقدس حزبالله بپيونديد.
✅ از برادرانم مىخواهم كه راه ديگر برادرانى كه شهيد مىشوند و به لقاءالله مىپيوندند را ادامه دهند.
🤲 هدیه به ارواح طیبه شهدا، امام شهدا و شهدای عزیزی که امروز سالگرد شهادتشان میباشد و این شهید عزیز فاتحه باصلوات
🤲 دعای این شهید عزیز بدرقه امروزتان ان شاء الله
https://eitaa.com/Ravie_1370🦋🦋
🌷شهیدانه🕊
حاضرم هزاران بار شهید شوم
‼️...تا هزاران دختر در دامان حجاب بروند....
شهید عبدالحسین برونسی
🔸شما چطور؟
حاضرید برای اینکه یک نفر با حجاب بشه،حداقل یک امر به معروف و نهی از منکر انجام بدید
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
https://eitaa.com/Ravie_1370🦋🦋
•
سیره حاج قاسم
در سحرهای ماه رمضان
«در ماه مبارک رمضان، هر شب
٢ ساعت قبل از اذان صبح
بیدار میشدند و نافله و قرآن
و دعای سحر را میخواندند
و به سجده طولانی میرفتند
و استغفار میكردند...»
#ماه_رمضان
https://eitaa.com/Ravie_1370🦋🦋
🌷⃟🕊
#خاطرات_شهید
#شهید_مصطفی_صدرزاده
🌹مصطفی خیلی بی ریا بود...
ازمنطقه که میگفت یک بار نگفت من ... همش میگفت بچه ها.
کمتر کسی میدونست فرمانده گردان شده.
صحبت هایش همیشه با این حرف حضرت امیر بود:
چه بسیارند عبرت ها و چه اندک عبرت گیرنده ها...
🌹دوستی رو چند روز قبل جایی دیدم که از همرزمان شهید بود .میگفت : مصطفی رو لحظه شهادت هم دیدم
.میگفت : همیشه موقع عملیات بچه هارو جمع میکرد یک گوشه و میگفت که هیچوقت مغرور نشید به اینکه اینجا چه کاره اید... میگفت همه را در یک سطح میدونست وفرق نمیگذاشت.
میگفتن که هر جا به معبری میرسیدند که خطرناک بود مصطفی خودش اول میرفت تا اگر اونجا تو تیررس دشمن بود سپر انسانی بقیه بشه و نگذارد بقیه صدمه ببینن.
همون اقا میگفت: با دشمن فاصلمون کم بود رفیقمون رفت برگ درخت زیتون بیاره برای استتار که یهو با تیر زدنش. میگفت اون یک تیکه زیر آتش بود...
مصطفی رفت زیر آتیش دشمن و اون شهید را بیرون کشید.
#یادشهداکمترازشهادتنیست
https://eitaa.com/Ravie_1370🦋🦋
ما ثابت مىکنیم که خون ما باعث خواهد شد که سرزمینهاى مقدس اسلامى از دست امپریالیزم آمریکا و این رژیم غاصب و فاسد صهیونیستى آزاد بشود!
#حاج_احمد_متوسلیان🥀
#شبتون_شهدایی❤️
https://eitaa.com/Ravie_1370🦋🦋