بسم الله الرحمن الرحیم
امروز یکشنبه بیست و سوم آذر هزار و سیصد و نود و نه
امام على عليه السلام:
بى اعتنايى تو به كسى كه به تو رغبت دارد، كم خردى است، و رغبت تو به كسى كه به تو بى رغبت است خوارىِ نفْس است
ميزان الحكمه جلد 7 صفحه 546
#حدیث_روز
#دوستی
#ذلت_نفس
#حدیث
@shohadarahshanedamadarad🍁
داستان
پیرمردی 👴🏾در مدرسه🏡 سریداربود بخاطر کمر درد و مسن بودن نمیتوانست کارهای نظافت مدرسه را انجام بدهد،👈🏿
و مدیرمدرسه بخاطر کم کاری سریدار به او گفت اگ توان کارنداری باید عذرشمارا بخواهم🌷
یکی از بچه های مدرسه متوجه ناراحتی سریدارمیشود و تصمیم گرفت که شبانه ب طور مخفیانه به مدرسه بیاید وکارهای مدرسه را انجام دهد.
🌚شب اول که این کاررا کرد صبح که مدرسه بازشد سریدارمتوجه تمییزشدن و پربودن تانکر آب شد
باخود فکر کرد که من این کار را نکردم از خانم هم اینهمه کار برنمی آمد .
وتصمیم گرفت شب منتظربماند تاببنید کی این کار را کرد
شب دید پسری از روی دیوار مدرسه وارد مدرسه شد و مستقیم ب سمت جارو رفت و به سراغ رفت ازش سوال کرد کی هستی و چرا اینکار رامیکنی🌷
(گفت من ب شما کمک میکنم تا خدا هم ب من کمک کند) 🌷
#شهید
#خلبان
#عباس بابایی
#نویسنده راوی شهدا
اسماعیل پیش بین
@shohadarahshanedamadarad🍁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بالاترین گناه در این عالم و این دنیا😳😳😳😳
گمنام:
👌 #سبک_زندگی_شهـــدا
🌹 همسر شهـــید مهدی باکری:
خداییش مهدی هیچ وقت به غذا ایراد نگرفت. خودم آش ماست دوست داشتم و چون بلد بودم درست کردم. یاد رفت نمک بریزم. توی بشقاب خودم نمک میریختم. مهدی هیچی نمیگفت. فکر کردم متوجه نشده. پرسیدم: «مهدی به نظرت چیزی کم نداره؟» گفت: «نه». گفتم: «اما نمکش کمه». گفت: «غذاست دیگه. بینمک هم میشه خورد».
❤️ نکات اخلاقی از نقل این خاطره:
1⃣ ایراد نگرفتن از چیزهای بی ارزش
2⃣ آشکار نکردن عیب دیگران تا خدای نکرده باعث خجالتش نشود
3⃣ تغافل (یعنی خود را به غفلت از دانستن عیب دیگران)
4⃣ اهمیت ندادن به مسائل کوچک مثل نمک غذا
#شهیدگمنام✨
#حاج_قاسم_سلیمانی🥀
#منتشرکنید✨
#راوی شهدا
#اسماعیل پیش بین
🌷@shohadarahshanedamadarad
✨ #بهشت همیشه نباید درختانی داشته باشد که رودهایی از پایین آن جریان دارند...
🌷بهشت، گاهی بیابانی ست...
که خون شهدا...
از زیر سرشان جاری ست
#یادشهداباصلوات
@shohadarahshanedamadarad🍁
#الله_اڪبر
پست اینستاگرامی احمد یوسف زاده ، نویسنده کتاب "آن ۲۳ نفر" در پی رحلت آزاده سرافراز حاج احمد علی حسینی
*حالا ۲۰ نفر هستیم...*
@shohadarahshanedamadarad🍁
✨ پنــــدار ما این استـــــــ
✨که مــــا مانده ایمـــــــ
✨وشهدا رفته اند امــــا
✨حقیقت آن استـــــــ
✨ که زمان ما را با خود برده وشــــهدا زنده اند.......
🌾ما مدیون شهداییم🌾
@shohadarahshanedamadarad🍁
بسم رب شهدا:
✨ پنــــدار ما این استـــــــ
✨که مــــا مانده ایمـــــــ
✨وشهدا رفته اند امــــا
✨حقیقت آن استـــــــ
✨ که زمان ما را با خود برده وشــــهدا زنده اند.......
🕊نماز شب اول قبر حاج احمد فرزند عباس
فراموش نشود🕊
🌾ما مدیون شهداییم🌾
@shohadarahshanedamadarad🍁
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
#قسمت_سی_و دوم
♥️عشق پایدار♥️
نمیدونستم چه مدت گذشته,چشام رابازکردم ,خودم را درحالی که ازتب میسوختم در رختخواب دیدم,مادرم کنار بسترم با دستمالی خیس بر سروصورت داغم میکشید تادید چشام رابازکردم,مثل قبلنا مرا به آغوش کشید وهردوبی صدا گریه کردیم,مادرم سرورویم راغرق بوسه کردولی
ازم میخواست تا حلالش کنم,درکش میکردم,پدر وخواهرومادر از دست داده بود واین بین من باعث زنده شدن خاطرات تلخ شده بودم.
گفتم:مادر دیگه حرفش رانزن...من ناخواسته باعث زنده شدن کابوسهاتون شدم
تا نام مادراز دهانم خارج شد,اشک شوق از دیدگان خاله صغری روان شد,باورنمیکرد به این راحتی گذشته باشم..
چشمم به قرانی افتادکه پدر در اخرین سفرش به ماه بی بی سپرد تا به دست دخترکش برساند.دست درازکردم بردارمش ,دیدم جلدش دراثر اشکهای اون شب ,ازقران جداشده.مادرم تا نگاهم رادید گفت:قربون دختر قشنگم بشم,ناراحت نشو ,درست میشه,میدیم کتاب فروشیها درستش میکنن.....
واینگونه بود من از واقعیت وجودی خودم اگاه شدم وزندچیم رنگی دیگر گرفت,رنگی از غربت وبی کسی گرچه پدرخوانده ومادرخوانده ام مثل قبل بودند اما من مریم قبل ندم ,از بازی روزگار متعجب بودم ,یک زمان مادرم را درمقابل یوسف میرزا قرار میدهد وچرخ روزگار میچرخد ومیچرخد وسپس پسر یوسف میرزا درمقابل دختر بتول قرارمیگرد ,انگار باید باشد تا من به واقعیت زندگی ام پی,ببرم حال که فهمیدم که هستم وچه هستم باید جوری دنبال پدرم باشم,اما چگونه؟؟با چه سرنخ ونشانه ای؟با کدام یار ویاوری؟...
ادامه دارد
#براساس واقعیت
▪کُپی برداری بدون ذکر نام نویسنده حَرام اَست▪
🍃🌹 @Shadana 🌹🍃
نویسنده ط_ حسینی
@shohadarahshanedamadarad🍁